eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.4هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام امام زمانم تو بیایی همه ثانیه ها ساعتها از همین روز همین لحظه همین دم عیدند !! بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند سالها، هجری و شمسی، همه بیخورشیدند.... 💞 @zendegiasheghane_ma 🌿🌻🌿🌻🌿
به اندازه❤️ تک تک گلبرگ های دنیا💙 شادمانی برایتان آرزومیکنم🌷 میدانم که این شادمانی🌿 قرین ِسلامتی ست💥 پس میگویم حالِ خوب🌈 نصیبِ دلهای مهربانتان🌻 🌸 صبح سه شنبه 14اسفند سال 97 بخیر 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#ترفند_خانه_داری تمیز کردن تابه چدنی ✅ ازآنجاکه نمی‌توانید از اسکاچ برای شستن این ظروف استفاده کنید،یک راه‌حل طبیعی برای تمیز کردن آنها استفاده از ترکیب روغن‌زیتون و نمک است. یک قاشق روغن‌زیتون به اضافه کمی نمک در کف ظرف چدنی خود بریزید و با یک دستمال نرم کف آن را بسایید تا کاملاً تمیز شود. 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔵 اگه شوهرتون هر روز از ظاهر شما انتقاد كند چه اتفاقي مي افتد؟ 🔵حس بسيار بديه نه؟ پس یادتون باشه وقتي شما هم مرتبا از وضعيت مالي همسرتان انتقاد ميكنيد حسي بسيار بدتر به او دست ميدهد! 🔵 مطمئن باشید اگر اين كار را مرتبا انجام ميدهيد بزودي محبت همسرتان را از دست ميدهيد. ✍برای هر نوع انتقاد از روش 6+1 استفاده کنید یعنی در ابتدا و انتهای صحبت ازهمسرتون تعریف کنیدو ویژگی مثبتش رو بگید و لابلای اون 1انتقاد داشته باشید 👈6خوبی و 1انتقاد 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 نیم ساعت قبل از اذان اینقدر باهاش بازی کنی، هلاکش کنی که میخوای نماز بخونی اینطوری غش کرده باشه افتاده باشه تا تو سریع نماز ظهرت را بخونی😍👧👦 ما توی روابط زناشویی 💑گفتیم وقتی برنامه ریزی داری امشب رابطه داشته باشید بچه ها رو اونقدر با هاشون بازی بکنین مثلا حموم ببرين هلاکشون بکنید اینادیگه خوابن شما.😇😎 ما میخوایم تو بلوغ عقلی و بلوغ عاطفی نهایتش به والاترین واژه برسیم،✨✨والاترین واژه میشه⬅️ عبد،🕋 ما تو نظم یک هم گفتیم، خانمها میخوایم سرباز امام زمان هم که بشیم باید معرفت داشته باشیم✅ و با معرفت به درجه عبودیت برسیم💠 آخرین مرحله رشدمون دوره است.آدمهایی که به بلوغ عقلیم که برسن خیال پردازی نمیکنن ولی از قوه خيالشون در خدمت عقلشون استفاده میکنن... کسایی که به بلوغ عقلی برسن از حق و حقیقت استفاده میکنن مثلاً کسی که میاد خیال پردازی میکنه ولی باطل رو خیال پردازی میکنه مثل مث رمانهایی می شه. قوه خیالش نمیزاره شما به بلوغ عقلی برسید. کسی که بلوغ عقلی داشته باشه از قوه خیالش هم درست استفاده میکنه، بحث افراط و تفریط رو هم نداره. اینکار رو اگر داشته باشیم میتونیم موفق باشیم. گفتیم که ما ارزشمون به نیتمون❤️ هستش' گفتیم 😱تنبل ترین افراد ⬅️کسایی هستن که کارها رو بدون نیت انجام بدهن اگه بدون نیت باشه شیطون حریفتون میشه 😈👺'میاد میگه این کارو کردی، اون کارو نکردی. اون کار رو که نکردی کسی نفهمید' یه کاری کن بفهمن 👾 یه حرفی، یه چشم و ابرویی، یه نشونه ایی. حالا اگر مومن باشی گولت میزنه میگه بگو تا یاد بگیرن نه اینکه خودنمایی کنی. بالاخره برای هرکسی یه روش داره دیگه👻🤖 'قشنگ انسان رو به مسخره می گیره ، عمر مفیدش رو ازش میگیره @jalasaaat ارسال مطلب ✅ کپی ⛔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕زندگی عاشقانه💕
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 #خانه_تکانی #روز15 🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷 سلام علیکم #خانه_تکانی_دل_جسم_خانه دل❤️ منزل💙 جسم💚 ر
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕 بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم دل❤️ منزل💙 جسم💚 روز ❤️مسلمان با دو بال زندگی میکند که دشمن از آن میترسد منتظر ظهور امام زمان عجل الله بودن و عشق به شهادت که نترسيدن از دشمن است و این از حماسه حسینی است با مواجه با دشمن درونی و بیرونی با این دوبال تا اوج بندگی پرواز کنید . ❤️❤️❤️❤️❤️ 💙 امروز سری به کتابخانه منزل بزنیم. اگر کتابخانه نداریم به فکر تجهیز یک قسمت هرچند کوچک باشیم. توی کتابخانه چند تا کتاب نخونده هست؟ کمی برای کتاب خواندن مان برنامه ریزی کنیم. و برای چند کتاب، زمان گذاری کنیم. اعضای خانواده می توانند خودشان کتاب های درسی و غیر درسی را وارسی کنند، مرتب کنند، اضافات را انفاق کنند. به فکر عیدی دادن از جنس کتاب هم باشید. به گلدان ها هم سری بزنیم. گیاهان در اطراف ما موجودات زنده هستند و نشاط خاصی میدهند. برای سبزه عید، هسته های پرتقال، لیمو و نارنج را یک هفته خیس کنید بعد در عمق کم خاک بکارید و هر روز مرطوب کنید. 💙💙💙💙💙 💚 امروز از فواید میوه سیب بهره مند شویم. بوی حرم سیدالشهدا اباعبدالله علیه السلام روزی آخر و اول سالتان. 💚💚💚💚💚 خانم @jalasaaat @zendegiasheghane_ma
رمان #بدون_تو_هرگز (77قسمت) 📖 داستان زندگی #واقعی طلبه ی شهید سید علی حسینی و دخترش زینب السادات حسینی ✍ به قلم شهید #سیدطاهاایمانی 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 #بدون_تو_هرگز #قسمت30 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت سی ام: طلسم عشق 🍃بیست و شش
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت سی و یکم: مهمانی بزرگ 🍃بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون ... علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می تونست بدون کمک دیگران راه بره ... اما نمی تونست بیکار توی خونه بشینه ... منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه ... نه می گذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره ... 🍃بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش ... قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده ... همه چیز تا این بخشش خوب بود ... اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن ... هم ناغافلی سر و کله چند تا از رفقای جبهه اش پیدا شد ... 🍃پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت ... زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش ... دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه ... مراقب پدرم و دوست های علی باشم ... یا مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد ... 🍃یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ... و زینب و مریم رو دعوا کردم .... و یکی محکم زدم پشت دست مریم... 🍃نازدونه های علی، بار اولشون بود دعوا می شدن ... قهر کردن و رفتن توی اتاق ... و دیگه نیومدن بیرون ... 🍃توی همین حال و هوا ... و عذاب وجدان بودم ... هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد ... قولش قول بود ... راس ساعت زنگ خونه رو زد ... بچه ها با هم دویدن دم در ... و هنوز سلام نکرده ... - بابا ... بابا ... مامان، مریم رو زد ... 🎯 ادامه دارد... 💞 @zendegiasheghane_ma
نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت سی و دوم: تنبیه عمومی 🍃علی به ندرت حرفی رو با حالت جدی می زد ... اما یه بار خیلی جدی ازم خواسته بود، دست روی بچه ها بلند نکنم... به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود ... خودش هم همیشه کارش رو با صبر و زیرکی پیش می برد ... 🍃تنها اشکال این بود که بچه ها هم این رو فهمیده بودن ... اون هم جلوی مهمون ها ... و از همه بدتر، پدرم ... 🍃علی با شنیدن حرف بچه ها، زیر چشمی نگاهی بهم انداخت ... نیم خیز جلوی بچه ها نشست و با حالت جدی و کودکانه ای گفت ... - جدی؟ ... واقعا مامان، مریم رو زد؟ ... 🍃بچه ها با ذوق، بالا و پایین می پریدن ... و با هیجان، داستان مظلومیت خودشون رو تعریف می کردن ...و علی بدون توجه به مهمون ها ... و حتی اینکه کوچک ترین نگاهی به اونها بکنه ... غرق داستان جنایی بچه ها شده بود ... 🍃داستان شون که تموم شد ... با همون حالت ذوق و هیجان خود بچه ها گفت ... - خوب بگید ببینم ... مامان دقیقا با کدوم دستش مریم رو زد ... 🍃و اونها هم مثل اینکه فتح الفتوح کرده باشن ... و با ذوق تمام گفتن ... با دست چپ ... 🍃علی بی درنگ از حالت نیم خیز، بلند شد و اومد طرف من ... خم شد جلوی همه دست چپم رو بوسید ... و لبخند ملیحی زد ... - خسته نباشی خانم ... من از طرف بچه ها از شما معذرت می خوام ... 🍃و بدون مکث، با همون خنده برای سلام و خوشامدگویی رفت سمت مهمون ها ... هم من، هم مهمون ها خشک مون زده بود ... بچه ها دویدن توی اتاق و تا آخر مهمونی بیرون نیومدن ... منم دلم می خواست آب بشم برم توی زمین ... از همه دیدنی تر، قیافه پدرم بود ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ... 🍃اون روز علی ... با اون کارش همه رو با هم تنبیه کرد ... این، اولین و آخرین بار وروجک ها شد ... و اولین و آخرین بار من... 🎯 ادامه دارد... 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت سی و سوم: نغمه اسماعیل 🍃این بار که علی رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم ... دلم پیش علی بود اما باید مراقب امانتی های توی راهی علی می شدم ... هر چند با بمباران ها، مگه آب خوش از گلوی احدی پایین می رفت؟ ... 🍃اون روز زینب مدرسه بود و مریم طبق معمول از دیوار راست بالا می رفت ... عروسک هاش رو چیده بود توی حال و یه بساط خاله بازی اساسی راه انداخته بود ... توی همین حال و هوا بودم که صدای زنگ در بلند شد و خواهر کوچیک ترم بی خبر اومد خونه مون ... 🍃پدرم دیگه اون روزها مثل قبل سختگیری الکی نمی کرد ... دوره ما، حق نداشتیم بدون اینکه یه مرد مواظب مون باشه جایی بریم ... علی، روی اون هم اثر خودش رو گذاشته بود... 🍃بعد از کلی این پا و اون پا کردن ... بالاخره مهر دهنش باز شد و حرف اصلیش رو زد ... مثل لبو سرخ شده بود ... - هانیه ... چند شب پیش توی مهمونی تون ... مادر علی آقا گفت ... این بار که آقا اسماعیل از جبهه برگرده می خواد دامادش کنه ... 🍃جمله اش تموم نشده تا تهش رو خوندم ... به زحمت خودم رو کنترل کردم ... - به کسی هم گفتی؟ .. 🍃یهو از جا پرید ... - نه به خدا ... پیش خودمم خیلی بالا و پایین کردم ... 🍃دوباره نشست ... نفس عمیق و سنگینی کشید ... - تا همین جاش رو هم جون دادم تا گفتم ... 🎯 ادامه دارد... 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت سی و چهارم: دو اتفاق مبارک 🍃با خوشحالی پیشونیش رو بوسیدم ... - اتفاقا به نظر من خیلی هم به همدیگه میاید ... هر کاری بتونم می کنم ... 🍃گل از گلش شکفت ... لبخند محجوبانه ای زد و دوباره سرخ شد ... 🍃توی اولین فرصت که مادر علی خونه مون بود ... موضوع رو غیر مستقیم وسط کشیدم و شروع کردم از کمالات خواهر کوچولوم تعریف کردن ... البته انصافا بین ما چند تا خواهر ... از همه آرام تر، لطیف تر و با محبت تر بود ... حرکاتش مثل حرکت پر توی نسیم بود ... خیلی صبور و با ملاحظه بود ... حقیقتا تک بود ... خواستگار پر و پا قرص هم خیلی داشت... 🍃اسماعیل، نغمه رو دیده بود ... مادرشون تلفنی موضوع رو باهاش مطرح کرد و نظرش رو پرسید ... تنها حرف اسماعیل، جبهه بود ... از زمین گیر شدنش می ترسید ... 🍃این بار، پدرم اصلا سخت نگرفت ... اسماعیل که برگشت ... تاریخ عقد رو مشخص کردن ... و کمی بعد از اون، سه قلوهای من به دنیا اومدن ... سه قلو پسر ... احمد، سجاد، مرتضی ... و این بار هم علی نبود ... 🎯 ادامه دارد... 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت سی و پنجم: برای آخرین بار 🍃این بار هم موقع تولد بچه ها علی نبود ... زنگ زد، احوالم رو پرسید ... گفت؛ فشار توی جبهه سنگینه و مقدور نیست برگرده ... 🍃وقتی بهش گفتم سه قلو پسره ... فقط سلامتی شون رو پرسید ... - الحمدلله که سالمن ... - فقط همین ... بی ذوق ... همه کلی واسشون ذوق کردن... - همین که سالمن کافیه ... سرباز امام زمان رو باید سالم تحویل شون داد ... مهم سلامت و عاقبت به خیری بچه هاست ... دختر و پسرش مهم نیست ... 🍃همین جملات رو هم به زحمت می شنیدم ... ذوق کردن یا نکردنش واسم مهم نبود ... الکی حرف می زدم که ازش حرف بکشم ... خیلی دلم براش تنگ شده بود ... حتی به شنیدن صداش هم راضی بودم ... 🍃زمانی که داشتم از سه قلوها مراقبت می کردم ... تازه به حکمت خدا پی بردم ... شاید کمک کار زیاد داشتم ... اما واقعا دختر عصای دست مادره ... این حرف تا اون موقع فقط برام ضرب المثل بود ... 🍃سه قلو پسر ... بدتر از همه عین خواهرهاشون وروجک ... 🍃هنوز درست چهار دست و پا نمی کردن که نفسم رو بریده بودن ... 🍃توی این فاصله، علی ... یکی دو بار برگشت ... خیلی کمک کار من بود ... اما واضح، دیگه پابند زمین نبود ... هر بار که بچه ها رو بغل می کرد ... بند دلم پاره می شد ... 🍃ناخودآگاه یه جوری نگاهش می کردم ... انگار آخرین باره دارم می بینمش ... نه فقط من، دوست هاش هم همین طور شده بودن ... 🍃برای دیدنش به هر بهانه ای میومدن در خونه ... هی می رفتن و برمی گشتن و صورتش رو می بوسیدن ... موقع رفتن چشم هاشون پر اشک می شد ... دوباره برمی گشتن بغلش می کردن ... 🍃همه ... حتی پدرم فهمیده بود ... این آخرین دیدارهاست ... تا اینکه ... واقعا برای آخرین بار ... رفت ... 🎯 ادامه دارد... 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👈کلیپهای آموزش #خودآرایی 👈آموزش ظروف #هفت_سین با مواد دورریز 👈 #روبان_دوزی #دکوپاژ #تزئینی 👈آموزش #جعبه_هدیه و... یه کانال که برای هر خانم با سلیقه ای لازمه 😍 http://eitaa.com/joinchat/2300248080C44701a85d4 اینجا کلی هنر یاد میگیری به راحتی😊😊☝️
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 ✴️ چهارشنبه 👈15 اسفند ۱۳۹۷ 6 مارس 2019👈28 جمادی الثانی 1440 💑احکام مباشرت و انعقاد نطفه امشب(شبِ پنجشنبه) مجامعت به قصد فرزند دارشدن مکروه و امکان سقط شدن چنین فرزندی بسیار است. ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 💚السلام علیک یااباصالح المهدی💚 🌺عمری نگران خیره به خورشیدظهـور 🌸 ای کاش به زودی برسد عید ظهـور 🌺هرهفته سه شنبه هادلم پرزدورفت 🌸 تا مسجد جمکران به امید ظهـــــور 🍃 اللهم عجل لولیک الفرج 🍃 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 ازبس که از فراق تو😞 دل نوحه گر شده💔 روزم به شام غربتو غم تیره ترشده😢 آزرده گشت خاطرت از ڪرده های من😓 آقـا ببخش نوڪرتان دَردِسَر شده😭 آقا جان مولای خوبم ببخش که برایت جز دردسر نیستم دلم میخواهد یار باشم اما بار خاطرم 😭 آقا برایم دعا کن یار باشم..... شبتون بخیر یاعلی 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌤 ❤️ ایها العشق، ✋ سلام از طرفِ نوكرِ تو 🍃 برگ سبزی‌ست که ‌هر روز رسد مَحضرِ تو ✨ أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ کَرْبَلآءَ سـلام بر ساکنِ كربلاء ✨ @zendegiasheghane_ma
💖💫💖💫💖💫💖💫💖💫💖 🌹 صبح را آغاز می کنیم با نام دوست جنبش عالم همه با یاد اوست آن خدایی که عشق را در ما نهاد مهر و محبت هرچه زیبایی در اوست 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم🌸 الهی به امید تو 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#حدیث_عشق #سخن_دوست امیرالمومنین علی علیه السلام: قلب نوجوان, در حقیقت چونان زمینی خالی است که هر چه در آن افگنده شود, میپذیرد. تحت العقول صفحه70 💞 @zendegiasheghane_ma
💖💫💖💫💖💫💖💫💖💫💖 بـ💧ـارون رجب در راهـه تا از همه سیاهیها، پاکمون کنه. تا برایِ مهمونی رمضـان آماده مون کنه. بایدهمه چتـ☔️ـرها رو بست و.... برای خیس شدن آماده شد 💞 @zendegiasheghane_ma