eitaa logo
زنگ دانایی
1.5هزار دنبال‌کننده
330 عکس
370 ویدیو
32 فایل
سلام به کانال 🔔زنگ دانایی💡 خوش آمدید. ارتباط با ادمین کانال 👇👇 @ admin_zange_danaei
مشاهده در ایتا
دانلود
1203117824_-1865778164.pdf
19.77M
🟦🟧 پوسترهای زیبای دستاوردهای کم نظیر دولت سیزدهم ✨ http://eitaa.com/dr_fgarivani https://ble.ir/dr_fgarivani 🍃 🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
39.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام زمانی که دیده نمیشه 🤔 چطوری ما رو راهنمایی می‌کنه؟ 🤷🏻 پویانمایی حرف راست از بچه بشنو 🌼 این قسمت: نیمه شعبان 🌼 » » از شبکه پویا « « 🎬 تولیدشده در "آفند استودیو" 🌺به مناسبت نیمه شعبان🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مشتاقان حضور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠موشن گرافیک آشنایی با زندگی حضرت معصومه (س)
┄┅─✵💝✵─┅┄ خدایا🌻🍃 سرآغازصبحمان را با یاد و نام و امید تو میگشاییم🌻🍃 پنجره های قلبمان را عاشقانه بسویت بازمیکنیم تانسیم رحمتت به آن بوزد🌻🍃 الهی به امید تو 💚 @zange_danaei ┄┅─✵💝✵─┅┄
50.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ"رایحه نور"منتشرشد. 🎙باصدای: مجتبی کرمی 🎈 🎉 🌸 👇👇 https://eitaa.com/zange_danaei ما را به دیگران معرفی کنید
30.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☘️💖☘️💖☘️💖☘️💖 💫نماهنگ سرود دهه کرامت 🎥 ☘️💖☘️💖☘️💖☘️💖 🌼کانال زنگ دانایی🌼 ╭━═━⊰🌼☘️🌼⊱━═━╮ @zange_danaei ╰━═━⊰🌼☘️🌼⊱━═━╯
☘️💖☘️💖☘️💖☘️💖 🌸حضرت معصومه س رو بیشتر بشناسیم🍃 🌸بوی بهار کوچه‌های مدینه را پر کرده‌بود. صدای دختر کوچک نجمه خاتون در اتاق پیچید. 🍃خاندان پیامبر دخترها را دوست داشتند و تولد این دختر حتماً هدیه ی خوبی بود و همه را خوشحال کرده بود. 🌸نامش را فاطمه گذاشتند؛ در آن زمان رسم بود که هر کس را لقبی می‌دادند و امام رضا ع به او لقب معصومه یعنی پاک و بیگناه داده بود. 🍃حضرت معصومه ۲۵ سال از برادرش کوچکتر بود اما همیشه یار و همدم او بود. 🌸هنوز ۶ سال بیشتر نداشت که پدرش امام موسی کاظم ع به دست هارون به شهادت رسید اما حضرت معصومه س برادری مثل امام رضا ع داشت و این، غم شهادت پدر را کم می‌کرد. 🍃۲۰ سال بعد وقتی که مأمون عباسی به حکومت رسید دستور داد امام رضا ع را به زور به شهر مرو در ایران بیاورند. 🌸 حضرت معصومه س نتوانست دوری برادر را بیش از یک سال تحمل کند. برای همین همراه تعدادی از افراد خانواده به سمت مرو حرکت کرد تا امام رضا ع را ببیند. 🍃وقتی به شهر ساوه رسیدند سربازان مأمون به آن‌ها حمله کردند و عده‌ای از همراهان آن‌ها را به شهادت رساندند. حضرت معصومه س در حالیکه از غم و غصه بیمار شده بود به اطرافیان گفت مرا به شهر قم ببرید. زیرا که از پدرم شنیدم که قم مرکز شیعیان ماست. 🌸بزرگان قم وقتی که خبردار شدند که خواهر امام رضا عمیهمان شهر آن‌هاست با شادی به استقبالش رفتند.  حضرت معصومه س در میان شور و احساسات مردم به این شهر وارد شد و در منزل یکی از مۆمنان به نام موسی بن خَزرج ساکن شد؛ خانه ی موسی هنوز هم باقی است و در خیابان انقلاب اسلامی، میدان میر، خیابان عمار یاسر قرار دارد. 🍃حضرت معصومه س ۱۷ روز در شهر قم ماند. اما بیماری اش شدید بود و به خاطر درازی راه و غصه زیاد ضعیف شده بود. حضرت معصومه س روزی که فوت کرد فقط ۲۸ سال داشت. چند سال بعد وقتی که حضرت زینب دختر امام جواد ع به قم آمد بر مزار او گنبدی ساخت. 🌸اکنون شیعیان از سرتاسر جهان برای زیارت مزار او به شهر قم می آیند. ☘️💖☘️💖☘️💖☘️💖 🌼کانال زنگ دانایی 🌼 ╭━═━⊰🌼☘️🌼⊱━═━╮ @zange_danaei ╰━═━⊰🌼☘️🌼⊱━═━╯
1⃣ مسافر قم، قسمت اول 🔈 صدای موسیقی اونقدر بلند بود که صدا به صدا نمی‌رسید. از صدای درهم خنده‌ها و دست و سوت‌زدن و هم‌خوانی بچه‌ها، سرم حسابی درد می‌کرد و دلم یه چای خوش‌رنگ و داغ می‌خواست. آفتاب کم‌کمک داشت خودش رو توی آسمون بالا می‌کشید. جاده چندان شلوغ نبود و احمد‌آقای راننده سر کیف بود و روی فرمون، ضرب گرفته بود. سعی کردم چشمام رو ببندم و صدا‌ها رو حذف کنم. چند دقیقه نگذشت که صدای موسیقی به طور کامل قطع شد. صدای اعتراض بچه‌ها نشون می‌داد که این وضع ربطی به توانایی ذهن من نداره و کسی موسیقی رو قطع کرده. چشمام رو باز کردم. سرعت اتوبوس کمتر شده بود. 🪞 چهرهٔ احمد‌آقا رو از توی آینه می‌دیدم که با دقت و ابروهای درهم‌کشیده به صدایی که ظاهراً صدای موتور اتوبوس بود، گوش می‌کرد. بعد به جای راهنما زدن، دستش رو از پنجره بیرون برد و چندین بار تکان داد تا ماشین‌ها سرعتشون رو کم کنند. احمد‌آقا اتوبوس رو کشید کنار جاده و پیاده شد و دورش چرخید. بعد دوباره سوار شد و بدون معطلی در جواب نگاه‌ نگران استاد یوسفی گفت: نمی‌دونم مشکل از چیه! اما ظاهراً باید مسیر رو برگردیم. دعا کنید این زبون‌بسته تا رسیدن به قم و یک تعمیرگاه خوب باهامون راه بیاد. 🚌 سارا اخماش رو در‌هم کشید و گفت: عالی شد. نکنه همه اینا بازی باشه و اردوی بازدید از گنبد نمکی به تور زیارتی قم تبدیل شده؟ خندیدم و گفتم: یه تخته‌ات کمه‌ها! خب اگه قرار بود بریم قم که از اول می‌رفتیم. این بنده‌خدا بنزین مفت داشته که تا اول جاده جعفریه بیاد، باز برگرده؟ در سکوت و نگرانی از موندن توی مسیر به سمت شهر قم، تغییر مسیر دادیم. صدای اتوبوس واقعاً ناکوک و شبیه چرخ‌گوشتی بود که یک تیکه استخوان لای چرخ‌دنده‌اش گیر کرده. با این حال، هر چی که بود، ما رو به شهر قم رسوند. به تعمیرگاهی نزدیک پایانهٔ مسافربری قم. 🔧 احمد‌آقا پیاده شد و مشغول صحبت با یکی از راننده‌ها که انگار کار تعمیر اتوبوسش تموم شده بود، شد‌. بعد برگشت‌ و روی اولین پله اتوبوس ایستاد و با صدای بلند گفت: وسایل شخصی‌تون رو بردارید و پیاده بشید. با راننده این اتوبوس صحبت کردم. قبول کرد شما رو ببره حرم حضرت معصومه. چند ساعتی تو حرم بمونید تا اتوبوس درست بشه و بیام دنبالتون. 📖 ؛ ویژه ولادت سلام‌الله‌علیها و دهه کرامت
2⃣ مسافر قم، قسمت دوم 🕙 وقتی رسیدیم به حرم، ساعت از ۱۰ گذشته بود و شهر کاملاً بیدار و مردم در رفت و آمد بودند. بعضی از بچه‌ها همچنان نق می‌زدند که کاش به جای حرم، پارک یا کافه‌ای چیزی می‌رفتیم. من اما خوشحال بودم و انگار توی دلم قند آب می‌کردند. از آخرین باری که زیارت اومده بودم، بیشتر از یازده سال می‌گذشت‌. قبل از ورود به حرم، به دفتر امانت چادر رفتیم. عاشق چادر گلدار امانتی شدم. چادر سارا از چادر من هم خوش‌آب و رنگ‌تر بود، اما سارا دوستش نداشت. 😀 به پیشنهاد استاد، گروه‌گروه شدیم تا خیلی معطل همدیگه نشیم. استاد و پسرهای کلاس یک گروه شدند و ما دخترا سه تا گروه چهارنفری. قرار شد استاد ساعت حرکت رو به یک نفر از هر گروه خبر بده. من و سارا و فرشته و نرجس با وجود همه اختلاف‌نظرهایی که داشتیم، مثل همیشه هم‌گروه شدیم. نگاهی به قیافه درهم بچه‌ها که با چادرهاشون درگیر بودن کردم و برای عوض‌شدن حال و هوا گفتم: به‌به! به این می‌گن توفیق اجباری! انگار قسمت بوده اول بیایم زیارت خانوم. ❓ فرشته با بی‌حوصلگی گفت: قسمت کدومه؟ به این می‌گن بدشانسی! الان باید توی جاده می‌بودیم، نه تو شلوغی حرم. بچه‌ها داشتن صحن رو برای پیداکردن یه جای دنج برای نشستن بررسی می‌کردن. با تعجب گفتم: مگه نمیاین داخل؟ سارا گفت: نه بابا! من حوصله شلوغی و سر و صدا رو ندارم. یه گوشه همین‌جاها می‌شینم. فرشته کنار سارا ایستاده بود و قصد اومدن نداشت. به نرجس نگاه کردم. انگار دو‌دِل بود. دستش رو کشیدم و با خودم همراهش کردم. بعد به فرشته و سارا که داشتند به طرف سایهٔ دیوار می‌رفتن، لبخندی زدم و گفتم: خیلی دلتون رو به این سایه خوش نکنید. یکی دو ساعت دیگه که آفتاب بیاد وسط آسمون، مجبورین بیاین داخل. ☀️ فرشته با شنیدن این حرف مثل برق‌گرفته‌ها از جا کنده شد. گرما نقطه ضعف همیشگی فرشته بود. یادمه قبل از سفر دائم نق می‌زد که قم حتی تو فروردین گرمه و کاش این اردو توی پاییز بود. هرچی که بود، بچه‌ها ولو با اکراه، با من و نرجس همراه و وارد این بهشت زمینی شدن. بدون عجله از رواق آیینه گذشتیم و خودمون رو به ضریح رسوندیم‌. سارا دور ایستاد و محو تماشای در و دیوار و آینه و کاشی‌کاری‌ها بود. 👤 فرشته و نرجس جلوتر آمدند و مثل بقیه زنان و دخترانی که بعضی همکلاسی‌های خودمون بودن، بر شبکه‌های نقره‌ای ضریح دست کشیدن و دور اون چرخیدن. من برخلاف همه یک‌جا ایستادم و خودم رو به ضریح چسبوندم. مثل بچگی‌هام که مامان می‌گفت: صورتت رو بچسبون به ضریح و فکر کن عمه جانت حضرت معصومه بغلت کرده. غرق زیارت و راز و نیاز بودم که دستی به شونم خورد. چشم باز کردم و برگشتم. فرشته در حالی که سعی داشت آروم به‌نظر برسه گفت: زیارت قبول حاج‌خانوم! پای خودت و ما به جهنم! اما فکر سر فرشته‌ها باش. ❗️ طفلیا سردرد شدن از بس فَک زدی و حاجت خواستی! درسته حضرت معصومه فامیل امام‌رضاست و خانوم خوبی بوده، اما دلیل نمی‌شه منتظر معجزه باشی. خندیدم و گفتم: محض اطلاعت حضرت معصومه خواهر امام‌رضاست. در ضمن ایشون خانوم نیستن و دختر خانوم و مجرد بودن و سنشون هم یکمی از ما بیشتر بوده. با تعجب نگاهم کرد و گفت: واقعا! حرم به این خوشگلی و بزرگی واسه یک دختره. مگه حضرت معصومه چه ویژگی یا داستان خاصی داشته که آنقدر مهم شده. 🧡 دلم هری ریخت. با خودم گفتم: نکنه نتونم خانوم رو درست معرفی کنم. دلم می‌خواست واسه فکر‌کردن وقت کافی داشته باشم، برای همین گفتم: اینجا که جای حرف‌زدن نیست. بعد دست سارا که همچنان محو در و دیوار بود رو گرفتم و گفتم: بیا خانوم هنردوست! بیا ببرمت ایوان آیینه که هم تو بیشتر از معماری این حرم کیف کنی، هم گپ و گفت‌‌مون مزاحم بقیه نباشه. 📖 ؛ ویژه ولادت سلام‌الله‌علیها و دهه کرامت
3⃣ مسافر قم، قسمت سوم 📱 یک گوشه دنج و خلوت پیدا کردیم و دور هم نشستیم. سارا مشغول بررسی عکس و سلفی‌هایی بود که با در و دیوار حرم و آیینه‌ و کاشی‌کاری‌ها گرفته بود‌. با خنده گفتم: هنوزم می‌گی کاش رفته بودیم پارک یا کافه؟ سارا گفت: خدایی معماری اینجا خیلی باحاله. اگه آدم به چشم خودش نبینه، با دیدن عکسا شک می‌کنه که این عکسا واسه یک بنای مذهبیه یا قصر یکی از پادشاهای قاجاره. گفتم: خب حضرت معصومه هم یک امامزاده عادی نیستن. مقامشون اونقد بالاست که امام رضا در مورد زیارتشون گفتن: هرکس معصومه رو در قم زیارت کنه، انگار من رو زیارت کرده. 📚 فرشته گفت: جدی؟ چرا آخه؟ گفتم: حتی اگه ماجرای سفر ایشون به قم رو در نظر نگیریم، همین که ایشون شاگرد دو امام یعنی پدرشون امام کاظم و برادرشون امام رضا بودند، برای مقام بالای ایشون کافیه. نرجس گفت: منم یه جا در این مورد خوندم. نوشته بود حضرت معصومه وقتی سن خیلی کمی داشتن، در غیاب پدرشون به سوالات شیعیان جواب می‌دادند. گفتم: دقیقاً و جالبه که همه جواب‌ها هم درست بوده. یعنی مقام علمی ایشون به عنوان یه دختر نوجوون از علمای زمان خودشون خیلی جلوتر و هم‌ردهٔ علم امام بوده. سارا با صدای بچگانه گفت: عزیزم! قلبم اکلیلی شد. بعد با تعجب گفت: یعنی حضرت معصومه همراه امام رضا به ایران اومده بودن؟ 🗓 فرشته گفت: آخه آی‌کیو! اگه با هم آمده بودن که حرم حضرت معصومه هم مشهد بود. سارا لجش گرفت و گفت: خب استاد! بفرمایید چرا حرم حضرت معصومه توی قمه؟ فرشته خندید و گفت: اجازه بدید، الان از علامه گوگل می‌پرسم. گفتم: لازم نیست مزاحم علامه بشی. خودم واستون می‌گم. ببین حضرت معصومه بعد از شهادت پدرشون، تحت کفالت امام رضا بودن. بعد از سفر اجباری امام رضا به ایران، حضرت معصومه که حدوداً ۲۷_۲۸ ساله بودن، نتونستن دوری برادرشون که در واقع امام زمانشون هم بوده رو تحمل کنند و با جمعی از بستگانشون از مدینه راهی ایران شدن. ❓ فرشته با تعجب گفت: ۲۷ ساله بودن، اما مجرد؟ اونم توی عربستان که دخترا خیلی زود ازدواج می‌کردن؟ نرجس گفت: خب شاید کسی که لایق همسری‌شون باشه وجود نداشته؟ گفتم: نه ظاهراً دلیل اصلی این نبوده، چون اینجوری خیلی از دختران اهل بیت باید مجرد می‌موندن. من یک‌جا خوندم که شرایطی که حاکم وقت یعنی هارون الرشید برای امام کاظم و خانواده‌شون ایجاد کرده بود، خیلی سخت بوده و اهل بیت و شیعیان تو این دوران، توی سخت‌ترین فشارها و آزارها و در شرایط اجتماعی به‌شدت محدود بودن. برای همین کسی جرئت نزدیک‌شدن به خانواده امام رو نداشته، چه برسه به اینکه بخواد با این خانواده وصلت کنه و فامیل بشه. 📞 سارا دوباره احساساتی شد و گفت: الهی بگردم. چقدر سخت. فرشته گفت: خب پس چرا بعد از ورود به ایران، نرفتن مشهد پیش برادرشون؟ صدای زنگ تلفن همراه بین حرفمون فاصله انداخت. استاد یوسفی بود. گفت: کار اتوبوس تقریباً تمومه و احمد‌آقا ۴۰_۴۵ دقیقه دیگه میاد دنبالمون. 📖 ؛ ویژه ولادت سلام‌الله‌علیها و دهه کرامت
1_4884254810.pdf
6.28M
باسلام وعرض ادب ‼️توجه ‼️ ‼️ توجه ‼️ 🎉مسابقه غدیر خم برای دانش آموزان ابتدایی (پایه اول الی پایه پنچم دبستان)🎊 🎁جوایز ۱۱۰ تا پنجاه هزارتومان ➕بسته فرهنگی ⏰ مهلت ۱ شهریور ۱۴۰۳ (تمدیدشد) 🕰 اعلام برندگان نهم ربیع اول ۱۴۰۳ دانش آموزان عزیز پیک را دانلود نمایید و مطالعه کنید و وارد لینک زیر شوید وبه سوالات پاسخ دهید . که انشاءالله یکی از برندگان باشید. https://formafzar.com/form/91lr1 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خواهشا به انداره توان در گروه ها و کانال ها نشر نمایید .. اجرتان با مولا امیرالمومنین علیه السلام 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
. سلام بچه های گل گلیـــم☺😘 صبحتون بخیر فرشته های من🌞🌻 امروز برای بهترین بابای روی زمین نفری سه تا سوره توحید بخونین🌺🌸ـ امام زمان عزیز ما پدر دلسوز ما ازت میخوایم برای عاقبت بخیری همه ی ما دعا کنی🌹 دوستت دارم امام زمانم❤