يک پرستار استراليايی بعد از 5 سال تحقيقاتش ،بزرگترين حسرتهای آدمهای در حال مرگ را جمع کرده و 5 حسرت را که بين بيشتر آدمها مشترک بوده منتشر کرده است
نخستين حسرت = کاش به خانواده ام بيشتر محبت میکردم مخصوصا پدر و مادرم...
حسرت دوم = کاش اين قدر سخت کار نميکردم...
حسرت سوم = کاش شجاعتش را داشتم که احساساتم را با صدای بلند بگم...
حسرت چهارم = کاش رابطه هايم با دوستانم را حفظ ميکردم ...
حسرت پنجم = کاش شادتر ميبودم و لحظات بيشترى میخنديدم...
اين رو به کسانى که دوستشان داريد بفرستيد که قدر تکـ تکـ لحظه هاى زندگيشان را بدانند
عمر ما کوتاه تر از اونی که فکرشو ميکنيم .
زمان مثل برق ميگذره👌
@zarboolmasall
ناز شست🤍🕊
ناصرالدین شاه قاجار یکی از طولانی ترین دوران حکومت را در میان شاهان ما داشت، که نزدیک به پنجاه سال بود. در نتیجه بیشتر مثل های موجود در زبان فارسی در زمان حکومت او شکل گرفته اند.
ناصرالدین شاه عادت داشت، آخر هر سال به حساب و کتاب امور مملکت بپردازد و هرگاه در جای کم و کسری از نظر مالی بود، به عناوین مختلف این کسری بودجه را با دریافت وجه از سران و حکام ولایت رفع می کرد.
یکی از این راه ها این بود که ، زمانی که قبله عالم به شکار در دشت و صحرا می رفتند، به ازای هر شکاری که شاه زده بود، افراد حکومتی پولی را تحت عنوان "نازشست "به ایشان می دادند، که معمولا حیوانات شکار شده توسط شکارچیان سلطنتی کشته شده بودند، ولیکن از ترس شاه جرات بیان کردن آنرا نداشتند.
چون انگشت شست در نگاه داشتن تفنگ نقش مهمی داشت، و لفظ ناز را هم، که نشانه احترام و بزرگی بود به آن اضافه کردند و معنی این ترکیب اضافی ، پول یا پیشکشی درخور بود که برای تقدیر و ستایش تیراندازی خوب شاه به ایشان داده می شد.
امروزه اصطلاح "نازشست "برای انعام و مشتلقی به کار می رود، که در قبال خبری خوش یا انجام کاری قابل ستایش به افراد داده می شود.
#ناز
@zarboolmasall
📚#سخن بزرگان(حکایت)
✍ابراهیم خواص گوید: شبی در بیابان گم شدم. صدای درندگان تمام بدنم را میلرزاند.
به خدا توکل کردم و آرامش بر من حاکم شد. مدتی به رفتن ادامه دادم، صدای خروسی شنیدم و یقین کردم به آبادی رسیدهام و دیگر طعمۀ درندگان بیابان نخواهم شد.
به نزدیک صدای خروس رسیدم؛ خرابهای دیدم، ناگهان سه راهزن مرا گرفتند و هرچه داشتم غارت کردند.
ناراحت و عبوس به گوشۀ دیگر خرابه رفتم و با خدای خود گفتم، من که #توکل کردم، چرا با من چنین کردی؟!
خوابیدم و در عالم رؤیا خبرم دادند، توکل کردی ولی باید تا آخر میرفتی.
وقتی صدای خروس را شنیدی ترس تو از بین رفت و یقین کردی از خطر رها شدی و توکل تو کم شد. و ما نظر حمایت از تو برداشتیم وفرشتگان محافظت را امر کردیم تو را به حال امیدت که خروس بود رها کنند، پس گرفتار راهزنان شدی.
سحر برخیز و به خرابه برگرد.
طلوع آفتاب به خرابه رفتم و دیدم سه گرگ، راهزنان را طعمۀ خود کردهاند و هرچه از من به تاراج برده بودند آنجا بود.
توکلت علی الله
#خدایا پناهم باش، من فقط به تو توکل میکنم.
@zarboolmasall
🌸🍃🌸🍃
روایت شده است که پس از ولادت حضرت زینب(س) ، امام حسین(ع) که در آن هنگام کودک سه چهار ساله بود، به محضر رسول خدا(ص) آمد و عرض کرد: خداوند به من خواهرى عطا کرده است . پیامبر(ص) با شنیدن این سخن ، منقلب و اندوهگین شد و اشک از دیده فرو ریخت. حسین(ع) پرسید: براى چه اندوهگین و گریان شدى ؟
پیامبر(ص) فرمود: اى نور چشمم ، راز آن به زودى برایت آشکار شود. تا اینکه روزى جبرائیل نزد رسول خدا(ص) آمد، در حالى که گریه مى کرد، رسول خدا(ص) از علت گریه او پرسید، جبرائیل عرض کرد: این دختر (زینب) از آغاز زندگى تا پایان عمر همواره با بلا و رنج و اندوه دست به گریبان خواهد بود؛ گاهى به درد مصیبت فراق تو مبتلا شود، زمانى دستخوش ماتم مادرش و سپس پدرش امیر مومنان و سپس ماتم مصیبت جانسوز برادرش امام حسن(ع) گردد و از این مصایب دردناک تر و افزون تر اینکه به مصایب جانسوز کربلا گرفتار شود، به طورى که قامتش خمیده شود و موى سرش سفید گردد. پیامبر (ص) گریان شد و صورت پر اشکش را بر صورت زینب(س) نهاد و گریه سختى کرد، زهرا(س) از علت آن پرسید. پیامبر(ص) بخشى از بلاها و مصایبى را که بر زینب(س) وارد مى شود، براى زهرا(س) بیان کرد.
حضرت زهرا(س) پرسید: اى پدر! پاداش کسى که بر مصایب دخترم زینب(س) گریه کند چیست؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود: پاداش او همچون پاداش کسى است که براى مصایب حسن و حسین (ع) گریه مى کند.
۲۰۰ داستان از فضایل ، مصائب
و کرامات حضرت زینب(ع)
#حضرت_زینب
@zarboolmasall
🌸🍃🌸🍃
#ضرب_المثل
#یک_وجب_روغن_روی_آش
ناصرالدین شاه سالی یک بار آش نذری می پخت و خودش در مراسم پختن آش حضور می یافت تا ثواب ببرد.
رجال مملکت هم برای تهیه آش جمع می شدند و هر یک کاری انجام می دادند.
خلاصه هر کس برای تملق وتقرب پیش ناصرالدین شاه مشغول کاری بود، خود شاه هم بالای ایوان می نشست و قلیان می کشید و از بالا نظاره گر کارها بود.
سر آشپزباشی ناصرالدین شاه در پایان کار دستور می داد به در خانه هر یک از رجال کاسه آشی فرستاده می شد و او می بایست کاسه آن را از اشرفی و سکه پر کند و به دربار پس بفرستد...!
کسانی را که خیلی می خواستند تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری می ریختند، واضح است آنکه کاسه کوچکی از دربار برایش فرستاده می شد کمتر ضرر می کرد و آن که مثلا یک قدح بزرگ آش که یک وجب روغن رویش ریخته شده دریافت می کرد حسابی بدبخت می شد.
به همین دلیل در طول سال اگر آشپزباشی با یکی از اعیان یا وزرا دعوایش می شد به او می گفت بسیار خوب بهت حالی می کنم دنیا دست کیه... آشی برایت بپزم که یک وجب روغن رویش باشد...!
#روغن
@zarboolmasall
#ضرب_المثل
#باش_تا_صبح_دولتت_بدمد_!
❇️ این مصراع که از کمال الدین اصفهانی شاعر قرن هفتم هجری است، در مواردی بکار میرود که آدمیبه آثار و نتایج نهایی اقدامات خود که شمه ای از آن بروز و ظهور کرده باشد به دیده تأمل و تردید بنگرد. در آن صورت مصراع بالا را بر زبان میآوردند، تا مخاطب به فرجام کارش با نظر اطمینان و یقین نگاه کند. این مصراع بر اثر واقعه تاریخی زیر به صورت ضرب المثل درآمده است.
کمال الدین اسماعیل بن جمال الدین اصفهانی از شاعران نامدار و آخرین قصیده سرای بزرگ ایران در قرن هفتم هجری است. چون در خلق معانی تازه و مضامین بکر دقت و باریک اندیشی داشت به "خلاق المعانی" معروف گردیده است.
در عصر و زمان کمال، اوضاع داخلی و اجتماعی اصفهان بر اثر اختلافات مذهبی، شافعیه و حنفیه به قدری مغشوش و ناامن بود که این شاعر حساس را به ستوه آورده نقل میکنند که اصفهانیها را با این دو بیتی نفرین کرده است:
ای خداوند هفت سیاره
پادشاهی فرست خونخواره
عدد مردمان بـیـفـزایـد
هر یکی را کند دو صد پــاره
از قضای روزگار، نفرین کمال به هدف اجابت نشست و به چشم خویش دید که سربازان مغول در سال 633 هجری شافعیه و حنفیه، هر دو را تمامی کشتند و آن شهر را که تا این تاریخ از دستبرد آن قوم خونریز محفوظ مانده بود، با خاک برابر کردند. کمال در آن باب چنین گفت:
کس نیست که تا بر وطن خود گرید
بر حال تباه مردم بد گرید
دی بر سر مرده ای دو صد شیون بود
امروز یکی نیست که بر صد گرید
بعد از واقعه قتل عام اصفهان، کمال الدین اصفهانی در خانقاهی که جهت خود در بیرون شهر ترتیب داده بود، گوشه عزلت گرفت و دو سال در آن خانقاه به سر برد و اهل شهر و محلات به جهت احترام و اعتمادی که نسبت به کمال الدین داشتند "رخوت و اموال را به زاویه او پنهان کردند و آن جمله در چاهی بود در میان سرای.
یک نوبت مــغــول بـچـه ای کمان در دست به زاویه کمال درآمده سنگی بر مرغی انداخت، زه گیر از دست او بیفتاد، غلطان به چاه رفت. به طلب زه گیر سر چاه را بگشادند و آن اموال بیافتند و کمال را مطالبه دیگر اموال کردند تا در شکنجه هلاک شد."
باری به طوری که اهل ادب و تحقیق میدانند، همان طوری که امروزه از دیوان خواجه شیراز فال میگیرند، قبل از آنکه صیت شهرت حافظ در مناطق پارسی زبان به اوج کمال برسد، ایرانیان و پارسی زبانان از دیوان کمال الدین اصفهانی که قدمت و تقدم شهرت داشت، فال میگرفتند و حتی بعد از مشهور شدن حافظ نیز اگر احیاناً دیوانش در دسترس نبود مانعی نمیدیدند که دیوان کمال را به منظور تفأل مورد استفاده قرار دهند، کما اینکه در آن تاریخ که خبر قیام شاه عباس کبیر و حرکت وی از خراسان به سمت قزوین (پایتخت اولیه سلاطین صفوی) در اردوی پدرش سلطان شایع شد، سران قوم و همراهان سلطان محمد برای اطلاع و آگاهی از عاقبت کار و سرانجام مبارزه پدر و پسر که یکی به منظور از دست ندادن تاج شاهی و دیگری به قصد جلوس بر تخت سلطنت ایران فعالیت میکرده اند دست به تفأل زدند و از دیوان کمال اصفهانی که در دسترس بود یاری جستند. اسکندر بیک منشی راجع به این واقعه چنین نوشته است:
«... بالجمله چون این خبر سعادت اثر در اردو شایع گشت، همگان را موجب استعجاب میگردید تا غایت در دودمان صفوی چنین امری وقوع نیافته بود. راقم حروف از صدراعظم قاضی خانالحسینی استماع نمودم که در سالی که نواب سکندر شأن در قراباغ قشلاق داشت، خواجه ضیاءالدین کاشی مشرف آلکساندرخان به اردو آمده بود، از من سؤال نمود که: "خبر پادشاهی شاهزاده کامران در خراسان وقوع دارد یا نه؟" من در جواب گفتم که: "بلی، به افواه چنین مذکور میشود، اما هنوز به تحقق نپیوسته". دیوان کمال اسماعیل در میان بود، خواجه مشارالیه، احوال شاهزاده را از آن کتاب تفأل نمود، در اول صفحه یمنی این قطعه برآمد:
خسرو تاجبـخــش و شـاه جـهـان/
کـه ز تـیـغـش زمـانـه بـر حـذرست
تـحـفــه چــرخ سـوی او هــر دم /
مـــژده فـتــح و دولــت دگــرســت
رأی او پـیـر و دولـتـش بــرنـاست/
دست او بحر و خنجرش گهرست
آسمان دوش با خـــرد میگـفـت/
که به نزدیک ما چنین خبر اســت
که بگـیـرد به تـیـغ چون خورشید /
هر چه خورشید را بر آن گذر است
خردش گفت، تـو چــه پـنـداری /
عرصـه مـلـک او هـمـیـن قـدرست؟
نه، کـه در جـنـب پـادشـاهی او/
هـفـت گـردون هـنـوز مـخـتـصـراست
بـاش تــا صـبـح دولـتـت بـدمـد /
کـایـن هـنـوز از نـتــایـج سـحر است»
چنانکه میدانیم پیشگویی کمال در قطعه بالا به تحقق پیوست و سلطان محمد در ذیقعده سال 996 هجری که ماده تاریخ آن به حروف ابجد "ظل الله" میشود در قزوین تاج شاهی را بر سر پسرش عباس میرزا گذاشت که به شاه عباس موسوم گردید و مصراع مورد بحث از آن تاریخ و به سبب همین واقعه بر سر زبانها افتاده، صورت ضرب المثل پیدا کرده است.
#دولت
@zarboolmasall
#ﺁﺳﯿﺐﺷﻨﺎﺳﯽﺿﺮﺏﺍﻟﻤﺜﻞﻫﺎ
✳️ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺩﻡ ﺧﺮ ﺭﺍ ﻣﺎﭺ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ.
❇️ ﺍﯾﻦ ﻣﺜﻞ ﺑﯿﺎﻧﮕﺮ ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺗﺮﺱ، ﭘﻨﻬﺎﻥ ﮐﺎﺭﯼ، ﺧﻮﺩ ﺳﺎﻧﺴﻮﺭﯼ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻭ ﻣﻠﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺯﺑﻮﻧﯽ، ﺷﺮﺍﻓﺖ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻘﻄﻌﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﯾﺎ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﺪﺕ ﻓﺪﺍﯼ ﻣﻨﻔﻌﺖ ﻃﻠﺒﯽ ﯾﺎ ﻋﺎﻓﯿﺖ ﻃﻠﺒﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻫﮕﺬﺭ ﺑﻪ ﺍﻧﺒﺎﺭ ﻋﻈﯿﻤﯽ ﺍﺯ ﺩﯾﻨﺎﻣﯿﺖ ﮐﯿﻨﻪ ﻭ ﺍﻧﺘﻘﺎﻣﺠﻮﺋﯽ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻮﻗﻊ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﻪ ﻋﻘﺪﻩﮔﺸﺎﺋﯽ ﻣﯽﭘﺮﺩﺍﺯﺩ.
ﻭﺍﮊﻩ ﻣﺼﻠﺤﺖ، ﺑﻪ ﻧﻮﻋﯽ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺍﺗﺨﺎﺫ ﻋﻘﻼﺋﯽ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﺎ ﻋﻤﻮﻣﺎ ﺑﺎ ﺍﺗﮑﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻭﺍﮊﻩ، ﻏﯿﺮ ﻋﻘﻼﺋﯽ ﻭ ﻏﯿﺮ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻤﺎﺕ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ؛ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻭ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﯾﺠﺎﺏ ﻣﯽﮐﻨﺪ! ﺁﯾﺎ ﺑﻮﺳﯿﺪﻥ ﺩﻡ ﺧﺮ ﻋﻘﻼﻧﯽ ﺍﺳﺖ؟
@zarboolmasall
رهبر انقلاب: صهیونیستها خود را نژاد برتر و بقیه بشریت را پست میدانند / دلیل قتل چندهزار کودک بدون احساس ناراحتی وجدان این است / آمریکا، انگلیس، آلمان و فرانسه از این نژادپرستی حمایت میکنند
رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز پس از بازدید از نمایشگاه هوافضای سپاه:
قضایای غزه بسیاری از حقایق مکتوم را برای مردم دنیا آشکار کرد که یکی از این حقایق، طرفداری سران کشورهای غربی از تبعیض نژادی است. رژیم صهیونیستی مظهر تبعیض نژادی است.
صهیونیستها خود را نژاد برتر میدانند و بقیه آحاد بشر را نژاد پَست به حساب میآورند و به همین دلیل است بدون احساس ناراحتی وجدان، چندین هزار کودک را به قتل رساندهاند.
هنگامی که رئیس جمهور آمریکا، صدراعظم آلمان، رئیس جمهور فرانسه و نخست وزیر انگلیس، با آن همه ادعا از چنین رژیم نژادپرستی حمایت و به آن کمک میکنند، به معنای طرفداری این آقایان از تبعیض نژادی بهعنوان نفرتانگیزترین مسائل دنیا است. ۱۴۰۲/۸/۲۸
ـــــــــــــــــــــــ
#طوفان_الاقصی #فلسطین #غزه
#امام_زمان عج
@zarboolmasall
ضرب المثل نه سیخ بسوزه نه کباب!
🔹️شجاع السلطنه پسر فتحعلی شاه، زمانى حاکم کرمان بود. او در آنجا متوجه شده بود که ترکه های نازک انار میتوانند نقش سیخ کباب را ایفا کنند. و کباب بر سیخی که چوبش انار باشد خوشمزه تر هم میشود.
🔹️بدین جهت پخت کباب با چوب انار را باب کرد که در کرمان به «کباب حسنی» معروف شد؛ و حاکم وقتی میل کباب داشت به نوکرها میگفت: طوری کباب را بگردانید که نه سیخ بسوزد نه کباب.
🔺️این دستور او بعدها ضربالمثل شد و در واقع مصداق همان اعتدال است که این روزها ورد زبان این و آن شده است..
#کباب
@zarboolmasall