eitaa logo
ذکر روزانه
26.1هزار دنبال‌کننده
48.1هزار عکس
22.8هزار ویدیو
682 فایل
💫 أَلَا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ مدیرکانال @nasim_velayat313 مطالب مذهبی فرهنگی اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
چهارشنبه/۲۵
محبان: ﷽ 🌹﷽🌹﷽ 🌹﷽🌹﷽ ﷽🌹﷽ 🌹﷽ ﷽ 🕌بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕌 تفسیرکوتاه سوره مبارکه بقره_آیه_206 🌸 مستكبران، به موعظه ى دیگران گوش نمى دهند. 🌸 در تاریخ آورده اند كه عبدالملك مروان از خلفاى بنى امیه بر بالاى منبر در شهر مدینه گفت: به خدا سوگند هركس مرا امر به تقوى كند، گردنش را خواهم زد.  🌸 حاكم باید پندپذیر باشد. 🌸 گناه، مایه ى عجب، غرور و تكبّر است. 🌸 توجّه دادن به دوزخ، هشدارى غرور شكن است. ﷽ 🌹﷽ ﷽🌹﷽ 🌹﷽🌹﷽ ﷽ 🌹﷽🌹﷽ 🆔 @zekrroozane
خدایا به حرمت امام حسن مجتبی علیه السلام و 🌹اللهم صل علی محمد وآل محمدوعجل فرجهم🌹 محبین رادربهترین وپر‌آرامش‌ترین مسیر قرارده که سلامتی وارامش وخوشحالی قلبی را درزندگیشان بچشند 🆔 @zekrroozane
محبان: ❖✨ ﷽ ✨❖ ✦غـریب‌مـــ(حسن)ـــادر✦ گفتند که هر چه خواهی تحـتــــ قـُـبــه مـی‌دهنـــــد گریــه کردم، گفتــه‌ام: یکـ سـایه‌بان بهـر حســـ(ع)ــن 🆔 @zekrroozane
  1- نگاهی به حقیقت شهادت   شهادت فنا شدن انسان برای نیل به سرچشمه نور و نزدیك شدن به هستی مطلق است. شهادت عشق به وصال محبوب و معشوق در زیباترین شكل است. شهادت مرگی از راه كشته شدن است، كه شهید آگاهانه و بخاطر هدف مقدس و به تعبیر قرآن ((فی سبیل الله))انتخاب می كند. یعنی شهید در راهی كشته می شود كه هر دو ارزش آگاهانه و فی سبیل الله را داراست و چنین مرگی است كه به تعبیر پیامبر((ص)) شریفترین و بالاترین نوع مردن است (اَشرُفُ المُوًتِ قَتْلُ الشَّهادَهِ)و علی(ع) آن را گرامی ترین نوع مردن می داند.(اَكْرُمُالمُوًتِ اَلْقُتْلُ)  🆔 @zekrroozane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محبان: ❣﷽❣ 🌴* هفت_شهر_عشق* 🌴 🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴 قسمت0⃣5⃣ بیست سوار در مقابل هزاران نفر ایستاده اند. یکی از آنها حبیب بن مڟاهر است. دیگری زهیر و ...... اکنون باید از فرصت استفاده كرد و اين قوم گمراه را نصيحت كرد. حَبيب بن مظاهر رو به سپاه كوفه مى كند و مى گويد: "روز قيامت چه پاسخى خواهيد داشت وقتى كه پيامبر از شما بپرسد چرا فرزندم را كشتيد؟" در ادامه زُهير به سخن مى آيد: "من خير شما را مى خواهم. از خدا بترسيد. چرا در گروه ستم كاران قرار گرفته ايد و براى كشتن بندگان خوبِ خدا جمع شده ايد". يك نفر از ميان جمعيّت مى گويد: ــ زُهير! تو كه طرفدار عثمان بودى. پس چه شد كه اكنون شيعه شده اى و از حسين طرفدارى مى كنى؟ ــ من به حسين نامه ننوشته بودم و او را دعوت نكرده و به او وعده يارى نيز، نداده بودم، امّا در راه مكّه، راه سعادت خويش را يافتم و شيعه حسين شدم. او فرزند پيامبر ماست. من آماده ام تا جان خود را فداى او كنم تا حقّ پيامبر را ادا كرده باشم.262 آرى، آنها آن قدر كوردل شده اند كه گويى اصلا سخنان حبيب و زهير را نشنيده اند. * * * عبّاس خدمت امام حسين(ع) مى آيد و سخن سپاه كوفه را باز مى گويد. امام مى فرمايد: "عبّاسم! به سوى اين سپاه برو و از آنها بخواه تا يك شب به ما فرصت بدهند. ما مى خواهيم شبى ديگر با خداى خويش راز و نياز كنيم و نماز بخوانيم. خدا خودش مى داند كه من چقدر نماز و سخن گفتن با او را دوست دارم".263 عبّاس به سرعت باز مى گردد. همه نگاه ها به سوى اوست. به راستى، او چه پيامى آورده است؟ او در مقابل سپاه كوفه مى ايستد و مى گويد: "مولايم حسين از شما مى خواهد كه امشب را به ما فرصت دهيد".264 سكوت بر سپاه كوفه حاكم مى شود. پسر پيامبر يك شب از ما فرصت مى خواهد. عمرسعد سكوت را مى شكند و به شمر مى گويد: "نظر تو در اين باره چيست؟" امّا شمر نظرى نمى دهد.265 عمرسعد نگاهى به فرماندهان خود مى كند و نظر آنها را جويا مى شود. آنها هم سكوت مى كنند، در حالى كه همه در شك و ترديد هستند. از يك سو مى خواهند هر چه زودتر به وعده هاى طلايى ابن زياد دست يابند و از سويى ديگر امام حسين(ع) از آنها يك شب فرصت مى خواهد. اين جاست كه فرمانده نيروهاى محافظ فرات ( عمرو بن حجّاج ) سكوت را مى شكند و مى گويد: "شما عجب مردمى هستيد! به خدا قسم، اگر كفّار از شما چنين درخواستى مى كردند، مى پذيرفتيد. اكنون كه پسر پيامبر چنين خواسته اى را از شما دارد، چرا قبول نمى كنيد؟"266 همه منتظر تصميم عمرسعد هستند. به راستى، او چه تصميمى خواهد گرفت؟ عمرسعد فكر مى كند و با زيركى به اين نتيجه مى رسد كه اگر الآن دستور حمله را بدهد، نيروهايش روحيّه لازم را نخواهند داشت. او دستور عقب نشينى مى دهد و سپاه كوفه به سوى اردوگاه باز مى گردد. عبّاس و همراهانش نيز، به سوى خيمه ها باز مى گردند.267 تنها امشب را فرصت داريم تا نماز بخوانيم و با خدا راز و نياز كنيم. غروب روز تاسوعا نزديك مى شود. امام در خيمه خود نشسته است. پس از آن همه هياهوى سپاه كوفه، اكنون با پذيرش پيشنهاد امام، سكوت در اين دشت حكم فرماست و همه به فردا مى انديشند. صدايى سكوت صحرا را مى شكند: "كجايند خواهر زادگانم؟". با شنيدن اين صدا، همه از خيمه ها بيرون مى دوند. آنجا را نگاه كن! اين شمر است كه سوار بر اسب و كمى دورتر، رو به خيمه ها ايستاده و فرياد مى زند: "خواهر زادگانم! كجاييد؟ عبّاس كجاست؟ عبدالله و عثمان، فرزندان اُمُّ البَنين كجا هستند؟"268 شمر نقشه اى در سر دارد. او ساعتى پيش، شاهد شجاعت عبّاس بود و ديد كه او چگونه سپاهى را متوقّف كرد. به همين دليل تصميم دارد اين مرد دلاور، عبّاس را از امام حسين(ع) جدا كند. او مى داند عبّاس به تنهايى نيمى از لشكر امام حسين(ع) است. همه دل ها به او خوش است و آرامش اين جمع به وجود اوست. حتماً مى دانى كه اُم ّالبَنين، مادر عبّاس و همسر حضرت على(ع) و از قبيله بنى كِلاب است. شمر نيز، از همان قبيله است و براى همين، عبّاس را خواهر زاده خود خطاب مى كند. بار ديگر صدا در صحرا مى پيچد: "من مى خواهم عبّاس را ببينم"، امّا عبّاس پشت خيمه ايستاده و جواب او را نمى دهد. او نمى خواهد بدون اجازه امام با شمر هم كلام شود. امام حسين(ع) او را صدا مى زند: "عبّاسم! درست است كه شمر آدم فاسقى است، امّا صدايت مى كند. برو ببين از تو چه مى خواهد؟".269 ... ✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨ ❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿ 🆔 @zekrroozane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا