Mehdi Rasooli ~ Music-Fa.ComMehdi Rasooli - Ye Kami Harf Bezan (320).mp3
زمان:
حجم:
9.13M
﷽
🎼 نماهنگ زیبا در شهادت حضرت زهرا(س)
یه کمی حرف بزن ...
حرف رفتن نزن...
🎙حاج مهدی رسولی
💠__________🌷_________💠
شرط شهید شدن شهید بودن است
https://eitaa.com/joinchat/1448346089C1dcf6c3837
شهید مهدی زین الدین : هرکس در شب جمعه شهدا را یاد کند ، شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند.
شهدا را یاد کنیم ، با ذکر یک صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#الّلهُــــمَّ_عَجِّـــــلْ_لِوَلِیِّکَـــــ_الْفَــــــرج
اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت #زینب سلام الله علیها 🤲
شب جمعه یادت نکنم میمیرم
شب جمعه مادری دست به پهلو به حرم می آید...
یا زهرا یه نگاه کنی تمومه همه درد ها و
غم ها
#شهدا
#شهید_گمنام
#فلسطین
#غزه
💠__________🌷_________💠
شرط شهید شدن شهید بودن است
https://eitaa.com/joinchat/1448346089C1dcf6c3837
🕌🦋❤️🌺🕊🪴
بسم الله الرحمن الرحیم
💚انسانم آرزوست💚
پیامبر مهربانیها صلی الله علیه و آله فرمودند
دل سه گونه است
👌گرفتار دنیا👌گرفتار عُقبی👌گرفتار مولا
1⃣ دلی که گرفتار دنیا باشد،
سختی و رنج نصیب اوست
2⃣ دلی که گرفتار عقبی باشد
درجات بلند نصیبش شود
3⃣ دلی که گرفتار مولا باشد
هم دنیا دارد و هم عقبی را و هم مولا را
📚سید بن طاووس ره
یاقریب بولایت حضرت زهرا سلام الله علیها لباس فرج را برقامت رعنای امام عصر عج بپوشان و معرفت خودت قرآن و اهلبیت عليهم السلام رادردلهای ماجاری بفرما
سلام وادب
روز آدینه شما متبرک به نگاه پرمهر حضرت بقیة الله الاعظم روحی وارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه
🕌🦋❤️🌺🕊🪴
💠__________🌷_________💠
شرط شهید شدن شهید بودن است
https://eitaa.com/joinchat/1448346089C1dcf6c3837
24.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟠 ماجرای جالب ملّا چغندر اصفهانی!
🔹استاد دانشمند
💠__________🌷_________💠
شرط شهید شدن شهید بودن است
https://eitaa.com/joinchat/1448346089C1dcf6c3837
زندگی نامه زیبا و البته تکان دهنده شهید بزرگوار شاهرخ ضرغام (حُر انقلاب)
@zendegi_ta_shahadat
حر انقلاب #شهید ابوالفضل ((شاهرخ )) ضرغام گوینده عراق هم می گفت ما شاهرخ، جلاد حکومت ایران را کشتیم! اثری از پیکر شاهرخ نیافتیم او شهید شده بود، شهید گمنام. از خدا خواسته بود همه را پاک کند،همه گذشته اش را. می خواست چیزی از اونماند،نه اسم ،نه شهرت،نه قبر و مزار و نه هیچ چیزدیگر .
شهید ضرغام در یکم دیماه سال۲۷ دیده به جهان گشود و از همان دوران کودکی،با آن جثه درشت و قوی نشان داد که خلق و خوی پهلوانان را دارد شاهرخ هیچگاه زیر بار حرف زور و ناحق نمیرفت، دشمن ظالم و یار مظلوم بود. در دوازده سالگی طعم تلخ یتیمی را چشید. از ان پس با سختی، روزگار را سپری کرد در جوانی به سراغ کشتی رفت. سنگین وزن کشتی میگرفت. چه خوب پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی میکرد. قهرمان جوانان،نایب قهرمان بزرگسالان دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی.همراهی تیم المپیک ایران و….. بدنش بسیار قوی بود .هر روز هم مشغول تمرین بود. در اولین حضور در مسابقات کشتی فرنگی به قهرمانی جوانان تهران در یکصد کیلو دست یافت. سال پنجاه در مسابقات قهرمانی کشور در فوق سنگین جوانان بسیار خوش درخشید و تمامی حریفان را یکی پس از دیگری از پیش رو برداشت.بیشتر مسابقه ها را با ضربه فنی به پیروزی می رسید. (1)
@zendegi_ta_shahadat
قدرت بدنی، قد بلند، دستان کشیده و استفاده صحیح از فنون باعث شد که به مقام قهرمانی دست پیدا کند. سال پنجاه و پنج آخرین سال حضور او در مسابقات کشتی بود. صبح یکی از روزها با هم به” کاباره پل کارون “رفتیم . به محض ورود، نگاهش به گارسون جدیدی افتاد که سر به زیر، پشت قسمت فروش قرار گرفته بود . با تعجب گفت: این کیه؟ تا حالا اینجا ندیده بودمش؟! در ظاهر، زن بسیار باحیائی بود. اما مجبور شده بود بدون حجاب به این کار مشغول شود . شاهرخ جلوی میز رفت و گفت : همشیره تا حالا ندیده بودمت، تازه اومدی اینجا ؟! زن خیلی آهسته گفت: بله، من از امروز اومدم . شاهرخ دوباره با تعجب پرسید : تو اصلا قیافت به این جور کارها و این جور جاها نمی خوره، اسمت چیه؟ قبلا چیکاره بودی؟ زن در حالی که سرش رو بالا نمی گرفت گفت: مهین هستم، شوهرم چند وقته که مرده، مجبور شدم که برای اجاره خانه و خرجی خودم و پسرم بیام اینجا! شاهرخ ،حسابی به رگ غیرتش برخورده بود ،دندانهایش را به هم فشار می داد ، رگ گردنش زده بود بیرون ،بعد دستش رو مشت کرد و محگم کوبید روی میز و با عصبانیت گفت: ای لعنت بر این مملکت کوفتی، بعد بلند گفت: همشیره راه بیفت بریم، همینطور که از در بیرون می رفت رو کرد به ناصر جهود(صاحب کاباره) و گفت: زود بر می گردم! مهین هم رفت اتاق پشتی و چادرش رو سر کرد و با حجاب کامل رفت بیرون. بعد هم سوار ماشین شد و حرکت کردند. مدتی از این ماجرا گذشت. تا اینکه یک روز در باشگاه پولاد همدیگر را دیدیم . بعد از سلام و علیک ،بی مقدمه پرسیدم: راستی قضیه اون مهین خانم چی شد؟اول درست جواب نمی داد. اما وقتی اصرار کردم گفت: دلم خیلی براشون سوخت ، اون خانم یه پسر ده ساله به اسم رضا داشت. صاحب خونه بخاطر اجاره، اثاث ها رو بیرون ریخته بود . من هم یه خونه کوچیک تو خیابون نیرو هوائی براشون اجاره کردم. به مهین خانم هم گفتم: تو خونه بمون بچه ات رو تربیت کن، من اجاره و خرجی شما رو میدم!! اما اینها همه ماجرا نبود. قدرت بدنی، شجاعت، نبودِ راهنما، رفقای نا اهل و … همه دست به دست هم داد.انسانی بوجود آمد که کسی جلودارش نبود هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشی پدر نداشت از کسی هم حساب نمی برد. مادر پیرش هم کاری نمی توانست بکند الا دعا! اشک می ریخت و برای فرزندش دعا می کرد. خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن. خدایا پسرم را از سربازان امام زمان(عج) قرار بده . دیگران به او می خندیدند. اما او می دانست که سلاح مومن دعاست. کاری نمی توانست بکند الا دعا."(2)
@zendegi_ta_shahadat