💕💫💕💫💕💫💕💫
#حی_شدن
#ارسالی_اعضا
سلام مدیرجان
پیرو تهدیدها و ترغیبها و تشویقهای شما دوست بزرگوار 😀😀
بالاخره منم حی شدم و دیروز یه برنامه سورپرایز برا همسرم تدارک دیدم ( و البته خدا بسیار لطف کرد بهم که بتونم اون برنامه رو بریزم با وجود سه تا بچه😅) و به یه کافی شاپ بردمشون . خیلی ذوق کردن . آخرشم خودم حساب کردم ( پس انداز داشتم یه مقدار )
خیلی برامون لازم بود
ممنون از تذکرات شما
انشاءالله عاقبت بخیر بشید
💞 @zendegiasheghane_ma
#حی_شدن
#ارسالی_اعضا
#تغییر
سلام منم بالاخره حی شدم
ازشب عیدبه پسر5سالم قول دادم فردامیخوام برات شیرینی بپزم
دیروزم که بیدارشد بعدمراسم صبحانه وجم جور خونه باهم دیگه شروع کردیم به تدارک شیرینی پزی
برای اولین بار اجازه دادم کاملاباهام همکاری کنه و بارعایت بهداشت هرچقدر دلش خواست به اتفاق خواهر کوچولوش خمیر رو ورز دادن😬😬😬😬😁😁😁
هنگام پخت شیرینی چندتامولودیم گذاشتم وکاملا توضیح دادم چرا شیرینی میپزیم
اینقدکه مولودی گوش کرد و ازتجربه شیرینی پختن شادبود ی سره توو خونه بازی کرد وفریاد میزد عروسیه😃😃😃
دیگه شب که میخواستیم بریم مهمونی جوگیرشده بود هرکس رو میدید میگفت میخوایم بریم عروسی
من باوجود دوتا کوچولوهام خیلی اهل این کارا نیستم ینی فرصت نمیکنم هربارم برنامه میچینم ی پیشامد رخ میده وبرنامه هابهم میریزه
اما برا دیروز خیلی خوشحال بودم که بالاخره استارت زدم و تجربه شیرین پخت شیرینی برای پسرم(که شدیدا به این کارعلاقه داره) بااین روز عجین شد وبراش خاطره خوش شد
💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
#سرگذشت_ارواح_در_عالم_برزخ
با داستان گونه سرگذشت ارواح در عالم برزخ با ما همراه باشید
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 #سرگذشت_ارواح_در_عالم_برزخ #قسمت3 🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۳) ◾️عجب پروندهای!
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
#سرگذشت_ارواح_در_عالم_برزخ
#قسمت4
در حالیکه پرونده اعمالم بر گردنم سنگینی میکرد با زحمت سرم را بلند کردم و از دیدن شخصی که روبرویم نشسته بود در تعجب فرو رفتم. جوانی خوش سیما و خوش سیرت بود، که با انگشت، اشک از گوشه چشمانم پاک کرد و لبخندی هدیه ام نمود.
به نشانه ادب، سلام کردم و در مقابلش دو زانو، برجای نشستم و خیره به چشمان زیبایش، حیرت زده زیر لب زمزمه کردم:
فتََبارکَ اللهُ احسُنُ الخالقینَ.
پس آنگاه با صدایی رسا پرسیدم: شما کیستید که دوست و همدم من در این لحظه های وحشت و غربت گشته اید؟
در حالیکه لبخندی بر لبانش، نقش بسته بود، پاسخ داد: غریبه نیستم، از آشنایان این دیار توام و همدم و مونس این راه پرخطر. گفتم: زهی توفیق... اما به راستی تو کیستی؟ بی شک از اهالی آن دنیای غریب نیستی، زیرا در تمام عمر کسی به زیبایی تو ندیده و نیافته ام. با همان لبخند که بر لبانش نقش بسته بود با طعنه گفت: حق داری مرا نشناسی! چرا که در دنیا به من کم توجه بودی.
من نتیجه ذره، ذره اعمال خیر توام که اینک مرا به این صورت می بینی. (بحارالانوار/ ج6 ب8) نامم نیک و هادی و راهنمای تو در این راه پر خطر می باشم.
آمدن گناه
آنگاه از من خواست که پرونده سمت راستم را به او بسپارم. پرونده را به او سپردم و گفتم: از اینکه مرا از تنهایی رهایی بخشیدی، و همدم و همراه من در این سفر خواهی بود بسیار ممنونم و سپاسگذار. گفت: تا آنجایی که در توانم باشد، برای لحظه ای تنهایت نخواهم گذاشت. (بحارالانوار/ ج6 ب7) مگر آنکه...
رنگ از رخسارم پرید، وحشت زده پرسیدم: مگرچه؟ گفت مگر آنکه آن شخص دیگر که هم اکنون از راه می رسد بر من غلبه یابد که دیگر خود می دانی و آن همراه! پرسیدم آن شخص کیست؟ گفت: تا آن جا که به یاد دارم، فقط نامه اعمال سمت راستت را به من سپردی...
برخواستم و در حالی که اشک در چشمانم حلقه زده بود، دست بر گردن نیک انداختم و گفتم: من دوست دارم تو همیشه در کنارم باشی. از آن شخص بد هیکل زشت رو بیزارم و ترسان. راستی که تنهایی به مراتب از بودن در کنار او، برایم لذت بخش تر است. چرا که وقتی گناه، در کنارم قرار می گیرد، وحشتی بزرگ به من دست می دهد
اما نامه اعمال سمت چپ تو، هنوز بر شانه ات آویزان است و چیزی نمی گذرد که شخصی دیگر که نامش گناه است، آن را از تو باز پس خواهد گرفت. آنگاه اگر او بر من غلبه پیدا کند با او همنشین خواهی شد، وگر نه در تمام این راه پر خطر تو را همراه خواهم بود. گفتم: پرونده او را می دهم تا از اینجا برود. نیک گفت: او نتیجه اعمال ناپسند و گناه توست و دوست دارد در کنارت بماند.
گفتگوهامان ادامه داشت، تا اینکه احساس کردم بوی بسیار نامطبوعی شامه ام را آزار می دهد. آن بوی متعفن تمام فضا را پر کرد و باعث قطع گفتگوهایمان شد. در این لحظه هیکل زشت و کریهی در قبر ظاهر شد. (بحارالانوار/ ج6 ب8)
از ترس خودم را به نیک رساندم و محکم او را در برگرفتم. ناگهان او دست کثیف و متعفنش را بر گردنم آویخت و قهقهه زنان فریاد بر آورد: خوشحالم دوست من، خوشحالم و... و باز همان قهقهه مستانه اش را سرداد. ترس و اضطراب سراسر وجودم را فراگرفت. زبانم به لکنت افتاد و طپش قلبم شدت یافت و دیگر هیچ نفهمیدم. وقتی به هوش آمدم، سرم بر زانوی نیک بود. اما با دیدن چهره خون آلود نیک غم عالم در دلم نشست. گمان کردم که آن هیکل متعفن یعنی گناه بر او فائق آمده و پیروز گشته. اما نیک که دانست چه در قلبم می گذرد، صورت بر صورتم نهاد و آهسته گفت: غم مخور، بالاخره توانستم پس از یک درگیری و کشمکش پرونده اش را بدهم و او را برای مدتی از تو دور سازم. (حکایت چهارم منازل الاخرة)
✍ کتاب سرگذشت ارواح در عالم برزخ
علی اصغر بهمنی
💞 @zendegiasheghane_ma
💕💫💕💫💕💫💕💫
💕
💕
کار عروس خانوم تموم شده بود و آرایشگر بهش گفت:
اقا داماد هم بالا دم در منتظره ایشالا که خوشبخت شی بنظر اقا داماد هم از معطلی خوشش نمیاد پاشو برو!!!!😌😌
عروس خانوم به خواهرش گفت چادرمو بده!!!!😊
خواهرش چادرشو داد و اونم با دقت تمام دور صورت رو پوشوند😌👌
ارایشگر گفت:خوب عروس خانووووووم موهاتوووو که خراب کردی عزیزم یکم شل تر چادرتو بگیر وقتی میگم شنل کرایه کنید برای همینه😒
عروس خانوم با وقار تمام میگه:
این مسله ای نیست!!!😊✋
مسله اون بالا سریه👆
موهام خراب بشه اشکال نداره
#امــــــا
یه عمر زندگی دنیا و آخرتم خراب بشه خیلی واسم گرون تموم میشه😉😉😍😍💑💑✋
#دم_همچین_عروس_خانومایی_گرم✌
#حجاب
💞 @zendegiasheghane_ma
#زن_باید_عاشق_چه_مردی_شود؟😎
اصلازن بایدعاشق شود...❤
عاشق مردی که #نوکری_اباعبدالله_الحسین (ع) را میکند... #غلام_زینب است و #عشق_علوی دارد..😍🌹
.
.
اصلا زن باید عاشق شود..❤
.
عاشق مرد سر به زیری که #چشمهایش_پاک است... و جز معشوقش کس دیگری را نمی بیند...🙈
.
.
اصلا زن باید عاشق شود..!!❤
.
عاشق مردی که فعل قوامون برایش صرف میشود... مردی که #تکیه_گاه_خانواده است... و مرهم زخمهای زندگیست..😋.
.
.
🙋 اصلا زن باید عاشق شود.!! ❤
عاشق مردی که #همسفرت میشود... از این زندگی کوتاه تا بهشت فردوس.❣..
.
.
اصلا زن باید عاشق شود... ❤
.
عاشق مردی که عشق #سربازی_امام_زمان.عج دارد... باید مهریه ای بگذارد بسی سنگین... "بله" بگوید به شرط همراهی در رکاب صاحب الزمان عج و شفاعت آخرت😍...🙏
💫✨💫✨💫✨💫✨💫
مقام معظم رهبرے : 🌸🍃
🔻در پیوند ازدواج قرار نیست دو نفر بہ هم برسند! ...
قرار است باهم به خدا برسند ...😇
#همسر_یعنی_همسفر_تا_خدا
💞 @zendegiasheghane_ma