4_5767019422048847522.mp3
9.85M
🌸 #میلاد_حضرت_ابوالفضل(ع)
💐همه جا پر از نوره
💐قمر رو زمین اومد
🎤 #سید_رضا_نریمانی
👏 #سرود
👌فوق زیبا
🌷گلچین بهترین #مولودی های روز
♨️ @Maddahionlin 👈
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#حی_بودن
#ارسالی_اعضا
فضاسازی منزل و (در ورودی طبقه مون روی جاکفشی )جهت اعیاد شعبانیه ... سبد حصیری هم تزیین کردم برای وسایلای خرده و ...
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
صلی الله علیک یا اباعبدالله 🌸🌸 از خاطر دهر کی رود یاد حسین (ع) گلبانگ عدالت است فریاد حسین (ع) بر خ
#ختم_صلوات بمناسبت اعیاد شعبانیه
تا الان
23500
گل صلوات فرستاده شده
دمتون گرم حاجاتتون روا
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
رمان #ناحله
نویسندگان : فاطمه زهرا درزی ؛ غزاله میرزاپور
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
*⚘﷽⚘ #ناحله #قسمت24 #پارت_دوم انگار منو به چشمِ یه حامی میدید و وجودم براش در مقابل نگاه بابا دلگ
#ناحله
#قسمت25
#پارت1
واسه اینکه واسش سخت نشه ب حرف زدن ادامه دادم
نگاه تحسین آمیز آقا کمیل و خانومش رو ریحانه مشهود بود
روح الله هم وقتی متوجه سکوت جمع شده بود
برگشت و به ریحانه نگاه کرد
بعدشم که به حرف گرفتمش و مشغول صحبت شدیم
ریحانه سینی چایی و جلوی آقا کمیل نگه داشت که گفت
+بح بح دست شما درد نکنه
چایی و پخش کرد و هرکی یه چیزی گفت
با اشاره زن داداش نشست کنارش .
ظرف شیرینی و شکلات و از رومیز ورداشتم و تعارف کردم بهشون
دوباره جو مثه قبل شده بود
که بابا نگاهش و به روح الله دوخت
به نظر میرسید روح الله هم خودشو برای رگبار سوالای بابا آماده کرد بود
از تحصیلش پرسید
که جواب داد میخواد درسش و تو حوزه ادامه بده
از دارایی و شغلش پرسید
که خیلی صادقانه و با اعتماد ب نفسی ک نشان از یه پشتیبان قوی تو زندگیش میداد جواب داد
و اینم ب حرفاش اضافه کرد که ان شالله اگه خدا بخواد کار میکنه تا خونه بگیره و خلاصه تمام تلاشش و میکنه تا رفاه و برای ریحانه فراهم کنه .
وضع مالیِ باباش خوب بود ولی روح الله دوست داشت رو پاهای خودش وایسته و مطمئن بودم این ویژگی برای پدر من میتونه خیلی جذاب باشه.
با لبخندی ک روی لبای بابا نشست از حدسی ک زدم مطمئن شدم .
خلاصه یه سری حرفای دیگه زدن و ریحانه و روح الله و فرستادن تا حرف بزنن
ریحانه خجالت زده روح الله و به سمت اتاقش راهنمایی کرد
سعی کردم حس کنجکاویم و سرکوب کنم و آروم بشینم سر جام با اینکه خیلی سخت بود
۲۰ دقیقه بعد روح الله در و باز کرد و کنار وایستاد تا اول ریحانه خارج شه
با دیدن قیافه شاد و خندون ریحانه تو دلم گفتم که حتما روح الله مخشو زده...
و با شناختی که ازش داشتم میدونستم میتونه قلبشو تسخیر کنه...
از لبخند ریحانه یه لبخند عمیق رو لبم نشست و خیالم راحت شد
با تمام وجود ارزو کردم خوشبخت شه و همیشه لبخند رو لباش باشه
وقتی ک متوجه نگاهای ما رو خودشون شدن
دوباره سر ب زیر شدن و لبخنداشون جمع شد ک باعث خنده ی جمع شد
بیشتر خجالت کشیدن...
بابا گفت
+ریحانه جان مبارکه؟
ریحانه سکوت کرد که آقا کمیل پرسید
دخترم
+سکوتت و چی تعبیر کنیم ؟
قبول میکنی دخترِ ما شی ؟
ریحانه لبخندی زد و بازم چیزی نگفت*
#نویسنده✍
#غیــن_میــــم🧡 #فـــاء_دآل💚
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حرام_است❌
ادامــه.دارد....
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#ناحله
#قسمت25
#پارت_دوم
لبخندم و جمع کردم و اخم کردم
منتظر بودم مهمونا برن حالش و بگیرم دیگه زیادی داشت میخندید و این روح الله سر ب زیرم پررو شده بود و هی نگاش میکرد
متوجه اخمم که شد لبخندش خشک و شد و خوشبختانه دیگه نیشش تا بنا گوش وا نشد
مادر روح الله گفت
+اذیتت نمیکنیم عزیزم میتونی بعد جوابمونو بدی
ریحانه که با این حرف معصومه خانوم خیالش راحت شده بود نفس عمیق کشید
نشستن سر جاشون دوباره .
همش داشتم حرص میخوردم
عه عه عه تا الان نگاه نمیکردن به هماا
الان چرا چش ور نمیدارن از هم
معلوم نی چی گفتن ک...
اصن باید با ریحانه میرفتم تو اتاق .
خوشبختانه خُلَم شده بودم .
درگیر افکارم بودم که از جاشون بلند شدن و بعد خداحافظی باهامون از خونه خارج شدن
تا رفتن بیرون با اخم زل زدم ب ریحانه که باترس نگاشو ازم گرفت و رفت آشپزخونه
دنبالش رفتم
داشت آب میخورد و متوجه حضور من نبود
به چارچوب در تکیه دادم و دست ب سینه شدم
وقتی برگشت گفت
+عهههه داداش ترسیدم
چیزی نگفتم که گفت
+چیه ؟
جعبه دستمال کاغذی و گرفتم و پرت کردم براش و
_چیه و بلااا
خجالت نمیکشی؟؟رفتی تو اتاق جادو شدیااااا ؟چرا هی میخندیدی هااا؟
دستپاچه گفت
+عه داداش اذیت نکن دیگه
_یه اذیتی نشونت بدم من
دوییدم سمتش
دور میز میچرخید
+داداشششش
_داداش و بلااا حرف نزن بزا دستم بت برسههه
علی اومد آشپزخونه و گفت
+ عه محمد گناه داره ولش کن .بچمون ذوق زده شد
تا علی اومد داخل ریحانه پرید بیرون ک دنبالش رفتم
با پام محکم لگد زدم به پشتِ زانوش
صدا زن داداشم بلند شد
+ولش کن آقا محمد کشتی عروس خانوممونو
با این حرف زن داداش گفتم
_عه عه عه دختره ی هل نزدیک بود همونجا بله رو بگههه
یدونه آروم زدم تو گوشش و گفتم
_خب واسه امروز کافیه دیگه دلم خنک شد
همه خندیدن
بابا هم با خنده نگاهمون میکرد و سرش و تکون میداد
ریحانه دیگه نگام نکرد و هی چش غره میداد
رفت تو اتاقش
درو بست
بابا گفت شام بریم بیرون
رفتم تو اتاق ریحانه
با خشم گفت
+اون درو و واس چی گذاشیم ؟
باهام قهر بود
نشستم کنارش
هلم داد و گفت
+محمد برو بیرون میخوام بخوابم
دستشو گرفتمو بلندش کردم
یه خورده بد قلقی کرد ولی بعدِ کلی ناز کشیدن راضی شد باهامون بیاد.
چادرشو سرکردو رفتیم بیرون!*
#نویسنده✍ #غیــن_میــــم🧡 #فـــاء_دآل💚
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حرام_است❌
ادامــه.دارد....
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه320ازقرآن🌸
#جز_شانزدهم🌸
#سوره_طه🌸
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_احمد_کشوری 😍😍😍😍
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
منتَظَر ؛ هماوست که قرنها در انتظار بلوغ منتَظِر است!
و شرححال این بلوغ، وفاست!
منتَظَر، چشمبراه تکثیر وفای همان هفتاد و دو جانِ لشکر حسین علیهالسلام،
در سیصد و سیزده جانِ دیگر است!
وفایی از همان جنس مرغوب وفایِ عباس...
آزمون وفا را که قبول شویم؛
کشتی نجات ما نیز، به دادمان خواهد رسید!
#اللّهمعجّللولیکالفرج 🌺🌾
🌾🌿🌸🌾🌿🌸🌾🌿🌸🌾🌿🌸
واحد اندازه گیری انسانیت:
دست هایی است که گرفتیم؛
گره های است که
ازمشکلات دیگران بازکردیم؛
دلهایی که به دست آوردیم
و اشکهایی که به لبخند نشاندیم
سلام صبح اخرین روز 5شنبه سال 99 تون بخیر
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#حدیث_عشق
ღ
📜 #حــدیثامـــروز
❤️ پيامبراڪرم صلىاللهعليهوآله :
هركس دوست دارد ڪـہ نامه اعمالش
او را خوشحال ڪند، استغفـــار در آن
را زياد گـــرداند.
📔 ميـــزان الحڪمـہ ، جلــد ۸
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#نکات_تربیتی_خانواده
#قسمت124
علامت یه بیماری
🌹 توی یه زندگی خانوادگی درست و یه تربیت صحیح دینی، زن و مرد باید عمدۀ توجه و لبخندشون برای همدیگه باشه نه برای غریبه ها!
💢 اگه یه خانم یا آقایی دید که دلش بیشتر با غریبه هاست و با اونا بهتر سرگرم میشه، این علامت #بیماری هست.
⭕️ خیلی وقتا میشه که یه آقا با غریبه ها خیلی خوب و مهربون صحبت میکنه:
- سلام!!! حال شما؟ احوال شما؟ چه خبرا؟😍😘
- خیلی خوشحال شدم زیارتتون کردم؟ قربونتون برم!
* بابا بی خیال! 😒
چه خبرته با غریبه ها اینطوری صحبت میکنی؟!😒
🔺 باشه اشکالی نداره که با غریبه ها قشنگ حرف بزنی «اما اگه با پدر و مادر و همسرت از این بهتر صحبت نمیکنی بدون که بیماری!»
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🌺 #نکات_تربیتی_خانواده
#قسمت125
🔷 اگه با پدر و مادر و همسرت از این بهتر صحبت نمیکنی بدون که بیماری!»
- چرا؟😣
* ببین عزیز دلم؛ آدم ممکنه بقیه رو گول بزنه اما خدا رو که نمیتونه فریب بده!😊
خداوند متعال داره میبینه که میخوای با "لبخند مصنوعی" دل غریبه ها رو به دست بیاری و پیش اونا عزیز بشی.
در حالی که خدا دستور داده اول از همه به نزدیکانت برسی. 👌
✅ «اول از همه باید دل پدر و مادر و همسرت رو به دست بیاری».
کسی که دنبال لذت بردن توی خانوادش نباشه، دنیا اجازه نمیده آب خوش از گلوی همچین آدمی پایین بره!☺️
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#نکات_تربیتی_خانواده
#قسمت126
روح همیشه جوان
🔷 یه موضوعی که معمولا ازش غفلت میشه اینه که در نگاه دینی، انسان قرار نیست سی چهل سال زندگی کنه. ✔️
✅ قراره 70 سال و بیشتر زندگی کنه.
این عاقلانه نیست که آدم توی جوانی، با برخورد ناشیانه و شتابزده با لذت، توانایی لذت بردن خودش رو در سنین بالاتر از بین ببره.❌❌❌
این جمله رو دقت کن: «روح انسان همیشه دنبال لذت هست».
👆👆👆👆👆👆👆
یعنی اینطور نیست که اگه انسان پیر بشه دیگه دنبال لذت بردن نباشه.💢
🌹 بلکه بر خلاف جسم، روح انسان همیشه جوان باقی میمونه و نیاز به لذت های مختلف داره.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══