توصیف دنیا از زبان امام علی (ع)
- بیشترین ضربه ها را خوبترین آدم ها می خورند
- برای خوبی هایتان حد تعیین کنید
و هرکس را به اندازه لیاقتش بها دهید نه به اندازه مرامتان...
- زندگی کردن با مردم این دنیا همچون دویدن در گله اسب است...!
- تا می تازی با تو می تازند، زمین که خوردی، آنهایی که جلوتر بودند،
هرگز برای تو به عقب باز نمی گردند...!
و آنهایی که عقب بودند،
به داغ روزهایی که می تاختی تو را لگد مال خواهند کرد...!
- در عجبم از مردمی که به دنبال دنيايی هستند که روز به روز از آن دورتر ميشوند، و غافلند از آخرتی که روز به روز به آن نزديک تر ميشوند
@zarboolmasall
#داستانک
وارد خانهاش که شدم عطر بهارنارنج مستم کرد، خانه بوی بهشت میداد. دو فنجان چای ریخت و سینی را روی میز گذاشت.
لبخند زد و با ابرو به فنجانهای توی سینی اشاره کرد:«این قانون من است، چای که مرغوب نباشد چیزی به آن اضافه میکنم؛ چوب دارچینی، هِلی، نباتی، شده چند پَر بهار نارنج، چیزی که آن مزه و بوی بیخاصیتش را تبدیل به عطر خوش و طعم خوب کند»
فنجان را برداشتم و کمی از چای چشیدم، خوب بود، هم عطرش هم مزهاش.
لبخند زدم:«قانون کارآمدی داری...»
بعد با خودم فکر کردم زندگی هم گاهی میشود مثل همین چای بیخاصیت. باید با دلخوشیهای کوچک طعم و رنگش را عوض کنی.
یک چیزی که امید بدهد به دلت، انگیزه شود، بنزین باشد برای حرکت ماشین زندگیات، بعد ماشین تخته گاز میرود تا آنجایی که باید.
یک جایی اما کار سختتر میشود، برای آرامش خیال گاهی لازم است چیزی از زندگی کم کنی، سبکاش کنی. مثل کیسه شنهای آویزان از بالون. بالون برای اینکه بالا برود باید سبک شود، باید کیسه شنها را پرت کنی پایین، بعد اوج میگیرد، بالا میرود.
توی زندگی هم گاهی لازم میشود چیزهایی را از خود دور کنی؛ حرفهایی را، فکرهایی را، خاطراتی را... آدمهایی را...»
@zarboolmasall
#داستان_شب 💫
🦋 قطعهای از کتاب
🍃 ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺑﻪ ﺣﺞ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﺷﺸﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺣﺎﺟﯽ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﺟﯽ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﮕﺮ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﻓﻖ، ﮐﻔﺸﮕﺮﯼ ﺩﺭ ﺩﻣﺸﻖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﯿﺎﻣﺪ.
ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻪ ﺩﻣﺸﻖ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﻓﻖ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯﯼ (ﭘﯿﻨﻪ ﺩﻭﺯﯼ، ﺗﻌﻤﯿﺮ ﻭ ﻭﺻﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﺧﺮﺍﺏ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ) میکند.
ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﺮﻓﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺣﺠﺎﺝ ﻓﻘﻂ ﺣﺞ ﺗﻮ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ.
ﮔﻔﺖ ﺳﯽ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺣﺞ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯﯼ ﺳﯿﺼﺪ ﺩﺭﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﻋﺰﻡ ﺣﺞ ﮐﺮﺩﻡ، عیالم ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﻮﯼ ﻃﻌﺎﻡ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ، ﻣﺮﺍ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﻭ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻃﻌﺎﻡ ﺑﺴﺘﺎﻥ، ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻫﻔﺖ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺧﺮﯼ ﻣﺮﺩﻩ ﺩﯾﺪﻡ. ﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻃﻌﺎﻡ ﺳﺎﺧﺘﻢ. ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺣﻼﻝ ﻧﺒﺎﺷﺪ.
ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﺸﻨﯿﺪﻡ ﺁﺗﺸﯽ ﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﺁﻥ ﺳﯿﺼﺪ ﺩﺭهم ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﺪﻭ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻔﻘﻪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺣﺞ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ.
📕#ﺗﺬﮐﺮﻩ_ﺍﻻﻭﻟﯿﺎ
✍#عطار_نيشابوری
@zarboolmasall
هر چقدر ما ایرانیها شلنگ قلیان به دست داریم این غربیها کتاب در دست دارند و کتاب جزء لاینفک زندگى این مردم است ... ما چوب حماقتمان را میخوریم آنها نان لیاقتشان را !!
‹🤍🌼›
#جلال_آل_احمد
@zarboolmasall
📗داستان
نقاشی بچه مدرسهای
خانم معلم رو به شاگردهای کلاس اول گفت: بچهها، حالا هر کس باید آخرین صحنهای رو که دیروز یا دیشب تو منزلشون دیدن نقاشی کنه. زود باشین بچههای خوب.
نیم ساعت بعد خانوم مشغول نمره دادن به نقاشیها شد، بعضی از بچهها خانوادهشان را مشغول تماشای تلویزیون کشیدند، چند نفری میز شام را کشیدند و… تا اینکه خانم با تعجب به نقاشی یکی از بچهها خیره شد و پرسید: ببینم کوچولو، تو مطمئنی این صحنه رو توی خونه تون دیدی؟ و کودک شش ساله قسم خورد که دیده، خانوم سری تکان داد و چند دقیقه کلاس را ترک کرد.
دو ساعت بعد ماموران پلیس جنازه یکی از همدستان پدر دانش آموز را – که هفته قبل با هم یک جواهر فروشی را سرقت کرده بودند – از داخل باغچه خانه بیرون کشیدند و پدر کودک را هم بازداشت کردند!
6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ـ🌱🌱🌱
چهرهای شاد به خود بگیرید
شادی خود را ابراز کنید، خدا را شکر کنید، صبرکنید و بگذارید خداوند خودش اوضاعتان را روبهراه کند
علفهای هرز تبدیل به گندم خواهند شد
بخشش شما را آزاد میسازد
بهترین باشید
خداوند میداند چه کسی به شما بدی کرده,
خوب زندگی کردن بهترین انتقام است.
نعمتهایتان را بشمارید
با گله و شکایت در همان جا که هستید درجا میزنید
زندگی یک نعمت است با غر زدن و نالیدن به کام خودتان و اطرافیان تلخش نکنید.
‹🤍🌼›
@zarboolmasall
دستی که برای دیگران گل می کارد
همیشه خوشبوست
با عطر انسانیت
دنیا را معطر کنیم.
@zarboolmasall
#داستانک
‹‹ پاکت نامه ››
آقای اسمیت به تازگی مدیر عامل یک شرکت بزرگ شده بود. مدیر عامل قبلی یک جلسه خصوصی با او ترتیب داد و در آن جلسه سه پاکت نامه دربسته که شماره های ۱ و ۲ و ۳ روی آنها نوشته شده بود به او داد و گفت: هر وقت با مشکلی مواجه شدی که نمی توانستی آن را حل کنی، یکی از این پاکت ها را به ترتیب شماره باز کن.
چند ماه اول همه چیز خوب پیش می رفت تا این که میزان فروش شرکت کاهش یافت و آقای اسمیت بد جوری به درد سر افتاد. در ناامیدی کامل، آقای اسمیت به یاد پاکت نامه ها افتاد. سراغ گاوصندوق رفت و نامه شماره ۱ را باز کرد. کاغذی در پاکت بود که روی آن نوشته شده بود: همه تقصیرها را به گردن مدیرعامل قبلی بیانداز. آقای اسمیت یک نشست خبری با حضور سهامداران برگزار کرد و همه مشکلات فعلی شرکت را ناشی از سوء مدیریت مدیرعامل قبلی اعلام کرد. این نشست در رسانه ها بازتاب مثبتی داشت و باعث شد که میزان فروش افزایش یابد و این مشکل پشت سر گذاشته شد.
یک سال بعد، شرکت دوباره با مشکلات تولید توأم با کاهش فروش مواجه شد. آقای اسمیت، با تجربه خوشایندی که از پاکت اول داشت، بی درنگ سراغ پاکت دوم رفت. پیغام این بود: تغییر ساختار بده. اسمیت به سرعت طرحی برای تغییر ساختار اجرا کرد و باعث شد که مشکلات فروکش کند.
بعد از چند ماه شرکت دوباره با مشکلات روبرو شد. آقای اسمیت به دفتر خود رفت و پاکت سوم را باز کرد. پیغام این بود: سه پاکت نامه آماده کن!
‹🤍🌼›
@zarboolmasall
#تیکه_کتاب
اگه کسی به تو لقب بدی داد،
لازم نیست بهت بربخوره!
این لقب به تو صدمه نمی زنه،
برعکس نشون میده که
خود گوینده
از لحاظ اخلاقی،
چقدر فقیره!
📖 کشتن مرغ مقلد
👤هارپر لی
@zarboolmasall
تازه فهمیدم که
بازی های کودکی حکمت داشت
🔺زوووو:
تمرین روزهای نفس گیر زندگی
🔺آلاکلنگ:
دیدن بالا و پایین دنیا
🔺سرسره:
تمرین سخت بالا رفتن و راحت پایین آمدن
🔺هفت سنگ:
تمرین نشانه گرفتن به هدف
🔺وسطی:
تمرین همیشه در وسط میدان بودن
🔺گل یا پوچ:دقت در انتخاب
🔺خاله بازی: آیین مهمانداری
🔺آسیا بچرخ :
حمایت از همدیگر و متحد شدن
🔺یه قول دو قل :
مشکلات اگر مانند سنگ سخت باشد
یکی یکی از پس آن برمی آییم.....
🔺یادش بخیر، اون روزا.....
یاد گرفتن زندگی چه ساده بود...
#داستانهای_آموزنده
@zarboolmasall
چقدر ضعیف و کوچکند
آنهایی که وقتی اشتباه میکنند
نه توانایی اقرار به اشتباه دارند
نه قدرت عذرخواهی!
اسمش را میگذارند غرور و به آن افتخار میکنند
‹🤍🌼›
@zarboolmasall