لیاقت دستپخت مامانمو نداشتی واگرنه الان دومادش بودی (بی لیاقت ) @zawaja

‏چجوری یکی که بهتون میگه دوست دارم رو ولش میکنین؟ یدفه رفتم برا مغازه م جنس بخرم از فروشندهه پرسیدم از این چندتا دارین گفت دو سِت دارم، الان ۵ ساله هر روز براش یه شاخه گل میبرم @zawaja

‏رفتیم خواستگاری دختر همسایمون برا من باباش گفت تو رو برا پیچ گوشتی میفرستادن ما نمیدادیم انتظار داری دخترمونو بدیم بهت ؟ دیدیم حرفش منطقیه گل و شیرینی رو گرفتیم برگشتیم خونه. @zawaja

تو ازدواج فاصله اقتصادی بین خانواده ها از یه حدی بگذره فیلم کمدی میشه حساب کن سر عروسی خانواده عروس بی ام و هدیه میدن، خانواده داماد پتو پلنگی دو نفره #مخاطب

‏خانوم معلم دوره ابتدایی مون بعضی روزا در ماه بداخلاق بود. اون موقع فک میکردم بخاطر شیطونیای ماس. بزرگ شدم فهمیدم بخاطر دیر شدن حقوقش بوده @zawaja

‏یه همکلاسی هم داشتم اسم و شمارشو تو کتاب درسیش مینوشت زیرشم میزد از یابنده تقاضا میشود با این شماره تماس بگیرد بعد پرتش میکرد تو مدرسه دخترونه @zawaja

‏دبیرستان بودم یه دختره باهام فقط تلفنی دوست شده بود و بهم میگفت اگه معدلت امسال خوب بشه بازم باهات میمونم. هرسال این حرف رو میزد. ‏بعداز دوران دبیرستان فهمیدم بابام بوده که با تغییر صدا گولم زده که درس بخونم. الآن هم تا رشته پزشکی تو کنکور قبول شدم باهام کات کرده دیروز هم شروع کرده مخ داداش کوچیکمو زدن و داره باهاش فعلا فوت بازی میکنه😐 @zawaja

ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ... ﻣﺜﻼ ﺷﺐ ﮐﻪ ﻣﯿﺸﺪ ﯾﻪ ﭼﺎﺩﺭ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﯾﻢ ﺭﻭﻣﻮﻥ ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺑﺎید ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ!!! ﺍَﯼ تف ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ! ﭼﻮﺏ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﻧﺎﻗﺼﻤﻮ ﺧﻮﺭﺩم @zawaja

رابطه روزای اول : پسر: چیکار میکنی عزیزم؟ دختر: آب میخورم نفسم پسر: تو رو خدا مراقب باش خانومم با دقت بخور @zawaja

دختره پست گذاشته هر پسری وارد زندگیم میشه اونی نیست که میخوام پسره کامنت گذاشته باز درد تو خوبه من هردختری رو توی خیابون میبینم لامصب همونیه که میخوام. @zawaja

یه رفیق داشتم، میرفت تو آگهی های ترحیم میگشت؛ هرڪدوم نوشته بود «تنها دختر داغدارش» همون مراسم رو میرفت ڪه اگه پولدار باشن مخ دختره رو بزنه. الانم با یڪی از همون تڪ دخترای داغدار ازدواج ڪرده و شده مدیر شرڪت اونا حالا تو بیو تلگرامش نوشته: هرچیز ڪه در جستن آنی، آنی @zawaja

یه خواستگارم برام اومده بود،بعد ما درخت انجیر تو حیاطمون مون بود، مامانم یک ظرف انجیر اورد جلو مادر دوماد گذاشت ،هی می خورد آخر کار برگشت گفت من دخترتون را نپسندیدم ولی انجیراتون خیلی پسندم شد 😐 #مخاطب