eitaa logo
شهید سجاد زبرجدی
3.8هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
92 فایل
ارتباط با ادمین کانال شهید سجاد زبرجدی @Majnone_roghaye_315 کپی آزاد با یک صلوات به استثنای برشی از کتاب شهید زبرجدی کانال دیگرمون: https://eitaa.com/ShahidAbdali
مشاهده در ایتا
دانلود
با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم، لحظه آخر به حمید گفتم: «حمید تو رو به همون حضرت زینب(س) هرکجا تونستی تماس بگیر». گفت: «جور باشه حتماً بهت زنگ می‌زنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم»؛ به حمید گفتم: «پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورت رو می‌فهمم». از پیشنهادم خوشش آمده بود، پله‌ها را که پایین می‌رفت برایم دست تکان می‌داد و با همان صدای دلنشینش چندباری بلند بلند گفت: «یادت باشه! یادت باشه!» لبخندی زدم و گفتم: «یادم هست! یادم هست برشی از کتاب یادت باشد https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
فصل اول که به نام «یک تبسم، یک کرشمه، یک خیال» نام‌گذاری شده است، ماجرای خواستگاری شهید از همسرش را روایت می‌کند. نکته‌ی جالب این‌جاست که عناوین شاعرانه‌ی فصول کتاب از روی سروده‌های حمید سیاهکالی مرادی انتخاب شده‌اند! شهیدی که «شهیدِ پاییزیِ حرم» لقب گرفته است؛ زیرا چهار اتفاق مهم زندگی‌اش، یعنی سفر کربلا، جشن عقد، جشن ازدواج و نهایتا شهادتش همگی در پاییز رخ داده‌اند. خانم سیاهکالی تعریف می‌کند که در زمستان سرد سال نود و چند روز مانده به تحویل سال، زمانی که مشغول سخت درس خواندن برای کنکور بوده، عمه‌اش (مادر شهید/ زیرا شهید و همسرش دختر عمو پسر عمه بوده‌اند) برای خواستگاری کردن او (بدون خود حمید) به خانه‌شان می‌آید. ابتدا توی ذوق او می‌خورد و با این ازدواج مخالف است، زیرا علاوه بر اینکه شهید، هم‌بازی کودکی‌اش بوده است، می‌خواسته به ادامه‌ی تحصیل مشغول شود. او تعریف می‌کند پدر و مادرش اساساً به این دلیل نامش را فرزانه گذاشته بودند که می‌خواستند باهوش و تحصیل کرده باشد . https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc