معنی مرده شورتو ببرن چیست؟
۱- مُرده شور یا همان مُردهشوی، یعنی کسی که شغلش شستشو و غسل دادن میت است.
۲- این اصطلاح عامیانه را معمولا در هنگام عصبانیت یا نفرین برای کسی به کار می برند؛ (مرده شوی، تو را ببرد) یعنی: بمیری و مرده شوی تو را بشویَد! همان معنای طلب مرگ به دیگری را می دهد.
۳- گاهی این اصطلاح به شکل های دیگری هم گفته می شود؛ مثلا:
🔸 مرده شور قیافه ات را ببرد! به کسی می گویند که به دیگران خیلی با ناز و ادا صحبت می کند و خودش را زیباترین شخص می داند و مغرورانه برخورد می کند.
🔸 مرده شور ترکیبش را ببرند! این مَثل ریشه ای دارد؛ گفته اند درویشی کلماتی را سریع و پشت سرهم ادا می کرد. کلمات خوبی بودند اما شنونده چیزی از کل جمله متوجه نمی شد. تا اینکه یک روز حکیمی صحبت کردن درویش را شنید و به بی معنا بودن آن پی برد. حکیم گفت: مفرداتش خوب است ولی مرده شوی ترکیبش را ببرند!
به همین دلیل این مَثل را ممکن است در جایی به کار ببرند که چیزی به تنهایی قابل قبول است اما با مجموعه ای از امور دیگر که ترکیب شود، نامناسب باشد.
🔸 گاهی هم به شوخی یا تمسخر به کسی می گویند: مرده شور ترکیبت رو ببرند! یعنی اشاره به ترکیب و اندام شخص دارد.
۴- به طور کلی این اصطلاح نوعی نفرین و ناسزا محسوب می شود و به کار بردن آن برای هرکس و هرجایی مناسب نیست.
@zarboolmasall
7.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بهترین نصحیت زندگیمون رو
پائولو کوئیلو بهمون میکنه
آدم های تمام شده را
دیگر از نو شروع نکنید
نه آن ها مثل قبل خواهند بود
ونه توونه حتی رابطه هایتان ...!
@zarboolmasall
دو قدم پیش می آیم ، دو قدم بیش بیا
شاید این فاصله کمتر بشود پیش بیا🌱
کلبه ی کوچک من تشنه ی مهمانی توست
آی دریا ! به سراپرده درویش بیا🌱
وهم در وهم به دنبال خودم می گردم
تا رهایم کنی از پرسه ی تشویش بیا🌱
قیس در کعبه به دنبال یکی می گردد
تا رسانی مگر ای خوب به لیلی ش بیا🌱
دیگر ای فرصت آبی به چه می اندیشی
آخر عشق قشنگ است نیندیش🌱
@zarboolmasall
چه خوب گفته اند :
یک روزمیاد
که تمام زندگیمون،
مثل فیلمی
ازجلو چشمامون میگذره
پس کاری کنیم،
که فیلم زندگیمون،
ارزش دیدن داشته باشه...!
@zarboolmasall
عالمی مشغول نوشتن با مداد بود.
کودکی پرسید: چه می نویسی؟
عالم لبخندی زد و گفت: مهم تر از نوشته هایم، مدادی است که با آن می نویسم. می خواهم وقتی بزرگ شدی مثل این مداد بشوی!
پسرک تعجب کرد! چون چیز خاصی در مداد ندید.
عالم گفت پنج خصلت در این مداد هست. سعی کن آن ها را به دست آوری.
اول: می توانی کارهای بزرگی کنی، اما فراموش نکن دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند و آن دست خداست!
دوم: گاهی باید از مداد تراش استفاده کنی، این باعث رنجش می شود، ولی نوک آن را تیز می کند. پس بدان رنجی که می برى از تو انسان بهتری می سازد!
سوم: مداد همیشه اجازه میدهد برای پاک کردن اشتباه از پاك كن استفاده کنی؛ پس بدان تصحیح یک کار خطا، اشتباه نیست!
چهارم: چوب مداد در نوشتن مهم نیست؛ مهم مغز مداد است که درون چوب است؛ پس همیشه مراقب درونت باش که چه از آن بیرون می آید!
پنجم: مداد همیشه از خود اثری باقی می گذارد؛ پس بدان هر کاری در زندگی ات مى كنى، ردی از آن به جا مى ماند؛
پس در انتخاب اعمالت دقت کن!
@zarboolmasall
از هر چیزی و هر کسی که باعث کم شدن شادی تون میشه دور شید. زندگی کوتاه تر از اونه که بخوای با احمق ها سر و کله بزنی.
@zarboolmasall
ما از دلگیریِ روزهایمان،
به شب پناه میبردیم،
و از دلتنگیِ شبهایمان، به روز...
و اینگونه بود که تمامِ جوانیِمان؛
در ناتمامِ یک انتظار، تمام شد!
#نرگس_صرافیان_طوفان
@zarboolmasall
.ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﻢ
ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ
ﺧﯿﻠﯽ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﺩ
ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ 2 ﺑﺎﺭ ﺑﯿﺸﺘﺮ
ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻔﺖ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻧﻤﺎ ﺷﺪ
ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺁﺩﻣﻬﺎ
ﺑﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﻔﺲ ﻣﯽ ﮐﺸند🌱
@zarboolmasall
#تیکه_کتاب
در زندگی همیشه غمگین بودن
از شادی آسانتر است
ولی من اصلا از آدمهایی خوشم نمیآید
که آسانترین راه را انتخاب میکنند
تو را به خدا شاد باش و برای آن که شاد شوی
هرکاری از دستت برمیآید بکن!
🖋آنا گاوالدا
📚۳۵ کیلو امیدواری
@zarboolmasall
🌱🌱🌱
هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ(حدید۴)
خدا با شماست هرجا که باشید
خداوند بی نهایته و بی مکان و
بی زمان اما به اندازه فهم ما
کوچک میشه،
به اندازه نیاز ما پایین میاد،
به اندازه آرزوی ما گسترده میشه
و به اندازه ای که بهش ایمان داریم
برامون کارگشا میشه
خیالت راحت باشه به خدایی که در هر
لحظه تحت حمایتش هستیم🤍
@zarboolmasall
📗#داستان
پادشاهی در بستر بیماری افتاد. پزشکی حاذق بر بالین وی حاضر کردند. پزشک گفت: باید کل خون پسر جوانی را در بدن تو تزریق کنند تا ضعف و کسالتت برطرف گردد.
شاه از قاضی شهر فتوی مرگ جوانی را برای زنده ماندن گرفت. پدر و مادری را نشانش دادند که از فقر در حال مرگ بودند. پولی دادند و پسر جوان آنها را خریدند.
پسر جوان را نزد پادشاه خواباندند تا خون او را در پادشاه تزریق کنند. جوان دستی بر آسمان برد و زیر لب دعایی کرد و اشکش سرازیر شد. شاه را لرزه بر جان افتاد و پرسید چه دعایی کردی که اشکت آمد؟
جوان گفت: در این لحظات آخر عمرم گفتم، خدایا، والدینم به پول شاه نیاز دارند و مرگ مرا رضایت دادند. و قاضی شهر به مقام شاه نیاز دارد که با فتوای مرگ من به آن میرسد، با مرگ من، پزشک به شهرت نیاز دارد که شاه را نجات میدهد و به آن میرسد. و شاه با خون من به زندگی نیاز دارد که کشتن من برایش نوشین شده است.
گفتم: خدایا تمام خلایقت برای نیازشان میبینی مرا میکشند تا با مرگ من به چیزی در این دنیای پست برسند. ای خالق من، تنها تو هستی که مرا برای نیاز خودت نیافریدی و از وجود بندهات بینیازی، تنها تو هستی که من هیچ سود و زیانی به تو اگر بخواهم هم، نمیتوانم برسانم. ای بینیاز مرا به حق بینیازیات قسم میدهم، بر خودم ببخشی و از چنگ این نیازمندانت به بینیازیات سوگند میدهم رهایم کنی.
شاه چون دعای جوان را شنید زار زار گریست و گفت: برخیز و برو . من مردن را بر این گونه زنده ماندن ترجیح میدهم. شاه با چشمانی اشکآلود سمت جوان آمده و گفت: دل پاکی داری دعا کن خدای بینیاز مرا هم شفا داده و بینیازم از خلایقش کند.
جوان دعا کرد و مدتی بعد شاه شفای کامل یافت
@zarboolmasall