04-panjareh-@HiWord.mp3
9.12M
#کتاب_صوتی
رمان #پنجره (فصل چهارم)
نویسنده #فهیمه_رحیمی
موضوع #عاشقانه
🌿 ادامه دارد....
@zane_emrozi
#رمان پنجره فصل اول 👇
https://eitaa.com/zane_emrozi/23532
#رمان پنجره فصل دوم 👇
https://eitaa.com/zane_emrozi/23633
#رمان پنجره فصل سوم 👇
https://eitaa.com/zane_emrozi/23723
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند لحظه #آرامش
ᴬ ᶠᵉʷ ᵐᵒᵐᵉⁿᵗˢ ᵒᶠ ᵖᵉᵃᶜᵉ
#مجله_نایت
ولی انقدر جسور باش که کفش آهنی بپوشی و مسیر رویاهات رو شروع کنی.
مهم نیست چقدر دیره، چقدر از نظر بقیه احمقانهست!
مهم خودتی و دلت و چیزی که میخواد.
من؟ اشتباه کردم، ترسیدم، و بعد کفش آهنی پوشیدم و راه خودمو پیدا کردم.
تو اشتباه نکن. موندن و تلاش کردن برای چیزی که دلت میخواد وقت تلف کردن نیست.
ایستادن و رویا ساختن کار هرکسی نیست.
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند لحظه #آرامش
ᴬ ᶠᵉʷ ᵐᵒᵐᵉⁿᵗˢ ᵒᶠ ᵖᵉᵃᶜᵉ
بهتر است هرگاه شادی دقالباب میکند، به جای اینکه مکرر شک کنیم، که آیا ورودش جایز است یا نه، همهی درها را به سویش بگشاییم، زیرا شادی هیچگاه بیموقع نمیآید. شک ما در این مورد به این دلیل است که میخواهیم بدانیم که آیا از هر نظر موجبی برای خشنودی داریم یا نه، مبادا که شادی، افکار جدی و نگرانیهای مهم ما را مختل کند. اما معلوم نیست که با این افکار و نگرانیها چه چیز را میتوان بهتر کرد؛ در حالی که شادی سودی بلافاصله دارد.
@zane_emrozi
#مجله_نایت
عزت نفس داشته باش و هیچوقت با خودت بدصحبت نکن :
نگو من دوست داشتنی و جذاب نیستم
بگو من هر روز تلاش میکنم تا به ایده آلم نزدیک بشم
نگو من هیچ کاریو نمیتونم درست انجام بدم
بگو لازمه در بعضی کارها مهارت بیشتری داشته باشم
نگو: من هر کاری میکنم در اون موفق نمیشم.
بگو:به اندازه توانایی هام از خودم انتظار دارم و تمام تلاشم رو میکنم تا به هدفم برسم.
نگو: من خیلی تنبل ام
بگو:هر روز تلاش میکنم مسئولیت پذیرتر از قبل بشم ولی گاهی وقتها هم به استراحت نیاز دارم.
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند لحظه #آرامش
ᴬ ᶠᵉʷ ᵐᵒᵐᵉⁿᵗˢ ᵒᶠ ᵖᵉᵃᶜᵉ
رئیسم میگه یه روز وارد آشپزخونه شدم دیدم همسرم جلوش یه شیشه مرباس و داره گریه میکنه گفتم چی شده
گفت در شیشه مربا باز نمیشه
در شیشه رو بازکردم گفتم همین گریه داشت
چند روز بعد رفتم خونه پدریم، مادر یه حرفی زد گفتم شما زنها یه کارتون میشه
اونروز مهوش برای اینکه نتونسته در شیشه مربا بالنگ رو باز کنه گریه میکرد
مادرم گفت برو ببین کجای زندگی زنت درد میکنه که نشسته برای در شیشه مربا گریه میکنه
میگه به حرف مادرم فکر کردم
دیدم این چندوقت چقدر همسرم آسیب دیده و منم چون میدیدم صبوره چشم پوشی کردم
میگفت زنها عجیب نیستن
گاهی دق دلی شون رو سر جزئیات خالی میکنن
#مهربانو
@zane_emrozi