فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سریال «#حبیب» از امشب روی آنتن شبکه دو✌️
♦️حبیب روایتی متفاوت از حضور مستشاری #ایران در #سوریه و نبرد سربازان گمنام مدافعحرم با داعش است.
♦️این مجموعه تلویزیونی که محصول مشترک ایران و سوریه است، در ۲۶ قسمت از یکشنبه ۳۰ بهمن هر شب ساعت ۲۱:۱۰ از شبکه ۲ سیما پخش میشود.
🌹@zanjan_tanhamasir
🖤تنهامسیری های زنجان 🇵🇸🖤
#همسرداری ۸ #مقایسه_همسر 🌸 من که نمی فهمم وقتی شما همسرتون رو با دیگران مقایسه می کنید، دیگه چطور ا
#همسرداری ۹
#زنان_دیگر
🌸 از نشانه های قدرت خدا توانایی حرف زدن ما خانوماست.😄
می تونیم ساعتها بدون نیاز به آب و غذا فقط حرف بزنیم.
از شوخی گذشته مواظب حرفایی که پیش همسرت از خانومای دیگه می زنی باش.
🔹 اگه داری بدی خانومای دیگه رو پیش همسرت می گی بترس، چرا؟ چون هم داری گناه غیبت رو انجام می دی و هم داری از شخصیت و کرامت انسانیت خرج می کنی. تو چشم همسرت یه زن حسود و بی جنبه جلوه می کنی.
مخصوصا اگه این خانوما از اقوام درجه یک همسر باشن که دیگه بدتر، چون جناب همسر با اونا انس روحی داره و به همون نسبتی که تو داری سعی می کنی اونا رو از چشم همسرت بندازی، خودت از چشمش می افتی
و اما
🔹 اگر داری خوبیاشون رو می گی ، خب همسرت با خودت مقایسه می کنه. احساس شکست می کنه، می گه وای کلاه سرم رفت خانومای دیگه اینقدر خوبی دارن ، همسر من که اینقدر پر ایراده. تازه شایدم اینجوری تشویق شه بره یه همسر کم ایراد دیگه بگیره 😳
من خودم دیدم خانومه از عروسی برگشته در مورد مدل موی خانوما تو جشن حرف می زده، خب تو که وقت نداری موهاتو شونه هم بزنی ، چرا تصورات پاک همسرت رو پر می کنی از مدل موهای آنچنانی.
این چه کاریه اصلا
چکار به خانومای دیگه دارین
این همه موضوع برای حرف زدن هست
ماشاالله هر روز یه موضوع تازه برا حرف زدن برامون جور می شه
در مورد گرونی دلار حرف بزنید یا آلودگی هوا ، بورس، یا اینکه کرونای بعضی شهرها جدیدا زرد شده😊
#مارال_پورمتین
🌹 @zanjan_tanhamasir
🖤تنهامسیری های زنجان 🇵🇸🖤
#چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت #قسمت_بیست_وهشتم سعید صالحی هستم... مهندسی متالورژی خوندم و ش
#چهارشنبه_های...
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_بیست_ونهم
که همزمان تلفن خونه زنگ خورد نمی دونم چرا ایستادم تا ببینم کیه! مامانم گوشی رو برداشت بعد از حال و احوال پرسی گرمی که کرد گفت: بله فرداشب خوبه! توکل بر خدا...
تلفن رو گذاشت گفت: نازنین خانم چی گفتی که این آقا پسر اینقد هوله!
من گفتم: یعنی چی! مامان کی بود؟ گفت: خانم صالحی بودن اصرار داشت زودتر بیان خواستگاری...
من که فقط سرخ، سفید، آبی، و بنفش می شدم گفتم: کار خوبی کردین و از شدت خجالت فرار رو برقرار ترجیح دادم و گفتم: وای مامان من دیرم شد باید برم! تو ی دلم خوشحال بودم ولی نمی دونستم چه اتفاقی افتاده که سعید چنین تصمیمی گرفته؟؟
رسیدم به خانم حسینی تا من رو دید گفت: به به! عروس خانم خوبی دخترم؟ من که دوباره سرخ، سفید، آبی و بنفش شدم گفتم: نه بابا خبری نیست! هنوز کو عروسی...
گفت: داماد که بله رو گرفته تا عروسی راهی نیست!
گفتم: یعنی چی؟
گفت: یعنی رو خودش بهت میگه حالا بگو ما عروسی چی بپوشیم!
من از خجالت سرم رو انداختم پایین و چیزی نگفتم خانم حسینی زد به شونم گفت: یه یاعلی بگو امروز باید این بسته ها رو برسونیم دست صاحباشون...
من که اصلا بسته ها رو ندیده بودم! تازه متوجه حدود صد تا کیسه برنج و روغن و رب و موادغذایی چیده شده بودند، شدم گفتم: عه! اینا برا چیه من ندیدم...
یکی از بچه ها گفت: ببین نازنین عادیه! بعد عروسی خوب میشی! اصلا نگران نباش!
خانم حسینی چشمکی بهش زد و گفت: دختر منو اذیت نکنین نوبت شما هم میشه جبران کنه...
بسته ها رو گذاشتیم داخل چند تا ماشین گفتم: خانم حسینی این بسته ها برا چیه!؟ مگه امروز چهارشنبه نیست کجا داریم میریم؟! گفت: دخترم اینها برای مناطق محرومه خانواده های نیازمند، هر چند وقت یه بار با کمک بچه ها مبلغی میذاریم روی هم و خدا توفیق میده می تونیم محبتمون رو تقسیم کنیم اینم در راستای چهارشنبه های زهرایی...
خداروشکر کردم که من هم جزئی از این گروهم...
بساط عروسی ما زودتر از اون چیزی که فکر میکردم اتفاق افتاد!
و زندگی من با آقاسعید شروع شد...
زندگی پر از شور و شعور ...
پر از عقل و احساس...
پر از عشق و منطق....
شاید اگر نازنین قبل بودم اینها رو نمی تونستم با هم جمع کنم! ولی من تغییر کرده بودم و این انتخاب عاقلانه ی من بود اما با عشق و احساس در این مسیر عاقلانه می رفتم ...
من خیلی چیزها یاد گرفته بود اینکه میشود عاقلانه انتخاب کرد و عاشقانه زندگی...
در زندگی متاهلی هم همچنان برنامه ی چهارشنبه ها قرار زهرایم سر جایش بود و با بچه های گروه نه تنها که فقط حجاب ...که محبت را... مهربانی را ... یاد آوری می کردیم نه فقط با زبان که با رفتار و عمل چنین اتفاقی می افتاد...
چند سالی بعد از ازدواجم توی یکی از همین چهارشنبه های زهرایی اتفاقی افتاد که دوباره ذهن من رو برد به دوران خاطرات دانشگاه...
اون روز مثل همیشه گلها و گیره ها رو از خانم حسینی گرفتیم من با زهرا محمدی که یکی از بچه های فعالمون بود در مسیری که تقسیم شده بودیم راه افتادیم...
در طول مسیر خانمی که شل حجاب یا کم حجاب بود رو با یه شاخه گل دعوت میکردیم که یکدفعه زهرا گفت: نازنین اون خانمه خیلی پوشش ناجوری داشت! بریم گل بهش بدیم! هر چند که ممکنه گل رو صورتمون بکاره...
خندم گرفت گفتم: بریم من بهش گل میدم... تا دستم رو گذاشتم رو شونش با سرعت برگشت با اخم که انگار ارث باباش رو خوردیم گفت: جانم کاری داشتین؟!
یه لحظه محو نگاهش شدم ...
با خشم نگاهم رو دنبال کرد و گفت: چیزی شده خانم؟!
دوست کناریم گفت: نازنین گل رو بده به خانم...
تا گفت: نازنین دوباره نگاهمون با هم تلاقی پیدا کرد...
کمی مردد شد گفت: نازنین!
زهرا زد به شونم گفت: چی شده؛ چرا ماتتت زده! نگاهی بهش کردم دوباره صورتم رو برگردوندم سمت خانمه...
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
✍ انسان تربیت کنیم
اکثر اونایی که تو خانه سالمندان هستند ،
بچه هاشون تحصیلکرده هستن
و موقعیت خوبی دارند ،
🔸 لطفاً در کنار دکتر و مهندس؛
انسان تربیت کنيم...
#شبتون_بخیروشادی 🌺
🌹 @zanjan_tanhamasir
❣ #سلام_امام_زمانم❣
#صبح یعنی ...
تپشِ قلبِ زمان💗
درهوسِ دیدنِ تـ😍ـو
کہ #بیایی و زمین،
گلشنِ اسرار شود🌺
سلام آرزویِ زمین و زمان
#السلام_علیک_یااباصالح_المهدی♥️
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹@zanjan_tanhamasir
#تلنگر:
در قرآن کریم خداوند فرموده:
"یَداللَهِ فَوقَ أَیْدِیهِم"
یعنی بندهی من نگران فردایت نباش
از اَفعال آدمها دلگیر نشو
کاری از آنها برنمیآید
دستت را به من بده
تا من نخواهم
برگی از درخت نمیافتد
مهربان خدا ❤️
🌹 @zanjan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️جمعیت باورنکردنی شیعیان نیجریه در جشن مبعث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
🔹حالامعلوم میشود که چرا دشمنان میخواهند شیخ زکزاکی ها نباشند ...
✍دوربین هم از نشان دادن جمعیت ناتوان است.
#صدور_انقلاب
🌺🌺🌷ماشاء الله لاقوه الا بالله.. کسانی که دنبال برکات و رویشهای انقلابند این عظمت جمعیت چند میلیونی در چند هزار کیلومتری ایران فقط یکی از برکات و رویشهای انقلاب اسلامی است.. چند ده نفر شیعه شده اند چند ده میلیون.. خداوند از شر دشمنان حفظ شان کند.🌺🌺🌷
الهام بخش و پرورش دهنده شیخ زکزاکی ها ایران اسلامی است.
🌹 @zanjan_tanhamasir
═════ ♥️ ⃟⃟ ⃟❀❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ═════
"توصیه آیت الله بهجت به علیرضا پناهیان بعد از خواندن خطبه عقد"
زمانی که از آیت الله بهجت (ره) خواستیم که بعد از خواندن خطبۀ عقدمان ما را نصیحتی بکنند؛ ایشان فرمودند:
بنده نصیحت میکنم؛ ولی وقتی مرد را نصیحت میکنم خانم دستش را بگذارد روی گوشش و نشنود و وقتی زن را نصیحت میکنم آقا دستش را بگذارد روی گوشش و نصیحت مربوط به خانم را نشنود.
بعد فرمودن: خب کدام یک از شما اول اینکار را میکنید؟
بنده دیدم قضیه جدی است؛ دستم را بردم سمت گوشهایم.
ایشان فرمودند:
حالا دستتان را هم نبردید؛ عیبی ندارد.
ولی سعی کنید نصیحت خانم را بعداً به رخ او نکشید.
در بین زن و شوهر نباید این نکته باشد که بخواهند دائماً حرفها و نصایحی را به رخ همدیگر بکشند و یکدیگر را دائماً برای عمل نکردن به بعضی مسائل تخطئه کنند.
نتیجهی به رخ کشیدن بعضی مسائل و یا به سر طرف مقابل کوبیدن عیبهای او، چیزی جز سردی رابطه نخواهد بود.
امروزه در جامعهی ما به زوجهای جوان یاد میدهند چگونه از طریق قانونی میتوانی اگر همسرت نقصی داشت در رفتارش، حق خودت را بگیری!
#ازدواج
#همسرداری
#خانواده
🌹@zanjan_tanhamasir
🖤تنهامسیری های زنجان 🇵🇸🖤
#شکرانه ۴۳ از نگـاه اهل آسمون اوج حقارت یک انسان، زمانهاییه که؛ نعمتهایی که داره رو، اصلاً نمی بین
#شکرانه 43 ✅⬆️
شکـــــرا یا ربـــــی شکـــــرا.... 🤲
4_5963034183180747494.mp3
8.57M
#شکرانه ۴۴
هر وقت دیدی
غُصه هات دارن زیاد میشن،
و قلبت زیر بار غصه هات لِـه شده؛
یه کم فکر کن؛
شاید شکـر نعمتهاتو فراموش کردی!
فقط شکـر، نعمتها رو تثبیت میکنه.
#استاد_شجاعی 🎤
تنها مسیر...🦋
🌹@zanjan_tanhamasir
خداحافظ ماه رجب...
خداحافظ ماه پر رحمت خدا
خداحافظ ای ماه خوب خدا
خداحافظ ای وعده ی صادق خدا برای تطهیر قلبهایمان
دلمان بعد از #وداع با تو ،به #شعبان با عظمت خوش است
پروردگارا شکرت ما را در این ماه زنده نگه داشتی و ریزش رحمتت را برما ارزانی کردی
خدای مهربونم ما را از لبیک گویان این ماه قرار بده ..🤲❤️
آیا سال بعد هستیم 💔 این الرجبیون...😭
🌹@zanjan_tanhamasir
YEKNET.IR - monajat 2 rajab 1401 - narimani.mp3
6.04M
⏯ #مناجات #ماه_رجب
🍃غیر آهی در بساطم نیست
🍃آه آورده ام ...
🎙 #سید_رضا_نریمانی
👌بسیار دلنشین
🌹 @zanjan_tanhamasir
🖤تنهامسیری های زنجان 🇵🇸🖤
✨﷽✨ #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم ؟ ۵۴ 🍃🌸🍃🌸🍃 ⁉️ چرا نماز اول وقت اینقدر مهم است؟ #استادپناهیان؛ ❗️
✨﷽✨
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم ؟ ۵۵
🍃🌸🍃🌸🍃
❓چرا نماز اول وقت انقدر اهمیت دارد ؟
#استادپناهیان :
🔴 مگه ... ، تمام مبارزه ی با نفس ،
سر نماز اول وقت، تو نماز تر و تمیز جمع شده ؟
که شما میگید⁉‼
⁉️ عروس خانم از آقا داماد میپرسه ...
نماز اول وقت و تروتمیز میخونی ؟
❌ میگه : نه ...
🛑 عروس خانمم برمیگرده میگه :
ای هوسران ...!!! ای بی محبت...!! ای خودخواه ...!!!♨
♨️ همه ی ناسزاهای عالم رو بر میگرده به ما میگه...!!!
💢 مبارزه باهوای نفس سر نمازه حاج اقا ؟
🔺 نمونه بگم براتون ؟
♦️ مثال : فرصت دادم ، یه سوال داره میکنه ...
🔺 بگو ...سوالت و راحت....
چون میدونم جوابش چیه ....⁉‼
🔴 شما کجا مبارزه بانفس کردین ؟
مثلا : یه جایی چراغ قرمز بود🚦
🔻می خواستم رد بشم.
🔻 گاز و بگیرم برم...
🔴 اما ... مبارزه با نفس کردم وایستادم .
🔴 البته پلیسم بود هااا ... سر چهار راه...
تحویل گرفتین ؟
🔺 اجازه بدم سوالشو ادامه بده یانه ؟
♦️ دیگه شما فهمیدید جوابشو ...
🔺 اجازه بده جواب بدیم ...
💢 هیچ کجا مبارزه بانفس تو ، قیمت نماز رو نداره ،
🔴 هر جا باخودت مبارزه کردی ...یه کار خوب انجام دادی... بیا من برات ثابت کنم ، شیله پیله داره .
📛 یا پلیس سر چهار راه وایستاده بود ...
📛 یا یه مزه ای تو اون کار بوده ...
💢 من خیلی بچه ی با ادبی هستم، میخوام پام و دراز بکنم پیش مهمونام...
💢 یه دفعه ای پام و جمع میکنم، میگم با این که خسته ام ، عیبی نداره ،
♨️ خب ... مهمونت کیه ؟ مهمونت ، رئیس اداره اس ؟
⭕️ خب فدات بشم ... میخواستی پیش رئیس اداره ام ، پات و دراز کنی ؟
❌ تو تا یه جایی طمع به منفعتی نداشته باشی، از ضرری نترسی، مگه کار میکنی ؟ مگه علیه خودت اقدام میکنی
❌ تانون توش نداشته باشه برات اقدام نمیکنی
⏪ نشر بدیم
🍃🌸🍃🌸🍃
#نمازاولوقت ✨
#اللهمعجللولیکالفرجبحقزینبکبرے
🌹@zanjan_tanhamasir
🖤تنهامسیری های زنجان 🇵🇸🖤
#چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت #قسمت_بیست_ونهم که همزمان تلفن خونه زنگ خورد نمی دونم چرا ایستا
#چهارشنبه_های
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_سی_ام
یکدفعه پرید تو بغلم گفت: نازنین ... ناززززی... اشکهاش شروع کرد به ریختن...
من مبهوت چهره ایی که دیدم و چهره ایی که می شناختم...
گفتم: لیلا خودتی...!
کجا رفتی؟ چرا اینجوری شدی؟!
میدونی چقدر نگرانت بودم؟
میدونی چند بار در خونتون اومدم؟!
سرش رو انداخت پایین و گفت: ببخش حرف زیاد دارم برات تعریف کنم... دوستم که کنار ما ایستاده بود با تعجب گفت: نازنین شما همدیگه رو می شناسید!
سری تکون دادم و گفتم: آره... می شناسیم، زهرا که حیرون شده بود البته حق داشت هیچ شباهت ظاهری بین من و لیلا نبود پس چطور می تونست دوستم باشه!
گفتم: زهرا جان یه کاری کن تو برو پیش خانم حسینی من بعدا میام...
لیلا گفت: عه! هنوز خانم حسینی رو می بینی؟
گفتم: لیلا خیلی چیزها تغییر کرده...
گفت: آره از تیپت هم معلومه!
نگاهی کردم حلقه دستش بود میدونستم ازدواج کرده خواستم عکس العملش رو ببینم! با حالت خاصی گفتم: ازدواج کردی؟
نگاهی به دستم کرد و گفت انگار تو هم پریدی!
کی هست این مرد خوشبخت؟! لبخندی زدم و ترجیح دادم چیزی نگم... در حین راه رفتن نگاهی بهم کرد و خودش شروع کرد و گفت: اون روز یادته بوستانه لاله...
سرش پایین بود حرف میزد با دستش دستم رو محکم گرفته بود! گفتم: فکر نکنم یادم بره...
گفت من بعد از اینکه سوار ماشین امید شدم از داخل ماشین دیدم من رو دیدی!
گفتم: انشاالله خوشبخت بشید هر کسی قسمتی داره! ولی واقعا نمی دونم چرا تو!!! شاید چون از تو توقع نداشتم!!!سرش رو آورد بالا و گفت: فکرکردی با امید ازدواج کردم! نه اینقدر هم نامرد نیستم! البته نمی دونم شاید اگر اون اتفاق نیفتاده بود... بعد هم سکوت کرد!
گفتم: یعنی با امید ازدواج نکردی!؟
گفت: بیا بشینیم روی این نیمکت تا برات بگم... هر کسی از کنارمون رد میشد یه جوری نگاهمون میکرد آخه تفاوت چهره هامون خیلی محسوس بود! شروع کرد... اون روز بعد از اینکه امید زنگ زد خیلی اصرار کرد که باید ببینمت!
منم با احمقیت تمام سوار ماشین امید شدم! امید خیلی عصبی بود نمی دونم چرا؟ باسرعت توی خیابون ویراژ میرفت هر چی می گفتم کمی آرومتر بدتر میکرد!
که یک لحظه کنترل از دستش خارج شد و محکم کوبید عقب ماشین جلویی! من که داشتم سکته میکردم... امید با همون عصبانیتش که بیشترم شده بود پیاده شد و راننده اون ماشین هم پیاده شد و شروع کرد به داد و بیداد کردن...
امید یه لحظه دیونه شد قفل فرمون رو از تو ماشین برداشت و کوبید وسط فرق راننده جلویی!
آقاهه افتاد وسط خیابون...
مردم دور مون جمع شده بودن زنگ زدن پلیس و نذاشتن امید فرار کنه...
لحظات وحشتناکی بود... وحشتناک...
صدای هق هق گریه ی لیلا توجه اطرافیان رو جلب کرده بود همونطور که بهت زده بودم گفتم: گریه نکن پاشو یه کم راه بریم...
ادامه داد گفت: نازنین نمی دونی چی به من گذشت...
چون آقاهه وسط افتاده بود پلیس که فکر میکرد من زن امید هستم با هم بردنمون کلانتری...
وای نازنین... نازنین... نازنین... فک کن حالا هر چی می گفتم من زنش نیستم می گفتن خوب چکاره اش هستی؟! گفتن اینکه نامزدشم با کاری که امید با اون آقاهه کرد که معلوم نبود زنده بمونه یا نه، جز بدتر شدن قضیه کاری پیش نمی برد! یه لحظه به ذهنم رسید گفتم: همکلاسی هستیم...
گفتن: با همکلاسی اینجوری ویراژ میرن وسط خیابون! اون هم با این وضعیت بوجود اومده!
و حالا فک کن به حال من بیچاره توی اون لحظات!
خودم خوب می دونم این تقاص بود! تقاص نامردی که در حق تو کردم اما انگار تمومی نداشت...
بغض گلویش روگرفته بود...
وقتی تعریف می کرد احساس کردم دستاش یخ زده!
انگار خون توی رگهاش جریان نداره!
با همون استرس ادامه داد...
خلاصه زنگ زدن مامان و بابام...
مامان و بابام، با هم اومدن کلانتری...
بعد از کلی اثبات کردن و تعهد دادن اومدم خونه ولی چه خونه ایی...
به یک هفته نرسید که...
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
🍃حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم..
🌹@zanjan_tanhamasir
سلام به دوستان تفکر و مثبت اندیش🌷
تاحالا فکر کردین که توکل چه کلمه زیبایی هست؟!
"تو" و "کل"...
وقتی "تو" ، "کل" را داری ..
به چه می اندیشی؟؟
ناراحت چه هستی ؟؟
وقتی با کلْ هستی..
با کل دنیا ..
با کل جهان هستی..
دلت قرص باشد..
چه زیباست "توکل"!!
توکل یعنی :
اجازه دادن به خداوند که خودش تصمیم بگيرد.
تنها خداوندست که بهترینها را برای بندگانش رقم میزند.
فقط بخواهیم و آرزو کنیم، اما پیشاپیش شاد باشيم وایمان داشته باشيم که رویاهايمان همچون بارانی در حال فرو ریختن اند.
پیشا پیش شاد باشیم و شکر گزار !
چرا که خداوند نه به قدر رویاهایمان بلکه به اندازه ایمان واطمینان ما انسانهاست،
که می بخشد.🌹🌹🤲🤲
امضای خدای مهربان، پای تمام آرزوهایی که برایش تلاش کردید و نتیجه را سپردید به ارحمالراحمین 🌷🌹
🌹 @zanjan_tanhamasir
#تحفه_آسمانی
#مناجات_شعبانیه
⬇️ کلامی از مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی درباره مناجات شعبانیه
این مناجات، مناجات معروفی و یکى از ارمغان هاى آل محمد صلى الله علیه و آله و سلم مىباشد و اهلش بخاطر آن با ماه شعبان مأنوس شده و بههمین جهت منتظر و مشتاق این ماه هستند.
✅ این مناجات، از اعمال مهم ماه شعبان است، و نه تنها ماه، که سالک نباید بعضی از فرازهای آن را در طول سال ترک کند و در قنوتها و سایر حالهای عالی خود، با آن مناجات نماید.
📗 ترجمه المراقبات ابراهیم محدث، صفحه ۱۶۷ و ۱۶۸
🌹@zanjan_tanhamasir