eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
27.5هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
80 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
📸من ماسک میزنم تصویری از ماسک‌زدن در جلسات کاری ✍ خواهش میکنم با توجه به بالا رفتن آمار مبتلایان کرونا هم خودتون ماسک بزنید و هم خانواده و اطرافیان رو تشویق کنید. اصلا یکی از موارد اهالی زندگی عاشقانه میتونه این باشه که تو کیفتون ماسک اضافه داشته باشید کسی رو دیدید نداشت بهش هدیه کنید یا علی 💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر) 💞 @zendegiasheghane_ma
با این بی کسی چطور می توانم از پس این همه کار و بچه بربیایم. خدایا لااقل چاره ای برسان. برای خودم همین طور حرف می زدم و گریه می کردم. وقتی خوب سبک شدم، رفتم خانه. بچه ها خانه خانم دارابی بودند وقتی می خواستم بچه ها را بیاورم، خانم دارابی متوجه ناراحتی ام شد. ماجرا را پرسید. اول پنهان کردم، اما آخرش قضیه را به او گفتم. دلداری ام داد و گفت: « قدم خانم! ناشکری نکن. دعا کن خدا بچه سالم بهت بده.» با ناراحتی بچه ها را برداشتم و آمدم خانه. یک راست رفتم در کمد لباس ها را باز کردم. پیراهن حاملگی ام را برداشتم که سر هر چهار تا بچه آن را می پوشیدم. با عصبانیت پیراهن را از وسط جر دادم و تکه تکه اش کردم. گریه می کردم و با خودم می گفتم: «تا این پیراهن هست، من حامله می شوم. پاره اش می کنم تا خلاص شوم.» بچه ها که نمی دانستند چه کار می کنم، هاج و واج نگاهم می کردند. پیراهن پاره پاره شده را ریختم توی سطل آشغال و با حرص در سطل را محکم بستم. خانم دارابی، که دلش پیش من مانده بود، با یک قابلمه غذا آمد توی آشپزخانه. آن قدر ناراحت بودم که صدای در را نشنیده بودم. بچه ها در را برایش باز کرده بودند. وقتی مرا با آن حال و روز دید، نشست و کلی برایم حرف زد. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 از فامیل و دوست و آشنا که هفت هشت تا بچه داشتند، از خانواده هایی که حسرت یک بچه مانده بود روی دلشان، از کسانی که به خاطر ناشکری زیاد بچه سالمی نداشتند. حرف های خانم دارابی آرامم می کرد. بلند شد سفره را انداخت و غذا را کشید و با اصرار خواست غذا بخورم. می گفت: «گناه دارد این بچه ها را غصه نده. پدرشان که نیست. اقلاً تو دیگر اوقات تلخی نکن.» چند هفته ای طول کشید بالاخره با خودم کنار آمدم و به این وضع عادت کردم. یک ماه بعد صمد آمد. این بار می خواست دو هفته ای همدان بماند. بر خلاف همیشه این بار خودش فهمید باردارم. ناراحتی ام را که دید، گفت: «این چیزها ناراحتی ندارد. خیلی هم خوشحالی دارد. خدا که دور از جان، درد بی درمان نداده، نعمت داده. باید شکرانه اش را به جا بیاوریم. زود باشید حاضر شوید، می خواهیم جشن بگیریم.» خودش لباس بچه ها را پوشاند. حتی سمیه را هم آماده کرد و گفت: «تو هم حاضر شو. می خواهیم برویم بازار.» اصلاً باورکردنی نبود. صمدی که هیچ وقت دست بچه هایش را نمی گرفت تا سر کوچه ببرد، حالا خودش اصرار می کرد با هم برویم بازار. هر چند بی حوصله بودم، اما از اینکه بچه ها خوشحال بودند، راضی بودم. رفتیم بازار مظفریه همدان. ادامه دارد...✒️ 💞 @zendegiasheghane_ma
💫بازدلم هوای دارد ✨هوای آن گنبد بیکران دارد 💫به یاد حرم سبز و زیبایت ✨اشک در چشمان من مکان دارد 💫چه درد غریبی ست درد دل تنگی! ✨دنیای پر از گره کورم، احتیاج گره گشایی صاحب الزمان(عج)دارد. 🌷 شبتون پر نور التماس دعا 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*🌸 ســلام 💗️صبحِ پنجشنبه تون بخیر و شادی 🌸زندگی تون پر از مهربونی 💗لحظه هاتون شیرین 🌸سفره هاتون پر برکت 💗و لحظه لحظه عمرتون 🌸سرشار از نعمتهای بی منت خدایی 🌸 امیدوارم 💗در کنار عزیزان و دوستان 🌸آخر هفته خوبی داشته باشید* 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دهه ی دوم ذیقعده شروعش زیباست زاد روز گلی از نسل علی(ع) وزهراست(س) چشم دل بازکن وشهر مدینه بنگر خانه ی حضرت کاظم طرب وجشن بپاست عرشیان وهمه ی اهل زمین شادانند بر لب جمله ی آنها فتبارک به نواست بوسه ها نجمه زند بر سر وروی پسرش پدرش خنده زنان شاکر درگاه خداست آمده تا که شود جای نشین پدرش او ولیعهد شه هفتم درگاه ولاست سومین نام علی بین امامان باشد حجت هشتم حق بر همه ی ارض وسماست ولادت (ع) مبارک 🌹 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨ 📌قسمت و ازدواج ❓می‌گویند: «ازدواج، قسمت است و هر کسی را که به نامت نوشته باشند، همان همسر تو می‌شود». پس این بحث‌ها چه فایده‌ای دارد؟ 🔰قسمت عوامانه، قسمت دینی ⚠️این حرف را ما و شما بسیار شنیده‌ایم؛ امّا به این راحتی نمی‌شود آن را پذیرفت. رواج این اعتقاد در میان مردم هم دلیلی بر صحّت آن نیست. البتّه اگر منظور از قضا و قدر، همان است که در روایات آمده، ازدواج هم از دایرۀ قضا و قدر الهی بیرون نیست؛ امّا قضا و قدری که اسلام می‌گوید، با قضا و قدری که مردم می‌گویند، زمین تا آسمان متفاوت است و بیشتر اشتراک اسمی دارند. ❌در آنچه مردم «قسمت» می‌خوانند، اختیار انسان هیچ دخالتی ندارد. می‌گوید: «قسمت تو این شخص است. خودت را هم که بکُشی، کسی جز او نصیب تو نمی‌شود». ✅ امّا در قضا و قدری که اسلام می‌گوید، اختیار از اجزای اصلی است. این گونه نیست که من دست به هیچ کاری نزنم و بگویم: «سرنوشت من این است؛ چه تلاش بکنم و چه بیکار بنشینم». این اعتقاد، هیچ تناسبی با روح اسلام ندارد. ✔️همین که می‌گویند: همسر خوب، باید این خصوصیات را داشته باشد و آن ویژگی‌ها را نداشته‌ باشد، نشان می‌دهد که اختیار ما در انتخابمان دخالت دارد وگرنه، این حرف‌ها بی‌معنا می‌شد. 🔶پس ما نباید وظیفۀ خود را فراموش کنیم؛ امّا ممکن است خدا کسی را با همسر بد امتحان کند. این هم مانند سایر امتحان‌ها، مایۀ رشد است. ❇️ اگر کسی تمام وظایف خود را در مسیر ازدواج انجام داد و باز هم مبتلا به همسر بد شد، آن وقت ما هم می‌گوییم: «قسمتش بوده»؛ امّا این جا بن بست زندگی او نخواهد بود. او در این شرایط هم وظیفه‌ای دارد. اگر آن وظیفه را بفهمد و به آن عمل کند، خوش‌بخت خواهد بود. 📛به هر حال، «قسمت» به معنایی که اکنون در میان عامّۀ مردم مشهور است، خراب کردن کاسه کوزه‌های شکسته، بر سر خداست. دقّت نمی‌کند، همسرش بد از آب در می‌آید و بعد می‌گوید: خدا خواست! 📚نیمه دیگرم، کتاب اول،ص ۱۱۵_۱۱۳. استاد 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹✨✨🌹✨✨🌹✨✨🌹 ویژه *✅ملاکهای ازدواج صحیح⁉️ بزرگترین انها هر دو با یک هدف ازدواج کنید. باهدف خوشبخت کردن همدیگر زندگی را اغاز کنید. هر کدام جدا تصمیم بگیرید طرف مقابل (همسر)خود را خوشبخت کنید به هر قیمتی شده 🔷 وحدت نظر در روش پول در آوردن و خرج کردن 🔹اولویت بندی در زندگی مشابه داشته باشید 🔷 راستگویی و صداقت 🔹شباهت در فرایند تصمیم گیری ( در خانواده چه کسی و چطور باید تصمیم بگیرد ) 🔷 گذشته همدیگر را بدانید ( کلیات نه جزئیات) 🔹 اتحاد نظر در مورد کودکان ( تعداد بچه ها و نحوه بزرگ کردن آنها ) 🔷اتفاق نظر در مورد محل زندگی 🔹چگونگی ارتباط با دوستان و خانواده 🔷با شک و دودلی ازدواج نکنید 🔹اگر شب عروسی هم متوجه اشتباه شدید برگردید 🔷بعضی مواقع 2 تا 4 ساعت روان درمانی می تواند چراغ سبز یا قرمزی را مشخص کند که خیلی کمک کننده است.🔹🔷 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🧔🏻👱🏻‍♀ 🍃 ما معمولا چیزهایی که همسرمون ازمون دریغ می‌کنه را هیچوقت فراموش نمی‌کنیم و به خوبی یادمون میاد، ولی شده تا حالا از چیزی که بهتون داده و شما ازش قدردانی نکردید، یادتون بیاد؟!!! ❎ با خودتون میگید: 👈 زنمه، وظیفشه خونه را تمیز کنه! ❎ با خودتون میگید: 👈 شوهرمه، وظیفشه که خرجی خونه رو بده! ❎ با خودتون میگید: 👈 تولدم بوده، شق‌القمر نکرده که کادو خریده! ✅ حتی اگر همه چیزهایی که شما میگید درست باشه که نیست، باز هم قدردانی رابطه شما را با همسرتون بهتر می‌کنه، سلامت روان خودتون را بالا نگه میداره و اصلا حال و هوای زندگیتون رنگ و بوی دیگه‌ای به خودش میگیره و از همه مهمتر این روابط و به فرزندانتون یاد میدهید... 💞 @zendegiasheghane_ma
🌸باید غبار صحن تو را توتیا کنند «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند» 🌸هو هوی باد نیست که پیچیده در رواق خیل ملائکند رضا یا رضا کنند 🌸«هر گز نمیرد آنکه دلش» جَلد مشهد است حتی اگر که بال و پرش را جدا کنند 🌸هر کس به مشهد آمد و حاجت گرفت و رفت او را به درد کرب و بلا مبتلا کنند 🌸از آن حریم قدسی‌ات آقای مهربان! «آیا شود که گوشهٔ چشمی به ما کنند» 🌸🎊میلاد شمس‌الشموس سلطان خراسان علی ابن موسی الرضا (ع) 🌸🎊پیشاپیش مبارک باد ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ (ع) 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاین - محمود کریمی.mp3
8.14M
🌸 (ع) 💐جونُم عُمرُم بی تابُم بَری دیدارت 💐سر میزارم میفتم به پای زوارت 🎤 👏 👌فوق زیبا 🌷گلچین بهترین های روز ♨️ @Maddahionlin 👈 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر) 💞 @zendegiasheghane_ma
برای بچه ها اسباب بازی و لباس خرید؛ آن هم به سلیقه خود بچه ها. هر چه می گفتم این خوب نیست یا دوام ندارد، می گفت: «کارت نباشد، بگذار بچه ها شاد باشند. می خواهیم جشن بگیریم.» آخر سر هم رفتیم مغازه ای و برای من چادر و روسری خرید. یک پیراهن بلند و گشاد هم خرید که گل های ریز و صورتی داشت با پس زمینه نخودی و سفید. گفت: «این آخرین پیراهن حاملگی است که می خریم. دیگر تمام شد.» لب گزیدم که یعنی کمی آرام تر. هر چند صاحب مغازه خانمی بود و ته مغازه در حال آوردن بلوز و دامن بود و صدایمان را نمی شنید، با این حال خجالت می کشیدم. وقتی رسیدیم خانه، دیگر ظهر شده بود. رفت از بیرون ناهار خرید و آورد. بچه ها با خوشحالی می آمدند لباس هایشان را به ما نشان می دادند. با اسباب بازی هایشان بازی می کردند. بعد از ناهار هم آن قدر که خسته شده بودند، همان طور که اسباب بازی ها دستشان بود و لباس ها بالای سرشان، خوابشان برد. فردا صبح وقتی صمد به سپاه رفت، حس قشنگی داشتم. فکر می کردم چقدر خوشبختم. زندگی چقدر خوب است. اصلاً دیگر ناراحت نبودم. به همین خاطر بعد از یکی دو ماه بی حوصلگی و ناراحتی بلند شدم و خانه را از آن بالا جارو کردم و دستمال کشیدم. آبگوشتم را بار گذاشتم. بچه ها را بردم و شستم. ادامه دارد...✒️ حیاط را آب و جارو کردم. آشپزخانه را شستم و کابینت ها را دستمال کشیدم. خانه بوی گل گرفته بود. برای ناهار صمد آمد. از همان جلوی در می خندید و می آمد. بچه ها دوره اش کردند و ریختند روی سر و کولش. توی هال که رسید، نشست، بچه ها را بغل کرد و بوسید و گفت: «به به قدم خانم! چه بوی خوبی راه انداخته ای.» خندیدم و گفتم: «آبگوشت لیمو است، که خیلی دوست داری.» بلند شد و گفت: «این قدر خوبی که امام رضا(ع) می طلبدت دیگر.» با تعجب نگاهش کردم. با ناباوری پرسیدم: «می خواهیم برویم مشهد؟!» همان طور که بچه ها را ناز و نوازش می کرد. گفت: «می خواهید بروید مشهد؟!» آمدم توی هال و گفتم: «تو را به خدا! اذیت نکن راستش را بگو.» سمیه را بغل کرد و ایستاد و گفت: «امروز اتفاقی از یکی از همکارها شنیدم برای خواهرها تور مشهد گذاشته اند. رفتم ته و توی قضیه را درآوردم. دیدم فرصت خوبی است. اسم تو را هم نوشتم.» گفتم: «پس تو چی؟!» موهای سمیه را بوسید و گفت: «نه دیگه مامانی، این مسافرت فقط مخصوص خانم هاست. باباها باید بمانند خانه.» ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقـا اگر نبود شفیقـے نداشتیم  سوے خداے خویش طریقے نداشتیم  "نعم الامیر" ما شده "نعم الرفیق" ما  آقـا اگر نبود نداشتیم 💞 @zendegiasheghane_ma