eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.4هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🗃 درهم سرا 🗃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انیمیشن " من غلام نوکراتم" پیشنهاد ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈ @darhamsara ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕زندگی عاشقانه💕
#ختم_صلوات #اربعین زیارت با پای دل..... میدانم که خیلیها امسال مثل ما حسرتی بزرگ در سینه دارند و چش
سلام همراهان خوب کانال دم همتون گرم که پای کار اومدید و بعشق ارباب و به نیت ظهور مهدی فاطمه (عج) سیل صلوات راه انداختید🌹 تا الان به مدد نفسهای گرم شما 🌹 217 700🌹 💥 دویست و ه هزار و هفتصد صلوات گل صلوات نذر ظهور مولامون شده ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕زندگی عاشقانه💕
#همسفربا_خورشید #اربعین #قسمت10👇👇👇 📌 عمود شماره ۱۰۷۰ 🏠 به خونه‌ی برادرِ عراقی رسیدیم. همسر و بچه‌
📌 عمود شماره ۱۱۸۰ 💤 با فشار دستِ گرمِ آقا سید از خواب بیدار شدم. خیلی خسته بودم. سید، نگاه محبت‌آمیزی بهم کرد و گفت: «بلند شین نمازتون رو بخونین. باید راه بیوفتیم.» و اشاره کرد به لباس‌هامون که شُسته و تا کرده، کنار اتاق گذاشته شده بودن و ادامه داد: «خانمِ صاحبخونه راه زیادی رفته تا لباس‌های ما رو با ماشین لباسشویی یکی از اقوامشون بشوره و به موقع برگردونه.» از خودم بدم اومد. راستی من شیعه‌ی امام حسینم یا این عزیز عراقی و خونواده‌اش؟! 👧 تو همین فکرا بودم که دو تا دختر بچه حدودا ۳ و ۵ ساله اومدن تو اتاق. آقا سید، با مهربانی بغلشون کرد و روی پاهاش نشوندشون و توی جیبِ پیراهنشون چیزی گذاشت. داداش خشایار هم که انگار منقلب شده بود دست کرد تو ساکش و کمی پسته درآورد و ریخت کفِ دستِ دختری که کوچیکتر بود؛ اما همه‌ی پسته‌ها یهو پخش شد روی زمین. دختر بزرگتر جلو اومد و دامن پیراهنش رو باز کرد و آقا سید پسته‌ها رو ریخت توی دامنش. 🔻 من و خشایار ماتمون برده بود. هر دو دختر بچه، هیچ انگشتی نداشتند. آقا سید، پاکت پسته رو بهشون داد و دخترها با خوشحالی از اتاق رفتن بیرون. با کمک سید، روی ویلچر نشستم. 🔅 صاحبخونه برای خداحافظی اومد و ما رو بغل کرد. وقتی خواستم باهاش دست بدم، دیدم او هم مثل دخترهاش انگشت نداشت. نمیدونم چه مشکلی وجود داشت. نه می‌تونستم عربی حرف بزنم و بپرسم نه روم می‌شد از سید علت رو جویا بشم. صاحبخونه به عربی چیزهایی گفت که من فقط عبارت عجل لولیک الفرج رو متوجه شدم... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
📌 عمود شماره ۱۱۸۶ 📖 مشغولِ خوندن زیارت عاشورا بودم که صدای گریه‌ی داداش خشی رو شنیدم. زیر لب چیزی زمزمه می‌کرد. حس کنجکاویم باعث شد کتاب دعا رو ببندم. گفتم: «داداش خشایار! چیزی شده؟» گفت: «نه، چیزی نیست.» گفتم: «چند روزه که می‌خواستم ازت یه سوالی بپرسم اما خجالت کشیدم. دوست دارم از خودت بگی. از اومدنت به راهپیمایی اربعین با پای پیاده. اصلا چی شد که اومدی؟» 🔅 خشی هم بینی‌اش رو بالا کشید و گفت: «حتما خودت هم فهمیدی من خیلی گروه خونم به اینجا‌ها نمی‌خوره. توفیق اجباریه دیگه.» و بعد از کمی مکث ادامه داد: «آقام خدا بیامرز میون‌دار هیئتِ امام حسین بود. همیشه می‌گفت می‌خوام یه روز پشتِ سرِ خانم زینب کبری (س) پیاده برم زیارت ارباب. اما مریضی و اجل مهلتش نداد. اومدنِ منم فقط به خاطر وصیتِ آقامه. اما دیشب و امروز، اتفاقاتی افتاد، که انگار دلم زمین‌گیرِ کربلا شده.» ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
📌 شماره عمود ۱۳۰۰ 🏙 شهر از دور پیدا بود. تعداد زائرهای پیاده هر لحظه بیشتر می‌شد. یه جورایی دیگه رفتن دست خودت نبود. سیل جمعیت، زائران رو با خودش می‌برد. به یه دو راهی رسیدیم که در موردش زیاد شنیده بودم. اول باید می‌رفتیم زیارت آقا قمر بنی هاشم یا زیارت مولا ابا عبدالله؟! 🔺 توی تردید و دودلی و مبهوت زیبایی بین الحرمین بودم که خشایار گفت: «راستی داداش اول باید بریم زیارت...» خندیدم. دلخور شد. سریع گفتم معذرت می‌خوام، خنده‌ام واسه این بود که منم دقیقا همین مشکل رو دارم. 🔆 هر دو خیره شدیم به چهره آسمونی سید همسفرمون. انگار مثل همیشه، همه‌ی سوال‌ و جواب‌ها رو می‌دونست. رسیده بودیم درست جلوی درب حرم علمدار. ادب به امام رو خشت خشت این بارگاه فریاد می‌زد. آقا سید گفت: «برای رسیدن به امامت، راهی به جز عباس شدن نداری.» 🔸 چشم‌هام توی بین الحرمین، دو دو می‌زد. دائم دنبال گمشده‌ای بودم یا نشونه‌ای که از اون گم شده باشه. آخه حالا که تو شب اربعین، مولا و امامم دعوتم کرده بود اینجا... 🔹 چه توقع بی‌جایی! من کجا و آقا حضرت حجة ابن الحسن کجا؟ چون من گدای بی‌نشان، مشکل بود یاری چنان / سلطان، کجا عیش نهان با رند بازاری کند؟ تو همین حال و هوا بودم که با صدای همیشه مهربون آقا سید به خودم اومدم. دیگه وقتشه. سحر اربعینه... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕زندگی عاشقانه💕
#ختم_صلوات #اربعین زیارت با پای دل..... میدانم که خیلیها امسال مثل ما حسرتی بزرگ در سینه دارند و چش
پایان به نیت تعجیل در ظهور اقا امام زمان (عج) خواستم نزدیک تر باشم به آقایم نشد تا بگیرم دامن لطف تو مولایم نشد خواستم از معصیت دوری کنم، آدم شوم بند ها را وا کنم از دست و پاهایم نشد ندبه های جمعه را هی خواب می مانم ببخش سر به زیرم که میان روضه پیدایم نشد ظاهراً ذکر تو را می گویم اما باطناً در میان عاشقانت باز هم جایم نشد راه دیدار تو اینبار از حرم شد باز، حیف خواستم تا محضر تو با سرم آیم نشد گفتمت یک بار در خوابم بیا، جانِ حسن سر به خاک مقدمت ای یار می سایم، نشد دائماً می چرخم آقا جان به دور معصیت از دو چشم خیس تو هربار، پروایم نشد کربلایم دیر شد، دارم خجالت می کشم آه آقا جان بگو که وقت امضایم نشد؟ 💥 در لحظات غروب اربعین.... با قلبهایی که در فراق کربلا شکسته و چشمهایی که به اشک ماتم ارباب نشسته با مولا و امام غایبمان عهد میبندیم که در لحظه لحظه عمرمان برای ظهورش زمینه ساز باشیم نه بار خاطر.... خدایا تو شاهد باش که ما به مدد ذکر صلوات در این روز ارباب برای ظهور مولایمان دعا کردیم😭 💥 به مدد همراهی تمام شما خوبان و عاشقان اباعبدالله الحسین (ع) و تمام جاماندگان دلسوخته ارباب 🌹 317 000 🌹 گل صلوات نذر ظهور مهدی فاطمه (س) شد بجای قدمهایی که نتوانستیم امسال در اربعین برداریم. 💥 از تمام شما خوبان که در این امر عظیم با نفسهای گرمتون همراهیمون کردید تشکر میکنم .انشاءالله روزیمان زیارت اربعین در کنار امام زمانمان باشد.... خدایا به برکت صلوات بر محمد و آل محمد کوتاهیهای ما را در امر یاری امام زمانمان ببخش و بر ما رحم فرما. 💥 الهی به برکت این ذکر شریف سایه شوم بیماری منحوس از سر مردم دنیا کم کن و ما را تا لحظه آخر در مسیر ولایت حفظ فرما دمتون گرم ممنون از همتون التماس دعا یاعلی مدد 1442 / شانزده مهر ماه 1399 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥 برگرفته از حوادث خرداد تا شهریور سال ۱۳۹۳ در شهر آمرلی عراق بود که با خوشه چینی از خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دلاور این شهر، به ویژه فرماندهی بی‌نظیر سپهبد شهید در قالب داستانی عاشقانه روایت شده است. نویسنده : فاطمه ولی نژاد ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#تنها_میان_داعش #قسمت96 انگار از حمله نیروهای مردمی وحشت کرده بودند که از میان بشکه‌ها نگاه کردم و
💠 دلم در آتش دلتنگی حیدر پَرپَر می‌زد و پس از هشتاد روز دیگر از چشمانم به جای اشک، خون می‌بارید. می‌دانستم این آتشِ نیروهای خودی بر سنگرهای داعش است و نمی‌ترسیدم این خانه را هم به نام داعش بکوبند و جانم را بگیرند که با داغ اینهمه عزیز دیگر برایم ارزش نداشت. موبایل خاموش شده، حساب ساعت و زمان از دستم رفته و تنها از گرمای هوا می‌فهمیدم نزدیک ظهر شده و می‌ترسیدم از جایم تکان بخورم مبادا دوباره اسیر داعشی شوم. 💠 پشت بشکه‌ها سرم را روی زانو گذاشته، خاطرات حیدر از خیالم رد می‌شد و عطش با اشکم فروکش نمی‌کرد که هر لحظه تشنه‌تر می‌شدم. شیشه آب و نان خشک در ساکم بود و این‌ها باید قسمت حیدرم می‌شد که در این تنگنای تشنگی و گرسنگی چیزی از گلویم پایین نمی‌رفت و فقط از درد دلتنگی زار می‌زدم... ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💠 دیگر گرمای هوا در این دخمه نفسم را گرفته و وحشت این جسد نجس، قاتل جانم شده بود که هیاهویی از بیرون به گوشم رسید و از ترس تعرض دوباره انگشتم سمت ضامن رفت. در به ضرب باز شد و چند نفر با هم وارد خانه شدند. از شدت ترس دلم می‌خواست در زمین فرو روم و هر چه بیشتر در خودم مچاله می‌شدم مبادا مرا ببینند و شنیدم می‌گفتند :«حرومزاده‌ها هر چی زخمی و کشته داشتن، سر بریدن!» و دیگری هشدار داد :«حواست باشه زیر جنازه بمب‌گذاری نشده باشه!» 💠 از همین حرف باور کردم رؤیایم تعبیر شده و نیروهای سر رسیده‌اند که مقاومتم شکست و قامت شکسته‌ترم را از پشت بشکه‌ها بیرون کشیدم. زخمی به بدنم نبود و دلم به قدری درد کشیده بود که دیگر توانی به تنم نمانده و در برابر نگاه خیره فقط خودم را به سمت‌شان می‌کشیدم. یکی اسلحه را سمتم گرفت و دیگری فریاد زد :«تکون نخور!» 💠 نارنجکِ در دستم حرفی برای گفتن باقی نگذاشته بود، شاید می‌ترسیدند باشم و من نفسی برای دفاع از خود نداشتم که را روی زمین رها کردم، دستانم را به نشانه بالا بردم و نمی‌دانستم از کجای قصه باید بگویم که فقط اشک از چشمانم می‌چکید. همه اسلحه‌هایشان را به سمتم گرفته و یکی با نگرانی نهیب زد :« نباشه!» زیبایی و آرامش صورت‌شان به نظرم شبیه عباس و حیدر آمد که زخم دلم سر باز کرد، خونابه غم از چشمم جاری شد و هق هق گریه در گلویم شکست. 💠 با اسلحه‌ای که به سمتم نشانه رفته بودند، مات ضجه‌هایم شده و فهمیدند از این پیکر بی‌جان کاری برنمی‌آید که اشاره کردند از خانه خارج شوم. ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 🍃 🍃 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به جانباز علی محمد سلگی که امروز به رحمت خدا رفتند ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💠امام صادق علیه السلام؛ 🔅«ای ابا بصير! خوشا به حال شيعيان قائم که در زمان غيبت انتظار او را می کشند، و در زمان ظهور فرمان او را می برند. آنهايند اولياء خداوندند که باکی بر آنها نيست و هرگز دچار اندوه نخواهند شد». 📚اثباة الهدة/ ج3/ ص476 🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طبق هرروز بردن نام حسین بن علی میچسبد: 👏السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ روزتان متبرک به نگاه ارباب دو عالم🌹 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥 همسرم تو خونه ساکت و کم حرفه و زیاد اهل شوخی و خنده نیست ولی با دوستاش اهل بگو و بخنده اهل گل خریدن و کادو دادن و ... نیست باید چیکار کنم ؟ 💥پاسخ : بی توجهی و تحویل نگرفتن برای همه ناراحت کننده ست،، و وقتی بیشتر ناراحت کننده میشه که از طرف همسر و شریک زندگی فرد انجام بشه،، حق داری ناراحت بشی خانوم، گفتین سه تا فرزند دارین و چندین سال از ازدواج تون میگذره و هنوز نتونستید با همسرتون یه قدم زدن دونفره داشته باشید. اینم خیلی اذیت کننده و ناراحت کننده ست، به هر دلیل این کناره گیری انجام میشه، آزار دهندگی اش برای شما کاملا محسوس هست. گاهی کم حرفی و قاطی نشدن مرد بعد از یه دوره در زندگی شروع میشه و ار ابتدا وجود نداشته،،، که در این صورت باید بررسی بشه و علت اش مشخص بشه،، اما گاهی این رفتار از ابتدای زندگی هست، مثل همسر شما، در این صورت چند نکته حائز اهمیت هست،، اول اینکه، همسرتون دوران کودکی سختی رو گذرونده، رابطه اش با مادرش خوب نیست و از نظر روحی بسیار آسیب پذیر و حساس هست. دوم اینکه، ناراحتی، شکایت واصرار برای تغییر رفتار، وضعیت ایشون رو بدتر میکنه و اصرارشون برای همراه نبودن با شما بیشتر میشه. سوم،، این رفتار همسرتون برای خودشون کاملا توجیه موجه داره و دلیلش قابل قبول هست،، سرزنش، نصیحت و سفارش دیگران باعث تنهایی و بداخلاقی ایشون و فاصله بیشتر از شما میشه. چهارم،، با هر کس در مورد این رفتار همسرتون صحبت کنید،، حق رو به شما میدن، حتی بچه‌های خودتون هم طرف شما رو میگیرند،، و این باعث تنهایی و تشدید رفتار همسرتون میشه. بنابراین آیا راهی هست؟ 😔 بله هست بانو،، عزیزم،، گاهی مشکل رو باید حل کرد و گاهی حل مشکل، در قبول کردن اون هست،، یعنی چی؟ یعنی پذیرش مسئله،، این یه راهکار و تکنیک درمانی برای حل مشکل هست. خانومی، این همه سال، اذیت شدین تا همسرتون رو متقاعد کنید شما رو ببینه، حضورتان رو احساس کنه و در کنار شما دیده بشه،،،، نشد. هم خودتون خسته شدین هم همسرتون،، گاهی عصبانی شدین، گاهی احساس زبون بودن و ضعف کردین، و شاید گاهی متوجه نگاه تحقیر آمیز و سرزنش اطرافیان تون شده باشید. درسته؟ عزیزم،،، بیا از امروز به بعد،،، روش تون رو تغییر بدین! 😍 اینطور فکر کنید 👇👇 "همسرم یه مرد مهربون، باگذشت، دست و دل باز، مسئولیت پذیر، مردم دار، حلال خور و کاری هست،، یه پدر خوب و وظیفه شناس،، و یه دوست و همسر خوب مثل همه ی مردهای خوب دیگه،،، فقط یه فرق با بقیه دلش نمیخواد با زنش بیرون بره،،، صحبت کنه، گرم برخورد کنه،،گل بخره، حرفهای قشنگ بزنه،، تغییر هم نمی کنه،،، اما در عوض برای من و بچه‌ها کم نمیذاره،، مهربون و خوبه،، یه همسر و یه پشتیبان محکم هست. این کارش اذیتم می کنه،،، اما با تمام وجود بهش احترام می ذارم و قبولش میکنم. مثل خیلی از آدمهای دیگه که یه نقص جسمی دارند،، و ازدواج کردند، همسرشون هم با نقص همسرشون کنار اومده و همون طوری که هست، بهش احترام میذاره. " تغییر نگرش شما باعث تغییر رفتارتون میشه،، و تغییر رفتار شما،، تغییر رفتار بچه‌ها تون و ⏪⏪⏪⏪⏪آرامش، پذیرش و محبت همسرتون رو به دنبال خواهد داشت. ان شا الله. و فاصله بین تون کاهش پیدا می کنه، مطمئن هستم تا امروز، این احترام و تکریم همسرتون در خانواده، توسط فرشته مهربانی مثل شما انجام شده چون،، توانستید این مدت طولانی رو تحمل کنید و فرزندان خوب و شایسته ای تربیت کنید. فقط از درون خودتون دارین ، حرص و جوش و حسرت میخورین،،، پس از این به بعد حرص و جوش و شکایت ممنوع ⛔ با شنیدن و دیدن حال و زندگی و آرزوی شما،،، بسیاری از ما متوجه شدیم که یه حمدلله و شکرا لله از ته دل به خدا بدهکاریم. و شما بانی این شکر هستید. موید باشید ✋ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😉 🔵خانوما یکی از رفتارهایی که مردها خیلی دوست دارن، اینه که خانومشون تند و فرررز باشه، سعی کنید یه کم تو کارها سرعت عملتون را بالا ببرید، این سرعت عمل به خرج دادن شما را به روحیات مردتون نزدیک میکنه... 👈👈 مثلا وقتی قراره برید جایی، سریع آماده بشید... نذارید شوهرتون سه ساعت لباس پوشیده منتظرتون بمونه و کلافه بشه...😖 این طبیعیه که خانوما مدت زمان آماده شدنشون خیلی بیشتر از آقایونه، ولی یه خانووووم 👈جوری وقتو برنامه ریزی میکنه که هم زمان با شوهرش آماده بشه... 🔵یا مثلا تو مراسم های عروسی که معمولا بعد از شام مردها همه بیرون تالار جمع میشن منتظر همسرانشون؛شما سعی کنید جز اولین خانومایی باشید که آماده میشه و میاد پیش شوهرش؛ ❌نه اینکه هی صد بار شوهرتون زنگ بزنه بگه چرا نمیای پس کجایی؟ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🍃 محبت برای روح یک زن، مثل هوا برای تنفس لازم است. زن و مرد به محبت همدیگر احتیاج دارند اما نیاز روحی یک زن به محبت شوهر، فوق العاده مهمتر و حساستر است...* ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا