eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.4هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
💕زندگی عاشقانه💕
#جانم_میرود #قسمت87 _مهیا بابا! زود باش الان اذان رو میگند. _اومدم! مهیا، کش چادر را روی سرش درست
مهیا، دو کاسه ی بستنی را روی میز گذاشت. زهرا، کنجکاو به او نزدیک شد. _خب بگو... _چی بگم؟! _چطوری چادری شدی؟! مهیا، با قاشقش با بستنی اش بازی میکرد. _چادری شدنم اتفاقی نبود! بعد از راهیان نور، خیلی چیزها تغییر کردند، بیا در مورد یه چیزای دیگه صحبت کنیم. زهرا، متوجه شد که مهیا دوست ندارد در مورد گذشته صحبتی کند. _راستی...از بچه ها شنیدم دستت شکسته! _آره! تو اردو افتادم. بچه ها از کجا می دونند؟! _مثل اینکه صولتی بهشون گفته! مهیا، با عصبانیت چشمانش را بست. _پسره ی آشغال... _چته؟! چیزی شده؟! _نه بیخیال...راستی از نازنین چه خبر؟! زهرا ناراحت قاشق را داخل ظرف گذاشت و به صندلش تکیه داد. _از اینجا رفتند! مهیا با تعجب سرش را بالا آورد! ــ چرا؟!! _یادته با یه پسری دوست بود؟! _کدوم؟! _همون آرش! پسر پولداره!! ــ خب؟! ـــ پسره بهش میگه باید بهم بزنیم، نازی قبول نمیکنه و کلی آرش رو تهدید میکنه که به خانوادت میگم...ولی نمی دونست آرش این چیز ها براش مهم نیست. _خب... بعد... ــ هیچی دیگه آرش، هم میره به خانواده نازی میگه، هم آبروی نازی رو تو دانشگاه میبره... مهیا شوکه شده بود. باورش نمی شد که در این مدت این اتفاقات افتاده باشد. _خیلی ناراحت شدم. الان ازش خبر نداری؟ _نه شمارش خاموشه! مهیا به ساعت نگاهی کرد. ــ دیر وقته بریم... زهرا بلند شد.... تا سر کوچه قدم زدند. دیگر باید از هم جدا می شدند. زهرا بوسه ای به گونه ی مهیا زد. _خیلی خوشحالم که خودتو پیدا کردی! مهیا لبخندی زد. _مرسی عزیزم! مهیا لبانش را تر کرد. برای پرسیدن این سوال استرس داشت: ــ زهرا... ـــ جانم... ــ تو که چادری بودی این سه سال... دیگه چادر سر نمیکنی؟! زهرا، لبخند غمگینی زد و سوال مهیا را بی جواب گذاشت. ــ شب بخیر! مهیا به زهرا که هر لحظه از او دور می شد، نگاه می کرد. به طرف خانه رفت. سرش را بلند کرد، به پنجره اتاق شهاب نگاهی انداخت با دیدن چراغ روشن، با خوشحالی در را باز کرد و به سمت بالا دوید . وارد خانه شد. سلام هول هوکی گفت و به اتاقش رفت. پرده پنجره را کنار زد. به اتاق شهاب خیره شد. پرده کنار رفت. مهیا از چیزی که دید وار رفت! شهین خانوم بود که داشت اتاق را مرتب می کرد. مهیا چشمانش را بست و قطره اشکی که روی گونه اش نشست را پاک کرد. لباس هایش را عوض کرد. یکی از کتاب هایی که خریده بود را برداشت و در تاقچه نشست و شروع به خواندن کرد. برای شام هم از اتاقش بیرون نرفته بود. آنقدر مهو خواندن بود که زمان از دستش در رفته بود. نگاهی به ساعت انداخت. ساعت ۲ بامداد بود. نگاهش را به طرف پنجره اتاق شهاب چرخاند، که الان تاریک تاریک بود... لبخنده حزینی زد. خودکار را برداشت و روی صفحه ی اول کتاب نوشت: ... 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚫️ ⚫️ ⚫️ ثواب تلاوت این صفحه هدیه به ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
📖 السَّلاَمُ عَلَى مَهْدِيِّ الْأُمَمِ وَ جَامِعِ الْكَلِمِ‏... 🌱سلام بر آن خورشیدی که همه مردمان تاریخ در انتظارش بوده اند و با طلوعش همگان زیر سایه محبّتش یکدل و یک نوا می شوند. 🔅سلام بر او و بر لحظه های طلوعش. 📚 مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان سلام الله علیه به نقل از سید بن طاووس. 🕊🍀🌾🕊🍀🌾🕊🍀🌾🕊🍀🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر مشتی پلاک و استخوان‌اند رموز هستی و جانِ جهان‌اند چو خونی در رگ هستی، روان‌اند چو جان، در جسم این امت نهان‌اند 🌟نشان صاحب زمان‌اند(عج) 🌷شادی روح و تسلای دل مادران شهدا 🌷آغاز ، گرامی داشت یاد و خاطره شهیدان هشت سال جنگ تحمیلی گرامی باد. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من دلم خوش بود با شوق وصال حال با حزن فراق و داغ دل باید چه کرد 5_روز تا 🏴 💚 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام دختر من ۵ ساله خیلی برادرش که ۱۱ میزنه واذیت می کنه کلافه شدم نمیدونم چکار کنم 🐻🍃🐻 ☘️سلام ،، احتمالا توجه تون به پسر 11 ساله تون زیاده،، حسادت و رقابت خواهر و برادر طبیعی هست اما اگه باعث آزار و اذیت یکی از اونها بشه،، یعنی گیر از والدینه😅 یه کم توجه مثبت و تعریف از کارهای خوب دخترتون رو بیشتر کنید.👉 و یه کم به پسرتون👈 با تشکر، مسئولیت دادن و احترام،، اقتدار ببخشید. 👉 ✅آگه این دو کار رو انجام بدین،، میزان زیادی از دعواها و تنش هاشون کم میشه ان شا الله ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام .یه راهنمایی میخواستم. من پسرم 2 سال و 2 ماهشه یه عادت خیلی بد داره مثلا وقتی میریم خونه مامان بزرگ هاش اسباب بازی های که اونجاست و اون بازی میکرده اگه بچه های دیگه بردارن همش گریه میکنه و مخواد ازشون بگیره با اینکه مال خودش نیست اسباب بازی ها. از طرفی با بچه داداشم که 6 ماه ازش کوچکتره همش میخواد یه چیزی ازش بگیره که بگه مال خودمه. به نظرتون چیکار کنم من خیلی اذیت میشم بابت این رفتارش مجبور میشم به خاطر گریه هایی که میکنه بیام خونه.میشه کمکم کنید...... 🌻💔🌻 ☘️ سلام حرص نخورید عزیز،، کودک شما تازه دوساله ست،، الان از نظر سن عقلی، مفهوم شراکت و با هم بازی کردن و مالکیت موقت برای کودک مفهوم نیست. مثل اینکه بچه ی سه ساله ای نمیتونه کتاب بخونه،، مادر حرص بخوره چرا نمیتونه! یواش یواش با کلام بهش بگین،، 💟کلام مثبت در یادگیری، بسیار تاثیر داره،، مثلا اگه شما بگین،، ببین این اسباب بازی ها مال تو نیست ها،، باهاشون بازی کن بعد باید بذاریش اینجا،، خب خب باشه؟!( شایدم یکم ناخواسته داد بزنید،!! ) ⛔ درست نیست! و اتفاقا کودک برای داشتن اون شی حریص میشه و دوست داره با خودش ببره! ✅پسرم، ،مامان بزرگ این اسباب بازی رو داده به شما که باهاش بازی کنی،، میدونی که چقدر دوست داره... _مال خودمه؟ تا وقتی اینجا هستی آره مامانی،، _اما من میخوام با خودم ببرمش خونه مون.. فردا که بیایم اینجا با چی میخوای بازی کنی پسرم، چیزی نیست باهاش بازی کنی.. _دوباره میارمش! **حالا بازی کن پسرم،، بعدا راجع بهش صحبت می کنیم. ✴بعدا که بازی اش کامل تموم شد،، احتمالا یادش میره یا اسباب بازی رو رها میکنه چون لذت اش رو بدون منع و حرص برده و ولعی برای داشتن اون نداره،، در غیر این صورت با مهربانی و قاطعیت قبول نکنید با خودش بیاره،، بگین فردا که اومدیم هر چقدر دوست داری باهاش بازی کن. ♋برای مفهوم شراکت،، حتما کودکان چند تا اسباب بازی شبیه داشته باشند تا بازی شون به کشمکش و دعوا کشیده نشه... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
⭕صرف این‌که دائما به کودک تذکر بدهيد "مودب باش، درست بشین، سلام کن و..." 🌷👇 🔹️ نه تنها مهارت‌های اجتماعی کودک افزایش نمي‌ياد بلکه اعتماد به نفس او نيز کاهش پيدا مي‌كند. کودک نوپا تصوری که شما از ادب و تربیت دارید، ندارد. اين‌طور نيست که اگر کودک شما در 2 سالگی سلام نکرد، در بزرگسالی هم سلام نکند. او مفهوم سلام کردن را نمی‌داند و شما هم قادر نخواهید بود با هیچ منطقی این موضوع را به او تفهیم کنید. او باید خودش آمادگی لازم را پیدا کند. پس به هیچ وجه کودک نوپا را مجبور به سلام کردن نکنید و برای سلام کردن صرفا از تکنیک جدول تربیتی "ترغیب و تشویق" استفاده كنيد. هیچ‌ وقت به او براي انجام ندادن رفتارهای اجتماعی احساس شرم و گناه ندهید و از جملاتی مانند: بد و زشت است و گناه و... استفاده نکنید. اصرار و خواهش هم در انجام این رفتار‌ها تاثیری نخواهد داشت. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رابطه والدین با فرزند نباید قطع شود پدر مهربان تو باید حامی و تکیه گاه پسرت باشی تا درمواقع ضروری به تو پناه بیاورد مادر عزیز بخاطر درس و مشق فرزندت باهاش وارد جنگ نشو، حفظ رابطه خوب تو با بچت مهمتره انقدر رابطه خوبی با فرزندتون داشته باشید که تمام اتفاقات و رازهای خودشو به شما بگه... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
‎ اگر کودکی با بزرگ شود، ❤ می‌آموزد. اگر با بزرگ شود، می‌آموزد. 👉 و اگر با بزرگ شود، را می‌آموزد.✅ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
به قلم فاطمه امیری ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#جانم_میرود #قسمت88 مهیا، دو کاسه ی بستنی را روی میز گذاشت. زهرا، کنجکاو به او نزدیک شد. _خب بگو..
_ای بابا! این دیگه کیه؟! دوباره رد تماس زد.... مهران از صبح تا الان چند بار تماس گرفته بود. اما مهیا، همه را رد تماس زده بود... چادرش را مرتب کرد؛ کیفش را برداشت؛ و گفت: _مامان بریم؟! _بریم! مهلا خانم و مهیا، برای عیادت مریم، آماده بودند. بعد از فشار دادن دکمه آیفون، شهین خانوم در را برایشان باز کرد. محمد آقا، خانه نبود و چهار نفر در پذیرایی نشسته بودند. مریم، سینی شربت را جلویشان گذاشت. _بنشین مریم! حالت خوب نیست. _نه! بهتر شدم. دیشب رفتم دکتر، الان خیلی بهترم. مهلا خانم، خداروشکری گفت. _پس مادر... مراسم عقدت کیه؟! شهین خانم آهی کشید و گفت: _چی بگم مهلا جان... هم مریم هم محسن می خوان که شهاب، تو مراسم عقد باشه... ولی خب، تا الان که از شهاب خبری نیست. شهین خانم، نگاهی به دخترکش انداخت، که با ناراحتی سرش را پایین انداخته بود. _محمد آقا هم گفت، اگه تا فردا شهاب نیاد پس فردا باید مراسم برگزار بشه... مهلا خانم، دستش را روی زانوی شهین خانوم گذاشت. _خدا کریمه، شهین جان! خوب نیست زیاد طولش بدین.... بالاخره جوونند، دوست دارند با هم برند بیرون، بشینند حرف بزنند، حاج آقا خوب کاری میکنه مهیا، اشاره ای به مریم کرد. بلند شدند و به سمت اتاق مریم رفتند. مریم روی تخت نشست. _چته مریم؟! مریم، با چشم هایی پر از اشک، به مهیا نگاهی کرد. _خبری از شهاب، نیست.. با این حرف مریم، مهیا احساس ضعف کرد. دستش را به میز گرفت، تا نیفتد. با اینکه خودش هم حالش تعریفی نداشت، اما دلش نمی آمد، به مریم دلداری ندهد. با لبخندی که نمی توان اسم لبخند را رویش گذاشت... کنار مریم نشست و او را در آغوش گرفت. _عزیزم...خودش مگه بهتون نگفته، نمیشه بهتون زنگ بزنه؟! کارش هم حتما طول کشیده، اولین ماموریتش که نیست! مگه نه؟! مریم از آغوش مهیا، بیرون آمد و با چشمانی پر اشک به مهیا نگاه کرد. _ولی من می خوام تو مراسم عقدم داداشم باشه! انتظار زیادیه! _انتظار زیادی نیست! حقته!اما تو هم به فکر محسن باش؛ از مراسم بله برونتون یه هفته گذشته، خوب نیست بلا تکلیف بگذاریش... _نمی دونم چیکار کنم؟ نمی دونم ! _بلند شو؛ لوس نشو! مراسم عقد و برگزار کنید. از کجا میدونی تا اون روز، شهاب نیاد. یا اگه هم نیومد، تو عروسیت جبران میکنه. مریم لبخندی زدبوسه ای به گونه ی مهیا زد. _مرسی مهیا جان! _خواهش میکنم خواهری. ما بریم دیگه... _کجا؟! زوده! _نه دیگه بریم... الان پدرم هم میاد. مریم بلند شد. _تو لازم نیست بیای! بنشین چشمات سرخ شده نمی خواد بیای پایین.. همانجا با هم خداحافظی، کردند. مهیا از اتاق مریم خارج شد. نگاهی به در بسته ی اتاق شهاب انداخت. با صدای مادرش، از پله ها پایین رفت. _بریم مهیا جان؟! _بریم... 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
⚫️ ⚫️ ⚫️ ثواب تلاوت این صفحه هدیه به ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
📌حسین را بشناس 👤 استاد : 🔅امام زمان وقتی ظهور می‌کنند اهل عالم را خطاب قرار می‌دهند و خود را با علیه‌السلام معرفی می‌کنند و می‌فرماید: «آگاه باشید ای اهل عالم! من دوازدهمین امام هستم، آگاه باشید ای اهل عالم! که منم شمشیر انتقام‌گیرنده، آگاه باشید ای اهل عالم! که جَد من حسین را تشنه‌کام کشتند» 🚩 دلیل اینکه امام، مردم دنیا را مخاطب قرار می‌دهند این است که هنگام ظهور، مردم امام حسین را می‌شناسند. پس حسین را بشناس...! 📚 سخنرانی لبیک یا حسین، لبیک یا مهدی / آذر ۹۳، مشهد 🍃🌻☘🌼🍃🌻☘🌼🍃🌻☘🌼
در همه کانالهای ما باشید ضرر نمیکنید😊👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷سلام صبح زیباتون بخیر پنج شنبه تون معطر به ذکر عطر خوش صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان  پاک و مطهرش الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ در پناه لطف حق تعالی و عنایت اهل بیت علیهم السلام عاقبت بخیر باشید ان شالله 🌷پنج شنبه تون پر برکت ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نگویید جا مانده‌ایم! 👌 کسی که قلب و روحش رفته، جامانده نیست. جامانده کسی است که عشق و شور و طلب زیارت اربعین به ذهنش هم نرسیده و علاقه‌ ندارد. اگر به هر دلیلی اشتیاق رفتن هست و شرایطش نیست خیری بوده و ثواب نیت را برده‌اید. شاکر باشید و نگویید جا مانده‌ایم.🙏 🔸آیت‌الله جوادی آملی