eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
853 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
634 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
Quran_-_Joze_02.mp3
6.55M
قسمت (2) 📖 کتاب صوتی🔊 قرآن کریم 📖 مجموعه ۳۰ جزء با ترجمه فارسی قرآن از نسخه استاد فولادوند با صدای استاد #هدایت_فر @charkhfalak500 @charkhfalak110 @zekrabab125 @zekrabab
📣 #رمان شماره #هجدهم ❤️ بنام #پسر_نوح 📝 نوشته‌ی: محمدرضا حدادپور جهرمی 📓 تعداد صفحات 66
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #هجدهم ❤️ بنام #پسر_نوح 📝 نوشته‌ی: محمدرضا حدادپور جهرمی 📓
ا🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 ا🌺🍃🌺 ا🍃🌺 ا🌺 💚 💚 🌹❤قسمت بیست‌ویک قم _ دو روز بعد _ چارمردون رسیدم و رفتم تو ماشینی که بچه ها مستقر بودند. سلام و علیکی کردیم و ازشون خلاصه وضعیت خواستم. حیدر گفت: حاجی داستان اینجا خیلی جدیه‌. اصلن یه وضعیه که نگو. در طول ۴۸ ساعت گذشته، حداقل بیست مورد بودن که اومدن و رفتن. اما اون زنی که اون روز قصد جون آسید رضا کرده بود هنوز تو خونه است. گفتم: از کجا اینقدر مطمئنی؟ گفت: آخه در دیگه ای نداره و هر چی هست، همینه. گفتم: توضیح بده برام چه مدل آدمایی آمد و شد میکنند؟ گفت: اکثرا خانمن و همشون چادری نوع ب. ( ساده تر و بهترش اینه که بگم چادری و جذاب. با انواع آرایش و جذابیت هایی که اگه مانتویی بودند، اینقدر به چشم مذهبیا نمیومدند. اصطلاحا ) گفتم: کسی هم شناسایی کردین؟ گفت: حدودا شیش هفت نفرشون. که ۵ تاش مطلقه و مجرد هستند و دو نفرشون هم شوهردار بودند. گفتم: راستی گفتی اکثرشون خانم هستند. ینی چی؟ مگه مرد هم به اینجا رفت و آمد داره؟ گفت: اتفاقا به خاطر همین گفتم تشریف بیارید اینجا که تا دیر نشده یه فکری بکنیم! گفتم: ینی چی؟ چی شده مگه؟ گفت: کُلّش سه چهار نفر مرد بیشتر به اینجا رفت و آمد نداره که البته ... سکوت کرد و به چشمام زل زد! با تعجب گفتم: که چی؟ چت شد؟ گفت: که متاسفانه هر چهار نفرشون یا مداح اند یا میون دارن یا هیئت دارن و جلسات سنگین با مخارج بالا میگیرن! ینی شغلهای دیگه ای دارند اما بیشتر به این مداحی و میون دار و هیئت داری معروفند! گفتم: خب اینکه چیز جدیدی نیست. حیدر چی شده؟ وقتی دیدم معذّبه ، گفتم: چرا دوس نداری چیزیو که میدونی و دیدی اما دوس نداشتی ببینی رو به زبون بیاری؟! بگو دیگه! اسم یه مداح آورد که ............ خیلی تعجب کردم و حرفی برای گفتن نداشتم. گفتم: مطمئنی که خودش بود؟ شاید اینجا کلاس مداحی داره و یا جلساتی برای اینا داره! حیدر با تلخی بهم گفت: حاجی الان مثلا داری کار برادر مومنت را حمل بر صحت میکنی؟ حاجی داشتیم؟ من میگم اینجا شده مکان! بعد شما دلت ... ؟! ناراحت بودم. حوصله این همه تلخی نداشتم. گفتم: نمیدونم. خب الان چیکار میکنین؟ گفت: حقیتشو بخواید از امشب قراره یه عده ای از همینا برن تهران؟ گفتم: چه خبره؟ گفت: دقیق نمیدونم. میگن مهمونیه. همشون هم قراره تریپ مشکی و ... گفتم: آدرسی از پارتی تهرانشون نداری؟ گفت: ظاهرا خودشونم خبر ندارن و منتظر تماس پرستو هستن. گفتم: پرستو ؟ گفت: آره. نمیدونم کیه؟ فقط هم یکبار با اینا تماس داشته و بنظر میرسه خیلی ازش حساب میبرن! رفتم پشت خط داوود و گفتم: داوود امشب برو تهران ببین چه خبره؟ حدس میزنم حداقل ده شب مجبور بشی بمونی. کارای حکم و ماموریتتو هماهنگ کن. داوود گفت: چشم. فقط دو تا مطلب میمونه که بعدا عرض میکنم. همون لحظه آسید رضا پیام داد و نوشت: حاجی میبینی داره چیکار میکنه؟ فورا وصل شدم و یه نگا انداختم. دیدم خرابتر از اونیه که بشه توصیفش کرد. اسم بیس سی نفر آخوند (که حداقل ۴ نفرش از کویت و بحرین بود) داشت به هیئات مختلف معرفی میکرد! ینی لیست سخنران ها را دقیقه نود، ینی همون روزی که شبش مراسم دارن عوض کرده بود! اکثر اون نه نفر از هیئت دارهای بزرگ و بقیه هیئاتشون در سراسر کشور موافق بودند اما دغدغه این داشتند که شاید اون آخوندها تا شب نرسن به شهر و هیئاتشون و جلسه خراب بشه! جوابی که برای همشون نوشت، جالب، دردناک، حساب شده و خبر از یک برنامه از پیش تعیین شده بود: *نگران نباشید. اونا سر ساعت تعیین شده در بنرهاتون، میرن منبر.* به آسید رضا پیام دادم و نوشتم: نگفتم صبر کن؟! ما اینا را بهتر از خودشون میشناسیم. اینا تا دقیقه نود و یک معلوم نیست برنامشون چیه؟ بخاطر همین اگر صبر نکرده بودی، همه چیز بهم میخورد و این لیست سی نفره هم به دست ما نمی افتاد! بازم صبورتر باش و قول بده بدون هماهنگی دست به کاری نزنی. خب شرایط حساسی بود. اصلا فرصت نداشتیم. الحمدلله نیروهای مراکز استانمون کاملا درباره این مسئله هوشیار بودند 💚 ادامه دارد 📌 نویسنده : محمد رضا حدادپور جهرمی ⛔️ کپی با ذکر نام نویسنده بلامانع است ⛔️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #هجدهم ❤️ بنام #پسر_نوح 📝 نوشته‌ی: محمدرضا حدادپور جهرمی 📓
ا🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 ا🌺🍃🌺 ا🍃🌺 ا🌺 💚 💚 🌹❤قسمت بیست‌ودو قم _ اداره مرکزی و آمار همه هیئاتی که اینجوری بودند را داشتن و میشد با یه نامه اتوماسیونی و راه های دیگه در کمترین زمان ممکن هماهنگ بشیم. اینا را گفتم که بدونید ما غافلگیر نبودیم و نشدیم اما یه کم در بر هم زدن برنامشون دیر جنبیدیم. اینم دو سه تا علت داشت که اجازه بدید چون بعضی پرونده هاش هنوز باز هست و دارن کار میکنند، خیلی بازش نکنم. اما ... لیست سی نفره ای که اونا در حال سازماندهی و تقسیمشون بودند، پرینت کردم و شروع به شناسایی و آنالیزشون شدم. چون وسطاش هم تماس های حیدر و آسید رضا و ... بود، و از طرفی دیگه باید داوود هم راهی میکردم به تهران، تا عصر تهیه شناسه و آمار اون سی نفر طول کشید. اما هر چه آمارها پیش میرفت و بیشتر شناسایی میشدند، داستان جالب و جالبتر میشد. البته من نباید بگم جالب و جالبتر. بلکه برای شما باید بگم بدتر و ترسناک تر. حالا داستان از چه قرار بود و کیا بودند؟ داستان از این قرار بود که از بین اون سی نفر، چهار نفرش که کویتی و بحرینی بودند، مسئولین و منبری های بعضی شعب شبکات ماهواره ای بیت حاج آقا بودند. به بچه ها گفتم ببینید چطورین؟ فهمیدیم که همشون اینقدر متعصب و سخنران های پر حاشیه ای بودند که برای گرمتر شدن عزای امسال، خود بیت حاج آقا و مجالسی که سفارش آقازاده بود سخنرانی و تبلیغ میکردند و قرار بود هر شب، پخش مستقیم باشه و از سه چهار تا شبکه پخش بشه. (همانطور که خواهید دید، امسال در فاطمیه دوم، سه چهار تا شبکه ماهواره ای وابسته به این جریان، در نوبت های مختلف، اقدام به پخش مستقیم مجالسشون در قم خواهند کرد و خیلی هم مانور و تبلیغات خواهند کرد و سخنران های اون مجالس هم تبعه کویت و بحرین خواهند بود!) و ... حدود شش نفرشون که از وابسته های این بیت و جریان بودند. افرادی که فقط از اهل بیت و تشیع، قمه و لطمه و گریه و فراری از مباحث سیاسی و عمامه های بزرگ و اغلب با عمامه های سیاه و ادعای سیادت و نقل قول های مکرر از اساتیدی که نامشون را هم نمیبرند و هیچ وقت معرفیشون نمیکنن و نقل احادیث و روایاتی که درِ دکان هیچ عطاری پیدا نمیکنید و به شدت ضدّ وحدت و اهل توهین مستقیم به مراجع خصوصا حضرت آقا به خاطر تحویل گرفتن اهل سنت و ... کلی حرفای دیگه! خب اینا اغلب، پرونده هم دارند و بعضیاشون اهل سوء سابقه هستند. اما چون تبلیغات حرفه ای روی اونا انجام میشه و دوره های فوق حرفه ای سخنرانی و مخاطب شناسی رفتند، جذب جمعیتی قابل توجهی دارند و فهمیدیم که حتی قصد بین المللی کردن اونا و ازشون چهره جهانی ساختن دارند! و اما حدودا بیست نفر باقی مونده... ما تونستیم عکس و سابقه بیست نفرشون پیدا کنیم. اکثرشون قبلا شناسایی شده بودن اما حدودا چهار پنج نفرشون تازه میخواستن وارد عرصه تبلیغی در حد کلان بشن. عکس تمامشون چند نکته قابل توجه داشت: همشون تحت الحنک (بخشی از عمامه) را دور گردنشون مینداختند. وجهه کاملا ظاهرالصلاح داشتند. اکثر اوقات در درس هایی شرکت میکردند که اساتیدشون سابقه انجمن حجتیه ای داشتند اما خودشون هیچ وقت ادعای انجمنی بودن نکردند. و ... خب خیلی ساده میشه فهمید که این ترکیب سی نفره، یک ترکیب عادی نیست. اصلا حتی نمیشه اسمشو ترکیب گذاشت. اسم واقعیش فاجعه است‌. خب اجازه بدید تحلیلم را که برای مافوقم نوشتم، یکی دو جملشو اینجا عرض کنم: این ترکیب، برای اولین بار هست که دست به دست هم دادند و برای اینکه هم از انزوا خارج بشن و هم بتونن دست برتر را داشته باشند، اقدام به نوعی وحدت کردند. این وحدت، شاید بعد از اتحاد مجاهدین خلق با سلطنت طلب ها، دنبال بزرگترین و شوم ترین وحدت درون شیعی هستند. تصور کنین اتحاد دو گروهی که بزرگترین نقطه اشتراکشون، همه است و اهل سنت و شیعیانی که اهل مدارا با اهل سنت هستند را اولین دشمنان خودشون میدونند، قراره چقدر خطرناک تر از داعش و جبهه النصره و بقیه تیر و طایفه های تکفیری درون دینی و درون شیعی باشه! بله. خودشه. ترکیب جریان شیعیان انگلیسی و جریان یمانی! بسم الله بگید و پاشنه کفشتون بکشید خیلی کار داریم... 💚 ادامه دارد 📌 نویسنده : محمد رضا حدادپور جهرمی ⛔️ کپی با ذکر نام نویسنده بلامانع است ⛔️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #هجدهم ❤️ بنام #پسر_نوح 📝 نوشته‌ی: محمدرضا حدادپور جهرمی 📓
ا🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 ا🌺🍃🌺 ا🍃🌺 ا🌺 💚 💚 🌹❤قسمت بیست‌وسه قم _ بین الطلوعین_ مسیر حرم تا اداره یه سر بودم و هزار سودا. تصمیم گرفتم کارها را پخش کنم. چون ما چند تا عرصه نبرد داشتیم: یکیش بساط و بیت حاج آقا و پسران، دومیش خونه تیمی که قم بود، سومیش هم اونایی که قرار بود اون شب برن تهران! چهارمیش هم جلساتی که قراره به اسم مجلس عزا برگزار بشه اما ... دیگه خودتون بهتر میدونین! چهار عرصه نبرد بود اما با یه زنجیر ریز و شفاف به هم متصل بودند. وقتی پرونده ترکیبی میشه، بهترین راه اینه که تقسیم کار کنیم تا عرصه ای را از دست ندیم. همین کارو کردم و گفتم: خونه تیمی قم با حیدر، تهران با داوود، بیت حاج آقا و پسران و مدیریت آسید رضا هم با خودم. برای اداره نامه ای نوشتم که بخشی از اون را اینجا میارم: «نظر به اهمیت موضوع و اینکه امسال برنامه هاشون حداقل دو سه پله از هر سال گسترده تر و نظام مند تر در حال اجراست، پیشنهاد میکنم که به هر جلسه به عنوان یک پرونده جدا و علیحده نگاه شود و اجازه بدید کار کارشناسی بهتری بر هر کدام صورت گیرد. چرا که هر جلسه و هر کدام از افرادی که به پیوست خدمتتان معرفی شده، دارای پتانسیل مجزا و بالفعل میباشند...» این نامه ینی حواس سیستم جمع هست که ما مثلا با ده نفر از یک باند روبرو نیستیم. حتی با ده تا باند هم روبرو نیستیم. حرف بالاتر از این حرفهاست. بلکه شواهدی در دست دارم که به جرات میتونم بگم که ما با ده تا جریان روبرو هستیم! ده تا جریان ینی ده تا موج قابل تامل و به این راحتی حذف نشدنی که قراره یک هدف واحد را دنبال کنند. دقیقا این مدل، مدل اجرایی سازمان منافقین هست که در کف خیابون 2 خدمتتون عرض کردم. به زبان ساده ینی: به هر جغرافیا و هر گوشه، به چشم یک هدف تمام عیار نگاه کردن و مشغول کردن دستگاه ها و نهادهای بومی هر منطقه به خودشون. شما از این حرفها چی میفهمید؟ برداشتتون چیه؟ حداقل میشه دو تا نتیجه پیش پا افتاده و ساده گرفت: یکیش اینه که دیگه از کلی گویی و کار وسیع بی بازده منصرف شدند و تصمیم گرفتند که چهره به چهره کار کنند به فراخور هر منطقه، نیروهای بومی تربیت کنند. دومیش هم این که وقتی مدل رفتاری دو یا چند جریان یا گروهک یکی باشه، به راحتی میشه فهمید که به احتمال قوی، از یه جا دارن آب میخورن و تغذیه میشن. وگرنه دلیلی نداره که از سال 96 به این طرف، همه این گروهک ها و جریانات مسئله دار، با هم دست به یک مدل رفتاری بزنند. بگذریم... شب شد و رفتیم بیت حاج آقا. خودشون هم نشسته بودند و سخنران داشت سخنرانی میکرد: « ... حکومت غیر معصوم بر پایه مصلحت است و مصلحت هم عمدتا سر از بی عدالتی و کتمان حقایق و این چیزها در می آوردم. مثل همین بازی که به نام مصلحت اما در قالب وحدت شیعه و سنی به خورد ملت دادند. خدا رحمت کند مرحوم آسید .............. که وقتی از ایشون سوال کردند که چرا اینقدر سبّ و لعن میکنی و یه کم آروم بگیر، فرمود: مادر شما زهرا نیست که بدانید درد توهین به مادر با هیچ چیز التیام نمیگیرد مگر با اظهار شدید بغض و کینه. من که معتقدم علاوه بر علم و اجتهاد بعضی حضرات، باید در سیادت و عمامه سیاه آنها هم شک کرد. مگر میشود کسی بگوید مادرم زهراست اما سر سفره اهل بدعت بنشیند و یا سر سفره اش، اهل بدعت را راه بدهد؟ مصلحت، خانمان سوز است و در جایی حتی سبب .............. میشود...» همین جور چرندیات بافت و تیکه انداخت تا اینجا که گفت: «میگویند اهل کوفه نیستیم... اینها از اهل کوفه بدترند... همسر امیر مومنان صلوات الله و سلامه علیه در خانه علی در حال پرپر شدن است و بعضی ها مشغول شادمانی برای دهه چه و چه هستند!! پرچم این طرف و آن طرف میچسبانند و حرمت ایام عزا را نگه نمیدارند. مگر نه این است که اسمش را حکومت اسلامی گذاشته، خب کو؟ کجاست؟ چرا جلوگیری نمیکنند؟ عزیزانم! اینهاست که میگم ما باید دست به دامان مرجعیت راستین بشویم و از امام عصر ارواحنا فداه بخواهیم که حق را به ما نشان بدهد. از حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها بخواهیم دستگیری کنند...» این ها را گفتم که بگم وقتی با بچه ها صحبت کردم، اونا هم از جاهای دیگه خبر داشتند که همین موضوع و با همین رویکرد، بخشی از سخنرانی همون سی نفر بود و کاملا با هماهنگی قبلی اما با ادبیات مختلف و حساب شده، پیش میرفتند. ⛈⛈⛈بعدی👇👇👇
⛈⛈⛈ وقتی مراسم تموم شد، درگیر این بودم که چرا آسید رضا نخوند و شعری نگفت که گوشیم زنگ خورد. مجبور شدم کلا از جلسه اومدم بیرون و همینجوری که چند تا خرمای عراقی تو دستم بود، از بیت فاصله گرفتم و وقتی دورم کاملا خلوت شد، گوشیو برداشتم. جانم حاج داوود! سلام حاجی. قبول باشه. تشکر. چه خبر؟ حاجی اینجا خیلی خبراست. از قم که سه تا دختر با ماشین خودشون رفتند تهران. وارد آپارتمانی طرفای حکیمیه شدند. وقتی پرس و جو کردم، گفتند نمیدونیم خونه کیه اما معمولا آقای ............... (یکی از مداحان پر حاشیه) به اینجا رفت و آمد داره. گفتم: خب؟ بعدش؟ گفتم: با ماموری که اینجا سوژش هست و پروندش مستقله صحبت کردم. گفت این خونه همون جاست که مدتی قبل کلیپ همین آقاهه دراومد و حسابی آبروی ریزی شد. حتی همون دو تا دختری که باهاش قلیون میکشیدند تو فیلم، الان تو همین خونه هستند. گفتم: جالبه. اون سه تایی که مال پرونده تو بودند چی شدند؟ گفت: حاجی مثل اینکه دارن میرن بیرون ... اجازه بده تماس میگیرم. اینو گفت و خدافظی کرد. حدودا نیم ساعت بعدش زنگ زد. گفت: حاجی سه چهار تا از دخترا و دو تا از خانمای ثابت این خونه، همشون چادر و مقنعه اما بسیار بزک کرده رفتند پاسداران. یه خونه چهار طبقه اما محافظت شده با دوربین و... هست که رفتند اونجا. گفتم: چه خبره؟ مال کیه؟ گفت: استعلام نگرفتم اما میگن آقای ................ (مداح کمکی مداح قبلی) مدتی هست که اینجا را اجاره کرده. البته این کوچه خیلی عادی هستا. کلا دور و برش شخصیت کم نداریم. اما اونا همشون توی خونه هاشون هستند. مثل اینجا مکان نشده! گفتم: ببین کیا داخلند؟ حدودا یه ربع دیگه پیامی داد و نوشت: حاجی اینجا مهمونی هست و دو تا ماشین بعد از هیئتایی که داشتند اومدند اینجا. پسر آقای .............. هم تشریف داره و اوف چه تیپی هم زده! حدودا ده یازده تا مرد بودند و شیش هفت تا زن! مهمونی و شام بعد از مراسم اونجا بودند. (عزیزان! اینجا به بعد این پرونده تهران دیگه مربوط به پرونده ما نمیشد. به خاطر همین دیگه دنبالش نبودیم. اما به نتایج اسفباری رسیدیم که یه جای قصه به هم رسیدند. فقط بدونین انحرافی که لازمه در دو سه جای دیگش بگم، فقط از سه چهار نفر معدود سر زد که دو نفرشون .... بذارین بعدا بگم. کلا میخوام بگم اصل بدنه جامعه مداحان الحمدلله پر قدرت و سالم و معنوی هستند. اما ...) 💚ادامه دارد 📌 نویسنده : محمد رضا حدادپور جهرمی ⛔️ کپی با ذکر نام نویسنده بلامانع است ⛔️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #هجدهم ❤️ بنام #پسر_نوح 📝 نوشته‌ی: محمدرضا حدادپور جهرمی 📓
ا🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 ا🌺🍃🌺 ا🍃🌺 ا🌺 💚 💚 🌹❤قسمت بیست‌وچهار قم _ اداره مرکزی در حال نوشتن و تنظیم گزارشات داوود از تهران بودم که همینطور با خودم فکر میکردم و میگفتم کاش میشد وجود آدم، به چند بخش تقسیم میشد و توانایی تقسیم در زمان ها و مکان های مختلف داشت. اون وقت بود که به همه سی تا مجلس روضه سر میزدم و یه سر هم به سوژه داوود و سوژه حیدر و ... اگه یه وقت هم زیاد میومد، یه سر هم پیش زن و بچم میزدم. از وقتی قضیه انتقالم به تهران جدی شده، مجبورم هر از دو سه هفته برم شیراز بهشون یه سر بزنم و برگردم و دلم براشون تنگ شده. که حیدر اومد پشت خط ... حیدر گفت: حاجی بالاخره پرستوی من هم از لونه اومد بیرون! گفتم: به سلامتی اما نمیدونم چرا ازش خیلی بدم میاد. حیدر گفت: دیگه من چی بگم که چند روزه منو کاشته و رییسی هم که شما باشی، اجازه پلتیک زدن نمیدی و مجبوریم از سر و کول زمین و هوا بریم بالا که مثلا حضورمون در اینجا حس نشه. گفتم: کجاست حالا؟ گفت: زیر نظرمه. امر؟ گفتم: هیچی. برو دنبالش. سایش باش. بلکه هم از سایه نزدیکتر. گفت: الحیدر اقرب الیها من حبل الوریدش بشم؟ خندم گرفته بود اما یه چیزی اومد تو ذهنم ... گفتم: حیدر جان! این جونور این موقع شب ... شاید داره میره دنبال طعمه! حیدر گفت: حدس خودمم همینه. کفش سبک پوشیده و کیف هم باهاش نیست و ظاهرا لباس زیر چادرش هم چسبون و از همیناست که دست و پا گیر نیست. گفتم: با این حساب، امشب ... نه ... اینطوری نمیشه ... تو کلا حواست بهش باشه. گفت: هستم. یاعلی. دلم طاقت نیاورد. پاشدم آماده شدم. موقعیت مکانی حیدر را دراوردم. میخواستم برم اونجا اما دوس نداشتم حیدر بدونه که منم همونجاهام. چون میخواستم هم زمان از گوشیم هم استفاده کنم و بدونم اون به جای آسید رضا چه پیامایی میده، درخواست راننده دادم اما یک راننده بانو. چون احتمال داشت به مامور زن نیاز داشته باشیم. حرکت کردیم. یه چشمم به مانیتور جی پی اس حیدر بود و با یه چشمم هم پیاما را میخوندم. اون داشت به جای آسید رضا اشعار و نوحه های شبهای بعدی روضه را برای همه گروه ها میفرستاد. کاش فرصت بود و حوصله داشتین که از اشعار و نوحه ها هم براتون مینوشتم. از بس بعضیاش جالب و بعضیای دیگش محتواهای ریز و حساس ضد شیعی و ضد توحیدی داشت. چون میخواستم بدونم همه چیز تحت کنترلمه، برای آسیذ رضا پیام دادم و نوشتم: کجایی مومن؟ همون لحظه زنگ زد. گفت: سلام حاجی. احوال شما؟ گفتم: سلام سیدنا. الحمدلله. صدای سر و صدا میاد اطرافت. تو خیابونی؟ گفت: آره. دارم میرم حرم دعاگوت باشم. گفتم: زنده باشی اما این موقع شب؟ حرم؟ گفت: آره. مگه نخوندی؟ هر سال این سه چهار شب روضه اصلی، با بچه ها یه جلسه توسل و سینه زنی، نیمه شب شرعی به بعد داخل خود حرم داریم. خیلی علنی و همگانی نیست. خودمونیم. گفتم: خوبه. ماشالله. اما قرار شد هر چی و هر جا خواستی بری، با من هماهنگ باشی. من فقط به همین شرط اجازه دادم بری خونه و پیش اهل و عیالاتت باشی. گفت: درسته حاجی. حق باشماست. حالا اینم حرمه دیگه. جای خاصی که نیست. گفتم: آی آی آی. مثل اینکه تو همین حرم میخواستن دهنتو مسواک بزننا. یادت نیست؟ با اندکی حالت ناراحتی گفت: آره. درسته. میگی برگردم؟ گفتم: نه دیگه. برو. اما لطفا هماهنگ باش. رفتم رو خط بچه هایی که مواظب آسیید رضا بودند. گفتم: شماها چرا به من نگفتین که آسید رضا از خونه اومده بیرون؟ یکیشون گفت: حاجی شما ماشالله مهلت نمیدی. جوری سر بزنگاه تماس میگیری و پیداتون میشه که آدم احساس میکنه اینجایین! به جی پی اسم نگاه کردم. دیدم حیدر داره میره ورود ممنوع چاراه شهدا به طرف حرم! رفتم رو خط حیدر ... گفتم: کجا به سلامتی؟ گفت: نمیدونم اما فکر کنم داره میره حرم! با تعجب گفتم: حیدر ... چیزه ... ببین ... گفت: نه توروخدا ... بگو حاجی ... راحت باش! جونم؟ اگه رفت تو حرم، میخوای چارقد بندازم و برم بخش بانوان؟ گفتم: حیدر اصلا تیکه هات جذاب نیست! تو ماموریت با کسی شوخی نکن. علی الخصوص با من. گفت: ببخشید. زیاده روی کردم. گفتم: محض اطلاعت، متاسفانه آسید رضا هم داره میره حرم! گفت: حاجی خب اینطور که فکر کنم امشب حرم داستان داریم. گفتم: نمیدونم. اما با تیپ و حالتی که پرستوی تو به خودش گرفته، قطعا یه خبرایی هست! 🌀🌀🌀بعدی👇👇👇
🌀🌀🌀 دو راه داشتم: یا باید آسید رضا را برمیگردوندم. حالا به هر قیمت. یا باید آسید رضا میشد طعمه تا بازم بیاد سراغش. اما خب مگه مغز خر خورده که دوباره اشتباهشو تکرار کنه؟! ای داد بر من! یه چیزی به ذهنم رسید! رفتم رو خط حیدر و بهش گفتم: حیدر کسی الان مراقب خونه هست یا نه؟ گفت: از تیم من که نه! تو دلم به خودم گفتم: گند زدی محمد! زود باش! به حیدر گفتم: مواظب باش. بعیده این پرستو کاری بکنه. به بچه های مراقب آسید رضا گفتم: جون شما و جون سید! من دو سه تا شهید بدم، بهتر از اینه که آسید رضا را از دست بدم. به راننده گفتم: برو به این آدرس ... 💚 ادامه دارد 📌 نویسنده : محمد رضا حدادپور جهرمی ⛔️ کپی با ذکر نام نویسنده بلامانع است ⛔️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مغزت هنگ کرد با خواندن کتاب شارژ کن کتاب واقعی باشه بهتره نبود کتاب مجازی هم خوبه👇👇
4278-fa-omide-adl.pdf
1.34M
👆👆 ✅چهل حدیث درباره امام زمان علیه السلام 📒کتاب امید عدل 🔱🔱🔱🔱🔱🔱🔱🔱🔱🔱 @charkhfalak500 @charkhfalak110 @zekrabab125 @zekrabab
@Romankhone Cafe Randoo.Apk
1.53M
📗 رمان #کافه_راندو 🖊نویسنده: ریحانه رسولی 💥تعداد صفحات 1981 ☄ژانر: #عاشقانه #اجتماعی خلاصه: دارای سه زوج و شش شخصیت اصلیه که هرکدوم زندگی متفاوت خودشون رو دارن و اما یک هدف مشترک دارن. به دست آوردن شریک زندگی ای که همراه و هم دلشون باشه. کافه راندو @charkhfalak500 @charkhfalak110 @zekrabab125 @zekrabab
@OfficialBook زبان و هویت ترکان.pdf
5.31M
📕ترکان و بررسی تاریخ، زبان و هویت آنها در ایران اثر : حسن راشدی @charkhfalak500 @charkhfalak110 @zekrabab125 @zekrabab
🐢 #بچه‌های گلم 🐬 کارتون آوردم 🐌 🐑 سلاااام بچه‌های نازنینم 🐓 🐸 #نـــقـاشـــی 🐼 🐱 #کــارتــون 🐰 🐘 #شـعــر 🐷 🐼 #قصه🐥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا صاحب الزمان ادرکنی👇👆 🌸🌺🌸🌺🌸🌺 سلام من به مهدی و به قلب آسمانیش سلام من به پاکی و به لطف و مهربانیش سلام من به لحظهای که می رسد ظهور او سلام من به لحظهای که میرسد عبور او سلام من به بوسهای که میرسد به دست او سلام من به حضرتی که داده مهر و آبرو سلام من به قد او سلام من به قامتش سلام من به دست او به قدرت امامتش ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125 🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸 #کلیپ چوپان مهربون ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125 🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸 #آزمایش #علوم #ترکیب_رنگ #مناسب_2سال به بالا یک آزمایش عالی برای ذهن کنجکاو کوچولوهای عزیز ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125 🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
1_1357666.mp3
2.5M
🌷﷽؛ 🌹 قرائت کامل نماز صبح؛ استاد آقایی 🌹 برای صحیح خوانی و زیبا خوانی بارها گوش دهی بچه‌ها گوش کنند ، زود یاد میگیرید ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125 🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
4_5976305670780094173.mp3
7.35M
⛅️⛅️⛅️ #قصه « سگ مهربون در مزرعه ی دوستی 🐶» #گوینده : مژگان بختیاری( نویسنده و ترانه سرا) #تهیه کننده : فردین احمدی 🎧 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125 🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
🔴🔴برای راحتی شما 👇👇👇 ♦️☀️ 17 رمان آماده که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 👇 https://eitaa.com/zekrabab125/32414 💚💚💚💚💚
🔴🔴برای راحتی شما 👇👇👇 ♦️☀️ 16 کتاب صوتی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 👇 https://eitaa.com/zekrabab125/32631 ♦️♦️♦️
☑️ لینکها برای راحتی شما 👇👇👇 ♦️♦️بیش از 500 و = شامل و مهم و ارزشمند 🌻و امکانات زیاد دیگر... را در این کانال کنید. 🔴🔵🔴 لینک راهنما که تا به الانه در کانال قرار گرفته 👇تماما مذهبی👇اسلامی 🍎لیست اول 👇 https://eitaa.com/zekrabab125/19259 💚 تعداد 51 نرم‌افزار و کتاب pdf کاربردی , رمان عقیدتی ، سیاسی ، و ..... 👆👆👆 🍎لیست دوم 👇 https://eitaa.com/zekrabab125/20779 💚 تعداد زیادی نرم افزارهای و کتاب pdf کاربردی ، عقیدتی ، حدیثی ، و .....👆👆 🍎لیست سوم👇 https://eitaa.com/zekrabab125/27333 💚 تعداد 130 کتابهای pdf = رمان ، داستان ، مذهبی ، شهیدایی و ......👆👆 🍎لیست چهارم👇 https://eitaa.com/zekrabab125/29115 💚 تعداد 100 کتابهای pdf و نرم‌افزار = رمان ، داستان ، مذهبی ، شهیدایی و ......👆👆 🍎لیست پنجم https://eitaa.com/zekrabab125/30402 💚 تعداد 76 کتابهای pdf و نرم‌افزار = رمان ، داستان ، مذهبی ، شهیدایی و ......👆👆 🍎لیست ششم https://eitaa.com/zekrabab125/31665 💚 تعداد 65 کتابهای pdf و نرم‌افزار = رمان ، داستان ، مذهبی ، شهیدایی و ......👆👆