»
👈از شاگردان آیت الله #پهلوانے:
وقتے به حـــرم ائمهأطهار (ع)
مشرف مـےشوید مـــقداری هـم
سڪوت کنید تا امام معصوم
برایتان ســخن بگویند.
🕋
#کرامتی_از_ایت_الله_جمال_گلپایگانی
مرحوم آقا جمال (گلپایگانی) بسیار به زیارت اهل قبور می رفت.
🔆 به طوری که آقایی با خود می گوید: این آقا مثل اینکه کار مهمتری ندارد. مرجع تقلید است و این همه مشکلات وقت و بیوقت به وادی السلام می رود.
🔆 روزی همین آقا به منزل آقای (سید) جمال می رود، آقا آهسته در گوش وی
می گوید ما به وادی السلام میرویم تا مبتلا به فلان و فلان نشویم، اشاره
می کند به برخی از امراض روحی آن شخص که مبتلا به آن بوده است.
کتاب عارفان کوی دوست ص154، 153
🕋
🔴امام خمینی(ره): اگر بخواهید در مقابل دنیا اظهار حیات بکنید که بگویید ما بعد از گذشتن چندین سال زنده هستیم ، باید #مشارکت_کنید. اگر خدای نخواسته از عدم مشارکت شما یک لطمهای بر #جمهوری_اسلامی وارد شود، بدانید که پیش خدا مسئول هستیم
(۸ مرداد ۶۴)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امشب_شب_جمعه_است
نمیدانم کمیل را کجا میخوانی!
نجف،کربلا،شاید هم در تاریکی بقیع.
🌹 آقای من...
امشب کمیل را هر کجا خواندی
به این فراز از دعا که رسیدی یاد من هم کن:
اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعاء...
🌹 آری آقای خوبم...
کاش گناهانم می گذاشت
دعاهایم از سقف دهانم بالاتر روند تا آسمانها.....
و به اجابت برسند که زیاد دعا کرده ام...
🌹 آری آقای خوبم..
زندانی شده ام.زندانی نفس،
زندانی گناهانم ،زندانی دنیا......
و من را بگو که می خواهم یارت باشم...
🌹 آقای خوبم...
کمیل خواندی یادمان کن امشب..
🌼 #اللهـم_عجـل_لولیـک_الفـرج
#آخرینعروس
#قسمت_هفتم
#دردعشقرادرمانینیست !
ملیکا از جا بر می خیزد و به سوی پنجره می رود ، نگاهی به آسمان می کند.
او با خود سخن می گوید : بار خدایا! مرا برای چه بر گزیده ایی ؟ بین این همه مسیحی که در این سوی جهان بی خبر غافل زندگی می کنند مرا انتخاب کرده ایی تا به دست بانویم فاطمه (سلام الله علیها ) مسلمان بشوم.
این چه سعادت بزرگی تست! او بی اختیار به سجده می رود تا خدا را شکر کند.
او منتظر است تا شب فرا برسد تا محبوبش به دیدارش بیاید.
نسیم می وزد و بوی بهشت می آید. حسن علیه السلام به دیدار ملیکا آمده است.
_آقای من! دل مرا اسیر محبت خود کردی و رفتی!
_اگر من به دیدارت نیامدم برای این بود که تو هنوز مسلمان نشده بودی بدان که هرشب مهمان تو خواهم بود.
از آن شب به بعد هر شب ، حسن علیه السلام به دیدار ملیکا می آید.
ملیکا در خواب او را میبیند و با سخن می گوید.
کم کم ملیکا میفهمد که حسن علیه السلام امام است ،او با مقام امام آشنا می شود و میفهمد که خدا همه هستی را در دست امام قرار داده است.
حال ملیکا روز به روز بهتر می شود، خبر به قیصر میرسد. او خیلی خوشحال می شود .ملیکا دیگر با اشتها غذامی خورد و بعد از مدتی سلامتی کامل خود را به دست می اورد.
او هر شب محبوب خود را میبیند ، اگرچه این یک رویاست اما شیرینی آن کم تر از واقعیت نیست او تمام روز منتظر است تا شب فرا برسد و به دیدار آفتاب نائل شود.
#آخرین_عروس
#قسمت_هشتم
#دردعشقرادرمانینیست !
روز ها میگذرد و او در انتظار وصال است امشب فکری به ذهن ملیکا میرسد او باید حرف دلش را به حسن بگوید. او تا کی می خواهد در هجران بسوزد؟ باید از محبوبش بخواهد اورا پیش خود ببرد.
رویای امشب فرا میرسد حسن علیه السلام به دیدار او می آید ملیکا سر به زیر می اندازد و ارام میگوید :
_آقای من! اهمه دنیا دیدار شما مرا بس است اما می خواهم بدانم کی در کنار شما خواهم بود.
_به زودی پدر بزرگ تو سپاهی را برای مبارزه با لشکر اسلام می فرستد گروهی از کنیزان همراه این سپاه می روند. تو باید لباس یکی از این کنیزان را بپوشی و خودت را به شکل آنها در اوری.
_سر انجام این جنگ چه میشود؟
_در این جنگ مسلمانان پیروز می شوند و همه سربازان و کنیزان رومی اسیر می شوند. مسلمانان ،کنیزان رومی را برای فروش به بغداد می برند وقتی تو به بغداد برسی من کسی را به دنبال تو خواهم فرستاد تو در آنجا منتظر من باش.
ملیکا از شوق بیدار میشود اکنون او باید پای در راه بنهد و به سوی محبوب خود برود.
براستی او چگونه می تواند از این قصر بیرون برود. ملیکا فکر میکند به یاد یکی از کنیزان قصر میافتاد که سالهاست اورا میشناسد، ملیکا می تواند به او اعتماد کند و از او کمک بخواهد.
ملیکا با کنیز صحبت کرده است و قرار شده است که او برای ملیکا لباس کنیز ها را تهیه کند. همه چیز با دقت برنامه ریزی شده است.
خبر میرسد که سپاه روم به سوی سرزمین های مسلمانان می رود همه برای بدرقه سپاه در میدان اصلی شهر جمع شده اند.
قیصر پرچم سپاه را به دست یکی از بهترین فرماندهان خود میدهد و برای پیروزی خود دعا میکند.
سپاه حرکت میکند اماملیکا هنوز اینجاست. کنیز رو به ملیکا می کند و میگوید :
_مگر قرار نبود همراه آنها بروی.
_صبر داشته باش ، من فردا از شهر خارج میشوم امروز نمی شود همه شک می کنند.
فردا فرا میرسد ملیکا هوس طبیعت کرده است و می خواهد به دشت و صحرا برود.
#تربیت_فرزند
والدین مرجع تقلید کودکانند.
اگرنوع تربیت شما کتک زدن و پرخاش باشد
به او آموزش میدهید
این بهترین روش
برای مدیریت برخورد با دیگران است.
💞❣💞❣💞❣
#سوره_درمانی
#اعمال_شب_جمعه
🍃🍂 حاجت روایی 🍃🍂
🖊 هرڪس "سوره قدر " را پانزده
مرتبه در دو ثلث از آخر شب جمعه
بخواند براے هر حاجتی موثر است
📚 کلیدهای غیبی
مطالب مشابہ ↩️
دل ڪہ هوایـے شود، پرواز است ڪہ آسمانیت مےڪند.
و اگر بال خونیـن داشتہ باشے دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مےگیرد.
دلــها را راهےڪربلاے جبــهہها مےڪنیم و دست بر سینہ، 🌻زیارت "شــهــــــداء"🌻 میخوانیم.
بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ
اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...