eitaa logo
شهید سجاد زبرجدی
1.4هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1هزار ویدیو
79 فایل
ارتباط با ادمین کانال شهید سجاد زبرجدی @eltiyam_315 کپی آزاد با یک صلوات به استثنای برشی از کتاب شهید زبرجدی کانال دیگرمون: https://eitaa.com/ShahidAbdali
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه گرفتاریم ولی میمونه یادمون😭 دلی♡ محمد حسین حدادیان امام حسین😭 👆👆👆👆👆👆👆
"شهیدی که به زائران مزارش قول مشورت داده" ❤️❤️❤️❤️ راز عدد 59 که شهید سجاد زبرجدی روی تمام امضاها و پیام هایش می‌نوشت،چه بود؟ کانال در ایتا افتتاح شد با این لینک وارد کانال شوید @zebarjadi59 دلنوشته، برش هایی از کتاب، خاطرات گفته نشده و..... را در کانال شهید سجاد زبرجدی دنبال کنید
امام صادق علیه السلام: بُکی الحُسَینُ علیه السلام خَمسَ حِجَجٍ، و کانَت امُّ جَعفَرٍ الکلابِیةُ تَندُبُ الحُسَینَ علیه السلام و تَبکیهِ و قَد کفَّ بَصَرُها. بر حسین علیه السلام پنج سال گریسته شد. امّ جعفر کلابی (امّ البنین)، برای حسین علیه السلام مرثیه می سرایید و می گریست تا این که چشمانش نابینا شد. [ الأمالی للشجری: ج ۱، ص ۱۷۵ ] @zebarjadi59
قصه موتور معروف را اینجا بخوانید..... @zebarjadi59
موتورش معروف بود. بهش می گفتند موتور جانباز. همه بچه ها با موتور آبی رنگ سجاد خاطره داشتند. خودش بیش تر از همه. آن قدر با این موتور زمین خورده بود، عادت کرده بودند دیگر. وقتی زخم و زیلی می دیدنش، مطمئن می شدند دعوا نکرده. طبق معمول با موتورش خورده زمین. نه ترمز داشت، نه بوغ، نه لاستیک درست و حسابی. چراغش را با نخ جعبه شیرینی بسته بود. درب و داغان و وصله دار!  هر روز هم یک جاییش خراب می شد. اما کار راه انداز بود و بابرکت. هر کس کاری داشت، می رساندش. برای کار راه انداختن بهانه نمی آورد. به قول بچه ها سجاد همیشه خدا پای کار بود. سریع موتورش را روشن می کرد. یک وقت هایی بچه ها شرمنده اش می شدند. مخصوصا وقت هایی که طلبه ای را می دید که بدون وسیله مانده و کسی سوارش نمی کند. می ایستاد که برساندش.   @zebarjadi59
دعا پشتِ دعا بࢪاے آمدنت ، گناه پشتِ گناه دلیل نیـٰامدنت ، دل دࢪگیࢪ ، میان این دو انتخاب؛ڪدام آخࢪ؟ آمدنت یـٰا نیامدنت؟!💔 @zebarjadi59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بودھ در لالایے ام البنین این زمزمھ جانِ عباسم بھ قربانِ حسین فاطمھ..!🖤
عاشق که شدی کم نگذار… فکرت قلبت زبانت همه ات را تقدیمش کن به عشق سیاست ، نمی آید …! رفیق شهیدم @zebarjadi59
♥️🍀 دلبران دل می برند،اما تو جانم می‌بری...! @zebarjadi59
امشب یکی از کرامات شهید سجاد را در کانال بخوانید 💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚 ارسالی از طرف یکی از اعضای کانال 🌸 شما هم 🙏خاطره های خود را برای ادمین کانال ارسال کنید تا در کانال مورد استفاده قرار گیرد @zebarjadi59
سلام و خیر مقدم به دوستان و همرزمان شهید سجاد و همه عزیزان حاضر در کانال لطفا در تبلیغ کانال همراهی کنید 🍀🍀🍀🍀🌷🌷🌷🍀🍀🍀🍀 @zebarjadi59
روایتی از کرامات باب الحوائج شهدای مدافع حرم 🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین🌹 تیرماه ۹۹ بود.چندماهی می شد که درتکاپوی آمادگی برای آزمون کارشناسی ارشد بودم.استرس درس و کنکور از طرفی ،مشغله ذهنی بابت خواستگارانی که اخیرا به اوج خود رسیده بود از طرف دیگر. این اولین باری نبود که ذهنم درگیر مساله ازدواج میشد. ۷ سال درگیر ودار خواستگار های متعدد بودم و خسته از این داستانی که سرانجام نداشت .... .تقریبا همه ی دوستان اطرافیان و فامیل می دانستند، برای همه سوال بود :یعنی بین این همه خواستگار ،یک نفر نیست که موردِ قبولِ توباشه؟؟ اما... واقعا نبود نمیشد که نمیشد. خانواده ام را خسته کرده بودم. یک روز عصر،یکی از دوستانم عکس مزار یک شهید را برایم ارسال کرد و گفت به این شهید متوسل شو خیلی حاجت میده...به عکس مزار آن شهید خیره‌شدم اصلا به اسمش دقت نکردم... خیلی درگیر درس و کنکور بودم همچنین بخاطر شرایط بحرانی کرونا امکانش نبود که بر سر مزار ایشان بروم. پس از راه دور به او متوسل شدم گفتم ای شهید شما که پیش خدا آبرو داری میدانی چقدر عاصی شده ام.دیگر فکرم قد نمیدهد. انواع و اقسام چهله ها دعا ها و نذر و نیاز هارا انجام داده ام خودت برایم دعا کن تادر امر ازدواج تصمیم درستی بگیرم. به یک هفته نکشید که خانمی به منزلمان تماس گرفت.مثل همیشه قرارِ دیدار در منزل گذاشته شد یک سالی میشد که دیگر انگیزه ای درکار نبود... باخود میگفتم این یکی هم مثل موارد قبل به نتیجه نخواهد رسید... روز خواستگاری فرا رسید آقا پسر همراه مادر و خواهرشان تشریف آوردند.در همان دیدار اول گویی چراغ امید در دل من روشن شد. جلسات آشنایی بیشتر شد درکمال تعجب هرچه بیشتر پیش میرفتیم نقاط مشترک و کفویت بیشتری را در وجود یکدیگر حس میکردیم. منی که به همه گفته بودم یک سال زمان برای شناخت طرف مقابلم لازم دارم راضی شده بودم که بعد از ۲ ماه مراسم بله برون شکل بگیرد.ما باهم نامزد شدیم اما این تمام ماجرا نبود نامزدم بمن گفته بودند که ایشان هم برای ازدواجشان خیلی تلاش کرده و خواستگاری های متعددی رفته بودند اما جور نمیشد و گره کوری به آن افتاده بود یک روز نامزدم به من گفت می دانستی که من برای پیدا کردن تو به شهید(سجاد زبرجدی) متوسل شده ام؟ بارها به مزار ایشان رفتم و بالاخره حاجتم را گرفتم گفتم چه اسم آشنایی شهید ۸ سال دفاع مقدس هستند؟؟ گفتند خیر، شهید مدافع حرم هستند... جرقه ای در ذهنم روشن شد یاد آن شهیدی افتادم که دوستم قبلا عکس مزارش را برایم ارسال کرده بود. سریعا با دوستم تماس گرفتم و از او خواستم تا عکس مزار شهیدی که قبلا بمن معرفی کرده بود رادوباره برایم بفرستد وقتی عکس را برایم ارسال کرد با دیدن اسم زیبای شهید ( سجاد زبرجدی) اشک در چشمانم حلقه بست من چقدر فراموشکار بودم.... حال عجیب و غیر قابل وصفی بودی شهیدی که حتی اسمش را تاآن لحظه نمیدانستم شهیدی که حتی بر سر مزارش نرفته بودم همان شهیدی بود که یک هفته قبل ازخواستگاری همسرم از من، به او متوسل شده بودم همان شهیدی بود ک واسطه ازدواج من و همسرم شده بود او برایم دعا کرده بود و حاجت مرا از خدا گرفته بود و از آن طرف نیز برای همسرم دعا کرده بود و حاجتش را از خدا گرفته بود. وقتی برای نامزدم تعریف کردم حالش بسیار منقلب شد حس و حال جفتمان خیلی عوض شد دیگر از انتخابم مطمئن شدم همسری که شهیدسجاد زبرجدی برایم انتخاب کرده بود بی شک بهترین همسر برایم بود... هرچه سریعتر مراسم عقد برگزار شد.حس و حال آن روزها قرین شده بود با یاد شهید سجاد زبر جدی عزیز عشق ما روز به روز به یمن وساطت این شهید و لطف خداوند بیشتر و بیشتر شد یک روز بعد از عقد دست در دست همسرم،بر سر مزار ایشان رفتیم و آنجا باهم عهد بستیم به عشق الهی و پاکی که سجاد واسطه اش بوده تا ابد پایبند بمانیم.🌹🌹 الحمدلله به لطف خدا ۲سال از یکی شدنمان میگذرد خیلی از حاجت هامون رو با توسل به شهید زبر جدی گرفتیم و خداوند یک فرزند دختر بما عنایت فرمود به نام فاطمه سلما. با آرزوی خوشبختی و عاقبت بخیر برای همه جوانان الحمدلله رب العالمین
🔸🔸🔸 مباد ! غصه ی تنهایی مرا بخوری..! غمِ نبودِ تو چون سایه پا به پای من است... کانال @zebarjadi59
••⎤شھادت.. شوخۍنیسٺ! بہ‌‌حرف‌نیسٺ، قلبت‌رابومۍڪنند بوےدنیابدهۍردے . .💔 @zebarjadi59
هدایت شده از شهید ناصر عبدالی
عاشق هم بودیم.♥️ شب آخر تا صبح بیدار بودم و نگاهش میکردم. موقع رفتن بهِم گفت : دلم را لرزاندی، اما ایمانم را نمی‌توانی بلرزانی.☝️ در معراج بهش گفتم: حلالم کن که دلت را لرزاندم😔😭 @ShahidNaserAbdali
اللھم ؏ـجݪ ڵولیڪ الفࢪج:) 🌷
بیماری‌خوب‌نیست ولــے‌چہ‌خوش‌است بیمار‌حسین(ع) بودن
ای که روشن شود از نور تو هر صبح جهان ... روشنای دل من حضرت خورشید، سلام کانال را به دوستان خود معرفی کنید به یاد شهید، گرد هم آمده ایم @zebarjadi59
دلتنگی‌مـٰان‌تَمـٰام‌نمی‌شود…! مگرچگونہ‌رفتہ‌ای؟(: @zebarjadi59شهید سجاد زبرجدی https://eitaa.com/zebarjadi59
🌺😍وقت نماز رفیق خدا پشت خط نمیخوای جواب بدی؟🌱😍🍀