eitaa logo
زَرقای
115 دنبال‌کننده
7 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یاحی و یا قیوم
کانال در ایتا ته ذهنمم نبود اما‌خب گویا لازمه برای روزهای نبرد
🖋️ ما یک شبه بزرگ شدیم آدمهای نیمه شب 31 شهریور 59 شبیه به آدم‌های صبحش نبودند؛ و من این را 23 خرداد 404 فهمیدم، زمانی که صبح جمعه خبردار شدیم که به تهران تجاوز شده است و تعدادی از سرداران سپاه و دانشمندان هسته ای و مردم عادی را ترور کرده اند. در تاریخ 47ساله ی انقلاب کم ترور ندیده ایم و داغ های سختی را پشت سر گذاشته ایم اما نسل من دهه هفتادی و بعد از من که جنگ را ندیده بودیم و تنها برخوردمان با جنگ در میان کتابها، خاطرات و فیلم‌های مرتبط با جنگ تحمیلی بود و یا دنبال کردن اخبار جبهه مقاومت و منطقه ، نمیدانستیم جنگ چیست. نیمه شب و در طول روز صدای انفجار و سامانه پدافندی نشنیده بودیم. اصلا نمیدانستیم در سراسر شهر پدافندی داریم قوی تر از گنبد حلبی که سالها بر سرمان کوبیده بودند و برخی باورشان شده بود که اگر جنگی بین ایران و اسرائیل شکل بگیرد، قرار است نهایتا طی دو شب نابود شویم. امروز که این متن را مینویسم، هفتمین روز از جنگ میان ایران و رژیم صهیونیستی است؛ حتی نوشتن این جمله هم برایم عجیب است و هنوز باورم نشده که ما در میانه‌ی یک نبرد مهم قرار داریم اما یک مفهوم را این روزها خوب فهمیدم و آن همان جمله‌ی معروف دوران جنگ تحمیلی است که می‌گفتند « جبهه آدم¬ها را یک شبه بزرگ می‌کرد» و ما هفت روز است که بزرگ شده ایم. اختلاف عقیده های سیاسی مان را کنار گذاشته ایم، به باورهای فرهنگی و اجتماعی یکدیگر کاری نداریم و برای‌مان مهم نیست افراد در گذشته چه شکلی بودند؛ ما این روزها همه یک رمز مشترک داریم و آن دفاع از ایران است. در میان خاطرات جنگ تحمیلی زیاد خوانده بودم که « جبهه، آدم ها را به خدا نزدیک تر میکرد» و من، حالا که سراسر کشورم تبدیل به خط مقدم شده است، این جمله را درک میکنم.خودم را میبینم که شبیه به روز قبل شروع جنگ نیستم و نمازهایم عمیق تر شده. اذان که میگوید خودم را سریع به جانماز میرسانم که مبادا یک ساعت بعد زیر آواری بمانم و آخرین نمازم را نخوانده باشم و نیمه شبها به مناجات مینشینم تا کمی هم دلم آرام گیرد و هم برای وطن خیر بخواهم؛این روزها به خدا نزدیک ترم و این را در بین افراد زیادی دیده‌ام. انگار جنگ ما را انسان های معتقدتری کرده است. جنگ ما را یک شبه بزرگ کرد و کسانی را به میدان آورد که اگر حکومت صدها هزار میلیارد خرج میکرد، توان متحدسازی این افراد را نداشت. تمام کسانی که برایشان وطن مهم است و دغدغه‌ی خاک دارند.درست شبیه به روزهای 59 تا 67 که آدمهایی متفاوت با یکدیگر برای حفظ تمامیت ارضی این سرزمین چندهزارساله خون خود را بر خاک ریختند تا این گربه‌ی پیر همچنان به همین اندازه باقی بماند؛ و مردم 23خرداد 1404 به بعد هم شبیه به آنها شده اند چرا که ایران برای ما اسم مقدسی است و چه حیف که برخی این تقدس را نمیفهمند و به وطنی که مادر است خیانت میکنند. کاش آنها هم با این جنگ بزرگ میشدند و این طور لگد روانه‌ی این مادر پیر نمیکردند. البته خائنین همیشه بودند. چه در مرصاد چه در این روزها؛ و خب سرنوشت کسانی که به وطن پشت کرده اند مشخص است. میتوانید از ساکنین تیرانا بپرسید.
یازدهمین روزی‌ست که کشور دست و پنجه نرم می‌کند با دشمنانی غاصب‌ صبح که به تهران رسیدم، شهر خلوت بود و این مسئله‌ای عجیبه؟ نه جنگه باباجان؛طبیعیه بسیاری از مردم بترسند و همون‌طور که خیلیا ایستادند و موندند. نباید نگران بود. خیلی زود دوباره شهر به حالت عادیش برمی‌گرده اما برای خودم موضوعی جالب بود امروز که بعد از چندماه به تهران برگشتم فهمیدم که حالا این شهر رو بیشتر از همیشه دوست دارم شهری که میخواستم دور باشم ازش و حالا عاشقانه بهش برگشتم. این شهر قراره جهان رو تغییر بده. باور ندارید؟ روزهایی که من نبودم و شما بودید این خط را بخاطر بیارید جهان بعد از مقاومت ایرانیان تغییر کرد و تهران محور این تغییرات بود
همون لحظه‌ای که داشتم خیابون انقلاب رو قدم میزدم و لیوان آیس لاته دستم بود بهم زنگ زدن به غر پشت غر که تو این چندماه تهران نبودی چرا پاشدی رفتی و کجایی و شنیدم مرکز تهران رو دارن میزنن ذکر بعد هر نمازتون رو بگذارید روی لعن اصحاب رسانه‌ای یهود که این‌طور بازی با افکار می‌کنند
🖋️تمام معادلاتشان را برهم زدیم آماده بودند تا از هجوم به فروشگاه‌ها بنویسند. از آشوب و سردرگمی مردم در خیابان ها. تیترهایشان را نوشته بودند تا بگویند مردم ایران از ترس به در و دیوار میزنند تا پناهگاهی بیابند. اما از همان صبح جمعه تا امروز که دهمین روزی است که درگیریم با حملات متجاوزین، هیچ کدام از پیش بینی هایشان درست از آب درنیامده ست. نه تنها کسی برای خرید اقلام اولیه فروشگاه‌ها را خالی نکرده که حتی مردم درب خانه هایشان را باز گذاشته اند تا پناه هرکسی که آسیب دیده است باشند. با وجود تهدیدات و حضور بزدلان وطن فروش که دشمن اجیر کرده تا شهرها را نا امن کنند ، مردم به زندگی شان میپردازند. قصد ندارم بگویم زندگی عادی ست و کسی نمیترسد؛ نه درگیر جنگیم و ترس عادی ترین حس انسانی در این شرایط است اما مردم این نهفته ترین اطلاعات ژنتیکی‌شان نترسیدن در برابر دشمن را بلندند و خودشان را نباخته اند. برخلاف اشغال گران ساکن در فلسطین که از ترس به عمیق ترین پناهگاه هایشان رفته اند، مردم این دیار به پشت بام خانه هایشان رفته و با لیوانی چای، پا روی پا گذاشته و چشم دوخته اند به پدافند کشورشان که چطور زیر یه خم تجهیزات دشمن را میگیرد و خاکشان میکند. ما فرق داریم و برای همین تحلیلهایشان هیچوقت راجب ما درست از آب در نمی آید. ما نمیترسیم چرا که همیشه در این خاک ساکن بودیم و کشورمان برای خودمان است. نمیترسیم چرا که باورهای مکتبی مان ریشه در عاشورا دارد. انتظار داشتند بعد از شهادت تعدادی از فرماندهانمان در یک روز، زانوی غم بغل بگیریم و نتوانیم کمر راست کنیم اما هنوز یک روز نگذشته بود که پشتمان گرم شد به اسامی جدیدی که قرار شد فرماندهی مان را برعهده بگیرند. روی ترسمان حساب باز کرده بودند اما با حضور خیابانی مان برای غدیر و بعد تشییع عزیزان از دست رفته مان مواجه شدند.آنها مردم این خاک را نمیشناسند که خیال میکنند بعد از حادثه اشک میشویم.نمیدانند که ما با هر زخم، قدمان بلندتر میشود و اگر زخممان عمیق شود، طوفانی در نیل میشویم و فرزندان یهودا را می بلعیم. مردم ایران معادلات جهان را برهم زدند چرا که ما شبیه به هیچکس نیستیم. ما فرزندان آرش و سیاوشیم که مولایمان صاحب ذوالفقار است.مگر میشود چنین کسانی با چند عوعو سگ، قالب تهی کنند؟ ترس برای کسانی ست که سرزمینی را غصب کرده اند نه مردمی که هزاران سال است ساکن و صاحب این خاکند. ما به گنبد طلایی خراسان دلخوشیم نه گنبد آهنین حلبی.
مسئله این‌جاست که جهان انگشت به دهان قدرت نظامی ایرانه اما هنوز هم عده‌ی زیادی هم‌زبان ما هستند که انبار موشک‌ها رو شبیه به بقالی کبلایی عباس دیده و معتقدند به زودی موشکامون تموم میشه کاش زندگی به اندازه پیچیدگی سیستم مغزی این دسته افراد ساده بود
🖋 من میترسم؛اما نه از جنگ من میترسم که نتوانیم خون خواه تمام خونهای به ناحق ریخته در طول تاریخ تا به امروز باشیم. جنگی که این روزها پشت سر میگذاریم جنگ میان ایران و یک حکومت غاصب نیست.ایرانیان در روزگار فعلی نماینده ی میلیون ها نفر مظلوم طول تاریخند که قرن ها زیر سایه ی استعمار از حق زندگی معمولی محروم بودند. سیاه پوستانی که با یکی از قدیمی ترین تاریخها، زنجیر به پاهایشان بستند و یوق به گردنشان نهادند تا به بردگی کسانی در بیایند که از تازه ترین مهمان های جهان بودند. سرخ پوستانی که در آرامش طبیعت زندگی میکردند و به یکباره مهمان هایی را دیدند که کمر همت بسته بودند برای کشتنشان. کودکان بومی آمریکا که به جای مدرسه در گورهای دسته جمعی جای گرفتند. مردم سرزمین آفتاب که در چندثانیه آسمانشان به سیاهی در آمد و قربانی بمبهای اتم مردمانی از دورترین نقطه از کشورشان شدند. زنان ویتنامی و کره ای که به فاحشه خانه های نظامی بردند تا به بردگی جنسی سربازانی در بیایند که کشورشان را غصب کرده بودند. من میترسم؛ ترسم از این است که نتوانیم خون خواه مظلومانی باشیم که طی دو قرن، قربانی مردان و زنان خون خواری شدند که جهان را برای خود میخواستند و جهانیان را بردگان خود. ساکنین جدید آمریکا که تمام قدمتشان به دویست و چهل و پنج سال قبل بازمیگردد، در برابر مردمانی قدعلم کردند، شمشیر به رویشان کشیدند و گلوله بر سرشان ریختند که هنوز هم که هنوز است باستان شناسان اقلامی از تاریخشان کشف میکنند که هزار سال بر آن چندهزارسال قبل افزوده میشود. این تازه به دوران رسیده های یانکی، دویست و بیست و هشت سال جهان را ناامن کردند تا برای خود خانه ای به وسعت جهان بسازند . من میترسم که نتوانیم انتقام این خون ها را بگیریم.حالا که خون خواهی تمام این دو قرن به گردن ما افتاده؛ البته شاید باید گفت انتقام خون های ریخته شده از قابیل تا به امروز به گردن ماست. ما باید انتقام بگیریم؛ از فرزندان قابیل برای خون هایی که از ما ریخته اند. برای اشک هایی که از چشم مظلومان ریخته است برای زندگی که بر مردم عادی سخت کرده اند.
الله اکبر 《بشارت فتح》 نزول آیات فتح بود و شروعی برای سنگباران لشکر ابابیل امشب اولین سنگ بر سر استعمار .شکر بابت این شیرینی عظیم
هدایت شده از حنون | 🇮🇷
امیر حاتمی: « امروز نه برای شهادت که برای پیروزی می جنگیم.»
🖋 بشارتی از جنس سوره فتح بشارت فتح؛ مگر از این اسم امیدوارکننده تر هم هست؟ در چهل و هشت ساعت اخیر رسانه هایشان را به خط کردند و گفتند ایران در لاک دفاعی فرو رفته و توان پاسخگویی به آمریکا را ندارد و از ترس به جنگ خاتمه خواهد داد. همین حرفای لکاته های زیاده گوی سبب شد تا ته دل برخی از دوستان هم خالی شود و زیرلب با خود تکرار کنند که نکند عزت ملی را قربانی کرده و مقابل زورگوی قمارباز نایستند؟ اما اصحاب ذوالفقار بدون توجه به حرفای اضافی، فکر دیگه ای در سر داشتند و سکوت مقدسشان برای مقدمه‌چینی بشارتی بزرگ بود؛ برای بشارت فتح قدیمی ترها که فتح خرمشهر را دیده بودند امشب بیشتر از ما جنگ ندیده ها خوشحالی کردند و موشکهایی که به پایگاه های آمریکایی شلیک شدند را فتح الفتوح میدانستند. چقدر ذوق امشب چسبید به جانمان؛ که لشکر پرندگانمان سجیل ها را بر سر لشکر ابابیل فروریختند و بشارتی دادند برای فتح. برای آن روز نهایی که قرار است جهان زیر سایه‌ی صاحب سوره فتح متحد شود و طعم واقعی صلح و آرامش را بچشد.