🖋 من میترسم؛اما نه از جنگ
من میترسم که نتوانیم خون خواه تمام خونهای به ناحق ریخته در طول تاریخ تا به امروز باشیم.
جنگی که این روزها پشت سر میگذاریم جنگ میان ایران و یک حکومت غاصب نیست.ایرانیان در روزگار فعلی نماینده ی میلیون ها نفر مظلوم طول تاریخند که قرن ها زیر سایه ی استعمار از حق زندگی معمولی محروم بودند.
سیاه پوستانی که با یکی از قدیمی ترین تاریخها، زنجیر به پاهایشان بستند و یوق به گردنشان نهادند تا به بردگی کسانی در بیایند که از تازه ترین مهمان های جهان بودند.
سرخ پوستانی که در آرامش طبیعت زندگی میکردند و به یکباره مهمان هایی را دیدند که کمر همت بسته بودند برای کشتنشان.
کودکان بومی آمریکا که به جای مدرسه در گورهای دسته جمعی جای گرفتند.
مردم سرزمین آفتاب که در چندثانیه آسمانشان به سیاهی در آمد و قربانی بمبهای اتم مردمانی از دورترین نقطه از کشورشان شدند.
زنان ویتنامی و کره ای که به فاحشه خانه های نظامی بردند تا به بردگی جنسی سربازانی در بیایند که کشورشان را غصب کرده بودند.
من میترسم؛ ترسم از این است که نتوانیم خون خواه مظلومانی باشیم که طی دو قرن، قربانی مردان و زنان خون خواری شدند که جهان را برای خود میخواستند و جهانیان را بردگان خود. ساکنین جدید آمریکا که تمام قدمتشان به دویست و چهل و پنج سال قبل بازمیگردد، در برابر مردمانی قدعلم کردند، شمشیر به رویشان کشیدند و گلوله بر سرشان ریختند که هنوز هم که هنوز است باستان شناسان اقلامی از تاریخشان کشف میکنند که هزار سال بر آن چندهزارسال قبل افزوده میشود. این تازه به دوران رسیده های یانکی، دویست و بیست و هشت سال جهان را ناامن کردند تا برای خود خانه ای به وسعت جهان بسازند .
من میترسم که نتوانیم انتقام این خون ها را بگیریم.حالا که خون خواهی تمام این دو قرن به گردن ما افتاده؛ البته شاید باید گفت انتقام خون های ریخته شده از قابیل تا به امروز به گردن ماست.
ما باید انتقام بگیریم؛ از فرزندان قابیل
برای خون هایی که از ما ریخته اند. برای اشک هایی که از چشم مظلومان ریخته است برای زندگی که بر مردم عادی سخت کرده اند.
#روزهاینبرد
الله اکبر
《بشارت فتح》 نزول آیات فتح بود و شروعی برای سنگباران لشکر ابابیل
امشب اولین سنگ بر سر استعمار .شکر بابت این شیرینی عظیم
🖋 بشارتی از جنس سوره فتح
بشارت فتح؛ مگر از این اسم امیدوارکننده تر هم هست؟
در چهل و هشت ساعت اخیر رسانه هایشان را به خط کردند و گفتند ایران در لاک دفاعی فرو رفته و توان پاسخگویی به آمریکا را ندارد و از ترس به جنگ خاتمه خواهد داد.
همین حرفای لکاته های زیاده گوی سبب شد تا ته دل برخی از دوستان هم خالی شود و زیرلب با خود تکرار کنند که نکند عزت ملی را قربانی کرده و مقابل زورگوی قمارباز نایستند؟
اما اصحاب ذوالفقار بدون توجه به حرفای اضافی، فکر دیگه ای در سر داشتند و سکوت مقدسشان برای مقدمهچینی بشارتی بزرگ بود؛ برای بشارت فتح
قدیمی ترها که فتح خرمشهر را دیده بودند امشب بیشتر از ما جنگ ندیده ها خوشحالی کردند و موشکهایی که به پایگاه های آمریکایی شلیک شدند را فتح الفتوح میدانستند.
چقدر ذوق امشب چسبید به جانمان؛ که لشکر پرندگانمان سجیل ها را بر سر لشکر ابابیل فروریختند و بشارتی دادند برای فتح. برای آن روز نهایی که قرار است جهان زیر سایهی صاحب سوره فتح متحد شود و طعم واقعی صلح و آرامش را بچشد.
#روزهاینبرد
امروز اولین روزی بود که اومدم قرارگاه رسانهای
ده روز گذشته از راه دور و به شکل دیگهای در حال قلم زدن بودم و از امروز وسط نبرد
اولین حضورمعجیب بود و انگار داشتم وسط سالای ۶۰ زندگی میکردم
وسط کارا بودیم که خبر دادن پدر یکی از بچهها که هفده هجده سالشه شهید شده
یکم بعدتر خبر دادن از شهادت رفقای چندتا از بچههای قرارگاه
وقتی اذان مغرب رو گفتن و جمع شدیم به نماز جماعت انگار یه دستی منو برده بود یه گوشهی سنگر
چقدر نسل من نیاز داشت به این تجربهها و چه خوش روزی هستیم که نبرد ما مصادف شده با از بین بردن یهود و استکبار
#روزنویسنبرد
" بدویید بیرون "
و از این کلمه تا لحظهای که از ساختمون خارج بشیم باید زیر ۳ دقیقه میشد
انگار اعلام کرده بودند که اسرائیل قراره منطقه رو بزنه و ما تازه آماده شده بودیم برای خواب و روسری رو کمی شل کرده بودیم و یه لنگه جوراب توی پا و یه لنگه توی دست بودم
نمیدونم چطور شد با بچهها حجاب کردیم و کیف و گوشیهامون رو برداشتیم و با بالاترین سرعت از قرارگاه خارج شدیم
و یکی از آقایون ما سه نفرمون رو سوار ماشینش کرد و به بالاترین سرعت از منطقه دورمون کرد
۳ نفر از سه نقطهی شهر که نمیدونستیم ساعت ۱ شب چه کنیم و کدوم سمت بریم و به این نتیجه رسیدیم همه بریم یک جا و شد خونهی مادر یکی از بچهها
حالا که نزدیک به سه ساعته از منطقه دور شدیم و به یه آرامش ذهنی رسیدیم، متوجه شدیم که تازه برای اولین بار با چهرهی جدی جنگ مواجه شدیم
ترسیدم؛ نه از حمله نه از انفجار بلکه از آماده نبودن از کارای روی زمین مونده
خلاصه که خدایا اگه خواستی شهادت قسمتون کنی البته واسه من حرف بزرگتر از دهنمه اما قبلش بزار دوتا کار بزرگ کنیم و خونمون جریان ساز بشه
#روزنویسنبرد
🖋 صلحی که بدون صلح است
پردهی اول: صفین
امیرالمومنین پیروز میدان بود و تا یک قدمینابودی معاویه و تمام شر.
مالک به پشت خیمه رسیده بود که از سوی لشکر امویان گفتند صلحکنیم و چنان از طریق ستون پنجمشان لشکر را متزلزل کردند که تیغ بر گردن حیدر نهادند و گفتند جنگ طلبی را را کنار بگذار و حکمیت و صلح را بپذیر
پرده دوم: ساباط
امام مشغول چینش نظامی جدید بود و با وجود خیانت عبیدالله بن عباس،باز لشکر امام قدرت پیروزی بر لشکر معاویه را داشت که به یکباره جارچیها شروع کردند به فریاد که حسن بن علی پیشنهاد صلح کرد و آتش بس برقرار است
امام گفت اگر پای کار بمانید تا آخرین قطرهی خونم خواهم جنگید و اگر نباشید برای اینکه خون بهترین یارانم و شیعیانم را حفظ کنم صلح میکنم؛ پای امام نماندند و حتی چنان مسخ وعدهی صلح شدند که حسن را متهم به جنگ طلبی کردند و سجاده از زیر پایش کشیدند
و سبط اکبر امیرالمومنین با درس از صلح حدیبیه رسول الله، پای صلح نامه را مهر کرد
با این وجود که میدانست دشمنش بدعهد است و پای این مفاد نمیماند اما باید ثابت میشد به مردم کم عقل بی دانش
پرده سوم: تهران
حال در سال ۱۴۴۶ هجری قمری باز جارچیان بیصفت در شیپورهایشان میدمند و میگویند ایران خواستار صلح است.آن هم ایرانی که دست بالا را در جنگ دارد و تلاویو را با خاک یکسان کرده است
در چنین شرایطی از ما میخواهند صلح کنیم و عقب بکشیم
آن هم در برابر بدعهدترین مردمان تاریخ
کسانی که ۲۴ ساعت هم بر سر حرفشان نمانده و اگر ذره ای عقب بنشینیم در آیندهای نه چنداندور چنان بر ما بتازند که بمانیم در ضرباتشان
دشمن بدعهد است و بدمست. بر سر هیچ قولی نمانده تضمینی باشد بر قولهایش
نه اسرائیل بر سر پیمانهای صلح و آتش بسش با فلسطین و لبنان مانده نه آن پیرمرد کله زرد بلد است پای قول و قراری بماند.آنهم ترامپی که انگار جملهی اولش قبل از بساط است و جملهی دومشدر حال نعشگی
برای همین است که اعتماد به این دو شیطان،ساده لوحی ست
وکاش ما اهالی صفین و ساباط نباشیم که علی(ع) و حسن(ع) را مجبور به صلح کردند
وکاش گول مسخ دروغهایشان نشویم که صلح این افراد بدون صلح است
#روزهاینبرد
ماها این روزا رفیق از دست دادیم
رفقامون همسر شهید شدن
خودمون وصیتنامه نوشتیم و وسط قرآن گذاشتیم و به چندنفر امین سپردیم که اگه شهید شدیم بدون کجاست آخرین حرفامون
تا آخرین لحظه هرجور بود و شد وایسادیم و آیا ما سازش کردیم؟ هزار بار نه
ما در طی ۱۲ روز بلایی بر سر رژیم صهیونیستی آوردیم که صدها روز باید دور خودش بچرخه تا شاید بفهمه چه بلایی سرش اومده
فقط کافیه کمی به خرابیهایی که ایران در تلاویو و حیفا به یادگار گذاشته نگاهی بندازید و مقایسه کنید با حجمتخریبها در ایران
ما با حیثیت آمریکا و اسرائیل کاری کردیم که تمام کشورها جرات دست درازی بهشون رو خواهند داشت
این دو ابرقدرت پوشالی حالا فاحشهای ارزان قیمت هستند که کسی حاضر به نزدیک شدن به اونها نیست چه برسه به همخوابگی
و این از بین بردن هیبت پلاستیکی قدم اول پیروزی ما بود
و بدونید این قدم اول بود
صادقهای بیشتری در راهه . سر وقت،نقطهزن تر و نتيجه بخش
#روزهاینبرد
جدی تصورتون از جنگ و نابودی اسرائیل انقدر ساده انگارانه بود که انتظار داشتید در یک مبارزه نهایی با زدن دکمهی فینیشینگ کار صهیونیسم رو تموم کرده و بعد زیر یه خم آمریکا رو بگیریم؟
نه عزیزجون.جنگ با یهود و استکبار جنگیه که ریشهی تمدنی داره و برای به ثمر رسیدنش باید خون دل بخوریم
برای اینکه قهرمان دوی ماراتون المپیک بشی باید کلی تمرین کنی،زمین بخوری، آروم اما پیوسته ادامه بدی تا بالاخره به نتیجه برسی
الان هم ما همون حکم رو داریم.مسابقهی اولمون رو با یه رکورد خوب پشت سر گذاشتیماما باید نفس تازه کنیم
یه آبی به دست و صورتمون بزنیم،مسیر جدید بچینیم تا برای مسابقه بعدی آماده بشیم
ناامید نشید و بدونید به قول حاج حسین یکتا
" ما به قله نزدیکیم. نزدیک قله که بشی اکسیژن کممیشه و خیلی ها از ادامه مسیر جا میمونن"
مبادا جا بمونیم و بلغزیم
ماها تازه کارمون جدی تر شروع شده و وقت مرحلهی دومجنگ با یهود و استکباره
باید مسلحتر بشیم .رسانههامون رو قوی کنیم و به صورت داخلی و بین المللی بدون خستگی جنگ رسانهای رو ادامه که مبادا مغلوب لکاتههای جارچی دشمن بشیم
اگه این ۱۲ روز همش غصه خوردی که ایکاش تخصصی داشتم که میتونستمموثر باشم،ایکاش درسم رو جدیتر گرفته بودم، ایکاشتسلط به زبانهای خارجی داشتم،ایکاش رسانه بلد بودم و هزار ایکاش دیگه که تو رو از میدون نبرد دور نگه داشته بود،الان فرصت جبرانه تا اگر رزم بعدی در پیش بود،توی سایه نباشی و بتونی وسط میدون نبرد باشی
🖋 صبر مقدس
استخوان در گلو و خار در چشم داریم؛ بغض و عصبانیتتان رو درک میکنیم
اما مکلفیم به صبری مقدس و متوجه باشیم که تبدیل به جارچی دشمن نشیم
ما بازندهی میدان نیستیم و صلحی بر ما تحمیل نشد که پرقدرت تا آخرین لحظات بر پیکر در حال احتضار صهیون تاختیم
حرف من رو باور ندارید؟ کمی سرک بکشید در اظهار نظرهای خودشون در بعد از آتش بس
کلاه از سر برداشتهاند برای این مُلک و یک صدا از قدرت ایران میگویند و نگرانند برای اقدام بعد از این صبر مقدس
#روزهاینبرد
با تحلیلهای سرسری و واکنشهای هیجانی ایران رو در موقعیت ضعف نشون ندید
و تکرار کنید ما پیروز این میدان بودیم اما مونده تا پیروزی نهایی
قطعا اسرائیل پایبند به آتش بس نخواهد بود
اما ما هم گفتیم انگشتهامون روی ماشه ست
حواسمون باشه و صبر کنیم تا آقا بیان و سخنرانی کنن
فرماندهی ما آقاست نه هیچکس دیگه