eitaa logo
ضرب المثل
32.2هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
885 ویدیو
13 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
9.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نقاشی شنی؛ سه ستاره و یک ماه ▪️به مناسبت وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها 🔸« مدتی که از ازدواج گذشت به امام پیشنهاد کرد که اگه میشه منو با نام اصلی‌ام که فاطمه هست صدا نزنید حسنین با شنیدن نام فاطمه یاد مادرشون می‌افتند و غمگین می‌شوند علی علیه السلام پذیرفت و اینجا بود که اسم -ام البنین- مادر پسران رو برای ایشان انتخاب کرد وقتی که امام حسین علیه السلام راهی مکه شدند به فرزندش عباس گفت مراقب باش که پر کاهی بر سر راه فرزندان فاطمه قرار نگیرد جان تو و جان حسین و الحق که خوب مادری کرد و چه خوب فرزندانی تربیت کرد»
📗 چوپان ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎ ماشین ﺷﺨﺼﯽ‌ﺍﺵ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ‌ﻫﺎﯼ بیرون ﺷﻬﺮ، ﺭﻭﯼ ﺗﭙﻪ‌ﺍﯼ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﭼﺮﺍ. ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ. ﺍﺯ ﺍﻭ پرسید ﭼﻪ چیز ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﯽ؟ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﻧﯽ می‌زنم ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺮﺩ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ می‌شوند. ﺣﺎﻝ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﻦ را صدا می‌زند ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺶ ﻧﺮﻭم ﺍﺯ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﻢ ﮐﻤﺘﺮم. @zarboolmasall
📌وفات حضرت ام‌البنین سلام‌الله‌علیها 🔹حضرت ام‌البنین (س) با نام فاطمه بنت حزام کلابیه، یکی از زنان بزرگوار اسلام و همسر امام علی (ع) است. این بانوی با کرامت به دلیل ادب، شجاعت و تقوای خود در میان شیعیان جایگاه ویژه‌ای برخوردارند. شیعیان از ایشان به عنوان نمونه‌ای از عشق و اخلاص به اهل‌بیت (ع) یاد می‌کنند و برای طلب شفاعت و توسل به درگاه خداوند، به ایشان متوسل می‌شوند. 🔸پس از شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)، امام علی (ع) با معرفی برادرشان عقیل، که دانشمند علم انساب بود، حضرت ام‌البنین (س) را به همسری برگزیدند. این ازدواج در راستای انتخاب زنی اصیل و شجاع برای تربیت فرزندانی با ویژگی‌های برجسته انجام گرفت. ایشان در حق فرزندان حضرت زهرا (س) مانند مادری دلسوز رفتار کردند و خود را خدمتکار فرزندان حضرت زهرا (س) می‌دانستند. 🔹همه پسران ایشان در رکاب امام حسین (ع) به شهادت رسیدند. پس از شنیدن خبر واقعه کربلا، اولین سؤال ایشان درباره امام حسین (ع) بود و گفتند: «اگر حسین زنده باشد، غمی نیست که فرزندانم را از دست داده باشم.» امام صادق (ع) در شان آن بانوی بزرگوار فرمود: امّ البنین، برای حسین (ع) مرثیه می‌سرایید و می‌گریست تا اینکه چشمانش نابینا شد. 🔸شیعیان برای برآورده شدن حاجات به حضرت ام‌البنین (س) توسل می‌کنند. توسل به ایشان نشانه‌ای از ایمان و ارادت به مقام والای ایشان به شمار می‌رود. این بانوی بزرگوار در ۱۳ جمادی‌الثانی سال ۶۴ (و به روایتی ۷۰ ق) وفات یافت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
آیا می دانید، چرا خوشبخت بودن مشکل است؟ چون از رها کردن چیزهایی که باعث غمگینی ما می شود سر باز می زنیم، چون کلید خوشبختی خودمان را در جیب دیگران میبینیم و باور نداریم که خوشبختی مان در دستان خودمان است... کلید خوشبختی درک این واقعیت است که آنچه برای شما رخ می دهد مهم نیست بلکه چگونگی عکس العمل و پاسخ شما به اتفاقات زندگی مهم است. خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد... @zarboolmasall
دو برادر مادر پیر و بيماري داشتند . با خود قرار گذاشتند که يکي خدمت خدا کند و ديگري در خدمت مادر باشد يکي به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و ديگري در خانه ماند و به پرستاري مادر مشغول شد . چندي نگذشت برادر صومعه نشين مشهور عام و خاص شد و به خود غره شد که خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادرم است ، چرا که او در اختيار مخلوق است و من در خدمت خالق . همان شب پروردگار را در خواب ديد که وي را خطاب کرد : به حرمت برادرت تو را بخشيدم برادر صومعه نشين اشک در چشمانش آمد و گفت : يا رب ، من در خدمت تو بودم و او در خدمت مادر ، چگونه است مرا به حرمت او مي بخشي ، آيا آنچه کرده ام مايه رضاي تو نيست .َ ندا رسيد : آنچه تو مي کني من از آن بي نيازم ولي مادرت از آنچه او مي کند بي نياز نيست ... 🌱🌱🌱 @zarboolmasall
هر چه با هر که کنی بر تو همان می‌گذرد ... @zarboolmasall
ثروتمند هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى از سرما مچاله شده بودند. هر دو لباس هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزیدند. پسرک پرسید: ببخشین خانم! کاغذ باطله دارین؟ کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آن ها کمکی کنم. مى خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آن ها افتاد که توى دمپایى هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود. گفتم: بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم. آن ها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهایشان را گرم کنند. بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آن ها دادم و مشغول کار خودم شدم. زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد. بعد پرسید: ببخشین خانم! شما پولدارین؟ نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم: من؟ ه نه! دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى گذاشت و گفت: آخه رنگ فنجون و نعلبکى اش به هم مى خوره. آن ها در حالى که بسته هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند. فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آن ها دقت کردم. بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم. سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه این ها به هم مى آمدند.صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم. لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم. مى خواهم همیشه آن ها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم. @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️به رسم ادب روزمان را با سلام 💚بـر سرور و سـالار شهیدان 💙آقا اباعبدالله شروع میکنیم ❤️اَلسلامُ علی الحُسین 💚وعلی علی بن الحُسین 💙وَعلی اُولاد الـحسین 💛وعَلی اصحاب الحسین @zarboolmasall
اجازه دهید کلماتتان باعث قوّتِ قلبِ دیگران شود... اعمالتان زنجیرهایِ گره خورده یِ دیگران را باز كند، و محبّتِ شما نمایشی از محبّت خالقِ مهربان باشد... @zarboolmasall
📗 دکتر مرتضی شیخ” پولی به عنوان حق ویزیت از مردم نمی گرفت و هرکس هر چه می خواست، در صندوقی که کنار میزش بود می انداخت و چون حق ویزیت دکتر پنج ریال تعیین شده بود (خیلی کمتر از حق ویزیت سایر پزشکان آن زمان) اکثر مواقع بسیاری از بیمارانی که به مطب او مراجعه می کردند، به جای پنج ریالی، سرِ فلزی نوشابه داخل صندوق می انداختند تا صدایی شبیه به انداختن سکه شنیده شود…! دختر دکتر نقل می کند : “روزی متوجه شدم پدرم مشغول شستن و ضدعفونی کردن انبوه سرنوشابه های فلزی است! با تعجب گفتم: پدر! بازی‌تان گرفته است؟ چرا سرنوشابه ها را می شویید؟!  پدر جوابی داد که اشکم را درآورد…ایشان گفت: دخترم، مردمی که مراجعه می کنند باید از سرنوشابه های تمیز استفاده کنند تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند. این سرنوشابه های تمیز را آخر شب در اطراف مطبم می ریزم تا مردمی که مراجعه می کنند از این ها که تمیز است استفاده کنند. آخر بعضی ها خجالت می کشند که چیزی داخل صندوق مطب نیاندازند.” اومدم بنویسم روحش شاد! یک لحظه فکر کردم اگه روح آدمی با قلبی به این بزرگی شاد نباشه، روح کی میخواد شاد باشه؟! بهتر دونستم بنویسم راهش، اندیشه اش و کردارش پر رهرو …» @zarboolmasall