🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
#هردوبخوانیم
*🔴 #سیاست_همسرداری
👨آقای خانه!
💠 وقتی به خانه برمیگردید از همسرتان بپرسید که آیا روز خوبی را پشت سر گذاشته یا نه؟! به حرفهایش توجه کنید، اما در مورد کارهایش قضاوت نکنید. با او همدردی کنید، بگذارید هر چه میخواهد گله و شکایت کند.
👸خانم خانه!
💠 حتماً هنگام ورود همسرتان به خانه لبخند به لب داشته باشید، حتی اگر کوهی از مشکلات بر دوشتان سنگینی میکند. اصلاً خوب نیست که موقع ورود همسرتان به تلویزیون چسبیده باشید و یا در آشپزخانه یا اتاق پنهان شده باشید!
#همسرداری
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
وقایع روز #هفتم
#محرم
در روز هفتم محرم، لشکر عمر بن سعد بهطور کامل آب را بر امام حسین علیهالسلام و یارانشان بست.
کاروان امام حسین علیه السلام در روز هفتم محرم شاهد آغاز رسمی قطع آب در کربلا بودند. عبدالله بن حصین ازدی در این روز خطاب به امام حسین علیه السلام گفت: «آیا آب را نمیبینی که به روشنی آسمان است؟ به خدا یک قطره از آن نمیچشی تا از تشنگی کشته شوی.»
حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در حق او نفرین کرد که: «خدایا او را از تشنگی بکش و هرگز او را نبخش.» حمید بن مسلم میگوید فرجام او بیماریای بود که آب میخورد و برمیگرداند و سیراب نمیشد و آن قدر آب خورد تا جان داد.
عمرو بن حجاج هم صدا زد: «ای حسین! این فرات است که سگان و خوکان و گرگان از آن مینوشند، اما تو قطرهای از آن نخواهی نوشید تا آب گداخته جهنم را بنوشی!»
همه این فشارها برای تسلیم کردن امام حسین علیه السلام با بهرهگیری از ناتوانی کودکان و بیتابی زنان بود.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#آقایان_بخوانند 🧔🏻 🙍🏻♂
آنچه یک زن از #شوهرش می خواهد:
🔸 مرد وفادار
🔸 مرد با برنامه
🔸 خسیس نباشد
🔸 به او گوش دهد
🔸 به زن #حس_امنیت دهد
🔸 از لحاظ فیزیکی و روانی زن را ارضاء کند.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🏴
علی اکبر
که بر زمین افتاد
آسمان،،،
آفتاب را گم کرد
آن چنان
زخم روی زخم آمد
که عدو هم
حساب را گم کرد
السلام علیک یا علی اکبر
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#ختم_صلوات
در شب هشتم #محرم ؛ شب جمعه و شب زیارتی ارباب بر آنیم تا به مدد نفسهای گرم اعضای خانواده بزرگ زندگی عاشقانه ؛ کاری حسینی کنیم و با ذکر شریف #صلوات شاید مرهمی بر قلب مولای غریبمان باشیم
💥 از امشب تا شام غریبان ارباب هم نفس میشویم و با هم دوباره کاری بزرگ خواهیم کرد .
ختم صلوات را آغاز میکنیم به نیابت از تمام گذشتگان و امام و شهدا و بخصوص سردار عزیز دلها که امسال محرم اگر چه جسمش کنارمان نیست اما قطعا روح بلندش همراه ملت امام حسین است
منتظر همراهیتون هستیم. تعداد صلواتها را به آی دی
@yamahdi85
بفرستید. یاعلی
#ما_ملت_امام_حسینیم
#سلامبرعلیِاکبرحسین
#علی بودی و شبیه پیغمبر…
کل صحرا پُر شد از بُغض علی و جانِ پیغمبر…
به جوانی ات قسم، با #امام خود عهد میبندیم که آخرالزمانی
خیبری را برای یهود رقم بزنیم...
لبیک یا صاحب الزمان✋
#اللّهم_عجّل_لولیک_الفرج🌹🌹
🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💫✨شب جمعه ز حرم موج کرم میآید.
💫✨باز از کرب و بلا شیون و غم میآید.
💫✨امشب انگار هوای دگری خواهم داشت.
💫✨فاطمه (س) با کمری خم به حرم میآید😔
صلی الله علی الباکین الحسین (ع)
اللهم عجل لولیک الفرج بحق الحسین
#محرم
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#ختم_صلوات در شب هشتم #محرم ؛ شب جمعه و شب زیارتی ارباب بر آنیم تا به مدد نفسهای گرم اعضای خانواده
رفقا از #ختم_صلوات جا نمونید 😊🌹
التماس دعا از همتون
💥فضیلت فرستادن #صلوات
آمرزش گناهان با صلوات
حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) فرمودند : هر کس هر روز از روی شوق و محبت به من سه مرتبه صلوات بفرستد ، بر خدا لازم می شود که گناهان او را بیامرزد ، در همان روز یا همان شب
منبع : بحار الانوار- ج ۹۴ – ص ۶۹ – داستان های صلوات – ص ۱۲
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صلےالله_علیڪ_یااباعبدالله
اول #صبح با دو چشمِ پرآب
#السـلام علیـڪ یـا اربـابــــ
دلِ من مانده از حرم محروم😔
السـلام علیـڪ #یا_مظلــوم
اَلـسـَّـلٰامُ عـَلـَيْكَ يٰـا اَبٰـا عَــبْـدِ اللهِ
وَعـَلَى الْاَرْوٰاحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِـنـٰائِكَ
عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ و َبَقِىَ اللَّيْلُ و َالنَّهٰارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخــِر َ الْـعَـهْـدِ مـِنّـى لـِزِيـٰارَتـِكـُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَـلىٰ اَوْلادِ الْـحـُسَـيـْنِ
وَعَلىٰ اَصْحٰاب الْحُسَيْن
اللهم ارزقنا زیارت الحسیــــن عليه السلام
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
سلام آقا
این جمعه
خدا را به اشک چشم های😔
مهربان تو در عزای بابایت حسین
قسم می دهیم تا بیایی 😔
أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#ختم_صلوات در شب هشتم #محرم ؛ شب جمعه و شب زیارتی ارباب بر آنیم تا به مدد نفسهای گرم اعضای خانواده
سلام و عرض ادب
از دیشب که با هم همنفس شدیم و ذکر لبهامون صلوات شد
تا الان 🌹 41000🌹 گل صلوات فرستاده شده
تا شام غریبان ارباب هم صدا با هم برای آرامش قلب مولایمان امام زمان در این مصیبت بزرگ ؛ صلواتهایمان را هدیه میکنیم
ان شاءآلله روز ظهورش رو به زودی ببینیم
دمتون گرم حاجاتتون روا ان شاءالله
#ما_ملت_امام_حسینیم
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
عزاداری هاتون مورد قبول حق
اجرتون با سید الشهدا
ان شاء الله همگی حاجت روا بشید
عصر آدینه تون حسینی
التماس دعا🙏
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه128ازقرآن🌹
#جز_هفت🌹
#سوره_انعام 🌹
پایان سوره مبارکه مائده
آغاز سوره مبارکه انعام
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_شکرالله_شاه_نظری
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
علقمه موج شد، عكسِ قمرش ریخت به هم
دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم
تا كه از گیسویِ او لختۀ خون ریخت به مشك
كیـسویِ دختـركِ منتـظرش، ریخت به هم
تیـر را با سـرِ زانـوش كشیـد از چشـمش
حیف از آن چشم، كه مژگانِ ترش ریخت به هم
خواهرش خورد زمین، مادرِ اصغر غش كرد
او كه افتاد زمیـن، دور و برش ریخت به هم
قبـل از آنیـكه بـرادر بـرسـد بـالیـنش
پـدرش از نجف آمـد، پدرش ریخت به هم
به سـرش بـود بیـاید به سـرش ام بنـین
عوضش فاطمه آمـد به سرش ریخت به هم
كِتـف ها را كـه تكان داد، حسیـن افتـاد و
دست بگذاشت به رویِ كمـرش، ریخت به هم
خواست تـا خیمه رساند، بغـلش كـرد، ولی
مـادرش گفت به خیـمه نبرش، ریخت به هم
نـه فقط ضـرب عمـود آمـد و ابـرو وا شد
خورد بر فرقِ سرش، پشتِ سرش ریخت به هم
تیـر بود و تبـر و دِشـنه، ولـی مـادر دید
نیزه از سینه كه ردّ شد، جگرش ریخت به هم
بـه سـرِ نیـزه ز پهـلو سرش آویـزان بود
آه بـا سنگ زدنـد و گـذرش ریخت به هم
(حسن لطفی)
#شب_نهم
یا ابالفضل العباس
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
#تنها_میان_داعش
نویسنده : فاطمه ولی نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#تنها_میان_داعش #قسمت23 عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زنعمو بود تا آرامم کند :«دخترم! این شه
🍃🌸 *﷽ 🌸🍃
#تنها_میان_داعش
#قسمت24
خبر داده بود کرکوک را رد کرده و نمیتواند از مسیر موصل به تلعفر برسد. از بسته بودن راهها گفته بود، از تلاشی که برای رسیدن به تلعفر میکند و از فاطمه و همسرش که تلفن خانهشان را جواب نمیدهند و تلفن همراهشان هم آنتن نمیدهد.
💠 عمو نمیخواست بار نگرانی حیدر را سنگینتر کند که حرفی از حرکت داعش به سمت آمرلی نزد و ظاهراً حیدر هم از اخبار آمرلی بیخبر بود. میدانستم در چه شرایط دشواری گرفتار شده و توقعی نداشتم اما از اینکه نخواست با من صحبت کند، دلم گرفت.
دست خودم نبود که هیچ چیز مثل صدایش آرامم نمیکرد که گوشی را برداشتم تا برایش پیامی بفرستم و تازه پیام عدنان را دیدم. همان پیامی که درست مقابل حیدر برایم فرستاد و وحشت حمله داعش و غصه رفتن حیدر، همه چیز را از خاطرم برده بود.
💠 اشکم را پاک کردم و با نگاه بیرمقم پیامش را خواندم :«حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغتون! قسم میخورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!»
رنگ صورتم را نمیدیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح میلرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد.
💠 نگاهم در زمین فرو میرفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، میبُرد. حالا میفهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و میخواست با لشگر داعش به سراغم بیاید!
اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای #بعثیشان درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#تنها_میان_داعش
#قسمت25
🍃🌸 *﷽ 🌸🍃
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_وپنجم
💠 برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینهام چنگ انداخت و قلبم را از جا کَند که هم رگهای بدنم از هم پاره شد.
در شلوغی ورود عباس و حلیه و گریههای کودکانه یوسف، گوشه اتاق در خودم مچاله شده و حتی برای نفس کشیدن باید به گلویم التماس میکردم که نفسم هم بالا نمیآمد.
💠 عباس و عمو مدام با هم صحبت میکردند، اما طوری که ما زنها نشنویم و همین نجواهای پنهان، برایم بوی #مرگ میداد تا با صدای زهرا به حال آمدم :«نرجس! حیدر با تو کار داره.»
💠 شنیدن نام حیدر، نفسم را برگرداند که پیکرم را از روی زمین جمع کردم و به سمت تلفن رفتم. پنهان کردن اینهمه وحشت پیش کسی که احساسم را نگفته میفهمید، ساده نبود و پیش از آنکه چیزی بگویم با نگرانی اعتراض کرد :«چرا گوشیت خاموشه؟»
همه توانم را جمع کردم تا فقط بتوانم یک کلمه بگویم :«نمیدونم...» و حقیقتاً بیش از این نفسم بالا نمیآمد و همین نفس بریده، نفس او را هم به شماره انداخت :«فقط تا فردا صبر کن! من دو سه ساعت دیگه میرسم #تلعفر، ان شاءالله فردا برمیگردم.»
💠 اما من نمیدانستم تا فردا زنده باشم که زیر لب تمنا کردم :«فقط زودتر بیا!» و او وحشتم را بهخوبی حس کرده و دستش به صورتم نمیرسید که با نرمی لحنش نوازشم کرد :«امشب رو تحمل کن عزیزدلم، صبح پیشتم! فقط گوشیتو روشن بذار تا مرتب از حالت باخبر بشم!»
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══