eitaa logo
زنگ دانایی
1.7هزار دنبال‌کننده
329 عکس
370 ویدیو
32 فایل
سلام به کانال 🔔زنگ دانایی💡 خوش آمدید. ارتباط با ادمین کانال 👇👇 @ admin_zange_danaei
مشاهده در ایتا
دانلود
👿 شعر چهره های شیطان 👿 🔥 شیطونه دشمنمه 🔥 خونش تو جهنمه 🔥 وارد میشه تو دلها 🔥 آروم آروم نم نمه 🔥 شیطون ذلیل و خاره 🔥 هزارتا چهره داره 🔥 گاه با ریش و گاه بی ریش 🔥 دنبال هر شکاره 🔥 گاهی مثل رفیقه 🔥 خطرناک‌تر از تیغه 🔥 سم و ناباب و گمراه 🔥 دنبال لاک جیغه 🔥 گاهی مثل باغبون 🔥 می کاره تو قلبامون 🔥 گلِ نفرت و کینه 🔥 هم انتقام و جنون 🔥 گاهی مثل معلم 🔥 یاد میده بدی ها رو 🔥 خباثت و زشتی و 🔥 جهل و پلیدی هارو ✍ شاعر : حامد طرفی
49.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 سریال زیبای آب پریا 📼 قسمت اول / بخش ۱ 📹 با کیفیت بالا
🍎🍎🍎 داستان کودکانه 🍎🍎🍎 🍎 سفر فضایی و سیب جادویی 🍎 🍎🍎🍎 قسمت اول 🍎🍎🍎 🌹 در شبی زیبا و پر از ستاره ، 🌹 وقتی همه خواب بودند ؛ 🌹 حضرت محمد صلی الله علیه وآله ، 🌹 مشغول عبادت و خواندن قرآن بودند 🌹 که ناگهان ، 🌹 نوری از آسمان به زمین فرود آمد . 🌹 خانه پیامبر ، پر از نور شده بود . 🌹 از دل همان نور ، 🌹 اسبی زیبا ، براق و نورانی ، 🌹 بیرون آمد . 🌹 فرشته ای روی آن نشسته بود . 🌹 که به احترام پیامبر ، 🌹 از اسب پیاده شد . 🌹 سپس به پیامبر سلام نمود . 🌹 پیامبر ، آن فرشته را شناختند 🌹 لبخندی زدند و گفتند : 🌸 جبرئیل تویی ؟! 🌸 چقدر دلم برایت تنگ شده بود 🌹 جبرئیل گفت : 🌷 بله سرورم ، منم همینطور 🌷 لطفا آماده شوید 🌷 تا به یک سفر فضایی برویم . 🌹 پیامبر فرمودند : 🌸 الآن ؟؟! این وقت شب ؟!! 🌸 سفر در فضا ؟! آخه با چی ؟! 🌹 جبرئیل دستش را ، 🌹 روی سر اسب کشید و گفت : 🌷 با این بُراق میریم 🌹 پیامبرخدا و جبرئیل ، 🌹 سوار اسب بُراق شدند . 🌹 و به سرعت نور ، 🌹 از مکه به فلسطین رفتند . 🌹 و از فلسطین ، 🌹 به طرف آسمان حرکت کردند . 🌹 بعدها نام این سفر را ، 🌹 معراج گذاشتند . 🌹 حضرت محمد ، در فضا و آسمانها ، 🌹 به دید و بازدید پرداختند . 🌹 با بچه ها فرشته ها نیز ، 🌹 خیلی مهربان بودند . 🌹 بعد از انجام ماموریتی که داشتند 🌹 و قبل از برگشتن به زمین ، 🌹 به سمت بچه فرشته ها آمدند . 🌹 هم با آنها صحبت کردند . 🌹 هم برایشان قصه گفتند 🌹 هم شعر خواندند 🌹 هم با آنها بازی کردند 🌹 و هم به آنها ، قرآن یاد داد . ✨ ادامه دارد ... ✨
24.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠💠💠💠💠💠💠 یک سوره⚘ یک مهارت⚘ 🌹سوره فیل 🔰مهارت خوب دیدن 🔰مهارت تفکر در پدیده های خلقت 💫💫💫 💮💮💮💮💮💮💮
📚 داستان کوتاه عذرخواهی 🍎 در یک روز زیبا ، 🍎 بچه های امام کاظم علیه السلام ، 🍎 مشغول بازی و تفریح بودند . 🍎 یکی از بچه های همسایه ، 🍎 حرف زشتی 🍎 به یکی از فرزندان امام گفت . 🍎 ولی زود پشیمان شد 🍎 و از او عذرخواهی نمود . 🍎 امام ، با دیدن آنها ، لبخندی زدند 🍎 سپس آنها را احضار کردند 🍎 و به آنان گفت : 🕋 فرزندانم ! 🕋 به شما وصیتی می کنم 🕋 که هر کس آن را به خاطر سپارد 🕋 هلاک نمی شود . 🍎 بچه ها ، با ذوق و اشتیاق گفتند : 🌷 بفرمائید پدر جان ! 🌷 ما دوست داریم بشنویم . 🍎 امام کاظم فرمودند : 🕋 اگر کسی نزد شما آمد 🕋 و در گوش راستتان حرف زشتی گفت 🕋 و سپس در گوش چپتان ، 🕋 عذرخواهی کرد 🕋 و گفت : چیزی نگفته ، 🕋 عذر او را بپذیرید . 🍎 بچه ها ، بعد از سخن امام ، 🍎 نزد پسر همسایه رفتند 🍎 و به او گفتند که او را بخشیدند 🍎 سپس دوباره با او بازی کردند .
هدایت شده از مشتاقان حضور
😔 15 قسمت پانزدهم 😔هیچ کس به من نگفت: که شما بعد از نماز، عاشقانه می‌نشینی و 📿تسبیحات مادرت زهرای اطهره را زمزمه می‌کنی و ایشان را به عنوان الگوی خویش، با افتخار انتخاب نموده ای. 😞من هم می‌گفتم اما نه مثل شما، من بی حضور قلب❤️ و با سرعت نور، بدون اینکه بفهمم الله اکبر چه معنایی یا الحمدلله چه اثراتی و سبحان الله چه برکاتی دارند، می‌گفتم تا گفته باشم😢. حالا از شنیدن صدایم هنگام گفتن سبحان الله، چقدر شرمسار و خجلم😓. ✨به ما نگفتند که شما بدون اینکه بعد از نماز حرکتی کنید بسیار آرام و شمرده📿 34 بار الله اکبر می‌گوئید که در و دیوار، هم صدا می‌شوند با شما در این ذکر شریف و 33 بار الحمدلله که تمام نعمت‌ها که شما واسطه‌شان هستی از آنِ خداست و حمدش هم باید از آنِ او باشد و 33 بار سبحان الله که منزه و بی‌عیب بودن خدا را هیچ کس مثل شما باور ندارد. ☘ای کاش در نوجوانی می‌فهمیدم که چگونه ذکر می‌گویی و چه ذکری می‌گویی📿. 📒برگرفته از،کتاب هیچکس بمن نگفت ✍نویسنده : حسن_محمودی
🍎🍎🍎 داستان کودکانه 🍎🍎🍎 🍎 سفر فضایی و سیب جادویی 🍎 🍎🍎🍎 قسمت دوم 🍎🍎🍎 🌹 کار پیامبر در آسمان تمام شده بود . 🌹 زمانش رسیده که به زمین برگردند . 🌹 از همه فرشته ها خداحافظی کردند 🌹 و سوار بُراق شدند ، 🌹 که همان اسب سفید بود 🌹 قبل از حرکت ، 🌹 یکی از بچه فرشته ها ، 🌹 سیب قرمز رنگ و درخشان ، 🌹 که بسیار زیبا و خوش عطر و بو بود ، 🌹 به پیامبر هدیه داد . 🌹 پیامبر لبخندی زدند 🌹 و از آن فرشته کوچولو ، تشکر کردند . 🌹 و به سرعت به زمین برگشتند . 🌹 حضرت خدیجه ، همسر پیامبر ، 🌹 گوشه اتاق نشسته بود . 🌹 و منتظر آمدن شوهرش بود 🌹 که ناگهان نوری در آسمان پیدا شد . 🌹 آن نور ، از آسمان به زمین آمد . 🌹 حضرت خدیجه ، کمی ترسید ، 🌹 و از درون آن نور ، پیامبر بیرون آمدند 🌹 خدیجه از دیدن پیامبر ، 🌹 خیلی خوشحال و ذوق زده شد . 🌹 حضرت محمد ، با لبخند زیبایی ، 🌹 به خدیجه سلام کردند 🌹 و احوالش را پرسیدند 🌹 و آن سیب را ، به او دادند . 🌹 حضرت خدیجه ، آن سیب را ، 🌹 جلوی بینی خود گرفت و بو کرد . 🌹 چشمان خود را بست . 🌹 و از بوی خوش سیب ، لذت می برد . 🌹 و آرام گفت : 🍎 یا رسول خدا ! 🍎 این سیب چه بوی خوبی دارد 🍎 از کجا آوردید ؟ 🌹 پیامبر فرمودند : 🌸 این سیب را از بهشت برایت آوردم 🌹 حضرت خدیجه با خوشحالی ، 🌹 سیب را خورد . 🌹 بعد از خوردن سیب ، 🌹 احساس کرد که شکمش ، 🌹 دارد تکان می خورد . 🌹 آخر شب ، صدایی از شکمش بیرون آمد : 💞 سلام مامان 🌹 حضرت خدیجه کمی ترسید . 🌹 دوباره آن صدا گفت : 💞 نترس مامان ! من دخترتم ✨ ادامه دارد ... ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 آموزش پیوستن به نماز جماعت در قالب طنز از مرحوم حجت الاسلام راستگو
🍎🍎🍎 داستان کودکانه 🍎🍎🍎 🍎 سفر فضایی و سیب جادویی 🍎 🍎🍎🍎 قسمت سوم 🍎🍎🍎 🌹 حضرت خدیجه فهمید 🌹 که یک بچه ، در شکم دارد 🌹 به خاطر همین ، 🌹 خیلی خیلی خوشحال شد . 🌹 حضرت زهرا ، تا روزی که به دنیا آمد 🌹 با مادرش خدیجه ، حرف می زد . 🌹 شده بود مونس و همدم مادرش . 🌹 بعد از مدتی ، 🌹 حضرت زهرا به دنیا آمد . 🌹 و صدای زیبایش ، از خانه بلند شد . 🌹 حضرت محمد و خدیجه ، 🌹 خیلی خوشحال شدند . 🌹 حضرت محمد ، به دستور خدا ، 🌹 نام دخترش را ، فاطمه گذاشت . 🌹 فاطمه یعنی : جدا شده از آتش و بدیها . 🌹 خداوند مهربان ، 🌹 تا آن روز و بعد از آن ، 🌹 چنین دختر پاک و درستکاری را ، 🌹 به هیچکس هدیه نداده بود . 🌹 روزی که حضرت فاطمه زهرا ، 🌹 به دنیا آمدند . 🌹 فرشته های آسمان نیز ، 🌹 برای دیدنش به زمین می آمدند . 🌹 و با او صحبت می کردند ؛ 🌹 و از بازی کردن با او ، لذت می بردند . 🌹 اما دشمنان پیامبر ، 🌹 که دلشان سیاه و تیره بود . 🌹 و برای شیطان کار می کردند 🌹 با شنیدن خبر تولد حضرت فاطمه ، 🌹 شروع به مسخره کردن پیامبر کردند . 🌹 و با حرفهای زشت ، 🌹 ایشان را ، آزار می دادند . 🌹 همیشه می گفتند : 🔥 تو ابتر هستی . 🔥 تو پسری نداری که راهتو ادامه بده 🔥 پسری نداری که جانشین تو بشه . 🔥 هیچ کسی رو نداری که بعد از تو ، 🔥 مردم رو به دین اسلام دعوت کنه . ✨ ادامه دارد ... ✨
🍎🍎🍎 داستان کودکانه 🍎🍎🍎 🍎 سفر فضایی و سیب جادویی 🍎 🍎🍎🍎 قسمت چهارم 🍎🍎🍎 🌹 خداوند یکتا ، 🌹 در شان و منزلت حضرت فاطمه ، 🌹 سوره ی کوثر را ، 🌹 بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله ، 🌹 نازل نمود . 🌹 و از حضرت خواست 🌹 که یک شتر برای خدا قربونی کند 🌹 و نماز بخواند و شاد باشد . 🌹 خداوند با نازل کردن این سوره ، 🌹 هم مقام و بزرگی حضرت زهرا را ، 🌹 به همگان نشان داد . 🌹 و هم آدمای بدجنس را ، 🌹 ضایع و رسوا کرد . 🌹 در این سوره مبارک ، 🌹 خدای بزرگ به رسولش فرمود : 🇮🇷 نسل تو ، از همین دختر پاک ، 🇮🇷 ادامه پیدا می کند . 🌹 پیغمبر نیز ، راضی به امر خداوند بود . 🌹 و هر چه خدا می گفت ، انجام می داد . 🌹 پیامبر اکرم ، 🌹 دخترش را خیلی دوست داشت ؛ 🌹 همیشه او را در آغوش می گرفت . 🌹 همیشه او را می بوسید و می گفت : 🌸 فاطمه ، بوی بهشت می دهد . 🌸 🌹 حضرت فاطمه علیها السلام ، 🌹 چهره ای نورانی داشت . 🌹 و برای پدر و مادرش ، 🌹 دختری خوب و مهربان بود . 🌹 او زندگی سختی داشت . 🌹 وقتی بچه بود 🌹 مادر عزیزش حضرت خدیجه فوت نمود . 🌹 حضرت خدیجه ، زنی پاک و فداکار بود . 🌹 همه مالش را به پیامبر دادند 🌹 تا در راه اسلام خرج کند . 🌹 در تمام زندگی اش با پیامبر ، 🌹 همیشه یار و غمخوار ایشان بود . 🌹 و هنگامی که مردم بدجنس ، 🌹 آن حضرت را اذیت می کردند ؛ 🌹 با روی خوش و امیدوارانه ، 🌹 به پیامبر ، دلداری می داد . 🌹 بعد از وفات حضرت خدیجه ، 🌹 تنها یار و همراه پیامبر ، 🌹 حضرت فاطمه بود . ✨ ادامه دارد ... ✨
✍ شعر فروع دین 🕋 فروع دین ده گل است 🕋 ده سوسن و سنبل است 🕋 اولِ آن نماز است 🕋 یعنی راز و نیاز است 🕋 دومِ آنها روزه 🕋 که مدتش سی روزه 🕋 بعدی خمس و زکاته 🕋 پر از خیر و نباته 🕋 سپس حج و جهاد است 🕋 با اینها شهر ، آباد است 🕋 امرِ به معروف ای جان 🕋 دهد به انسان ایمان 🕋 با نهی از منکرِ آن 🕋 آگاه شوند گمراهان 🕋 تولا و تبرا 🕋 هستند صفای دلها 🕋 اینها فروع دین اند 🕋 احکامِ مؤمنین اند
✍ شعر دختر آل طاها 🌹 دختر آل طاها ، 🌹 هدیه و لطف خدا 🌹 همسر و یار علی ، 🌹 باغ و بهار علی 🌹 کوثر قرآن تویی ، 🌹 مادر پاکان تویی 🌹 هستی پیغمبری ، 🌹 از همگان برتری 🌹 مهر تو مهر خدا ، 🌹 لطف تو بی انتها 🌹 راه تو راه دین است ، 🌹 راه خدا همین است
23.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📀 پویانمایی زیبای آقا معلم و بچه ها 📼 این قسمت : آقا اجازه
🍎🍎🍎 داستان کودکانه 🍎🍎🍎 🍎 سفر فضایی و سیب جادویی 🍎 🍎🍎🍎 قسمت پنجم 🍎🍎🍎 🌹 گاهی آن مردم بت پرست و نادان ، 🌹 در کوچه و بازار ، 🌹 به سوی حضرت محمد ، 🌹 سنگ ، پرتاب می کردند ، 🌹 و به صورت مبارک ایشان ، 🌹 خاک می ریختند ؛ 🌹 فاطمه علیهاالسلام ، با ناراحتی ، 🌹 در حالی که اشک در چشمان نازنینش ، 🌹 جمع می شد ؛ 🌹 سر و روی پدر را ، پاک می کرد . 🌹 و مانند یک مادر ، 🌹 از پیامبر ، مراقبت می نمود . 🌹 به خاطر همین ، 🌹 رسول اکرم به ایشان ، 🌹 لقب ام ابیها دادند و فرمودند : 🕋 فاطمه جان ! تو مثل مادرم هستی . 🌹 حضرت فاطمه ، پاکترین زن دنیا بود . 🌹 او در سن کم ، در سن ۹ سالگی ، 🌹 با بهترین مرد عالم ، 🌹 که حضرت علی علیه السلام بود ، 🌹 ازدواج نمود ؛ 🌹 و زندگی ساده و زیبایی را ، 🌹 با هم آغاز کردند . 🌹 پیامبر اکرم همیشه ، از دیدن آنها ، 🌹 خیلی شاد و خوشحال می شد . 🌹 و از داشتن آنها ، خدا را شکر می کرد . 🌹 و همیشه اول صبح ، 🌹 به طرف خانه آنها می رفت 🌹 دست روی سینه می گذاشت 🌹 و به آنها سلام می داد . 🌹 حضرت علی و فاطمه ، 🌹 همیشه یار و یاور پیامبر بودند . 🌹 و در همه سختی ها ، 🌹 با ایشان و کنار ایشان ، می ایستادند . 🌹 و از ایشان حمایت می کردند . 🌹 خدای مهربان ، 🌹 به این زن و شوهر پاک و مبارک ، 🌹 چهار فرزند پاک و با ایمان داد : 🌹 که نامشان : 👈 حسن ، حسین ، زینب و ام کلثوم بود ✨ ادامه دارد ... ✨
🏴 🕋 🏴 🌸 ام البنین کیست ⁉️ ☀️ مادر حضرت عباس علیه السلام است ☀️ که پس از شهادت حضرت زهرا ☀️ سلام الله علیها ، ☀️ با امام علی علیه السلام ازدواج کرد . ☀️ و صاحب چهار پسر شدند ☀️ به نام‌ عباس ، جعفر ، عبدالله و عثمان . 👈 که همه آنها در کربلا شهید شدند . ☀️ اسم واقعی ام البنین ، فاطمه بود . ☀️ ام‌البنین ، به معنی مادر پسران است . ☀️ او از قبیله بنی کلاب بود .
🌷 داستان ام البنین ، بانوی نازنین 🌷 🌷 قسمت اولین 🌷 🌸 نام ام البنین ، فاطمه کلابیه بود . 🌸 که پس از ازدواج با حضرت علی علیه السلام 👈 به امُّ البنین ( یعنی مادر پسران ) معروف شد 🌸 پدر و مادرش ، از خاندان بنی کلاب ، 🌸 و از اجداد بزرگ حضرت محمد ، 👈 صلی الله علیه و آله ، بودند . 🌸 حزام بن خالد ، پدر ام البنین است . 🌸 او مردی شجاع و دلیر و راستگو بود . 🌸 که شجاعت از صفات ویژه اوست . 🌸 حزام ، در میان عرب ، به شرافت معروف بود 🌸 و در بخشش ، مهمان نوازى ، دلاورى ، 🌸 رادمردى و منطق قوی ، مشهور بود . 🌸 مادر بزرگوار نیز ، 🌸 ثمامه ( یا لیلی) ، دختر سهیل بن عامر بود . 🌸 که اجداد او نیز ، 👈 اجداد رسول خدا و امیرالمومنین ، بودند . 🌸 ثمامه ، در تربیت فرزندانش کوشا بوده ، 🌸 و دارای بینش عمیقی بود . 🌸 به شدت عاشق اهل بیت بود . 🌸 و همیشه در کنار وظیفه مهم مادری ، 🌸 سعی می کرد تا با فرزندانش ، دوست باشد . 🌸 و مثل معلمی دلسوز ، 🌸 باورهای اعتقادی ، مسائل همسرداری ، 🌸 و آداب معاشرت با دیگران را ، 🌸 به آنان بیاموزد . 🌸 قبیله ام البنین ، 🌸 به دلیرى و بزرگی و دستگیرى و شرافت ، 🌸 معروف بودند . 🌸 و در شجاعت ، کرم ، اخلاق ، هنر ، 🌸 و وجاهت اجتماعی و بزرگواری ، 🌸 پس از قریش ، سرآمد قبایل عرب بودند . 🌸 آنان از سوارکاران شجاع عرب بوده ، 🌸 و شرافت و آقایی ( و سیادت ) آنها ، 🌸 به حدی بوده است که حتی پادشاهان نیز ، 🌸 به آن اذعان داشته اند . 🌹 ادامه دارد ... 🌹
🌷 داستان ام البنین ، بانوی نازنین 🌷 🌷 قسمت دومین 🌷 🌸 حَزام بن خالد ، پدر ام البنین ، 🌸 به همراه جمعی از قبیله بنی کلاب ، 🌸 به سفر رفته بود . 🌸 در یکی از شب ها ، به خواب فرو رفت 🌸 و در عالم رؤیا دید 🌸 که در زمین سرسبزی نشسته بود 🌸 و ناگهان مروارید درخشان و زیبایی ، 🌸 بر دستان او نشست . 🌸 حَزام ، از زیبایی آن ، تعجب کرد . 🌸 سپس از دور مردی را دید 🌸 که از طرف بلندی ، به سوی او می آید . 🌸 آن مرد غریبه کنار حَزام ایستاد و سلام کرد 🌸 حزام نیز ، جواب سلام او را داد . 🌸 آن مرد به حَزام گفت : ☀️ این مروارید را به چه قیمت می فروشی ؟ 🌸 حَزام ، به آن دُرّ زیبایی که در دستانش بود ، 🌸 نگاهی کرد ‌و گفت : 🍎 من قیمت این دُرّ را نمی دانم 🍎 شما آن را به چه قیمت می خرید ؟ ☀️ مرد گفت : من نیز قیمت او را نمی دانم ☀️ ولی این هدیه ای است که یکی از پادشاهان ، ☀️ به تو عطا کرده است . ☀️ و من در عوض آن برای تو ضامنم ☀️ تا چیزی بهتر و بالاتر از درهم و دینار ، ☀️ به تو عطا کنم . 🍎 حَزام  گفت : آن چیز چیست ؟ ☀️ مرد گفت : ☀️ تضمین می کنم که او ، ☀️ شرافت و سیادت ابدی دارد ☀️ و بهره و بزرگی از او ، نصیب تو می شود . 🍎 حزام  گفت : 🍎 آیا این را برایم ضمانت می کنی ؟ ☀️ و مرد پاسخ داد : آری . 🌸 ناگهان در بین گفتگویش با آن مرد غریبه ، 🌸 حَزام از خواب بیدار شد . 🌸 و رؤیای خود را برای دوستانش ، تعریف کرد 🌸 و خواستار تعبیر آن شد . 🌸 یکی از خاندان او گفت : 🍂 اگر رؤیای صادقه باشد 🍂 دختری روزی تو خواهد شد 🍂 که یکی از بزرگان ، او را عقد خواهد کرد 🍂 و به سبب این دختر ، 🍂 مجد و شرافت و آقایی ، 🍂 نصیب تو خواهد شد . 🌹 ادامه دارد ... 🌹
45.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سریال بهترین تابستان من 😍 طنز ، کمدی ، جنگی 📼 قسمت اول ، بخش اول
🍎🍎🍎 داستان کودکانه 🍎🍎🍎 🍎 سفر فضایی و سیب جادویی 🍎 🍎🍎🍎 قسمت ششم 🍎🍎🍎 🌹 حضرت فاطمه و امام علی علیهم السلام ، 🌹 به همراه فرزندانشان ، 🌹 اهل بیت پیامبر هستند . 🌹 به همین علت ، محبت آنها ، 🌹 همیشه در دل مسلمانان وجود دارد . 🌹 رسول خدا ، 🌹 هنگام بازگشت از هر سفری ، 🌹 ابتدا به خانه ی دخترش می رفتند . 🌹 و از دیدار او بسیار شاد می شدند . 🌹 حضرت فاطمه علیهاالسلام ، 🌹 هیچ وقت کسی را ناراحت نکرد 🌹 و با همه مهربان و خوش رفتار بود . 🌹 پیامبر در مورد ایشان همیشه می گفتند : 🔮 خدایا ! با دوستان فاطمه ، دوست باش 🔮 و با دشمنانش ، دشمن باش . 🌹 حضرت فاطمه ، بانویی بهشتی بود . 🌹 او در طول عمر کوتاهش ، 🌹 سختی های زیادی را تحمل کرد . 🌹 اما هیچ وقت ، 🌹 امید و ایمانش را از دست نداد . 🌹 او همیشه با صبر و آرامش ، 🌹 از پروردگار بزرگ یاری می خواست . 🌹 ایشان همیشه مهربان و درستکار بود . 🌹 محبت آن بانوی بزرگوار ، 🌹 در دلهای تمام مسلمانان است . 🌹 همه مسلمانان ، او را دوست دارند . 🌹 حضرت محمد ، همیشه می فرمود : 🇮🇷 فاطمه پاره ی تن من است . 🇮🇷 هر که او را اذیت کند 🇮🇷 انگار مرا اذیت کرده است 🌹 چند ماه پس از درگذشت پیامبر ، 🌹 به دلیل حوادث تلخ و ناگوار ی که ، 🌹 در جامعه اسلامی آن زمان اتفاق افتاد ؛ 🌹 اهل بیت پیامبر ، 🌹 تلخی های زیادی را تحمل کردند . 🌹 چندتا از آن سختی ها ، 🌹 غصب باغ فدک از حضرت زهرا ، 🌹 غصب خلافت از امام علی علیه السلام ، 🌹 حمله به خانه امام علی علیه السلام ، 🌹 کتک زدن و پشت در ماندن حضرت زهرا 🌹 و سقط کودک در شکمش محسن و... 🌹 این اتفاقات تلخ ، 🌹 موجب صدماتی تلخ بر ایشان گردید . 🌹 که در نهایت ایشان بر اثر همان صدمات ، 🌹 به شهادت رسیدند . ✨ پایان ✨
🌷 داستان ام البنین ، بانوی نازنین 🌷 🌷 قسمت سومین 🌷 🌸 حَزام ، چند هفته بعد از خوابی که دید 🌸 از سفر برگشت ، و ثمامة همسر باوفایش را ، 🌸 که حامله بود ، وضع حمل کرده دید 🌸 و دختری هم چون مروارید درخشان و زیبا 🌸 به دنیا آورده بود . 🌸 حزام ، پس از آگاه شدن از تولد دخترش ، 🌸 با خود گفت : واقعا خواب من تعبیر شد . 🌸 حَزام از تولد دخترش شاد و مسرور شد . 🌸 و نام او را " فاطمه " گذاشت . 🌸 فاطمه ، در دامان مادری مهربان و پاک ، 🌸 و زیر دست پدری شجاع و شریف ، 🌸 که هر دو دارای سجایای اخلاقی فراوان بودند 🌸 رشد کرد و بزرگ شد . 🌸 ثمامه ، مادر ام البنین ، 🌸 بانویی ادیب و کامل و عاقل بود . 🌸 آداب عرب را به دخترش آموخت 🌸 و هر آنچه که مورد نیاز یک دختر است ، 🌸 به فاطمه یاد داد . 🌸 ثمامه ، همه مسائل خانه داری ، اَدای حقوق ، 🌸 همسرداری و غیره را ، به فاطمه آموزش داد .   🌸 فاطمه ، دختری پاکدل و باتقوا شد . 🌸 فضایل اخلاقی ، کمالات انسانی ، 🌸 نیروی ایمانی ، حیا و حجاب ، 🌸 ثبات و پایداری ، شکیبایی و بردباری ، 🌸 بصیرت و دانایی و نطق و سخندانی ، 🌸 او را به شایستگی ، بانوی بانوان کرده بود . 🌸 خاندان و قبیله پاک او نیز ، 🌸 چند ویژگی مهم دارند 🌸 که همه آنها در وجود نازنین فاطمه ، 🌸 به ظهور رسیده بودند : 🌹 مثل شجاعت و دلاوری ، 🌹 ادب و متانت و عزت نفس ، 🌹 هنر و ادبیات ، 🌹 حجاب و غیرت و حیا و عفت ، 🌹 ایثارگری و فداکادری ، 🌹 احترام به حقوق دیگران ، 🌹 عشق به ولایت و امامت ، 🌹 وفا و پایبندی به تعهدات و... 🌹 ادامه دارد ... 🌹
49.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سریال بهترین تابستان من 😍 طنز ، کمدی ، جنگی 📼 قسمت اول ، بخش دوم
هدایت شده از بیداری ملت
29.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای باران دعای نوزدهم صحیفه سجادیه بخوانیم با اضطرار بخوانیم تا خداوند عنایت کند. خدا چشم های اشکبار را بی پاسخ نمی گذارد. دنبال علت نگردید. علت العلل و رافع حاجات خود خداوند است. 🔴 👇 @bidariymelat