eitaa logo
ضرب المثل
33.6هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
736 ویدیو
12 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ حیرت وغیبت اصبغ بن نباته می گویدروزی به حضور امیرالمؤمنین (علیه السلام) شرفیاب شدم، حضرت در فکر فرو رفته وزمین را با تکه چوبی می کاوید. عرض کردم: یا امیر المؤمنین! می بینم که در فکر فرو رفته وزمین را بررسی می کنید آیا رغبتی به آن یافته اید؟ فرمود: نه، قسم به خدا! هیچ رغبتی به آن وبه دنیا حتی برای یک روز نداشته وندارم. به مولودی فکر می کنم که یازده پشت بعد از نسل من آشکار خواهد شد، ونامش مهدی است، وزمین را بعد از آن که از ظلم وجور انباشته شده باشد پر از عدل وداد می کند. امر او اعجاب انگیز است، ومدتها غیبت خواهد نمود، به همین دلیل گروهی درباره او به گمراهی می روند وعده ای دیگر هدایت می یابند. عرض کردم: یا امیر المؤمنین! آیا واقعاً این اتفاق روی خواهد داد؟ حضرت (علیه السلام) فرمود: آری! همان گونه که او خلق شده، این اتفاق هم روی خواهد داد، تو چه می دانی ای اصبغ! آنان برگزیدگان این امت ونیکان عترت طاهره اند. عرض کردم: بعد از آن چه می شود؟ فرمود: خداوند هر چه بخواهد انجام می دهد، زیرا حق تعالی در هر چیزی اراده وقصد وهدفی دارد. @zarboolmasall
🌹عمر زاهد همه طی شد " به تمنای بهشت " او ندانست که در " ترک تمناست" بهشت 🌹این چه حرفیست که در "عالم بالاست بهشت" هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت.... 🌹دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ویژگی‌های شنیده نشده شهید رئیسی 🔹حجت الاسلام حامد کاشانی
🌸🍃🌸🍃 داستان کوتاه شعر بنی آدم و معلم بی توجه ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ کرﺩ. ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎی ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ. ﻣﻌﻠم گفت: «ﺷﻌﺮ بنی ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ.» ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ کرﺩ: بنی ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎی یکدیگرﻧﺪ که ﺩﺭ ﺁﻓﺮینش ﺯ یک ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ ﭼﻮ ﻋﻀﻮی ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﺍینجا که ﺭسید ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ. ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: «بقیه ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ!» ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: «یادم نمی آید.» ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: «یعنی چی؟ این ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍنستی ﺣﻔﻆ کنی؟!» ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: «ﺁخه مشکل ﺩﺍﺷﺘﻢ. ﻣﺎﺩﺭﻡ مریض ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ، ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ کار می کند ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ، ﻣﻦ باید کارهای ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ ﻫﻮﺍی ﺧﻮﺍﻫﺮ برادرهایم ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ، ببخشید.» ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: «ببخشید! همین؟! مشکل ﺩﺍﺭی که ﺩﺍﺭی، باید ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ می کردی. مشکلات ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ نمیشه!» ﺩﺭ این ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ کز ﻣﺤﻨﺖ دیگران بی غمی نشاید که ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ آدمی! @zarboolmasall
در زمان قدیم گروهی دزد غارتگر بر سر کوهی در کمین گاهی به سر می بردند و سراه غافله ها را گرفته به قتل و غارت می پرداختند. این گروه باعث ایجاد رعب و وحشت در بین مردم شده بودند و نیروهای ارتش شاه نیز نمی توانستند بر آن‌ها دست یابند، زیرا در قله کوهی بلند کمین کرده بودند و کسی را جرأت رفتن به آنجا نبود. فرماندهان اندیشمند کشور برای مشورت به گرد هم نشستند. سرانجام چنین تصمیم گرفتند که یک نفر از نگهبانان با جاسوسی به جستجوی دزدان بپردازد و اخبار آن‌ها را گزارش کند و هرگاه آنان از کمینگاه خود بیرون آمدند، گروهی از جنگاوران دلاور را به سراغ آنها بفرستند. این طرح اجرا شد و هنگامی که گروه دزدان شبانه از کمینگاه خود خارج شدند.جاسوس بیرون رفتن آن‌ها را گزارش داد. دلاورمرادن ورزیده بی درنگ خود را تا نزدیکی های کمینگاه دزدان رساندند و در آنجا خود را مخفی کردند و به انتظار دزدان نشستند. طولی نکشید که دزدان بازگشتد و آنچه را که غارت کرده‌ بودند بر زمین نهادند و لباس و اسلحه خود را کناری گذاشتند و نشستند به قدری خسته و کوفته بودند که خواب چشمانشان را فراگرفت. همین که مقداری از شب گذشت و هوا تاریک شد، دلاورمردان از کمینگاه بیرون آمدند و خود را به دزدان رساندند. دست یکایک را بر شانه هایشان بستند و صبح همه را به نزد شاه بردند. شاه دستور اعدام همه دزدان را صادر کرد. در بین دزدان جوانی وجود داشت. یکی از وزیران  به وساطت جوان پرداخت اما شاه سخن وزیر را نپذیرفت و گفت : بهتر این است که نسل این دزدان ریشه کن شود. اما وزیر باز اصرار کرد و خواست پادشاه به این جوان فرصتی بدهد و پادشاه هم پذیرفت. این جوان را در ناز و و نعمت پرورداند و استادان بزرگی به او درس زندگی آموختند و مورد پسند دیگران قرار گرفت و وزیر هر روز از جوان و خصوصیاتش برای پادشاه می گفت و پادشاه می گفت‌: عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود دو سال از این ماجرا گذشت و عده ای از اوباش تصمیم گرفتند وزیر را بکشند. پسر جوان که دلش می خواست خودش به جای وزیر بنشیند، او را کشت، شاه که این ماجرا را شنید گفت: شمشیر نیک از آهن بد چون کند کسی/ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس باران که درلطافت طبعش خلاف نیست/درباغ لاله روید و در شورزار خس زمین شوره سنبل بر نیارد/درو تخم و عمل ضایع مگردان نکویی با بدان کردن چنان است/که بد کردن به جای نیک مردان ⭐️هر ذاتیو میشه باهاش کنار اومد جز ذات بد ⭐️
🌸🍃🌸🍃 آورده اند که اسبی در چشمه ای آب می خورد. خوکی در آن مقام غلطید و آب را مکدر کرد. لاجرم میان اینها خصومتی پیدا شد. اسب از آدمی مدد خواست تا از خوک انتقام کشد و بر شرایط او راضی شد. آدمی فی الحال مسلح شده، بر پشت اسب نشسته، بر سر خنزیر (خوک) رسید و او را کشت. اسب، هلاکت دشمن را به چشم خود دیده و خیلی خوش وقت گردید. سپس مراتب شکر و سپاس آدمی به جا آورده، خواست که از وی رخصت گرفته و روان شود. آدمی گفت که من با تو کار دارم. پس حکم کرد که اسب را در اصطبل ببندند. اسب معلوم کرد که اکنون، نقد آزادی چنان از دست رفته و باز حاصل شدنش امکان ندارد و مزد انتقامی که از خوک کشیدم، خیلی سنگین بوده است. (خلاصه): اکثری از بنی آدم از محنت اندک گریخته و دیوانه وار خود را در بلای عظیم می افکنند و بعضی چنان باشند که از بهرِ تسکینِ دلِ کینه جوی خود، مرتکب کاری شوند که ثمره آن جز ندامت دائمی، چیزی دیگر نباشد. @zarboolmasall
🔴 چند داستان‌آموزنده مفضّل در ضمن سفارشی گوید: از امام صادق علیه‌السلام شنیدم که می‌فرمود: چون دو نفر از یک دیگر با قهر جدا شوند یکی از آنها سزاوار برائت و لعنت است، و چه بسا هر دو سزاوار آن باشند، معتب «یکی از دوستان مخصوص آن حضرت» گفت: قربانت گردم آن که ستمگر باشد سزایش همین است، امّا تقصیر مظلوم چیست؟ فرمود: چون او هم برادرش را به آشتی دعوت نکرده، و حرفهای او را نادیده نگرفته است. از پدرم شنیدم که می‌فرمود: چون دو نفر با هم ستیز کنند و یکی بر دیگری غالب آید، باید مظلوم به نزد رفیق ظالم خود رود و به او بگوید: ای برادر من ستمگر هستم، تا قهر و جدایی بین آنها از میان برود، همانا خداوند حکیم و عادل است و داد مظلوم را از ظالم می ستاند. ابو بصیر گوید: از امام صادق درباره مردی که با خویشاوندی خود به خاطر این که مذهب حق را نمی شناسد «شیعه نیست» قطع رابطه کند سؤال کردم فرمود: سزاوار نیست که خویشاوندی را قطع کند. داود بن کثیر گوید: شنیدم امام صادق میفرمود که پدرم فرمود: پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرموده است: هر گاه دو نفر از مسلمان از همدیگر با قهر جدا شوند و سه روز در آن حال بمانند و آشتی نکنند، هر دو از اسلام خارج شوند و بین آنان دوستی دینی نمی‌ماند، پس هر کدام از آنها برای آشتی و سخن گفتن بر دیگری سبقت جوید، در روز رستاخیز جلوتر از دیگری به بهشت خواهد رفت. (منبع: سایت پایگاه اطلاع رسانی حوزه) پ.ن: قهر نبودن و آشتی بودن به معنای همنشینی نیست! @zarboolmasall
به دست قائم ما، رانده شدگان از دین، به آشیانه های آرام بخش خود باز می گردند (با ظهورت) صبح حقيقت دميده می شود و تيرگى باطل از ميان می رود، و خداوند به وسيله تو پشت طغيان را در هم می شكند، و راه و رسم ايمان را (به صورت نخست) باز می گرداند. کودكانی كه در گهواره ‏اند، دوست دارند كه ای كاش می توانستند حركت نموده به سوى تو آيند، و وحوش صحرا مايلند كه كاش راهى در كنار تو داشتند. به دست تو همه دنیا شادمان می شوند، و اساس عزّت و شرف در جاى خود قرار می گيرد، و دین گریزان به آشیانه های آرام بخش خویش باز می گردند. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج» يَتَلَأْلَأُ صُبْحُ الْحَقِّ وَ يَنْجَلِي ظَلَامُ الْبَاطِلِ وَ يَقْصِمُ اللَّهُ بِكَ الطُّغْيَانَ وَ يُعِيدُ مَعَالِمَ الْإِيمَانِ. يَوَدُّ الطِّفْلُ فِي الْمَهْدِ لَوِ اسْتَطَاعَ إِلَيْكَ نُهُوضاً، وَ نَوَاشِطُ الْوَحْشِ لَوْ تَجِدُ نَحْوَكَ مَجَازاً. تَهْتَزُّ بِكَ أَطْرَافُ الدُّنْيَا بَهْجَةً، وَ تَسْتَقِرُّ بَوَانِي الْعِزِّ فِي قَرَارِهَا، وَ تَئُوبُ شَوَارِدُ الدِّينِ إِلَى أَوْكَارِهَا. (كمال الدين، ج‏2، ص450) @zarboolmasall
🌸🍃🌸🍃 در روستایی در ماه رمضان سیلی آمد و گندم‌زار پیرمرد کشاورزی را برد. پیرمرد ناراحت شده و یک کوزه آب برداشت و با یک کلنگ به پشت‌بام مسجدِ روستا رفت. آب را از کوزه خورد و با کلنگ بخشی از سقف مسجد را ویران کرد و گفت: «خدایا برای تو روزه بودم، روزه‌ات را خوردم و خانه‌ی تو را خراب کردم تا تو خانه‌ی مرا دیگر خراب نکنی و بدانی خانه‌‌خرابی چه اندازه سخت است.» یک سال سقف مسجد سوراخ بود. سال بعد٬ گندم‌زار آن مرد دو برابر محصول داد. پسر پیرمرد گفت: «پدرم یاد دارم سال گذشته سیل گندم‌هایمان را برد، رفتی و سریع سقف مسجد را سوراخ کردی، حالا که محصول را همان خدا دو برابر داده و جبران سال گذشته شده است، چرا یادت نمی‌افتد که بروی از خدا تشکر کنی و سقفی را که پارسال سوراخ کردی، مرمت و درست کنی؟؟؟ ای پدر! الحق که انسان٬ خیلی در برابر نعمت‌های خدا ناسپاس است.» @zarboolmasall
📚« کفم برید » این ضرب المثل رو شنیدین ؟ «کف» اینجا یعنی کف دست و اشاره داره به ماجرای یوسف و زلیخا که وقتی یوسف وارد میشه زن‌ها مات و مبهوت میشن و جای ترنج «کف» دستشون رو میبرن ! 🍆بادنجان دور قاب چین در دوران ناصرالدین شاه، بزرگان و رجال سیاسی برای نشان دادن مراتب اخلاص و چاکری خود به پادشاه، به آشپزخانه‌ی شاهنشاهی می‌رفتند و چهار زانو برزمین می‌نشستند و مانند خدمه‌های آشپزخانه مشغول پوست کندن بادنجان می‌شدند، یا آن که بادنجان‌ها را پس از پخته شدن در دور و اطراف قاب‌های آش و خورش می‌چیدند. این رجال سیاسی حساب کار را طوری داشتند که شاه حتماْ بتواند آنان را هنگام سرزدن به چادرها در حال بادنجان دور قاب چیدن ببیند و در این کار دقت و سلیقه‌ی بسیار به کار می‌بردند، تا شادی خاطر شاه فراهم آید! از آن زمان به بعد به افراد چاپلوس بادنجان دور قاب چین می‌گویند. سبزی پاک‌کن هم به همین معنی استفاده می‌شود. @zarboolmasall
🔴 جوان پرهیزگار و بیدار مردی از انصار می گوید : روز بسیار گرمی همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله در سایه درختی قرار داشتیم ، مردی آمد و پیراهن از بدن خارج کرد ، و شروع کرد روی ریگهای داغ غلطیدن . گاهی پشت و گاهی شکم ، و گاهی صورت بر آن ریگها می گذاشت و می گفت : ای نفس ! حرارت این ریگها را بچش که عذابی که نزد خداست از آنچه من به تو می چشانم عظیم تر است . رسول خدا صلی الله علیه و آله این منظره را تماشا می کرد ، وقتی کار آن جوان تمام شد و لباس پوشید ، و رو به ما کرد که برود ، نبی اسلام با دست به جانب او اشاره فرمودند و از او خواستند که نزد حضرت بیاید ، وقتی نزدیک حضرت رسید به او فرمودند : ای بنده خدا ! کاری از تو دیدم که از کسی ندیدم ، علت این برنامه چیست ؟ عرضه داشت : خوف از خدا ، من با نفس خود این معامله را دارم تا از طغیان و شهوت حرام در امان بماند ! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند : از خدا ترسانی و حق ترس را رعایت کرده ای ، خداوند به وجود تو به اهل آسمانها مباهات می نماید ، سپس به اصحابش فرمودند : ای حاضرین ! نزدیک این دوستتان بیایید تا برای شما دعا کند ، همه نزدیک آمدند و او بدین صورت دعا کرد : اَللّٰهُمَّ اجْمَعْ امْرَنا عَلَی الْهُدیٰ وَ اجْعَلِ التَّقْویٰ زادَنا وَ الْجَنَّهَ مَآبَنا . خداوندا ! برنامه زندگی ما را بر هدایت متمرکز کن ، تقوا را زاد ما و بهشت را بازگشتگاه ما قرار بده امالی صدوق : 340 ، المجلس الرابع و الخمسون ، حدیث 26 ؛ بحار الأنوار : 67 / 378 ، باب 59 ، حدیث 23 مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان @zarboolmasall
🌸🍃🌸🍃 فرعون فرمان داد، تا یک کاخ آسمان خراش برای او بسازند، دژخیمان ستمگر او، همه مردم، از زن و مرد را برای ساختن آن کاخ به کار و بیگاری، گرفته بودند، حتی زنهای آبستن از این فرمان استثناء نشده بودند. یکی از زنان جوان که آبستن بود، سنگهای سنگین را برای آن ساختمان حمال می کرد، چاره ای جز این نداشت زیرا همه تحت کنترل ماموران خونخوار فرعون بودند، اگر او از بردن آن سنگها، شانه خالی می کرد، زیر تازیانه و چکمه های جلادان خون آشام، به هلاکت می رسید. آن زن جوان در برابر چنین فشاری قرار گرفت و بار سنگین سنگ را همچنان حمل می کرد، ولی ناگهان حالش منقلب شد، بچه اش سقط گردید، در این تنگنای سخت از اعماق دل غمبارش ناله کرد و در حالی که گریه گلویش را گرفته بود:گفت: «آی خدا آیا خوابی؟ آیا نمی بینی این طاغوت زورگو با ما چه می کند؟» چند ماهی از این ماجرا گذشت که همین زن در کنار رود نیل نشسته بود، که ناگهان نعش فرعون را در روبروی خود دید (آن هنگام که فرعون و فرعونیان غرق شدند). آن زن، در درون وجود خود، صدای هاتفی را شنید که به او گفت: «هان ای زن! ما در خواب نیستیم، ما در کمین ستمگران می باشیم » ٢٥٧ @zarboolmasall
خدایا نـام بـا عظمـت تـو زبـان قلـم را می‌گشـايد تـو آغـاز هـر كلمـه‌ای و صبـح‌ كلمـه‌ای اسـت لبـريـز از نـام تـو صبـح تنهـا بـا نـام تـو زیبا می‌گـردد بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ الــهـــی بــه امــیــد تـــو صبحتون بخیر @zarboolmasall
بسم الله الرحمن الرحیم حضرت امام على عليه السلام : اَلْعاقِلُ اِذا تَـكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ اَتْبَعَها حِكْمَةً وَ مَثَلاً وَ الاَْحْمَقُ اِذا تَـكَلَّمَ بِكَلِمَةٍاَتْبَعَها حِلْفا؛ حضرت امام على عليه السلام : عاقل، هر گاه سخن بگويد، آن را با سخنى حكيمانه و ضرب المثل همراه سازد ونادان هرگاه سخن بگويد، آن را با سوگند همراه كند. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۲٠،ص ۲۸۹، ح. ۳٠۶ @zarboolmasall
🍀 ✍غم دیروز و پریروز و فلان سال و فلان حال و فلان مال که بر باد فنا رفت نخور بخدا حسرت دیروز عذاب است؛ مردم شهر به هوشید هر چه دارید و ندارید بپوشید و برقصید و بخندید که امروز سر هر کوچه خدا هست؛ روی دیوار دل خود بنویسید خدا هست؛ نه یکبار و نه ده بار که صد بار به ایمان و تواضع بنویسید خدا هست و خدا هست و خدا هست @zarboolmasall
📘 طلبکاری که مدتها سر دوانده شده بود برای وصول طلبش عزم جزم کرد و خنجر برهنه ای برداشت و به سراغ بدهکارش رفت تا طلبش را وصول کند. بدهکار چون وضع را وخیم دید گفت: چه به موقع آمدی که هم اکنون در فکرت بودم تا کل بدهی را یکجا تقدیمت کنم. چون طلبکار را با زبان کمی آرام کرد دستش را گرفت و گوسفندانی را که از جلوی خانه اش میگذشتند نشانش داد و گفت: ببین در هر رفت و برگشت این گوسفندان، چیزی از پشمشان به خار و خاشاک دیوارهای کاه گلی این گذر گیر کرده و از همین امروز من شروع به جمع آوری آنها میکنم. بقدر کفایت که رسید آنها را شسته و به رنگرز میدهم تا رنگ کند و بعد از آن زن و بچه ام را پای دار قالی مینشانم تا فرشی بافته و به بازار برده فروخته و وجه آن را دو دستی تقدیم تو میکنم. طلبکار از شنیدن این مهملات از فرط خشم به خنده افتاد و بدهکار هم چون خنده او را دید گفت: مرد حسابی طلب سوخته رو به این راحتی زنده کردی، تو نخندی من بخندم....؟ @zarboolmasall
🔴 چهار عمل مختصر و مفید حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمودند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بر من وارد شد در وقتی که رختخواب خود را پهن کرده بودم و میخواستم بخوابم. فرمود: ای فاطمه! مخواب مگر چهار عمل به جا آوری. ١. ختم قرآن کنی. ۲. پیغمبران را شفیع خود قرار دهی. ٣. مؤمنین را از خود، خشنود گردانی. ۴. حج عمره انجام دهی. این را فرمود و داخل نماز شد. من توقف کردم تانماز خود را تمام کرد. آنگاه گفتم: یا رسول الله! به چهار چیز امر فرمودی که من قدرت آن را ندارم در این وقت (كم) انجام دهم. آن حضرت تبسم کرد و فرمود: ١. هرگاه سوره ی توحید را سه مرتبه بخوانی گویا ختم قرآن کرده ای. ۲. هرگاه صلوات بر من و پیامبران قبل از من بفرستی، ماشفیعان تو در روز قیامت خواهیم بود. ٣. هرگاه استغفار برای مؤمنین کنی، پس تمامی ایشان از تو خشنود شوند. ۴. هرگاه بگویی: «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» پس حج عمره کرده ای. خلاصه اذکار ـ مفاتیح الجنان ص961 ‌‎‌‌‌‎‌ @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تاثیر شگفت انگیزی که فرکانس های صدا می توانند روی آب داشته باشند! اعمال صدا به جریان آب در فرکانس 25 هرتز باعث می شود که آب در الگوی موجی جریان یابد. @zarboolmasall
🌸🍃🌸🍃 در قدیم یک فردی بود در همدان به نام " اصغر آواره " اصغر آقا کارش مطربی بود و در عروسیها و مجالس بزرگان شهر مجلس گرم کنی میکرد و اینقدر کارش درست بود که همه شهر او را میشناختند .... و چون کسی را نداشت و بیکس بود بهش میگفتند اصغر آواره ! انقلاب که شد وضع کارش کساد شد و دیگه کارش این شده بود میرفت در اتوبوس برای مردم میزد و میخوند و شبها میرفت در بهزیستی میخوابید . تا اینجا داستان رو داشته باشید ! در آن زمان یک فرد متدین و مومن در همدان به نام ایت الله نجفی از دنیا میره و وصیت کرده بوده اگر من فوت کردم از حاج آقا حسینی پناه که فردی وارسته و گریه کن و خادم حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و از شاگردان خوب مرحوم حاج علی همدانی است بخواهید قبول زحمت کنند نماز میت من را بخوانند خلاصه از دنیا رفت و چند هزار نفر اومدند برای تشیع جنازه اون در قبرستان باغ بهشت همدان و مردم رفتند دنبال حاج آقا حسینی پناه که حالا دیگه پیرمرد شده بود و آوردنش برای خواندن نماز میت ..... حاج آقا حسینی پناه وقتی رسید گفت تا شما کارها رو آماده کنید من برم سر قبر استادم حاج مولا علی همدانی فاتحه ای بخوانم و برگردم .... وقتی به سر مزار استادش رسید در حین خواندن فاتحه چشمش به تابوتی خورد که چهار کارگر شهرداری زیر آن را گرفته و به سمت غسالخانه میبردند ! کنجکاو شد و به سمت آنها رفت ..... پرسید این جنازه کیه که اینقدر غریبانه در حال تدفین آن هستید ؟ یکی ازکارگران گفت این اصغر آواره است ! تا اسم او را شنید فریادی از سر تاسف زد و گریست ..... مردم تا این صحنه را دیدیند به طرف آنها آمدند و جویای اخبار و حال حاجی شدند و پرسیدند چه شد که شما برای این فرد اینطورناله کردید ؟! حاجی گفت :مردم این فرد را میشناسید ؟ همه گفتند نه ! مگه کیه این ؟ حاجی گفت: این همون اصغر آواره است .... مردم گفتند: اون که آدم خوبی نبود شما از کجا میشناسیدش ؟! و حاجی شروع کرد به بیان یک خاطره قدیمی..... گفت : سالها قبل از همدان عازم شهر قم بودم و آن زمانها تنها یک اتوبوس فقط به آن شهر میرفت سوار اتوبوس که شدم دیدم ....وای اصغر آواره با وسیله موسیقیش وارد شد.... ترسیدم و گفتم یا امام حسین (ع) اگه این مرد بخواهد در این اتوبوس بنوازد و من ساکت باشم حرمت لباسم از بین میرود , اگر هم اعتراض کنم مردم که تو اتوبوس نشستند شاید بدشان بیاد که چرا من نمیزارم شاد باشند و اگر هم پیاده شوم به کارم در قم نخواهم رسید ....چه کنم ! خلاصه از خجالت سرم را به پایین انداختم ..... اصغر آواره سوار شد و آماده نواختن بود که ناگاه چشمش به من افتاد .....زود تیمپو رو گذاشت تو گونی و خواست پیاده بشه که مردم بهش اعتراض کردند که داری کجا میری ؟ چرا نمیزنی ؟ گفت : من در زندگیم همه غلطی کردم اما جلوی اولاد حضرت زهرا (س) موسیقی ننواختم .... خلاصه حرمت نگه داشت و رفت .... اونروز تو دلم گفتم اربابم حسین (ع) برات جبران کنه , حالا هم به نظرم همه ما جمع شدیم برای تشیع جنازه اصغر آواره و خدا خواسته حاجی عنایتی بهانه ای بشود برای این امر خلاصه با عزت و احترام مراسم شروع شد و خود حاجی آستین بالا زد و غسل و کفنش را انحام و برایش به همراه آن جمعیت نماز خواند از این حکایت معلوم است اگر برای نوکر امام حسین (ع) کاری انجام بدهیم خدا یک شهر را برایمان می اورد کارمان را سامان دهد ان شاالله ‎ @@zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀پیامبر اکرم( صلی الله علیه وآله السلم) فرمودند:🍀 هر صدقه ای که برای میّت داده می شود، فرشته ای آن را به مانند طبقی از نور می گیرد و به کنار قبر می آورد و می گوید:«اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ الْقُبُورِ» این هدیه را خانواده شما برای شما فرستاده اند. آنگاه آن میّت این هدیه را تحویل می گیرد و وارد قبرش می کند که همین سبب فراخی قبرش (و آسایش و آسودگی او) می گردد. 📚(مستدرک الوسائل، ج 2، ص 114، حدیث 11) @zarboolmasall
ديوار و پل از يه مواد اوليه ساخته ميشن. پل افراد به هم وصل ميکنه و ديوار از هم جداشون ميکنه. 👈تو انتخابت دقت کن. @zarboolmasall
❤️ امام صادق (؏) می فرمایند: اگر شخصی در پشت سر برادر مؤمنش برای او دعا ڪند، از عرش ندا می شود؛ برای تو صد هزار برابر مثل او است (صد هزار برابر برای تو است) این در حالی است ڪه اگر برای خودش دعا می ڪرد، فقط به اندازه همان یڪ دعایش به او داده می شد. پس دعای تضمین شده ای ڪه صد هزار برابر آن داده می شود، بهتر است از دعایی(دعای شخص دعا ڪننده برای خود) ڪه معلوم نیست مستجاب بشود یا نشود." 📚 من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۲۱۲ ❤️ حال اگر ڪسی برای بهترین مخلوق خدا امام زمان (عجل الله ) دعا ڪند چه می شود ؟ @zarboolmasall
هدایت شده از قاصدک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. زهرا هستم👋🧕 مربی آموزشکده آشپزی شیرین صبا🥘👩‍🍳 اینجا بهت یاد میدم چطوری با دم دست ترین مواد تو خونه ت یه کدبانوی نمونه بشی😍👇 https://eitaa.com/joinchat/3369140278C87ddd564a0 فقط کافیه بیای تو کانالم تا کنار هم جدیدترین و آسون ترین خوشمزه ها رو خلق کنیم☺️🍱
🌸🍃🌸🍃 در زمان خلافت حضرت علی علیه السلام مردی از شهرهای کوهپایه به اتفاق غلام خود به زیارت کعبه رفته بودند. در این سفر از غلام خطایی صادر شد که مولای او وی را تنبیه کرد ، بعد از این مجازات غلام عاصی شد ، خود را ارباب و آقا خواند و صاحب خود را غلام خطاب کرد. وضع بدین منوال بود تا آنها وارد کوفه شدند ؛ در کوفه صاحب به غلام گفت : ای دشمن خدا و رسول ، بیا تا تو را به نزد امیرالمومنین ببرم. هر چه او درباره ما حکم کرد ما به آن رضایت دهیم. هر دو به حضور حضرت رسیدند ، صاحب ، سوگندهای موکد خورد که این مرد غلام من است، پدر من مرا به او سپرد تا مناسک حج به من تعلیم دهد. حالا او متمرد شده ، خود را آقا و صاحب من می داند. دیگری گفت : این سخن های بیهوده را می گوید که مرا صاحب شود، او غلام من است. حضرت فرمود: فعلا" به خانه خود بروید، فردا به نزد من بیایید. آنها رفتند و مردم ناظر به این دعوا ، به یکدیگر می گفتند حضرت چگونه از عهده انجام این داوری بر خواهد آمد ، چون تا به حال سابقه چنین دعوایی نداشتیم. حضرت ، قنبر را گفت: دو سوراخ در دیواری ایجاد کند که سر آدمی به راحتی در آن سوراخ داخل شود. چون صبح شد ، حضرت شمشیر به قنبر داد و گفت: هر گاه گفتم سر غلام را بزن ، مبادا که بزنی. چون طرفین دعوا به محضر آن حضرت رسیدند ، هر دو بر سر ادعای خود باقی بودند و صلح و آرامش بین آنها حاصل نشده بود. حضرت فرمود: برخیزید و سر خود را در آن سوراخ کنید. آنها چنین کردند. حضرت با صدای بلند فرمان به قنبر داد که : قنبر سر غلام را بزن. غلام چون این سخن شنید ، فوری سر خود از سوراخ بیرون کشید. حضرت فرمود: مگر تو مدعی نبودی که من غلام نبودم ، چرا سر خود بیرون کشیدی ؟ غلام به عرض رساند ، چون مرا بسیار کتک می زد. حضرت غلام را به صاحب سپرد و هر دو از دیوان خارج شدند ‏ @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖💫سـلام و صـد سـلام ⚪️💫صبحتون زیبا تون بخیر 💖💫روزتون پر از سلامتی ⚪️💫با آرزوی یک شنبه ای زیبـا 💖💫و هفته ای خوب و عالی ⚪️💫قلبتون مملو از مهربانی 💖💫دست تون سرشار از بخشندگی ⚪️💫آرزوهــاتــون مـستـجــاب @zarboolmasall