شبیهِ پیمبر ،یه چیزِ دیگه اس
آره مثلِ حیدر ،یه چیزِ دیگه اس
🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺
همه ی پدرها اینو میدونن
پسرِ بزرگتر، یه چیزِ دیگه اس
عیدتون مبارک خواهرا💚
روز جوان هم بهتون تبریک میگم 😉😍
#ولادت_حضرت_علی_اکبر
https://eitaa.com/joinchat/2742485552Cc7e2ccb1ec🏡
امام صادق علیه السلام فرمودند:
«رَحِمَ اللهُ شیعَتَنا، خُلِقوا مِنْ فاضِلِ طینَتِنا و عُجِنوا بِماءِ وِلایَتِنا، یَحْزَنونَ لِحُزنِنا وَ یُفْرَحونَ لِفَرَحِنا»
خدا رحمت کند شیعیان ما را که از زیادی گِل ما آفریده شده اند و به آب محبت ما خمیر شده اند، در غم ما غمگین و در شادی ما شادمانند
🌺💚🌺💚🌺
اومدیم شکلات بگیریم ،🍬🍬🍭
بچه ها فردا ببرن کلاسشون
بین دوستاشون پخش کنن😍
https://eitaa.com/joinchat/2742485552Cc7e2ccb1ec🏡
#شادی_اهل_بیت
#روزمرگی
چون شبِ عیده
و این عید رو باید حسابی به جوونا تبریک بگیم
امشب برای جوون خونمون ،شام خوشمزه درست میکنم🫕😍
البته خودمم جوون حساب میشما😉😌
https://eitaa.com/joinchat/2742485552Cc7e2ccb1ec🏡
#جشن_خونگی
زندگیِ قشنگِ من🏡
ادامه ی مبحث شب قبل خداوند متعال در اینجا فرموده نماز شب نورِ چشم اهل نماز است و از تعبیر «قُرَّه
ادامه ی مبحث شب قبل
شرف مومن به نماز شب است.
شب را برای عبادت برخیز وآگاه باش که عزت مومن در آن است که تمام امیدش فقط خداوند متعال بوده،
چشمانش را از هرآنچه در دست مردم است بسته و دلبسته لوازم و اسباب مردم نباشد.
وقت السحر، وقت مبارک
شب را به سه قسمت تقسیم میکنند، به آخرین ثلث شب «سحر» میگویند، سحر، ضیافت خانه مخصوص خداست.
از علامه طباطبایی سؤال کردند که چرا در آخرین ثلث شب (سحر) دعا مستجاب میشود؟
ایشان فرمودند: چون در آن وقت معصیت کنندگان همه درخوابند و فضا سالم است. آری! گناهان فضا را آلوده میکنند.
سحر را وقت غنائم نیز نامیدهاند چرا که در همان اوقات ،خداوند متعال روزی معنوی و مادی را در بین بندگانش تقسیم میکند.
استادمان آقای پهلوانی میفرمودند: به محض اینکه نیمه شب شد میتوان نماز شب را به جا آورد ولیکن این عمل را تا سحر به تعویق بیندازید، چرا که اسراری در لحظات سحر وجود دارد.
#نماز_شب
#کلام_آخر
#شب_بخیر
https://eitaa.com/joinchat/2742485552Cc7e2ccb1ec🏡
خواهر گلیا،اعمال قبل از خواب یادتون نره💕
6.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تولدت مبارک ،
ای تولد دوباره ی پیمبر🌺🎀🎂
https://eitaa.com/joinchat/2742485552Cc7e2ccb1ec🏡
یا علی اکبر آقام حسین💚
خدای عزیزم 🌱🤍
شکرت که بیدار شدم و سالمم
ازت ممنونم💚
الحمدلله رب العالمین(۴بارهرصبح)
سلام 👋👋
روز عید،دلتون شاد ان شاءالله 💕
@zendegi_ghashangam 🏡
هستین بریم ادامه ی داستان؟!
https://eitaa.com/joinchat/2742485552Cc7e2ccb1ec🏡
زندگیِ قشنگِ من🏡
بسم الله الرحمن الرحیم #یادت_باشد فصل اول... زمستان سرد سال ۹۰. چند روز مانده به تحویل سال. آفتاب
بسم الله الرحمن الرحیم
#یادت_باشد
فصل اول
جالب بود خود حمید نیامده بود. فقط پدر و مادرش آمده بودند .هول شده بودم نمیدانستم باید چه کار کنم. هنوز از شوک شنیدن این خبر بیرون نیامده بودم که پدرم وارد اتاق و بی مقدمه پرسید :((فرزانه جان! تو قصد ازدواج داری ؟!))با خجالت سرم را پایین انداختم و با تته پته گفتم: ((نه ،کی گفته؟ بابا من کنکور دارم، اصلاً به ازدواج فکر نمیکنم، شما خودتون بهتر میدونین.))
بابا که رفت ،پشت بندش مادرم داخل اتاق آمد و گفت:(( دخترم ،آبجی آمنه از ما جواب میخواد. خودت که میدونی از چند سال پیش این بحث مطرح شده .نظرت چیه ؟بهشون چی بگیم؟))
جوابم همان بود به مادرم گفتم:(( طوری که عمه ناراحت نشه بهش بگین میخواد درس بخونه.))
عمه ۱۱ سال از پدرم بزرگتر بود. قدیمترها خانه پدری مادرم با خانه آنها در یک محله بود.
عمه واسطه ازدواج پدر و مادرم شده بود، برای همین مادرم همیشه عمه را آبجی صدا میکرد. روابطشان شبیه زن داداش و خواهر شوهر نبود. بیشتر با هم دوست بودند و خیلی با احترام با هم رفتار میکردند.
اولین باری که موضوع خواستگاری مطرح شد سال ۸۷ بود .آن موقع دوم دبیرستان بودم. بعد از عروسی حسن آقا ،برادر بزرگترحمید، عمه به مادرم گفته بود:(( زن داداش، الوعده وفا! خودت وقتی اینها بچه بودن گفتی حمید باید داماد من بشه. منیره خانوم ،ما فرزانه رو میخوایم !))حالا از آن روز ۴ سال گذشته بود. این عقد آقا سعید، برادر دوقلوی حمید ،بهانه شده بود که عمه بحث خواستگاری را دوباره پیش بکشد.
حمید شش برادر و خواهر دارد. فاصله سنی ما ۴ سال است. بیست و سوم بهمن آن سال آقا سعید با محبوبه خانم عقد کرده و حالا بعد از ۲۵ روز، رسماً عمه به خواستگاری من آمده بود. پدر حمید میگفت"(( سعید نامزد کرده، حمید تنها مونده
ما فکر کردیم الان وقتشه که برای حمید هم قدم پیش بزاریم. چه جایی بهتر از اینجا؟))
البته قبلتر هم عمه به عموها و زن عموهای من سپرده بود که واسطه بشوند ،ولی کسی جرات نمیکرد مستقیم مطرح کند. پدرم روی دخترهایش خیلی حساس بود و به شدت به من وابسته بود.
همه فامیل میگفتند:(( فرزانه فعلاً درگیر درس شده ،اجازه بدید تکلیف کنکور و دانشگاهش روشن بشه ،بعد اقدام کنید.))
نمیدانستم با مطرح شدن جواب منفی من چه اتفاقی خواهد افتاد. در حال کلنجار رفتن با خودم بودم که عمه داخل اتاق آمد.
زیرچشمی به چهره دلخور عمه نگاه کردم. نمیتوانستم از جلوی چشم عمه فرار کنم با جدیت گفت:(( ببین فرزانه !تو دختر برادرمی یه چیزی میگم یادت باشه: نه تو بهتر از حمید پیدا میکنی، نه حمید میتونه دختری بهتر از تو پیدا کنه. الان میریم ،ولی خیلی زود برمیگردیم .ما دست بردار نیستیم!))
وقتی دیدم عمه تا این حد ناراحت و دلخور شده جلو رفتم و بغلش کردم. از یک طرف شرم و حیا باعث شد نتوانم راحت حرف بزنم و از طرف دیگر نمیخواستم باعث اختلاف بین خانوادهها باشم. دوست نداشتم ناراحتی پیش بیاید. گفتم:(( عمه جون! قربونت برم چیزی نشده که. این همه عجله برای چیه ؟یکم مهلت بدین من کنکورم رو بدم، اصلاً سری بعد خود حمید آقا هم بیاد، با هم حرف بزنیم بعد با فراغ بال تصمیم بگیریم. توی این هاگیر واگیر و درس و کنکور نمیشه کاری کرد.))
ادامه دارد 🌱
https://eitaa.com/joinchat/2742485552Cc7e2ccb1ec🏡
#شهید_سیاهکالی
#کتاب_خوانی
حالِ آشپزخونه حسابی خوبه😌
دیشب قبل از خواب
ظرفها رو شستم ،
گاز و کابینت ها رو دستمال کشیدم
تمیزه مثل گل🌺
برم تا اذان ،از فرصت استفاده کنم
یه گردگیری انجام بدم🌻
https://eitaa.com/joinchat/2742485552Cc7e2ccb1ec🏡
شب آشپزخونه رو تمیز تحویل صبح بده🎀
اهمیت دادن به نماز اول وقت، در برابر دیگر کارهای زندگی.
امیر دلاور، سردار دربندی، از هم رزمان شهید بزرگوار علی صیاد شیرازی می گوید: «در آسمان کردستان بودیم و سوار بر هلی کوپتر. دیدم ایشان مدام به ساعت شان نگاه می کند. علت را پرسیدم. گفت: موقع نماز است. همان لحظه به خلبان اشاره کرد که همین جا فرود بیاید تا نماز را در اول وقت بخوانیم. خلبان گفت: این منطقه زیاد امن نیست، اگر صلاح بدانید تا مقصد صبر کنیم. شهید صیاد گفت: اشکالی ندارد، ما باید همین جا نماز را بخوانیم. هلی کوپتر نشست. با آب قمقمه ای که داشت، وضو گرفتیم و نماز ظهر را همگی به امامت ایشان اقامه کردیم»
#شهیدصیادشیرازی
#چالش_نماز_اول_وقت
#چالش_نمازقضا (نمازعشا)
https://eitaa.com/joinchat/2742485552Cc7e2ccb1ec🏡