#داستانک
اشک رایگان
یک مرد عرب سگی داشت که در حال مردن بود. او در میان راه نشسته بود و برای سگ خود گریه میکرد. گدایی از آنجا میگذشت، از مرد عرب پرسید: چرا گریه میکنی؟ عرب گفت: این سگ وفادار من، پیش چشمم جان میدهد. این سگ روزها برایم شکار میکرد و شبها نگهبان من بود و دزدان را فراری میداد. گدا پرسید: بیماری سگ چیست؟ آیا زخم دارد؟ عرب گفت: نه از گرسنگی میمیرد. گدا گفت: صبر کن، خداوند به صابران پاداش میدهد.
گدا یک کیسه پر در دست مرد عرب دید. پرسید در این کیسه چه داری؟ عرب گفت: نان و غذا برای خوردن. گدا گفت: چرا به سگ نمیدهی تا از مرگ نجات پیدا کند؟
عرب گفت: نانها را از سگم بیشتر دوست دارم. برای نان و غذا باید پول بدهم، ولی اشک مفت و مجانی است. برای سگم هر چه بخواهد گریه میکنم. گدا گفت: خاک بر سر تو! اشک خون دل است و به قیمت غم به آب زلال تبدیل شده، ارزش اشک از نان بیشتر است. نان از خاک است ولی اشک از خون دل.
🌱🌱🌱
@zarboolmasall
حضرت موسی - قسمت ۲.mp3
4.08M
🎙#روایت| داستان حضرت موسی(ع)
قسمت ۲: ماجرای عصای موسی و فرعون
@zarboolmasall
🔻عیب جو
شخصى نزد عمر بن عبدالعزيز آمد و در خلال سخنان از مردى نام برد، او را به بدى ياد كرد و عيبى از وى بزبان آورد.
عمر بن عبدالعزيز گفت اگر مايلى پيرامون سخنت بررسى و تحقيق ميكنم .
در صورتيكه گفته ات دروغ درآمد فاسق و گناهكارى و خبرى كه داده اى مشمول اين آيه است .
يا ايها الذين آمنوا اِن جائكُم فاسق بنباء فتبينوا. (اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر فاسقى برايتان خبرى آورد نيك وارسى كنيد مبادا به نادانى گروهى را آسيب برسانيد و [بعد] از آنچه كرده ايد پشيمان شويد )الحجرات ۶
در صورتيكه راست گفته باشى عيبجو و سخن چينى و مشمول اين آيه هستى :
همازٌ مشاء بنميم .(عيبجوست و براى خبرچينى گام برمى دارد)القلم ۱۱
اگر ميل دارى تو را مى بخشم و مورد عفوت قرار ميدهم .
مرد كه از گفته خود سخت پشيمان و منفعل بود با سرافكندگى و ذلت درخواست عفو نمود و متعهد شد كه ديگر از كسى عيبجوئى نكند و اين عمل ناپسند را تكرار ننمايد.
📚 مجموعه ورام ، جلد 1، صفحه 122
@zarboolmasall
هدایت شده از قاصدک
🇮🇶دیدی اگه اربعین زبان عراقیها
رو بلد بودی چقدر بهتر بود؟🚩😬
هنوزم دیر نشده،تا اربعین بعدی
یک ساااااااااال وقت داری😍⏰
توی این کانال ۱۰۰ هزااااار نفر دور هم
جمع شدن و بـه نیت اربـعـیـن بـعـدی
یادگیری لهجه عراقی رو دوباره از
اول شروع کردند🤩📝👇
https://eitaa.com/joinchat/2546335747Cf9fa0a692d
آموزشها کاملا رایگان و به عشق
سـیـدالـشـهداء عـلـیـه السلامه🕌
🔥سریع عضو شو تا حذف نشده🏃♂😱
.
یوسف برایم نوشت:
سعی کن روی پای خودت بایستی.اگر افتادی،بدان که در این دنیا هیچکس خم نمیشود دست تو را بگیرد بلندت کند.
سعی کن خودت پا شوی ..
📖سووشون
سیمین دانشور
@zarboolmasall
#خاطرات_شهدا
دو سال و دو ماه با هم زندگی کردیم، در این مدت هر لحظه اش برایم خاطره است ،یکی از خاطرات ماندگار که به خصوصیات محمد مربوط می شود، هدیه دادن او به من بود شاید خیلی از آقایان یادشان برود که روزهای ازدواج، عقد، تولد و عید چه روزهایی است اما محمد تمام این روزها را به خاطر داشت و امکان نداشت آنها را فراموش کند؛ حتی اگر من در تهران بودم، البته این یادآوری ها همیشه با هدیه ی مادی همراه نبود، هر بار نامه ای می نوشت و از این روزها یاد می کرد،در این نامه ها مسئولیت من و خودش را می نوشت،نامه ای نبود که بنویسد و از امام رحمة الله یادی نکند
همسر شهید جهان آرا
#عاشقانه_شهدایی
@zarboolmasall
ریشه و داستان ضرب المثل
در زمان های قدیم، سر سفره پیش از شروع غذا، میزبان برای مهمانان آفتابه و لگن می آورد تا دستانشان را بشویَند و با حوله خشک کنند. گاهی برای معطل نشدن میهمانان از چند دست آفتابه و لگن استفاده می شد تا هر کدام جداگانه دستانشان را شست و شو دهند. گاهی هم از گران قیمت ترین سرویس ها استفاده می شد.
میهمانان هم با خود تصور می کردند که آفتابه و لگن اینها که انقدر مجهز و قیمتی است، حتما هم غذای مفصلی خواهند داشت. حال اگر برخلاف تصور مهمانان، غذای کم کیفیتی در سفره می گذاشتند، آن ها با خود این ضرب المثل را می گفتند.
یعنی انقدر که به ست آفتابه و لگن اهمیت می دهند، به غذایی که جلوی مهمان می گذارند اهمیتی نمی دهند.
@zarboolmasall
🌼داستان پندآموز
🌼در جنگی که میان لشکر اسلام و روم صورت گرفت عبداللّه بن حذافه که از یاران و فرماندهان دلاور پیامبر(ص)
بود به همراه گروهی دیگر اسیر شدند و آنها را به نزد قیصر روم بردند.
قیصر روم به او گفت :
آئین مسیحیت را بپذیر وگرنه تو را در دیگ جوشان میاندازم.
🌼عبداللَّه گفت : مسیحی نمیشوم.
قیصر دستور داد دیگی آوردند و بر آتش گذاردند و در آن روغن زیتون ریختند تا به جوش آمد آنگاه به یکی از مسلمانان اسیر گفت :
مسیحیت را بپذیر! او که از پیشنهاد قیصر سرباز زد دستور داد وی را در آن دیگ انداختند و گوشت از استخوانهای او جدا شد.
🌼آنگاه به عبداللَّه گفت : مسیحی شو وگرنه تو را هم در دیگ خواهم انداخت.
او هم پیشنهاد قیصر را نپذیرفت و دستور داد وی را در دیگ اندازند. عبداللَّه در این هنگام گریه کرد.
گفتند : او گریه و بیتابی میکند.
قیصر گفت: او را برگردانید.
وقتی او را برگرداندند گفت :
🌼من از اینکه در دیگ میافتم گریه نمیکنم بلکه بهخاطر این میگریم که چرا به اندازه موهای بدنم جان ندارم که در راه خدا فدا کنم!
قیصر از این سخن در شگفتی فرو رفت و علاقمند شد او را آزاد کند.
سپس به عبداللَّه فرمانده رزمندگان گفت:
سر مرا ببوس تا تو را آزاد کنم.
عبداللَّه گفت: نمیبوسم.
🌼قیصر گفت : مسیحی شو تا دخترم را به عقد تو در آورم و حکومتم را با تو تقسیم نمایم.
عبداللَّه نپذیرفت.
قیصر گفت : سر مرا ببوس تا تو و هشتاد نفر از مسلمانان اسیر را آزاد کنم.
عبداللَّه که دید آزادی مسلمانان در کار است پیشنهاد سلطان را پذیرفت و با هشتاد نفر از مسلمانان آزاد شد.
🌼امیرالمؤمنینعلیه السلام فرمود:
مَنْ سَلا عَنْ مَواهِبِ الدُّنیا عَزَّ.
کسی که از بخششهای دنیا بگذرد عزیز میشود.
🌱🌱🌱
@zarboolmasall