فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
* اُبُهت #امام_خمینی هنگام پاسخ به پیام آور #گورباچف در کلام #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی......🌹
@zendagibazendagishohada
*یکی از مفاهیمی که باید بسیار تلاش کنیم که آن را در ذهنمان برجسته کنیم و مدام آن مفهوم را برای خودمان یادآوری کنیم، و در جامعه هم این مفهوم را تکرار کنیم و به حدی تذکر دهیم و به زیبایی درباره آن گفت و گو کنیم، به نحوی که تبدیل بشود به یک گمشده ی بزرگ و به آرمانی که همه به دنبال تحقق آن باشند، این مفهوم برجسته که واقعا گمشده بشر است، مفهوم "لذت معنوی" است.
*حلقه وصل
@zendagibazendagishohada
*خاطره خنده دار #شهید_ابراهیم_هادی
در منطقه المهدی در همان روزهای اول جنگ،پنج جوان به گروه ما ملحق شدند.
آنها از یک روستا با هم به جبهه آماده بودند.چند روزی گذشت.دیدم اینها اهل نماز نیستند!
تا اینکه یک روز با آنها صحبت کردم. بندگان خدا آدم های خیلی ساده ای بودند...
آنها نه سواد داشتند نه نماز بلد بودند.فقط به خاطر علاقه به امام آماده بودند جبهه...
از طرفی خودشان هم دوست داشتند که نماز را یاد بگیرند.من هم بعد از یاد دادن وضو،یکی از بچه ها را صدا زدم و گفتم:این آقا پیش نماز شما،هر کاری کرد شما هم انجام بدید.
من هم کنار شما می ایستم و بلند بلند ذکرهای نماز را تکرار می کنم تا یاد بگیرید.
ابراهیم به اینجا که رسید دیگر نمی توانست جلوی خنده اش را بگیرد.چند دقیقه بعد ادامه داد:
در رکعت اول وسط خواندن حمد،امام جماعت شروع کرد سرش را خاراندن، یکدفعه دیدم آن پنج نفر شروع کردند به خاراندن سر!!
خیلی خنده ام گرفته بود اما خودم را کنترل می کردم.
اما در سجده وقتی امام جماعت بلند شد مُهر به پیشانیش چسبیده بود و افتاد.
پیش نماز به سمت چپ خم شد که مهرش را بردارد.یکدفعه دیدم همه آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز کردند.
اینجا بود که دیگر نتوانستم تحمل کنم و زدم زیر خنده......
@zendagibazendagishohada
*علت لو رفتن #رزمنده_عراقی در ایستگاه #صلواتی
دو تا از بچه ها، غولی را همراه خودشون آورده بودند و های های می خندیدند.
گفتم : «این کیه؟» . . . گفتند : «عراقی»
گفتم: «چطوری اسیرش کردید ؟». . . می خندیدند !!!
گفتند:« از شب عملیات پنهان شده بود ، تشنگی فشار آورده بهش، با لباس بسیجی های خودمان اومده بود ایستگاه صلواتی شربت بگیره، موقع گرفتن شربت پول داده بوده، این طوری لو رفت » و هنوز می خندیدند.....
@zendagibazendagishohada
* #شهیده_عصمت_پور_انصاری......
همیشه از امام....
@zendagibazendagishohada
*تذکر به خود....👌
یادمان باشد.....
همه ما وظیفه سنگینی داریم......
#شناخت دوست.....
شناخت #منافق......
شناخت #دشمن.....
شناخت #ولی_فقیه....
شناخت #امام_زمان.....
شناخت #هدف از #زیستن.....
شناخت خود و #خدا .....
شناخت #شهدا .....
و ....
خودمان را گول نزنیم، همه در شناخت هایمان عقب ماندیم.....👌
@zendagibazendagishohada
*نمی دونستم هر وقت می خواد بره مدرسه #وضو......
@zendagibazendagishohada
* #شهید ناشنوا و لالی که با #امام_زمان(عج) ارتباط داشت!
اسمش عبدالمطلب اکبری بود.
زمان جنگ توی محل ما مکانیکی میکرد و چون کر و لال بود، خیلیا مسخرهش میکردن،یه روز رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش ”غلامرضا اکبری“.
عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ”شهید عبدالمطلب اکبری“!
ما هم خندیدیم ومسخرهش کردیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشتهش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت…
فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن.
جالب اینجا بود که دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخرهش کردیم!
#وصیت_نامهش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود:
” بسم الله الرحمن الرحیم “
یک عمر هر چی گفتم به من میخندیدن!
یک عمر هر چی میخواستم به مردم محبت کنم، فکر کردن من آدم نیستم و مسخرهم کردن!
یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم.
اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام امام زمان (عج) حرف میزدم.
آقا خودش گفت: تو شهید میشی...
#شهید_عبدالمطلب_اکبری
@zendagibazendagishohada
*توصیه #امام_خمینی(ره) به #جوانان
خداوند ان شاءالله شما را تأیید کند. و خداوند شما را به مراتب عالیه برساند. شما جوانها امروز روز شماست. امروز روزی است که شما باید سازنده باشید در این راهها. البته خدمت به خلق، خدمت به خداست. خدمت به انسانها، خدمت به خداست. خدمت به بندگان خدا، خدمت به خداست؛ و در این خدمت ان شاءالله موفق باشید.
صحیفه امام، ج۸، ص:۳۰۱
@zendagibazendagishohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*دعای #شهید_سردار_سلیمانی برای سید جواد هاشمی......
@zendagibazendagishohada