تصور کنید
هر یه نفر از امامان ما
اگه یه سال بیشتر زنده میموندن، چقدر ثانیه به ثانیهٔ عمرشون نور و هدایت و رشد بود برای ما. چقدر محتاج سکانسهای بیشتر از زندگی امامانمون هستیم و به جور ازمون گرفته شدن. دریغ شد از ما تماشای زیست مردان خدا که اومده بودن یادمون بدن چطوری حریف خودمون بشیم.
عباسیهای لعنتی حتی امون ندادن موهای سر امامای ما سفید بشه.
جوونجوون دونهدونهشونو شهید کردن.
امام رضاجان رو هم که میدونین چه کردن و عملاً نذاشتن عمر امام موسفید ما آزادنه به تربیت شاگرد و تقویت تشیع بگذره.
لعنت بیشمار به این خلفای عباسی…
خب حالا در این شرایط، یه پسر جوون ۲۲ساله که از شهر آبا و اجدادی خودش، از مرکز دین جدش هم تبعید شده به یه شهرک نظامی و پدرش هم شهید شده،
شده امام همهٔ شیعیان دنیا.
توجه کردین؟
امام حسن عسکری ۲۲سالهشونه.
عددها مهمن.
تصورشون کنید…
چرا گفتیم سختترین وظیفه به دوش ایشون بوده؟
چون قراره امام حسن عسکری، مردم رو، همین مردمی رو که وقتی امامانشون بینشون زندگی میکردن و حیّ و حاضر بودن، قدرشون رو ندونستهن، تربیت کنن برای غیبت.
یعنی چی؟!
یعنی ایشون ۶ سال فرصت داشتن که مسئله یا به قول امروزیا کانسپت غیبت رو برای همین مردم قدرنشناس جا بندازن!
مای بدبخت الان هزاروخردهای ساله داریم با غیبت سر میکنیم
و انقدر برامون عادی شده که اماممون غائبه که یادمون میره برای ظهورشون دعا کنیم حتی…
اما مردم دو سدهٔ اول اسلام که هیچ ذهنیتی از غیبت نداشتن که!
ببینین چقدر سخت بوده یه نفر حالیشون کنه امام تو هست اما دیگه نمیتونی هروقت دلت خواست راه بکشی بری پیشش… دیگه نمیتونی ببینیش…
گریه به پیوست است…
از اینجاست که تازه گل داستان شروع میشه.
امام حسن عسگری شش سال لاینقطع و مستمر مبارزه کردن تا مردم رو اول برای درک حضور و سپس برای فهم غیبت پسرشون آماده کنن
و قراره با هم ببینیم چه کارایی کردن در این مسیر
و چه اقداماتی انجام دادن که همهٔ ما تا بطن دهلیزهای قلبمون الیالابد مدیون ایشون هستیم.
تازه کار شروع شد!
طولانیه
اما در به همهٔ ریلهای بهدردنخوری که دیدیم و همهٔ زردبازیای زندگیمون…
یه بارم وسط سرککشیدن در زندگی سلبریتیا و حواشی زندگیشون، حوصلهمونو خرج امام غریبمون کنیم راه دوری نمیره، نه؟
حالا یه نفس بگیریم
شما بگین تا اینجا اوضاع روایت چطوره
تا ادامه بدیم با هم.
تا اینجا چطور بود؟
@Norlhooda
@zeitoon_clinic
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قند خون تون نیوفته یه زیارت یهویی بیاین😁
تسنیم خانم میدان را به پسرها واگذار کردن و غشیدن🥱😴
یعنی امید داشته باشم که پسرا هم خسته بشن😑
#روز_مرگی
#حرم
#تسنیم
@zeitoon_clinic
کلینیک خودباوری زیتون 🫒|نوجوان
طولانیه اما در به همهٔ ریلهای بهدردنخوری که دیدیم و همهٔ زردبازیای زندگیمون… یه بارم وسط سرککشید
سؤال: یعنی امامای دیگه قبل از حضرت عسکری، هیچکدوم دربارهٔ غیبت حرفی نزده بودن؟
معلومه که نقل شده!
پیامبر، امیرالمؤمنین، همهٔ ائمه به امام بعد خودشون گواهی دادهن و ما چندین و چند حدیث از امام اول تا یازدهممون داریم که دربارهٔ حضرت مهدی صحبت کردهن.
إ؟ اگه اینجوریه، پس چرا کار امام عسکری در تبیین غیبت سخت بوده؟
کلینیک خودباوری زیتون 🫒|نوجوان
سؤال: یعنی امامای دیگه قبل از حضرت عسکری، هیچکدوم دربارهٔ غیبت حرفی نزده بودن؟ معلومه که نقل شده!
جواب:
مگه اون واموندهها گذاشتن جریان تشیع مسیر وسیع خودش رو طی کنه؟ (واماندگان خلفای بنیامیه و عباسی میباشند)
هی آدما رو خریدن
هی حدیث جعل کردن
هی راوی کذاب ساختن
هی شیعهها رو وسط مسیر دوازدهامامیبودن، لتوپار کردن فرقهفرقه کردن
هی تهدید، پولپاشی، جعل، تحریف، شهیدکردن، تبعیدکردن، انواع و اقسام شکنجهها رو به سر ائمه و شیعیانشون درآوردن…
اینا مگه گذاشت همه به امام عصر مؤمن بمونن؟
غیبت در ذهن خیلیها کمرنگ شد، غلط جاافتاد، فراموش شد حتی…
خلفای عباسی استاد ایجاد خفقان بودن. یه جوّی درست کرده بودن که شیعیان حقیقی نفس نتونن بکشن. امام بودن، خونهشون معلوم بود، بین مردم بودن، اما مردم حق نداشتن با ایشون صحبت کنن، حق نداشتن آشنایی بدن، عرض ارادت کنن، محبتشونو به امام نشون بدن، چون یقین داشتن بعدش حکومت پوستشون رو میکنه و احتمال شهادتشون خیلی زیاده، امام هم از طرف دیگه بیشتر تحت نظر و فشار بیشتر قرار میگیرن.
عباسیها امام حسن عسکری رو مجبور کرده بودن هر دوشنبه و پنجشنبه بیان خودشونو به دربار معرفی کنن! که خیال این ملعونها جمع بشه که امام از سامرا خارج نشدهن.
اگه امام تشریف نمیاوردن، دستگیر میشدن و ارتباط ایشون با شیعیانشون به مراتب سختتر میشد. پس بهناچار باید هفتهای دو بار راهی دربار میشدن.
این وسط واقعهٔ عجیبی رخ داد…
شیعیان تصمیم گرفتن هر دوشنبه و پنجشنبه، از دم خونهٔ امام حسن عسکری، کوچه وا کنن، بایستن امامشون رو تماشا و عرض ادب کنن. حالا که نمیشه راحت برن خونهٔ امام، پس لااقل توی کوچه با ایشون معاشرت کنن. دلشون سوخته بود دیگه… دلتنگ دیدار امامشون بودن… (منم به همون چیزی فکر میکنم که تو… به هزار سال دلتنگی و دوری…مشتاقی و مهجوری…)
امام فوری یه نامه نوشتن و رسوندن به این شیعهها
فرمودن که این کار رو نکنید ها!
وقتی من از جلوتون رد شدم حتی دستتون رو به نشونهٔ سلام و ارادت بلند نکنید، چون جون شما شیعهها به خطر میفته.
به تلویح گفتن به روی خودتون نیارید که من امام شمام و شما مرید من هستید… من نمیخوام به شیعیانم آسیب برسه. تقیه کنید…
وقتی میگیم خفقان، داریم دربارهٔ شرایطی مثل این صحبت میکنیم که سلام به امام، حکم مرگ داره!
در چنین شرایطی، وقتی اعوجاجات زیاد و تحریفهای مکرر بین مسلمونای معمولی (نه خواص) رواج داره، حالا امام عسکری میخوان یه مسئلهٔ چگال عمیقی مثل غیبت رو تبیین بکنن، درحالیکه هیچ تریبونی ندارن! قدرت دست ایشون نیست، در مرکز جهان اسلام نیستن، جون یارانشون در خطره، خودشونم به شدت محدود و تحت نظر دارن زندگی میکنن
و
یه مأموریت مهم دیگه بر شونههای نازنینشون گذاشته شده:
مراقبت از جون پسری که در بطن نرجسخاتونشونه…
قصه شبیه قصهٔ موسی کلیماللهست.
به گوش عباسیا رسیده قائم آل محمد پسر حسن عسکریه. هی وقت و بیوقت میریزن خونهٔ امام رو بازرسی میکنن که سرک بکشن به احوال نرجسخاتون، ببینن آثار بارداری یا وضع حمل در ایشون هست یا نه.
دستور اینه که هر نوزاد پسری در خونهٔ امام دیدن درجا بکشنش.
خدا هم همون خدای حضرت موسیست.
کاری کرده در نه ماه بارداری احدی با نگاه به نرجسخاتون نتونه بفهمه ایشون باردارن.
حصر خانگی.
این بلاییه که سر امام حسن عسکری آوردن.
به ظاهر ایشون در خونهٔ خودشون زندگی میکردن، اما همون خونه زندان ایشون بوده. تمام رفتوآمدها به اون خونه کنترل میشده، حتی بارداربودن یا نبودن همسرشون رو گزارش میدادن، ارتباطات اجتماعی امام به اقلّ ممکن رسیده.
حالا امام در این شرایط باید امامت کنن، هدایت کنن، مردم رو به راه بیارن و مسیر هدایت رو برای غیبت آماده کنن.
چطوری؟
از اینجا به بعدش خیلی قشنگه:)
موسیبنجعفر علیه السلام، در همون روزگار بگیر و ببند و زندان و شکنجه، کاری میکنن کارستون. جانم به قربانشون، ایشون استاد شبکهسازی بودن. پدر و پدربزرگشون، امام باقر و امام صادق، چند هزار شاگرد تربیت کرده بودن. امام کاظم زحمات این دو رو به ثمر مینشونن. بین این آدما پل میزنن. شیعیان نخبهٔ کاربلد رو به هم وصل میکنن. اینجوری یه شبکه از شیعیان برجسته و واقعی تشکیل میشه به اسم
کانون وکلا!
این وکلا واسطهٔ بین مردم و امام بودن. هروقت اقتضای شرایط اجازه نمیداده امام بیواسطه با مردم ارتباط بگیرن (مث همین وحشیبازیهای خلفای عباسی)، وکلا تسهیلگری و واسطهگری میکردن. امن بودن، امین بودن، آدمحسابی بودن، مستند و امانتدارانه حرف میزدن، در نتیجه رابط بین مردم و امام میشدن.
این شبکه چند تا فایده هم داشته:
هم نیروهای نخبه تربیت میشدن
هم انرژی امام صرف تربیت شیعیان برجسته و کارآمد میشده
هم در مواقع اضطرار حجم ارتباطات به مدد حضور وکلا کم میشده و امام و شیعیان کمتر به خطر میافتادن
هم صدای امام به شهرها و روستاهای دوردست میرسیده
هم
از همه مهمتر
مردم کمکم آمادهٔ غیبت میشدن…
یاد میگرفتن اگه امامشون رو ندیدن، به رواة حدیث، به وکلا، به امانتداران دین خدا مراجعه کنن…
امام حسن عسکری دل و جونشون رو میذارن وسط که این شبکهٔ وکلا مستحکمتر بشه. چطوری این کار رو میکنن؟ با نامه. با مکاتبه. برای همین بیشتر احادیثی که از ایشون به ما رسیده، در دل نامههاییه که پنهانی برای وکلاسون فرستادهن.
امام غربال میکنن. آدما رو مرتب گزینش میکنن. آموزش میدن. تربیت میکنن. آدم میسازن برای روزگاری که خودشون نیستن و پسرشون در غیبت صغریست. اولین نائب امام زمان در عصر غیبت صغری رو امام حسن عسکری تربیت میکنن💚
و میدونین چیش قشنگه؟
اینکه شیعهمعمولیها، با حلالخوری، با تقوا، با مراقبت از قلب و مقابله با نفس خودشون، موفق شدن از شیعهمعمولی تبدیل بشن به وکلای امام. شما اسماشون رو که نگاه میکنی دلضعفه میگیری.
یکی یه روغنفروشه در قم
یکی عطاریه در همدان
یکی یه پیرمرد دنیادیدهست در نیشابور.
انگار امام حسن عسکری هزار سال قبل میخواستن نشونمون بدن ژن برتری در کار نیست. ان اکرمکم عند الله اتقکم.
هرکی روی خودش خوب کار کنه راه نزدیک شدن به امام براش بازه
میتونه دوست صمیمی و امین امام بشه…
امام گاهی نامهها رو در تنهٔ چوب قایم میکردن و به وکلا میرسوندن
در همون رفتوآمدهای حداقلی به منزلشون استفاده میکردن تا بتونن شبکهٔ وکلا رو محکم نگه دارن.
ببینین امام جوون ما، یه آقای نازنین ۲۲ ساله، طی تنها ۶ سال، چقدر در سختترین شرایط، ذرهذرهذره زحمت کشیدن مبارزه کردن آدم تربیت کردن یک لحظه کار دین خدا رو رها نکردن تا ماها رشد کنیم، تا اجداد ما و برادران و خواهران مسلمان ما هزار سال پیش در اوج دشواری، تمدنساز بشن، تربیت بشن…
و با کیاست و سیاست تمام، عدهای شیعهٔ امین تربیت میکنن که حضرت مهدی رو بهشون نشون میدن و باهاشون عهد میبندن که به امامت ایشون گواهی بدن.
جانشین خودشون رو معرفی میکنن، جگرگوشهشون رو از شر عباسیها حفظ میکنن و شیعیانشون رو با نهایت دقت و غربال، با آخرین امامشون آشنا میکنن در عین اینکه هر لحظه بیم خطر هست و نفوذی همهجا ریخته.
امام حسن عسکری در سختترین شرایط، تسهیلکننده و تبیینکنندهٔ امامت پسرشون بودن، پسری که در پنجسالگی به امامت میرسه، اون هم وقتی عمویی داره به نام جعفر کذاب که به واسطهٔ امامزاده بودن، هرکاری از دستش برمیاد انجام میده تا در دلها شک بندازه که امامت حضرت مهدی رو باور نکنن
حالا تا همینجا یه درنگ بکنیم، ببینیم اون وقت ماها چه تصویری از امام حسن عسکری در ذهنمون داشتیم؟
نعوذ بالله، نستجیر بالله
یه آدم مسلول زنجیرشدهٔ خستهٔ مظلوم
که جز دعا و عبادت در زندان کار دیگهای انجام نداده…
غربت یعنی این
والله غربت یعنی این…
تمام راههای منتهی به محله، بند اومده.
ردیف به ردیف، صف به صف، شیعهها کنار هم ایستادهن. همه نگاهشون فقط به یه جاست، به یه در چوبی ساده.
یکی میپرسه چی شده؟
بهش میگن هیس! امروز پنجشنبهست. الان میاد بیرون.
در روی پاشنهٔ چوبی سنگینش میچرخه.
یه پسر جوون قدبلند خوشچهره میاد بیرون.
یه عبای ساده روی شونههای فراخ مردونهشه.
سکوت. تنها صدایی که میاد صدای قدمهاشه. شیعیان سامرا با چشمای پر از شوق و اشک، حسن عسکری رو تماشا میکنن. از کنارشون که رد میشه، نفس عمیق میکشن که عطر حضور امام رو به ریه بکشن.
امام یازدهم از کوچهای که شیعیانشون براشون وا کردن، رد میشن و میرن به دربار خلیفهٔ عباسی.