🖋 صبر مقدس
استخوان در گلو و خار در چشم داریم؛ بغض و عصبانیتتان رو درک میکنیم
اما مکلفیم به صبری مقدس و متوجه باشیم که تبدیل به جارچی دشمن نشیم
ما بازندهی میدان نیستیم و صلحی بر ما تحمیل نشد که پرقدرت تا آخرین لحظات بر پیکر در حال احتضار صهیون تاختیم
حرف من رو باور ندارید؟ کمی سرک بکشید در اظهار نظرهای خودشون در بعد از آتش بس
کلاه از سر برداشتهاند برای این مُلک و یک صدا از قدرت ایران میگویند و نگرانند برای اقدام بعد از این صبر مقدس
#روزهاینبرد
با تحلیلهای سرسری و واکنشهای هیجانی ایران رو در موقعیت ضعف نشون ندید
و تکرار کنید ما پیروز این میدان بودیم اما مونده تا پیروزی نهایی
قطعا اسرائیل پایبند به آتش بس نخواهد بود
اما ما هم گفتیم انگشتهامون روی ماشه ست
حواسمون باشه و صبر کنیم تا آقا بیان و سخنرانی کنن
فرماندهی ما آقاست نه هیچکس دیگه
کدوم ملتی رو پیدا میکنید که شب چندساعت با صدای پدافند سر کرده باشه و تنها ۲ ساعت خوابیده باشه و حالا دم ظهر به دم کشیدن زعفران نگاه کنه و گوش بده به سرخ شدن سیبزمینیها؟
ساعت ۱۱ صبح رسیدم خونه و میخواستم بخوابم اما قهوه دم کردم و رفتم دوش گرفتم و شروع کردم به پختن غذا و روشن کردن ماشین لباس شویی و بعد
با موهای نم دار به خوردن لاته ای خنک و نشستن زیر باد کولر گذشت
این عادیترین روتین زندگی یک زن در هر کجای جهانه اما نه زنی از کشوری که ۱۲ روزه زیر بار حملات و تهدیداته
ما فرق داریم با تمام معادلات جهان که شب خیابان را به سرعت طی میکنیم تا زیر آوار پهپادها نمانیم و تا خود صبح با رفقا شوخی میکنیم و میخندیم که از این به بعد شبها با جوراب بخوابیم و اگر شهید شدیم کاش حداقل یک نفر بماند تا از خاطراتمان بگوید
ما فرق داریم که پسرک ۱۸ سالهای که کنارمون بود با اینکه پدرش بر اثر جراحات در بیمارستان بستری بود ایستاد و مشغول تدوین بود و وسط کارا بچهها آروم آروم خبر شهادت پدرش رو دادند
ما فرق داريم و در هیچ کدام از تحلیلهای تحلیلگران و جامعهشناسان جای نخواهیم گرفت و مارو نخواهند شناخت
ما پشتمان گرم به مردی است که با اینکه خودش در دیدههای ما پیدا نیست اما دستش همیشه روی شانههایمان هست و هوایمان را دارد
قدر خودمون رو بدونیم که این تقدیرهای بزرگی قراره به دست ما رقم بخوره
#روزنویسنبرد
شما دعا کنید کمیبه وقت من خدا برکت بده و ورژن معلم تاریخ من فعال بشه تا بیام براتون منبر تاریخی برم از تاریخ شیعه
تا کمی باهم مرور کنیم نبرد و فتح نهایی شبیه به مورتال نیست.
🖋📚 "محمد ما را سرشکسته کردی. این چه صلحی است که بر ما تحمیل کردی"
نه یک نفر که تعداد زیادی از مسلمان هایی که رسول الله را باور داشتند بعد از صلح حدیبیه شروع کردند به توبیخ پیامبر. بعد از شنیدن مفاد، برخی از مسلمانان عصبانی شدند چرا که آن را به نفع قریش میدانستند. عمر بن خطاب و چند نفر دیگر شروع کردند به فریاد زدن و به پیامبر گفتند که « این چه صلحی است. شما ما را سرشکسته کردید.»
صداها بالا گرفته بود که جبرئیل امین نازل شد و سورهی فتح را در طبقی تقدیم پیامبر کرد و گفت خداوند حدیبیه را فتح المبین میداند و گفته است که این پیروزی عظیم است.
اما چرا حدیبیه فتح المبین بود؟
در بند اول اعلام شد که مسلمانان، امسال باید بدون زیارت کردن به مدینه بازگردند آن هم با وجود مسافتی که طی کرده بودند اما نکته ی مثبت آنجاست که مشرکین با قید حق زیارت در سالها بعد، چیزی عایدشان نشده و اگر مجددا حق زیارت را نمیدادند، پیامبر میتوانست کل صلح نامه را باطل کند و این یعنی بند اول به نفع مسلمانان است.
بند دوم امتیازی بزرگ برای مسلمانان بود. در شش سال گذشته، مشرکین شبانه روز درحال توطئه چینی علیه مسلمانان بودند و آسایش آنان را گرفته بودند؛ و دراین جا خودشان تعهد دادند که تا ده سال آینده با مسلمانان کاری نداشته باشند.
در بند سوم هم پیامبر فرمودند اگر کسی واقعا ایمان داشته باشد و ما او را تحویل دهیم، خداوند وعده داده است که برای مومنان فرج و گشایش خواهد بود.از طرفی ، کسی که از اسلام خارج شده و به مشرکین پناه می برد ، خودش را بیچاره کرده و دلیلی ندارد او را پس بگیریم.
با این وجود باز عده ای درخصوص این بند به پیامبر ایراد وارد میکردند اما مدتی بعد یک اتفاق، حکمت کلام پیامبر را مشخص کرد و ان ها فهمیدند که هدف پیامبر از این سخن چیست.
جوانی از قریش که مسلمان شده بود به مدینه آمد. پیامبر صبر کردند تا ببینند قریش چه واکنشی نشان خواهد داد. قریش یک گروه به مدینه فرستاد و پیامبر طبق پیمان به ان جوان گفت باید بروی. قریشیان دست و پای جوان را بستند و به راه افتادند اما در میانه مسیر، جوان توانست فرار کند. او به شهر دیگری رفت تا برای پیامبر دردسر ایجاد نشود.
گروه قریشی دوباره به مدینه بازگشتند و پیامبر فرمود « شما هیچ طلبی از ما ندارید. ما به عهد خودمان وفا کردیم.شما نتوانستید از او نگهداری کنید.»
مدتی گذشت و آن جوان با قرار گرفتن بر سر راه کاروان مشرکین، به آن ها آسیب میرساند. چند جوان تازه مسلمان دیگر هم که از مکه فرار کرده بودند به او پیوستند و تیمی را تشکیل دادند برای اذیت کاروان های مشرکین.
حجم آسیب ها به قدری زیاد شده بود که قریش پیغام فرستاد برای پیامبر که « هرکس که مسلمان شد و به مدینه آمد، همان جا بماند .این بند صلح نامه از امروز حذف است»
بعد از حذف این ماده، پیامبر به آن چند جوان پیغام فرستاد که به مدینه بازگردید.
دوسال بعد از پیمان، مکه توسط مسلمین فتح شد.در آن مدت، بسیاری متوجه شدند که صلح حدیبیه یک فریب برای قریش بود و پیامبر با این صلح آنها را فریب داده است و برای مسلمین امتیازاتی را فراهم کرده است و طرف برنده قطعا مسلمانان هستند؛ برای همین برخی افراد مانند عمرو بن عاص، خالد بن ولید و مغیره بن شعبه که مغز متفکر قریش بودند، اسلام آورده و به پیامبر پیوستند.
اسلام آوردن این سه نفر، ضربه ی بزرگی به قریش بود چرا که خالد مغز نظامی قریش و عامل پیروزی در احد بود و عمروبن عاص مغز سیاسی و نظامی شان؛ و با جدا شدن آنها از کفار آسیب بسیاری به قریش وارد شد و حتی در فتح مکه هم این افراد نقش ویژه ای ایفا کردند.
حال به امروز بازگردیم؛ آتش بسی که بعد از دوازده روز صحبتش به میان آمد، خار در چشم و استخوان در گلوست اما باید بدانیم شاید در پس اتفاقاتی که شاید دلایلش را ندانیم، فتح الفتوحی نهفته باشد.
#کلاستاریخ
حالا شما بگو آتشبس
واسه خیلیامون جنگ تازه جدی شده
باید شب و روزمون یکی بشه برای رسیدن به نابودی اسرائیل و استکبار
هرکدوم یه گوشه دراز کشیدیم
بعد ۱۲ روز هیچ صدایی جز صدای موتور و ماشین و خیابون نیست
اماخود من به این فکر میکنم با روسری و مانتو بخوابم
جنگه دیگه.اصلا از کجا معلوم یهو تصمیم نگیره مارو بزنه
این همه رسانه چی موثر جمع شدن یه جا
بعد خودم خندهم میگیره و به بچه ها میگم ببینید اومدمتهران بعد چندماه در شهادت رو بستم
اما خودم ته دلم بغض میکنم و آيه الکرسی میخونم واسه سیدالقائد؛
نیمه شب سوم تیر یه گوشه قرارگاه رسانه بعد ۱۲ روز شب نخوابیدن و روزی ۲۰ ساعت خبر خوندن و نوشتن و حرص خوردن و امید داشتن، دارم تلاش میکنم تا بخوابم و دلخوشم به اینکه هنوز سید هست
کاش باشه تا روزی که پرچم رو خودش تحویل صاحب الزمان بده
#روزنویسنبرد
🖋 قرار نیست زندگیمان عادی شود
ما هیچگاه آدمهای قبل از ۲۳ خرداد نخواهیم شد.
ما با بغضی فروخورده نفرت ۱۴۴۶سالهمان از یهود تبدیل شد به نفرتی ایدئولوژیک توامان با وطنپرستی و این خطرناکترین نسخهی ماست
حالا ما میجنگیم و در کنارش کمی زندگی خواهیم کرد.هرکس به هرشکل و در قامتی که زندگی واقعیمان را با آن میگذرانیم
قرار است جدیتر زندگی کنیم تا هم وطن را بسازیم و هم جهانیانی را که این روزها در کنار ما ایستادند و فریاد زدند بر سر اقوام بردهدار و موشهای شب زده
ما شاید در ظاهر به روند زندگیمان برگردیم،صبحها قهوه بنوشیم و سرکارهایمان حاضر شویم،روتین زندگی مان برگردد،باشگاه برویم و با رفقایمان در کافههای سطح شهر بنشینیم اما
زندگی ما هیچوقت عادی نخواهد شد.ما تا آخرین روزی که زندهایم، آخرین صحبتهایمان با رفقایی که این روزها به شهادت رسیدند را فراموش نخواهیم کرد.
ما با بغض مدام به زندگی باز خواهیم گشت تا روزی که انتقام خونهایی که از ما ریختهاند را بگیریم
کاش خودمان باشیم و شریک در انتقام
اگر هم نبودیم جهانی بدون استکبار و صهیونیسم را برای فرزندانمان به یادگار خواهیم گذاشت
فقط باید تا وقتی هستیم جوری زندگی کنیم که اگر دوباره گلولهای شلیک شد،سینهی ما میزبانش شود
#روزهاینبرد
1.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعد از ۱۳ روز بالاخره امشب با این چند ثانیه حسابی برات گریه کردم آقا امیرعلی
راستش فکر کنم هیچوقت عادت نکنم بهت بگم شهید
مثل حاج قاسم مثل سیدحسن
کاش ۶۳ سالگی برای شما سه نفر سن بهشت رفتن نبود
ماها هنوز خیلی صغیریم برای نبودنتون....