eitaa logo
اگر الگو زینب "س" است...💞💞
114 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🍂 📤پرسش کاربر در گروه: سلام، دف زدن در مولودی ها چه حکمی دارد؟ 📤پاسخ: سلام علیکم از نظر برخی مراجع، استفاده از آلات موسیقی به صورت مطلق حرام است، لذا دف زدن هم حرام است. اما برخی دیگر از مراجع؛ حکم دف زدن را بستگى به چگونگى استفاده از آن می دانند و می گویند: اگر زدن دف به نحو لهوى و مطرب باشد و موجب کشیده شدن انسان به سمت بى‌بندوبارى و بیهودگى شود، حرام است. اما به‌ طور کلی استفاده از دف در مجالس اهل بیت (علیهم السلام) مناسب نیست، حتی اگر از نوع حلال باشد و باید سعی کنید تا قداست و مقام اهل بیت(علیهم السلام) مراعات شود.   نظر مراجع عظام نسبت به دف زدن:👇 ✍ آیه الله خامنه‌ای، فاضل لنکرانی، نوری همدانی: اگر دف زدن به نحو لهوى و گمراه کننده از راه خدا باشد، حرام است. ✍ آیات عظام: سیستانی، مکارم، وحید، صافی گلپایگانی : جایز نیست. ✍ آیه الله شبیری زنجانی : نواختن و گوش کردن به موسیقی که عرفاً مطرب باشد، جایز نیست. 📚منبع:  استفتا از دفاتر آیات عظام: خامنه‌ای، شبیری زنجانی، صافی گلپایگانی و نوری همدانی (مد ظلهم العالی)، توسط سایت اسلام کوئست. @zeinabion98
🍂🍂حکم اپیلاسیون🍂🍂 پرسش آیا بدن جایز است؟ پاسخ طبق نظر تمامی مراجع تقليد كردن و دست زدن به عورت ديگري (به غير از همسر) جايز نيست و حرام مي باشد. اپیلاسیون نیز با لحاظ دو شرط جایز است: اول اینکه این کار ضرری نداشته باشد. که تشخیص این ضرر نداشتن به عهده ی خود شخص یا متخصصان می باشد. دوم اینکه مستلزم کار حرامی نباشد؛ یعنی نگاه یا لمس حرام در بین نباشد. اما اگر ضرر داشته باشد یا مستلزم نگاه حرام باشد اشکال دارد. در نتیجه عورت جایز نیست،چون مستلزم نگاه حرام است ولی زایل کردن موهای زیر بغل و مانند آن، به وسیله ی هم جنس مانعی ندارد. 📚استفتائات آيت الله مكارم شيرازي. ✅ کانال احکام تخصصی بانوان @zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زینب محمدی دینانی ۱۳ ساله از استان اصفهان @zeinabion98
نقاشی غدیر محمدعلی آقا ۸ ساله از خوی @zeinabion98
نقاشی غدیر کوثر عادلی ۹ ساله از خوی @zeinabion98
نقاشی غدیر حسین محمدلو ۸ ساله از قم @zeinabion98
سلام ستاره فروتن زاده 7ساله عید غدیر مبارک @zeinabion98
(۷)آنچه ایجاد کرده بدون نمونه و مثالی تصویر نموده و آنچه خلق کرده بدون کمک از کسی و بدون زحمت و بدون احتیاج به فکر و حیله خلق کرده است. آنها را ایجاد کرد پس به وجود آمدند و خلق کرد پس ظاهر شدند. پس اوست خدایی که جز او خدایی نیست. صنعت او محکم و کار او زیباست. عادلی که ظلم نمی‌کند و کَرم‌کننده‌‏ای که کارها به سوی او باز می‌گردد. (۸)شهادت می‏‌دهم اوست خدایی که همه چیز در مقابل عظمت او تواضع کرده و همه چیز در مقابل عزّت او ذلیل شده و همه چیز در برابر قدرت او سر تسلیم فرود آورده وهمه چیز در برابر هیبت او خاضع شده اند. پادشاه پادشاهان و گرداننده افلاک و مسخّر‌کننده آفتاب و ماه، که همه با زمان تعیین شده در حرکت هستند. شب را بر روی روز و روز را بر روی شب می‌گرداند، که به سرعت در پی آن می‌رود. در هم شکننده هر زور گوی با عناد، و هلاک کننده هر شیطان سرپیچ و متمرّد.... عشق_شیعه_علی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @zeinabion98
عمربن‌الخطّاب لَولا عَلِیٌّ لَهَلَکَ عُمر! اگر علی نبود، مسلّماً عمر به هلاکت می‌رسید! (الفصول‌المهمة، ابن صباغ مالکی، ص ١٧ـ نورالابصار شبلنجی، ص ٨٨ ـ نظم دررالسمطین سمط١ ص ١٢٩، المناقب ‌الثلاثة بلخی، ص ١٢) 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @zeinabion98
قسمت شانزدهم دستش را به کمرش زده بود و به بزغاله نگاه می‌کرد. پرسید: «دوستش داری؟» با شادی گفتم: «آره کاکه. تو را خدا این را بده من.» خندید و گفت: «باشد برای خودت.» مادرم گفت: «چه خبر است! حالا دیگر اختیارش را از ما می‌گیرد.» پدرم گفت: «اشکال ندارد. این بزغاله مال فرنگیس است.» بزغاله را خیلی دوست داشتم. همیشه بغلش می‌کردم. تا صدایی می‌شنید، گوش‌هایش را تیز می‌کرد و رو به بالا می‌گرفت. مرتب دور و برم می‌پلکید و لباس‌هایم را بو می‌کرد. او را بغل می‌کردم و توی دامنم می‌گذاشتم. نگاهم می‌کرد و هی پوزه‌اش را می‌جنباند. برایش دست می‌زدم و گدی گدی می‌گفتم. بزغاله تا صدای گدی گدی مرا می‌شنید، می‌آمد توی بغلم. زبر و زرنگ و قشنگ بود. بزغاله‌ام شاخ نداشت و به آن کرهل می‌گفتیم. بزغاله‌ام بزرگ و بزرگ‌تر ‌شد. دنبالم می‌دوید و همیشه با من بود. وقتی بزرگ شد، یک روز پدرم را دیدم که به کرهل نگاه می‌کند. شک کردم و گفتم: «کاکه، تو که نمی‌خواهی سرش را ببری؟» پدرم من‌من‌کُنان گفت: «می‌گذاری سرش را ببرم، فرنگیس؟» با ترس و وحشت گفتم: «نه، نباید سرش را ببری.» سری تکان داد و آن روز حرفی نزد. یک روز دیگر گفت: «فرنگ، لباس‌هایت خیلی کهنه و رنگ و رو رفته شده. اصلاً گل‌های لباست سیاه شده. بگذار کرهل را بفروشم و برایت لباس بخرم.» اول به لباس‌های کهنه‌ام و بعد به کرهل نگاه کردم. می‌دانستم اگر نه بگویم، بالاخره سرش را می‌برند. قبول کردم. گرچه دلم نمی‌خواست بفروشیمش، اما بهتر از این بود که جلوی چشمم سرش را ببرند. وقتی پدرم کرهل را برد، ناراحت بودم. از خانه رفتم بیرون تا آن را نبینم. کنار چشمه نشستم و گریه کردم. مرتب از آب چشمه به صورتم می‌زدم تا مردم نفهمند گریه کرده‌ام. غروب که پدرم برگشت، جلوی در کز کرده بودم. برایم یک دست لباس قشنگ خریده بود. لباس‌ها را طرفم گرفت و گفت: «این‌ها مال توست.» لباسم گل‌های قشنگی داشت و زیبا بود. مدت‌ها بود لباس تازه‌ای نداشتم و وقتی آن لباس کردیِ قشنگ را دیدم، دلم آرام شد. گرچه دلم برای کرهل تنگ شده بود. آن روزها، معمولاً حیوان‌های وحشی زیاد به طرف آوه‌زین می‌آمدند. یک روز که بیشتر مردم جلوی در خانه‌هاشان نشسته بودند و من هم مشغول ریسیدن پشم بودم، یک‌دفعه از دور چیزی را دیدم که به سمت ده می‌آمد. بلند شدم تا بهتر ببینم. اول فکر کردم چشم‌هایم اشتباه می‌بینند، اما خوب که نگاه کردم، دیدم چیزی شبیه گرگ است. داد زدم: «گرگ... گرگ.» بزرگ‌ترها سری تکان دادند و باورشان نشد. فریاد زدم: «نگاه کنید، دارد می‌آید.» اشاره کردم به سمتی که گرگ می‌آمد. گرگ به سوی گله می‌رفت. گله، نزدیک خودمان بود. اولین کسی بودم که آن را می‌دیدم. بنا کردم به جیغ کشیدن. مردم ده که نگاه کردند، دیدند راست می‌گویم. همه بلند شدند و به سمت گله دویدند. هر کس چوبی، سنگی، وسیله‌ای با خودش برداشت. من هم شروع کردم به دویدن. تنها چیزی که دستم بود، تشی بود. مردم داد می‌زدند و می‌خواستند گرگ را فراری دهند. گرگ، گوسفندی را به دندان گرفت. از پشتِ گردنش گرفته بود. کمی‌ که دوید، از ترس مردم، گوسفندی را که به دندان گرفته بود، رها کرد و الفرار. وقتی به گوسفند بیچاره رسیدیم، دیدم جای دندان‌های گرگ روی گردنش مانده. گوسفند بی‌حال افتاده بود و بع‌بع می‌کرد. دلم برایش سوخت. معلوم بود خیلی ترسیده. مردم دور گوسفند جمع شدند. اول گفتند سرش را ببریم، اما یک‌دفعه گوسفند خودش را تکان داد و سرپا ایستاد. همه خوشحال شدند. از خوشحالی دست زدیم. گوسفند داشت خودش را تکان می‌داد. زنی گفت الآن دارو می‌آورم. دامنش را جمع کرد و با عجله رفت و داوری زخم آورد. یکی از مردها، دارو را از دست زن گرفت و به جای زخم‌های گوسفند زد. گوسفند بعد از یکی دو روز حالش خوبِ خوب شد. آن روز مردهای ده می‌گفتند: «آفرین دختر، تو زودتر از ما گرگ را دیدی.» آنجا بود که مادرم برای اولین بار گفت: «فرنگیس، خودت هم مثل گرگ شده‌ای. از هیچ چیز نمی‌ترسی. مگر می‌شود بچه‌ای این‌طور باشد؟ نترسیدی به طرف گرگ ‌دویدی؟ می‌خواستی با تشیِ دستت گرگ را بکشی؟! می‌دانی گرگ چقدر درنده است؟ عقلت کجا رفته، دختر؟» وقتی حرف‌هایش را زد، گفتم: «باور کن اگر می‌رسیدم، با دو تا دست‌هایم خفه‌اش می‌کردم.» مادرم اول یک کم نگاهم کرد. بعد خندید و گفت: «خدایا، این دختر چه می‌گوید!» (پایان فصل دوم) @zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️﷽❤️ 🕯 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🕯 السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح المهدی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🕯السلام علیک یافاطمه المعصومه 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @zeinabion98
💫امام علی (علیه السلام): 💎راضی باش تا به آسایش دست یابی💎 📚میزان الحکمه، ج ۴، ص ۴۷۸ @zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ســــــــــلام 🌸صبح زیبـاتـون بـخیر😍 🌸روزتون پرازخیرو برکت🤲 🌸تنتون سالم ،لبتون خندون 🌸و روزتــون قشنگ😘 @zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا