#رهبر_انقلاب:
وقتی میبینم کسی ماسک نمیزند از آن پرستار و پزشک فداکار خجالت میکشم
حضرت آیت الله خامنهای:
🔹خوشبختانه مجموعههای درمانی در مسئله کرونا فداکاری کردند، دیگر انسان زبانش قاصر است از اینکه بخواهد مبلَغ فداکاری اینها را بیان کند؛ چه تعدادی از اینها خودشان مبتلا شدند و تعدادی جان باختند در این راه، در راه خدمت به مردم. اینها خیلی با ارزش است.
🔹من وقتی میبینم توی تلویزیون نشان میدهد که بعضیها عبور میکنند و همین چیز ساده، همین ماسک را نمیزنند، وقتی من این را میبینم، من از آن پرستار خجالت میکشم، واقعاً خجالت میکشم که آنها آن جور دارند فداکاری میکنند، آن پزشک، آن پرستار، آن وقت این آدم، جوان یا غیر جوان حاضر نیست یک ماسک بزند؛ این عرض اوّل ما است.
🔺من خواهش میکنم همهی کسانی که در این زمینه مؤثّرند، همه در این زمینه فعّالیّت کنند تا بتوانیم در ظرف مدّت کوتاهی این زنجیرهی سرایت را قطع کنیم و کشور را به ساحل نجات برسانیم.
#دیدار_مجلس
#من_ماسک_میزنم
💞 @zendegiasheghane_ma
#صفحه90ازقرآن🌹
#جز_پنج🌹
#سوره_نساء 🌹
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به
#شهید_ناصر_کاملی
#ختم_قرآن
💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر)
#بهناز_ضرابی_زاده
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت219 #فصل_هفدهم برادرهایم مثل برادرهای صمد درگیر جنگ شده بودند.
#دختر_شینا
#بهناز_ضرابی_زاده
#قسمت221
#فصل_هفدهم
می دانستم نقشه است. به همین خاطر زود گفتم: «چه خوب، خیلی وقته دلم می خواهد سری به حاج آقایم بزنم. دلم برای شینا یک ذره شده. مخصوصاً از وقتی سکته کرده، خیلی کم طاقت شده. می گویند بهانه ما را زیاد می گیرد. می آیم یکی دو روز می مانم و برمی گردم.»
بعد تندتند مشغول جمع کردن لباس های بچه ها شدم. ساکم را بستم. یک دست لباس مشکی هم برداشتم و گفتم: «من آماده ام.»
توی ماشین و بین راه همه اش به فکر صدیقه بودم. نمی دانستم چطور باید توی چشم هایش نگاه کنم. دلم برای بچه هایش می سوخت. از طرفی هم نمی توانستم پیش مادرشوهرم چیزی بگویم. این غصه ها را که توی خودم می ریختم، می خواستم خفه شوم.
به قایش که رسیدیم، دیدم اوضاع مثل همیشه نیست. انگار همه خبردار بودند، جز ما. به در و دیوار پارچه های سیاه زده بودند. مادرشوهرم بنده خدا با دیدن آن ها هول شده بود و پشت سر هم می پرسید: «چی شده. بچه ها طوری شده اند؟!»
جلوی خانه مادرشوهرم که رسیدیم، ته دلم خالی شد. در خانه باز بود و مردهای سیاه پوش می آمدند و می رفتند. بنده خدا مادرشوهرم دیگر دستگیرش شده بود اتفاقی افتاده. دلداری اش می دادم و می گفتم: «طوری نشده. شاید کسی از فامیل فوت کرده.»
#قسمت222
#فصل_هفدهم
همین که توی حیاط رسیدیم، صدیقه که انگار خیلی وقت بود منتظرمان بود، به طرفمان دوید. خودش را توی بغلم انداخت و شروع کرد به گریه کردن. زار می زد و می گفت: «قدم جان! حالا من سمیه و لیلا را چطور بزرگ کنم؟»
سمیه دوساله بود؛ هم سن سمیه من. ایستاده بود کنار ما و بهت زده مادرش را نگاه می کرد. لیلا تازه شش ماهش تمام شده بود. مادرشوهرم، که دیگر ماجرا را فهمیده بود، همان جلوی در از حال رفت. کمی بعد انگار همه روستا خبردار شدند. توی حیاط جای سوزن انداختن نبود. زن ها به مادرشوهرم تسلیت می گفتند. پا به پایش گریه می کردند و سعی می کردند دلداری اش بدهند.
فردای آن روز نزدیک های ظهر بود که چند تا بچه از توی حیاط فریاد زدند: «آقا صمد آمد. آقا صمد آمد.»
خانه پر از مهمان بود. دویدیم توی حیاط. صمد آمده بود. با چه وضعیتی! لاغر و ضعیف با موهایی ژولیده و صورتی سیاه و رنجور. دلم نیامد جلوی صدیقه با صمد سلام و احوال پرسی کنم، یا جلو بروم و چیزی بگویم. خودم را پشت چند نفر قایم کردم. چادرم را روی صورتم کشیدم و گریه کردم.
صدیقه دوید طرف صمد. گریه می کرد و با التماس می گفت: «آقا صمد! ستار کجاست؟! آقا صمد داداشت کو؟!»
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
💞 @zendegiasheghane_ma
⏪محال است کسی آنقدر بزرگ شود
که به مقام #انتظار برسد؛
مگــــر در مکتب دعا!
#استاد_شجاعی
🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱
دعای فرج فراموش نشه
شبتون بخیر
💞 @zendegiasheghane_ma
هزاران جان عاشق،
هزاران قلب مشتاق،
هزاران چشم امید،
هزاران دست دعا،
هزاران بغض در گلو مانده،
هزاران روح حسرت زده...
تمامے عالم،در انتظار توست...
در انتظار روز سپیدے ڪہ
طنین قدمهاے مقدست،
در گوش آسمان بپیچد
و نواے دلنشینت،جهان را پر ڪند
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
✋سلام صبحت بخیر دار و ندارم
💞 @zendegiasheghane_ma
رهبر انقلاب:
آمار جانباختگان کرونا واقعا غمانگیز است
حضرت آیت الله خامنهای:
🔹این گسترش مجدّد کرونا یک غم عمیقی را در انسان به وجود میآورد. اینی که انسان تلویزیون را باز کند ببینید میگوید که امروز 180 نفر، دیروز، چند روز پیش، دویست نفر، دویست و بیست نفر، خیلی انسان دلشکسته میشود، خیلی غصّهدار میشود. در یک شبانهروز این تعداد! سی نفر هم زیاد بود که آن وقتی که کم شده بود حدود سی و چند نفر، آن هم زیاد بود. این سی نفر هر کدامشان به تنهایی عزیزانی دارند، عزیز کسانی هستند، پدر دارند، مادر دارند، همسر دارند، فرزند دارند، برادر دارند، دوستانی دارند، اینها عزادار میشوند.
🔹اگر این رقم برسد حالا مثلاً به دویست و صدوهشتاد و صدوپنجاه و اینها، خب خیلی واقعاً غمانگیز است، حقیقتاً غمانگیز است. من خواهش میکنم همهی کسانی که میتوانند نقشی در این زمینه ایفا کنند به بهترین وجهی نقش خودشان را ایفا کنند.
✍ وقتی حضرت آقا میگن من خجالت میکشم وقتی کسی ماسک نمیزنه یعنی باید تک تکمون رو این مورد کار کنیم و فرهنگسازی کنیم
#من_ماسک_میزنم
#کرونا
#دیدار_مجلس
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
🌹✨🌹✨🌹✨🌹
🌹✨🌹✨🌹
🌹✨🌹
🌹
#خانمها_بخوانند
( خیلی با دقت بخوانند )
🕊
میخوام #رفتارهای_بد_شوهرم از بین بره❗️..
یکی از مواردی که آقایون تشنه اون هستند #تایید_شدنه ... #تایید ... #تحسین .... البته نه واسه همه چیز ها ... بلکه فقط و فقط برای #موارد_مثبت ...
🔹#مثلا نون خریده؛ #وااای دستت درد نکنه لطف کردی،چه حالی میده نون تازه.😜
🔹مثلا استکان چای رو که نوش جان کرده گذاشته تو ظرفشویی؛ #عزیزم دستت درد نکنه لطف کردی😏
🔹وقتی ازتون تشکر میکنه #تاییدش کنید، وقتی خوشحالتون میکنه #تشکر کنید، وقتی ناهار یا شام میاد خونه خوشحالیتونو نشون بدید😛
🔹بعد از #دو_سه_هفته اجرای این کار متوجه میشید که #خودش کارهای #مثبتش رو #بیشتر میکنه و کارهای #منفی رو #کمرنگ میکنه ... بدون اینکه #مستقیم چیزی بهش گفته باشید.
💞 @zendegiasheghane_ma