eitaa logo
ضرب المثل
32هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
909 ویدیو
13 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
فرهنگی که باید با آب طلا نوشت... روزی پسری از خانواده نسبتاً مرفه، متوجه شد مادرش از همسایه فقیر خود نمک خواست! متعجب به مادرش گفت که دیروز کیسه‌ی بزرگ نمک برایت خریدم، برای چه از همسایه نمک طلب می‌کنی؟ مادر گفت: پسرم، همسایه‌ی فقیر ما، همیشه از ما چیزهایی طلب می‌کند، دوست داشتم از آن‌ها چیز ساده‌ای بخواهم که تهیه آن برای آن‌ها سخت نباشد، در حالی که هیچ نیازی به آن ندارم، ولی دوست داشتم وانمود کنم که من نیز به آن‌ها محتاجم، تا هر وقت چیزی از ما خواستند، طلبش برای آن‌ها آسان باشد و شرمنده نشوند... @zarboolmasall
♥️🍃 ‌سکوت آدما رو جدی بگیرید... دوستی که دیگه ازتون ناراحت نمیشه؛ آدمی که دیگه نگرانتون نمیشه؛ فرزندی که دیگه با خانواده حرف نمیزنه؛ اونا دارن شما رو ترک میکنن!! @zarboolmasall
آنروز که سقف خانه ها چوبی بود! گفتار و عمل در همه جا خوبی بود! امروز بنای خانه ها سنگ شده! دل ها همه با بنا هماهنگ شده! 🔰 @zarboolmasall
🔴 بادکنک های زندگی دوستی می‌گفت سمیناری دعوت شدم که هنگام ورود به هر یک از دعوت شدگان بادکنکی دادند سخنران بعد از خوشامدگویی از حاضرین که ۵۰ نفر بودند خواست که با ماژیک اسم خود را روی بادکنک نوشته و آنرا در اتاقی که سمت راست سالن بود بگذارند و خود در سمت چپ جمع شوند سپس از آنها خواست در ۵ دقیقه به اتاق بادکنکها رفته و بادکنک نام خود را بیاورد من به همراه سایرین دیوانه‌وار به جستجو پرداختیم همدیگر را هل می‌دادیم و زمین میخوردیم و هرج و مرجی به راه افتاده بود مهلت ۵ دقیقه‌ای با ۵ دقیقه اضافه هم به پایان رسید اما هیچکس نتوانست بادکنک خود را پیدا کند. این بار سخنران پیشنهاد کرد هرکس بادکنکی را بردارد و آنرا به صاحبش بدهد بدین ترتیب کمتر از ۵ دقیقه همه به بادکنک خود رسیدند. در زندگی مشترک و در خانواده باید یاد بگیریم که باید در جستجوی سعادت دیگران باشیم و بدانیم سعادت ما در گرو سعادت و خوشبختی دیگران است. گاه وقتی از نیازهای خود که همان بادکنکهای زندگی ما هستند بگذریم و از آن طرف به نیازهای همسر خود احترام بگذاریم زودتر به نیازهای خود خواهیم رسید و درک خواهیم شد. برای رسیدن به سعادت، برای سعادت یکدیگر وقت بگذاریم! @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پناه ببر به دلخوشی های کوچک پناه ببر به صبح فردا،طلوع افتاب،خورشید گرم... پناه ببر به خدا خدایی که هیچ وقت دیر نمیکند...❤️ صبح قشنگتون بخیر دوستان☀️🤗☀️💚🌱 @zarboolmasall
بعضی ها از مرگ می ترسند، بعضی ها از نابینایی می ترسند، بعضی ها از سرطان و ایدز می ترسند و بعضی ها از فقر و نداری می ترسند. و بعضی ها از ..... اما ای کاش از؛ غرور و تکبر و پنهان‌کاری بترسیم! ای کاش از؛ نامهربانی و دل شکستن بترسیم! ای کاش از؛ از دروغ‌ و تخریب‌ بترسیم! ای کاش از؛ جهل و نادانی بترسیم ای کاش از؛ بخل و حسد و کینه بترسیم! ای کاش ای کاش غیبت و تهمت و افترا بترسیم! 🔰 @zarboolmasall
یک وقت یکی از من(دکتر باستانی پاریزی) پرسید متولدِ چه سالی هستی؟ گفتم همسنِ «سادات ناصری» هستم. گفتند؛ «سادات ناصری کِی متولد شده؟ گفتم؛ همان سالی که «ایرج افشار» متولد شده. گفت؛ این چه جور ارجاع دادن است؟ یک سؤالِ ساده و این همه سردوانی! گفتم: آدم عاقل هیچوقت شماره تلفن خود را به خبرنگارِ روزنامه ها و سالِ تولدِ خود را هرگز به عزرائیل نشان نمیدهد، چکار داری که ما چه سالی متولد شده ایم؟ خصوصاً که عزرائیل تازگی‌ها از کارِ متولدینِ قبل از سیصد فارغ شده و حتی به متولدینِ 1304 و بعد از آن هم کار دارد!!! * این مطلب در صفحه 91 کتابِ «هواخوریِ باغ» نوشتهٔ «دکتر ابراهیم باستانی پاریزی» (نشر علم، چاپ اول، 1385) درج شده. @zarboolmasall
اصلن درک نمی‌کنم و نمی‌فهمم که چرا در یک لحظه همه چیز را پاک کردی پس از آن‌همه‌ چیزهایی که تجربه کردیم [و] حرف‌های خشم‌ناک و بی‌انصافانه‌ را می‌گویی: «اشک‌هات بی‌فایده‌ست [و] من هیچ‌وقت تو را دوست نداشتم» التماس می‌کنم انکار نکن تو هم گاهی مرا دوست داشتی می‌گویی: «برو» چطور بروم؟ امیدهایم چه خواهد شد؟ جوابِ اشک‌ها و رنج‌هایم را چه کسی خواهد داد؟ رفتن، بی‌آن‌که پشتِ سرت را نگاه کنی، دشوار است نمی‌دانم چرا عادت کردن دشوار است مرگ و زندگی شبیه هم‌اند تنهایی، [اما] شکنجه‌ی متفاوتی‌ست @zarboolmasall
با خدا باش. خدایا چگونه تو را بخوانم درحالی که من، من هستم (با این همه گناه ومعصیت) و چگونه از رحمت تو نا امید شوم درحالی که تو، تو هستی (با آن همه لطف ورحمت) خدایا تو آنچنانی که من می خواهم مرا نیز چنان کن که تومی خواهی ‌‌@zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و تو باید یک نفر را داشته باشی که آرامِ جانِ بی‌قرارت باشد. به وقتِ خوب نبودنِ احوالاتت دانه دانه دلتنگی‌هایت را از شانه‌هایِ سنگینت بردارد. تا آرامشِ روحِ متلاشی شده‌ات شود. و تو باید به دور از هیاهویِ شهر یکی را کنجِ دلِ زندگی‌ات داشته باشی که به دل و دوست داشتنش تکیه کنی، کسی که دوست داشتنش به این راحتی‌ها تمام نشود. که اگر پیشَش هر کسی باشی و در هر لباس و موقعیتی، امنیتِ بودنش گرمایِ مطبوعی زیرِ پوستِ زندگی‌ات ببخشد. کسی که برایت با همه ی آنهایی که دیده‌ای فرق کند ... مثلِ روح و جانت تمام و کمال دوستش داشته باشی. و تو این یک نفر را از همه یِ این دنیا و آدمهایش طلبکاری... @zarboolmasall
ابرها را، باد ها را، کتاب ها را دوست بدار دردِ شاخه‌ی خشکیده را دریاب و دردِ ستاره‌ای را که خاموش می‌شود. و درد جانوری مجروح را اما بیش از همه درد انسان‌ها را دریاب بگذار طبیعتِ غنی شادمانت کند بگذار نور و تاریکی شادی‌ات بخشند بگذار چهار فصل به وجدت آورند اما بیش از همه بگذار انسان‌ها شادمانت کنند. @zarboolmasall
🌱🌱🌱 در روزگاران قديم مرد كشاورزی بود كه صاحب يك انگشتر بود و همه می‌گفتند اين انگشتر نزد هر كس باشد به كمال انسانيت می‌رسد. خداوند به مرد كشاورز سه پسر داد و وقتی پسران بزرگ شدند پدر آن‌ها از روی ان انگشتر دو تای ديگر دقيقا شبيه اولی درست كرد و به هر كدام از پسرانش يكی از انگشترها را داد. از اين به بعد هر كدام از پسرها می‌گفتند كه انگشتر اصلی پيش اوست و هميشه با هم دعوا داشتند بر سر اينكه انگشتر اصلی كه باعث كمال انسانيت می‌شود پيش كداميك از آن‌هاست تا بالاخره تصميم گرفتن برای مشخص شدن انگشتر اصلی پيش قاضی بروند. وقتی شرح ماجرا را برای قاضی گفتند قاضی گفت: "احتمالا انگشتر اصلی گم شده است چون قرار بر اين بوده كه آن انگشتر پيش هر كس باشد دارای كمالات انسانی باشد اما شما سه نفر كه هيچ فرقی با هم نداريد و مدام مشغول ناسزا گویی به يكديگر هستيد..." @zarboolmasall