📗حکایت
▫️ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻪ همسرش ﮔﻔﺖ: "ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭼﻪ ﻛﺎﺭ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﻛﻪ ﯾﻚ فرشته ﺑﻪ ﻧﺰﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﯾﻚ ﺁﺭﺯﻭ ﻛﻦ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺵ ﻛﻨﻢ"!
▪️همسرش ﺑـﻪ ﺍﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﺎ ﻛـﻪ 16 ﺳـﺎﻝ ﺑـﭽـﻪ ﺍﯼ ﻧـﺪﺍﺭﯾـﻢ، ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﻛـﻪ ﺑـﭽـﻪ ﺩﺍﺭ ﺷـﻮﯾـﻢ.
▫️ﻣـﺮﺩ ﺭﻓـﺖ ﭘـﯿـﺶ ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﻭ ﻣـﺎﺟـﺮﺍ ﺭﺍ ﺑـﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺗـﻌـﺮﯾـﻒ ﻛـﺮﺩ، ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﻦ ﺳـﺎﻟـﻬـﺎﺳـﺖ ﻛـﻪ ﻧـﺎﺑـﯿـﻨـﺎ ﻫـﺴـﺘـﻢ، ﭘـﺲ ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﻛـﻪ ﭼـﺸـﻤـﺎﻥ ﻣـﻦ ﺷـﻔـﺎ ﯾـﺎﺑـﺪ".
▪️ﻣـﺮﺩ ﺍﺯ ﭘـﯿـﺶ ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﺑـﻪ ﻧـﺰﺩ ﭘـﺪﺭ ﺭﻓـﺖ، ﭘـﺪﺭﺵ ﺑـﻪ ﺍو ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﻦ ﺧـﯿـﻠـﯽ ﺑـﺪﻫـﻜـﺎﺭﻡ ﻭ ﻗـﺮﺽ ﺯﯾـﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻓـﺮﺷـﺘـﻪ ﺗـﻘـﺎﺿـﺎﯼ ﭘـﻮﻝ ﺯﯾـﺎﺩﯼ ﻛـﻦ".
▫️ﻣﺮﺩ ﻫﺮﭼﻪ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩ, ﻫﻮﺍﯼ ﻛﺪﺍﻣﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺷـﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻛﺪﺍﻡ ﯾﻚ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺗﻘﺪﻡ ﺩﺍﺭﻧﺪ، همسرم؟ﻣﺎﺩﺭﻡ؟ ﭘﺪﺭﻡ؟
▪️ﺗـﺎ ﻓـﺮﺩﺍ ﺭﺍﻩ ﭼـﺎﺭﻩ ﺭﺍ ﭘـﯿـﺪﺍ ﻛـﺮﺩ ﻭ ﺑـﺎ ﺧـﻮﺷـﺤـﺎﻟـﯽ ﺑـﻪ ﭘـﯿـﺶ فرشته ﺭﻓـﺖ ﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻛـﻪ ﻣـﺎﺩﺭﻡ ﺑـﭽـﻪﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔـﻬـﻮﺍﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﻃـﻼ ﺑـﺒـﯿـﻨـﺪ“
@zarboolmasall
به خدا که بسپاری، حل میشود. خودم دیدهام؛ وقتی که از همه بریده بودم؛ بی هیچ چشمداشتی هوایم را داشت، در سکوت و آرامش، کار خودش را میکرد و نتیجه را نشانم میداد که یعنی ببین!
تو تنها نیستی.
خودم دیدم وقتی همه میگفتند این آخر خط است، با اشاره حالیام میکرد که به دلت بد راه نده! تا من نخواهم هیچ آخری، آخر نیست .
خودم دیدم وقتی همه سعی بر زمین زدنم داشتند، دستان مرا محکم میگرفت و مرا بالاتر میکشید
اوست از پدر پناه دهندهتر و از مادر، مهربانتر.
اوست از هرکسی تواناتر.
من کارم را به خدا سپردهام و او هرگز بندهاش را ناامید نمیکند.
«أَلَیْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ » ؟!
چرا.. کافیست، به خدا که خدا همهجوره برای بندهاش کافیست.
@zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️یا رب!
💫جان جانانم تویی،
❄️آغاز و پایانم تویی
❄️منگنهکار و توبهگر،
💫آنکه میبخشد تویی
❄️ذکر خدا دل را جلا میدهد
💫و عشق خدا دل را شفا میدهد
❄️خدایا
💫با توکل به اسم اعظمت
❄️روزمان را آغاز میکنیم
❄️ بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
💫 الــهـــی بــه امــیــد تـــو
@zarboolmasall
📗 پل قدیمی
▫️ زن و شوهری می خواستند به دیدار دوستی بروند که در چند کیلومتری خانه ی آنها زندگی می کرد. در راه به یاد آوردند باید از پلی قدیمی بگذرند که ایمن به نظر نمی رسید. با یادآوری این موضوع زن دچار تشویش و نگرانی شد و از شوهرش پرسید: با آن پل چه کنیم؟ من نمی خواهم از روی آن بگذرم. قایقی هم در آنجا نیست که ما را به آن سوی رودخانه ببرد. مرد گفت: آه، من به فکر این پل نبودم. به راستی این پل برای عبور خطرناک است. فکرش را بکن، ممکن است وقتی ما از روی آن عبور می کنیم، فرو بریزد و ما در رودخانه غرق شویم. زن ادامه داد: یا فکرش را بکن، تخته ی پوسیده ای قدم بگذاری و پایت بشکند. در آن صورت چه کسی از من و بچه ها مراقبت خواهد کرد؟ مرد با وحشت گفت: نمی دانم اگر پای من بشکند چه بر سر ما خواهد آمد. شاید از گرسنگی بمیریم.
▪️این گفت و گو همچنان ادامه داشت. زن و شوهر، هر دو نگران بودند و انواع بلاها و حوادث ناگواری را که ممکن بود برای آنها پیش بیاید، تصور می کردند، تا سرانجام به پل رسیدند. اما در اوج نا باوری دیدند که پل جدیدی به جای پل قبلی ساخته شده است و به سلامت از آن عبور کردند.
🌱نگذار موریانۀ نگرانی بنای زندگی ات را ویران کند.🌱
@zarboolmasall
13.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تاثیر کلمات در مبتلا شدن به افسردگی 👉
دکتر عزیزی
کلمات تو،
سرنوشت تو را به وجود می آورند.
اندیشه های تو زندگی ات را می سازند و آنچه که به خود می گویی؛
از زندگی ات می شنوی؛
از کلامت بر تو حٌکم می شود.
تو همانی می شوی که می اندیشی
مراقب گفتگوهای درونی خود باشیم،
که کائنات آنها رو می شنود و پاسخ می دهد.
ما خالق دنیای خویش هستیم با فکر زیبا زندگی زیباخلق کنیم
با عشق با مهربانی.
دوست خوبم زیبا فکر کن و دریا دل باش ببخش و ازاد باش رها باش
به عزیزات محبت کن ببوس بخند هدیه بده
اون عشقی که میبخشی هزاران برابر به خودت بر میگرده شک نکن
نگو چرا همش من ...
@zarboolmasall
#تیکه_کتاب
ما اوّلین کسان نیستیم که خُود را به دستِ خُود نابود کرده اند؛ با شهری که در آن همه اسبابِ سعادت جمع بود.
ما از عروسک کمتریم؛
آنها مُرده بودند و زندگی می کردند، ما زندگی می کنیم و مُرده ایم.
📖تاراج نامه
👤بهرام بیضایی
@zarboolmasall
#ضربالمثل
«دیدن گرگ مبارک است، ندیدنش مبارکتر» :
در فرهنگ عامه ایرانی دیدن گرگ باعث افزایش روزی میشود و به اصطلاح گرگ دیدن خوش روزی است.
شاید دلیل این باور آن است که معمولا" گرگ در جایی زندگی میکند که بتواند شکار به دست آورد و آن را صید کند .
شکار هم در جایی زندگی میکند که خاک حاصلخیزی دارد و گیاهان خوبی برای چرا..
اما حتی اگر خوش روزی بودن گرگ را قبول کنیم ، باید این را هم بپذیریم که این روزی به خطر آن نمیارزد و روزی وقتی خطر جان در بین است چه ارزشی دارد.
این ضرب المثل زمانی به کار میرود که بخواهند بگویند که شاید تحقق تصمیمی که داری سود یا منافعی به همراه دارد اما با توجه ضررها و خطرات آن بهتر است آن را انجام ندهی.
@zarboolmasall
✍#دکتر_علی_شریعتی
_در بیکرانه ی زندگی دو چیز افسونم کرد
رنگ آبی آسمان که می بینم و میدانم نیست
و خدایی که نمی بینم و میدانم هست.
_درشگفتم که سلام آغاز هر دیدار است..
ولی در نماز پایان است، شاید این بدان
معناس که پایان نماز آغاز دیدار است
_خدایا بفهمانم که بی تو چه
میشوم اما نشانم نده!!!
خدایا هم بفهمانم و هم نشانم
بده که با تو چه خواهم شد..
_ﮐﻔـﺶِ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ .
ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ نوﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ..
آنطرﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ
ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ
ﻧﻮﺷﺖ :ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ..
ﺟﻮﺍﻧﻲ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎﻱ ﻗﺎﺗﻞ
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻱ ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪﻱ ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻧﻮﺷﺖ :
ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ
ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ.
ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ :ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ
ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ.
بر آنچه گذشت, آنچه شکست
آنچه نشد... حسرت نخور ؛زندگی اگر آسان
بود با گریه آغاز نمیشد
@zarboolmasall
علامت احمق سه چیز است:
از هدر رفتن عمر باکی ندارد
از حرف های بیهوده سیر نمی شود
تاب همنشینی کسی که عیبش را ببیند ندارد
🌱شیخ_بهایی🌱
@zarboolmasall
این مناظره ی فوق العاده زیبای
خسرو با فرهاد
در مورد عشق به شیرین
یه شاهکار بی نظیره
نخستین بار گفتش: از کجایی؟
بگفت: از دارِ مُلکِ آشنایی🌱
بگفتا: آنجا به صنعت در چه کوشند؟
بگفت: اَندُه خرند و جان فروشند!🌱
بگفتا: جانفروشی در ادب نیست
بگفت: از عشقبازان این عجب نیست🌱
بگفتا: از دل شدی عاشق بدینسان؟
بگفت: از دل تو میگویی؛ من از جان🌱
بگفتا: عشق شیرین بر تو چون است؟
بگفت: از جان شیرینم فزون است🌱
بگفتا: هر شبَش بینی چو مهتاب؟
بگفت: آری، چو خواب آید؛ کجا خواب؟🌱
بگفتا: دل ز مِهرش کی کنی پاک
بگفت: آنگه که باشم خفته در خاک🌱
🌱نظامی گنجوی🌱
@zarboolmasall
📗داستان پندآموز
▫️صف های نماز جماعت بسته شده بود و همه آماده شنیدن اذان بودند. ناگهان مردی با چهره ای نگران در حالی که سرش را پایین انداخته بود، در کنار پیامبر (صلیالله) به زمین نشست، اما خجالت می کشید به چهره او نگاه کند.
▪️ پیامبر (صلیالله) با مهربانی نگاهی به او کرد و آماده شنیدن حرف هایش شد. مرد به آهستگی و با صدای لرزان گفت: «ای رسول خدا! من گناهی کرده ام که...».
▫️پیامبر (صلیالله) دیگر به حرف های آن مرد گوش نداد و برخاست تا نماز را شروع کند.
مرد فکر کرد که بی موقع مزاحم آن حضرت شده است. به همین دلیل با شرمندگی بلند شد و به صف های نمازگزاران پیوست.
▪️همین که نماز تمام شد به سرعت و قبل از آن که کسی به حضور پیامبر (صلیالله) برسد، نزد او رفت و دو زانو نشست. پیامبر (ص) به چهره آن مرد نگاهی کرد. مرد که سرش پایین بود، گفت: «یا رسول الله! عرض کردم گناهی کردم که...».
▫️پیامبر(صلیالله) با مهربانی پرسید: «مگر اکنون با ما نماز نخواندی»؟ مرد جواب داد: «بله یا رسول الله»!
▪️پیامبر (صلیالله) پرسید: «مگر به خوبی وضو نگرفتی»؟ مرد جواب داد: «بله یا رسول الله»! حضرت به آرامی گفت: «پس نمازی که خواندی کفاره گناه تو بود.»
@zarboolmasall