ماه مهر و شروعی خوب و پرشور😍💪

نمایشگاه لوازم التحریر ایرانی/مشهد: نمایشگاه بوی چسب می داد! گوشه ای ایستاده بود به رفت وآمد آدمها و سروصدای بچه ها گوش میداد... نمایشگاه پر بود از بچه های قد ونیم قدی که داشتند برای مدرسه آماده می شدند. یکی گوشه چادر مادرش رو می کشید و می گفت: مامان.. از اینا.. بیا..‌بیا از اینا که پارسال دوستم داشت نیگا چقدد قشنگه... اون طرف دختر و پسری -که ظاهرا خواهر برادر بودند-سر یک قمقمه آب باهم بحث می‌کردند اون میگفت از منههه..این میگفت نخیررر از منههه.. بطرز دردناکی دماغش شروع به سوزش کرد! دختری گوشه شال مامانش رو گرفته بود و می‌کشید و میگفت: از اون مداد رنگی ۲۴ تایی ها.. شال که از سر مادرش افتاده بود داشت سقوط میکرد. قفسه ها رو زیرو رو کرد... یکی از دور بهش می خندید. به طرفش رفت عکس حاج قاسم روی دفترها بود..‌. چندتا دفتر انتخاب کرد به حاج قاسم نگاهی کرد و گفت:هی هی...حاجی چه زود عکس شدی... به عکس محسن حججی و آرمان و... دوباره سوزش رو احساس کرد... از نمایشگاه اومد بیرون،رو به حرم ایستاد تا سلامی به امام رضا -علیه السلام- بده جلوتر خانمی رو دید که داشت با عجله همراه پسرش از اون طرف خیابون به این سمت میاد به جلوی حرم که رسید سرعتش رو کم کرد،دستی به شالش کشیدو تا کمر خم شد و سلام کرد با خودش گفت :کاش خم نمیشدی ،کاش سلام نمیدادی ،کاش... نمیدونست چرا چشم هاش داغ شده؟ به بسته ای که خریده بود نگاهی کرد به مدادها و دفترها... به گنبد نگاهی کرد... باز سرِ درد و دلش باز شد -آقاجان حالا خودتون بگید من با اینا چکار کنم؟ من که... این دفعه هم دماغش سوخت هم چشماش پلک زد و قطره اشک، راه خودش رو پیدا کرد و رفت... چندتا خیابون اون طرف تر ،درست جایی که اون دختر ،همیشه با مادرش عروسک می فروخت رو نگاه کرد-امروز دخترک نبود! مادرش تنها بود سلام کرد زن عروسک فروش با مهربانی،سلام کرد و گفت:بفرمایید از کدوم عروسک‌ها میخواین؟ همشون ۵۰ تومان کار خودمونه ..بفرمایید دوباره دماغش سوخت ولی خندید و گفت :نه ازتون قبلا خریدم ، ازاون دختر خانومه،دخترتونه؟ زن گفت:آهااا بعله زهرا...دخترمه سرماخورده امروز نیومد... گفت:ان شاءلله بهترشه دست کرد تو پلاستیک و دوتا از دفتر ها رو در آورد و داد به اون خانوم گفت :اینا هدیه من برای زهرا... ولی زن امتناع کرد و گفت:نه نه اینا مال خودتونه ،خیلی ممنون قراره شب بریم باهم بخریم گفت:من اینا رو لازم ندارم من بچه ندارم همینطوری ازشون خوشم اومد خریدم... بالاخره زن رو راضی کرد تا دفترها رو قبول کنه خداحافظی کرد و راه افتاد چند قدم نیومده بود که زن صداش کرد ... یکی از عروسک ها رو گرفت به سمتش و زن گفت :اینم هدیه من برای بچه شما گفت:من...من بچه دار نمیشم! زن خندید گفت : ان شاءالله درست میشه خدا درست میکنه...دکتر رفتین؟ جواب داد:بعله زن همینطوری که چشمش به گنبد بود گفت خودش درست میکنه خیره.. ‌آهی کشید وگفت :ان شاءلله ...به دفترها_که کنار عروسک ها گذاشته شده بودند نگاهی کرد_ حاج قاسم بود داشت می خندید! خداحافظی کرد و دوباره راه افتاد پیچید تو خیابون جلوی هتل، چندتا سطل آشغال کنار دیوار گذاشته شده بودند پسری مشغولِ جمع کردنِ زباله بود... گفت : چکار میکنی دست نزن ،دستت نبُرّه... پسرک پوزخندی زد و گفت:نه دستکش دستمه... پرسید: کلاس چندمی؟ - مدرسه کجا بود مدرسه نمیرم سه کلاس بیشتر نخوندم -بیا این مدادرنگی ها برای تو جواب داد: دست شما درد نکنه به درد من که نمیخوره میبرم برای خواهرم... نقاشیش خوبه پلاستیک خالی رو توی دستش فشار داد... اتوبوس اومد سوار شد... از شیشه اتوبوس ماشینی رو دید که یک خانم بی حجاب توش نشسته... به صندلی تکیه داد وگفت:از دست شما چشمش به آویز جلوی ماشین افتاد حاج قاسم بود داشت می خندید دلش گرم شد... مثل حاج قاسم خندید #مثبتانه

#مچی #شستی از آموزش های آکادمی خیاطی زردوز با تدریس خانم کاوند آموزش ها مخصوص اعضای کانال ممنون فوروارد میکنید❤️ خیاط خونه زردوز👗 @zardoz #آموزش_خودم😍 https://eitaa.com/joinchat/3463970902Ca9ef11655f

#مچی #شستی قسمت اول از آموزش های آکادمی خیاطی زردوز با تدریس خانم کاوند آموزش ها مخصوص اعضای کانال ممنون فوروارد میکنید❤️ خیاط خونه زردوز👗 @zardoz #آموزش_خودم😍 https://eitaa.com/joinchat/3463970902Ca9ef11655f

#مچی #شستی قسمت دوم از آموزش های آکادمی خیاطی زردوز با تدریس خانم کاوند آموزش ها مخصوص اعضای کانال ممنون فوروارد میکنید❤️ خیاط خونه زردوز👗 @zardoz #آموزش_خودم😍 https://eitaa.com/joinchat/3463970902Ca9ef11655f

#مچی #شستی قسمت سوم از آموزش های آکادمی خیاطی زردوز با تدریس خانم کاوند آموزش ها مخصوص اعضای کانال ممنون فوروارد میکنید❤️ خیاط خونه زردوز👗 @zardoz #آموزش_خودم😍 https://eitaa.com/joinchat/3463970902Ca9ef11655f

سلاااام زردوزی های عزیزم👋👋 عصرتون بخیر 🤗 امیدوارم تا اینجای فصل پاییز بهتون خوش گذشته باشه🍂🍁

آموزش ساقدست شستی رو براتون گذاشتم نوجوون ها که خیلی علاقه دارن بهش😇 بچه ها هم خیلی دوسش دارن😌 حتی آدم بزرگای سرمایی هم ازش استقبال میکنن😁 میتونید واسه مچی هودی و سویشرت هم از این تکنیک استفاده کنید☺️

نائب الزیاره عزیزان دلم بودم 😍 بریم که برگردیم دیار خودمون😎 #السلام_علیک_یا_حضرت_معصومه

#پاکدوزی_دمپا_شلوار از آموزش های آکادمی خیاطی زردوز مدرس کاوند آموزش ها مخصوص اعضای کانال ممنون فوروارد میکنید❤️ خیاط خونه زردوز👗 https://eitaa.com/joinchat/3463970902Ca9ef11655f #آموزش_خودم😍