دریغا عهد آسانی که مقدارش ندانستم
ندانی قدر وصل الا که درمانی به هجرانی🤍🕊
#سعدی
@zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️صبح بخیر زندگی☀️
💚امروزمتفاوت باش
💚با مهربان تر بودن
💚با شاکر بودن
💚با خوب تر بودن
💚باقلبی که پراز عشق است
بیاییدبدون توقع خوب بودن را تمرین کنیم
🦋ظهور
نزدیک
است🦋
@zarboolmasall
جنگ زرگری🕊⛓
در روزگاران قدیم هرگاه مشتری به ظاهر پولداری وارد بعضی از دکانهای زرگری میشد و از کم و کیف و عیار و بهای جواهر پرسشی میکرد، زرگر فوراً بهای جواهر مورد پرسش را چند برابر بهای واقعی آن اعلام میکرد و به شکلی (مانند علامت یا چشمک و فرستادن شاگردش)، زرگر مغازه همسایه را خبر میکرد تا وارد معرکه شود.
زرگر دوم که به بهانهای خود را نزدیک میکرد به مشتری میگفت که همان جواهر را در مغازهاش دارد و با بهای کمتری آن را میفروشد. بهای پیشنهادی زرگر همسایه کمتر از بهای زرگر اولی اما هنوز بسیار بالاتر از بهای اصلی جواهر بود.
در این حال زرگر اولی جنگ و جدلی با زرگر دومی آغاز میکرد و به او دشنام میداد که: «داری مشتری مرا از چنگم درمیآوری» و از این گونه ادعاها.
زرگر دوم هم به او تهمت میزد که: «میخواهی چیزی را که این قدر میارزد به چند برابر بفروشی و سر مشتری محترم کلاه بگذاری.»
🌀 خلاصه چنان قشقرقی به راه میافتاد و جنگی درمیگرفت که مشتری سادهلوح که این صحنه را حقیقی تلقی میکرد بیاعتنا به سروصدای زرگر اول، به مغازه زرگر دوم میرفت و جواهر موردنظر را بدون کمترین پرسش و چانهای از او میخرید و نتیجه آن بود که مشتری ضرر میکرد و دو زرگر، سود به دست آمده را میان خود تقسیم میکردند.
این جنگ که یکی از حیلههای برخی زرگران برای فریفتن مشتری و فروختن زیورآلات به او بوده است، رفتهرفته از بازار طلافروشان فراتر رفته و در ادبیات فارسی به صورت اصطلاح جنگ زرگری درآمده است.🤍🕊
@zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درس زندگی از لقمان حکیم.
فیلم حاوی نکات قشنگیه
حتما ببینید 🤍🕊
#لقمان
@zarboolmasall
🔴 از سخنان بهلول
کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ ، فيلسوف است
کسی که راست و دروغ برای او يکی است، چاپلوس است
کسی که پول مي گيرد تا دروغ بگويد، دلال است
کسی که دروغ می گويد تا پول بگيرد، گدا است
کسی که پول می گيرد تا راست و دروغ را تشخيص دهد، قاضی است
کسی که پول می گيرد تا راست را دروغ و دروغ را راست جلوه دهد، وکيل است
کسی که جز راست چيزی نمی گويد، بچه است
کسی که به خودش هم دروغ می گويد، متکبر است
کسی که دروغ خودش را باور می کند، ابله است
کسی که سخنان دروغش شيرينست، شاعر است
کسی که علی رغم ميل باطنی خود دروغ می گويد، همسر است
کسی که اصلا دروغ نمی گويد، مرده است
کسی که دروغ می گويد و قسم هم می خورد، بازاری است
کسی که دروغ می گويد و خودش هم نمی فهمد، پرحرف است
کسی که مردم سخنان دروغ او را راست می پندارند، سياستمدار است
کسی که مردم سخنان راست او را دروغ می پندارند و به او می خندند، ديوانه است
@zarboolmasall
ضرب المثل برج زهر مار بودن کنایه از چیست؟🐍⛓
در این ضرب المثل، آدم بداخلاق به ماری تشبیه شده است که میخواهد کسی را نیش بزند. شاید وجه نامگذاری آن به این دلیل باشد که در قدیم وقتی مارهای سمی را در صحرا می گرفتند، آن را درون جایی شبیه برج می گذاشتند تا از آن خارج نشده و به کسی آسیب نزند.
#زهرمار
@zarboolmasall
❤️ پرهیز از غضب
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم
مردی خدمت پیامبر رسید و عرض کرد: یا رسول الله! مرا چیزی بیاموز که باعث سعادت و خوشبختی من باشد. حضرت فرمود: «برو و غضب نکن و عصبانی مباش!» مرد گفت: همین نصیحت برایم کافی است.
سپس نزد خانواده و قبیله اش بازگشت. دید پس از او حادثه ناگواری رخ داده است؛ قبیله او با قبیله دیگر اختلاف پیدا کرده [و] مقدمه جنگ میان آن دو آماده است و کار به جایی رسیده که هر دو قبیله در برابر یکدیگر صف آرایی کرده، اسلحه به دست گرفته اند و آماده یک جنگ خونین هستند. در این حال، مرد برانگیخته شد و بی درنگ لباس جنگی پوشید و در صف بستگان خود قرار گرفت.
ناگاه اندرز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که فرموده بود: غضب نکن، به خاطرش آمد. فوری سلاح جنگ را بر زمین گذاشت و به سوی قبیله ای که با خویشان او آماده به جنگ بودند، شتافت و به آنان گفت: مردم! هرگونه [ضرر و زیان] مثل زخم و قتل... [که] از جانب ما به شما وارد شده و علامت ندارد (ضارب و قاتلی معلوم نیست)، به عهده من است و من آن را به طور کامل از مال خود می پردازم و هرگونه زخم و قتل که ضارب و قاتلش معلوم است، از آنها بگیرید.
بزرگان قبیله پیشنهاد عاقلانه او را شنیدند، دلشان نرم شد و شعله غضبشان فرو نشست و از او تشکر کردند و گفتند: ما هیچ گونه نیازی به این چیزها نداریم و خودمان به پرداخت جریمه و عفو و گذشت سزاوار
هستیم. بدین گونه، با ترک غضب، هر دو قبیله با یکدیگر صلح و آشتی کردند [و] آتش کینه و عداوت در میانشان خاموش گردید.(1)
1- داستان های بحارالانوار، قم، دارالثقلین، 1377، ج 3، ص 277.
@zarboolmasall
پیرمرد مریض🤍🕊
مرد جوانی پدر پیرش مریض شد. او پدرش را که بیماریش شدت گرفته بود در گوشهای از جاده رها کرد و از آن جا دور شد. پیرمرد ساعتها کنار جاده افتاده بود و به زحمت نفسهای آخرش را میکشید…
رهگذران از ترس مسری بودن بیماری پیرمرد و برای فرار از دردسر، بی اعتنا به نالههای او، راه خود را میگرفتند و از کنار او عبور میکردند. عارفی که از آن جاده عبور میکرد، به محض دیدن پیرمرد او را به دوش گرفت تا ببرد و درمانش کند.
رهگذری به طعنه به عارف گفت: “این پیرمرد فقیر است و بیمار؛ مرگش نیز نزدیک است، نه از او سودی به تو میرسد و نه کمک تو تغییری در اوضاع این پیرمرد به وجود میآورد. پسرش هم او را در این جا به حال خود رها کرده و رفته است. تو برای چه به او کمک میکنی؟”
عارف گفت: من به او کمک نمیکنم، بلکه به خودم کمک میکنم؛ اگر من هم مانند پسرش و رهگذران او را به حال خود رها کنم، چگونه رو به آسمان برگردانم و از خالق هستی تقاضای هم صحبتی داشته باشم؛ من به خودم کمک میکنم
@zarboolmasall
روز از نو؛ روزی از نو🤍🕊
این ضرب المثل را در موقعیت دیگری هم استفاده می کنند: وقتی کسی کلی تلاش می کند که مشکلی را حل کند و یا حتی تصمیم گرفته کار جدیدی را آغاز کند، اما موفق نمی شود و دوباره به همان خانه ی اول بر می گردد، این ضرب المثل را برایش به کار می برند.
گاهی این مَثل را برای کسی استفاده می کنند که از آینده ترسان است و فراموش کرده که خدا روزی رسان همه است. به همین دلیل احساس شکست می کند و خود را دست خالی می بیند اما اطرافیانش به او امید می دهند و به او می فهمانند که نباید از آینده ترسید و باید با هر روزِ تازه ای در پی کار و تلاش بود.
یعنی با آغاز هر روزی، تلاش انسان هم باید آغاز شود.
بعضی وقت ها هم این ضرب المثل را به کسی می گویند که تذکرات دیگران را نسبت به رفتارهای ناپسندش فراموش می کند و روز بعد، همان ها را تکرار می کند. اینجاست که نصیحت کنندگان می گویند: این آدم بشو نیست! دوباره روز شده و روزی از نو!
#روزی
#نو
@zarboolmasall
📚حکایت
يكی از مسلمانان ثروتمند با لباس تميز و فاخر محضر رسول خدا صلی الله عليه و آله آمد و در كنار حضرت نشست، سپس فقيری ژنده پوش با لباس كهنه وارد شد و در كنار آن مرد ثروتمند قرار گرفت.
مرد ثروتمند يكباره لباس خود را جمع كرد و خويش را به كناری كشيد تا از فقير فاصله بگيرد.
پيامبر خدا صلی الله عليه و آله از اين رفتار متكبرانه سخت ناراحت شد و به او رو كرد و فرمود: آيا ترسيدی چيزی از فقر او به تو سرايت كند؟
مرد ثروتمند گفت: خير! يا رسول الله.
پيامبر صلی الله عليه و آله: آيا ترسيدی از ثروت تو چيزی به او برسد؟
ثروتمند: خير! يا رسول الله.
پيامبر صلی الله عليه و آله: پس چرا از او فاصله گرفتی و خودت را كنار كشيدی؟
ثروتمند: من همدمی (شيطان يا نفس اماره) دارم كه فريبم می دهد و نمی گذارد واقعيتها را ببينم، هر كار زشتی را زيبا جلوه می دهد و هر زيبايی را زشت نشان می دهد. اين عمل زشت كه از من سر زد، يكی از فريبهای اوست.
من اعتراف می كنم كه اشتباه كردم. اكنون حاضرم برای جبران اين رفتار ناپسندم نصف سرمايه خود را رايگان به اين فقير مسلمان بدهم.
پيامبر صلی الله عليه و آله به مرد فقير فرمود: آيا اين بخشش را می پذيری؟
فقير: نه! يا رسول الله. ثروتمند: چرا؟! فقير: زيرا می ترسم من نيز مانند تو متكبر و خودپسند باشم و رفتارم مانند تو نادرست و دور از عقل و منطق گردد.
📚بحار ج 22، ص 130 و ج 72، ص 13
@zarboolmasall