#صفحه122ازقرآن🌹
#جز_شش🌹
آغاز جز هفت
#سوره_مائده 🌹
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_شکرالله_شاه_نظری
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
اینم تزیین خونه ما این پرچم رو از نجف خریدم به نیت اینکه بزنم داخل خونمون منم دیدم شما ها همه برای محرم اماده شدید منم حی شدم و امروز نصب کردم...
یا امام حسین😭🙏
#هر_خانه_یک_حسینیه
#ارسالی_اعضا
✍قبول باشه از همتون
التماس دعا
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
بفرمایید اینم عکس خونه من هرسال پرده میزنم⚫🏴، تواین روز عزیز واسه بچه دارشدن منم لطفا خیلی دعا کنید از طرف همه همگروهیها التماس دعا
مخصوص دارم، الهی خداوند به همه زوجها فرزند سالم صالح عطا کنند🙏
✍ دوستان برای این عضو خانواده زندگی عاشقانه و تمام زوجها دعا کنید تا خدا بهشون فرزند سالم و صالحی بده
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هر_خانه_یک_حسینیه
#ما_ملت_امام_حسینیم
#هر_خانه_یک_حسینه
#ارسالی_اعضا
زینبیه مامزین به پرچم متبرک حرم خانم رقیه علیهاسلام
✍ السلام علیک یا بنت الحسین
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#تنها_میان_داعش
نویسنده : فاطمه ولی نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#تنها_میان_داعش #قسمت16 🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 ✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_شانزدهم 💠 نمیدانستم شمارهام را از کجا
#تنها_میان_داعش
#قسمت17
نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانهام را روی انگشتانش حس میکرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیامگیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند.
💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم میرسید که صدای گریه زنعمو فرشته نجاتم شد.
حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زنعمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بیقراری گریه میکند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداریاش میداد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟»
💠 هنوز بدنم سست بود و بهسختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بیصدا گریه میکنند.
دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانهای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :«#موصل سقوط کرده! #داعش امشب شهر رو گرفت!»
💠 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پلههای ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :«#تلعفر چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم.
بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از #ترکمنهای شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی میکرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمیدانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است.
💠 عباس سری تکان داد و در جواب دلنگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ میزنیم جواب نمیدن.»
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#تنها_میان_داعش
#قسمت18
#قسمت_هجدهم
گریه زنعمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزادهها به تلعفر برسن یه #شیعه رو زنده نمیذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت.
💠 دیگر نفس کسی بالا نمیآمد که در تاریک و روشن هوا، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد.
همه نگاهش میکردند و من از خون #غیرتی که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریهام گرفت.
💠 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا میآمد، مردانگیاش را نشان داد :«من میرم میارمشون.»
زنعمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم میزنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
این جمعه هم گذشت، تو اما نیامدی
پایانِ سبز قصه دنیا، نیامدی
مانده ست دل اسیر هزاران سؤال تلخ
ای پاسخ هر آنچه معمّا، نیامدی
کِز کرده اند پنجره ها در غبار خویش
ای آفتاب روشنِ فردا، نیامدی
افسرده دل به دامن تفتیده کویر
ای روح آسمانی دریا، نیامدی
ای حسّ پاکِ گم شده روح روزگار
زیباترین بهانه دنیا نیامدی
ای از تبار آینه ها، ای حضورسبز
ای آخرین ذخیره طاها نیامدی
این جمعه هم گذشت و غزل ناتمام ماند
این است قسمتِ دلِ ما، تا نیامدی
#اللّهم_عجّل_لولیک_الفرج🌹🌹
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
شال عزای تو به عزایم نشانده است
وقت عزایمان شده، صاحبعزا بیا...
▪️اللهم عجل لوليک الفرج
▫️بحق سيدتنا الزينب علیها السلام
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤
🌹🖤🌹🖤🌹🖤
🌹🖤🌹🖤
🌹🖤
#تلنگر
⭕️ صاحب عزای حسین
#پیشنهادمطالعه👌🏻
#تفکر
▪️ باز هم محرمی دیگر آمد؛ با اشک ها و بغض های گاه و بی گاهش، با روضه های همیشه سوزناکش، و با آتش همیشه شعله ور در قلب ها؛ آتشی که تا شما نیایید و انتقام خون جدتان را نگیرید، خاموش نمیشود.
▫️ آقای من!
شنیده ایم که زخم های پیکر جدتان، آنقدر زیاد بود که شمرده نمیشد. اما عجیب است که فراموش کردیم که زخم های دل داغدار شما از زخم های پیکر اباعبدالله هم بیشتر شده و نفهمیدیم که دل زخم خورده، هزار بار بدتر از تن زخم خورده است.
▪️ یک عمر گفتیم امان از دل زینب؛ و فراموش کردیم که غصه دار دل زینب هم شمایید؛ زینب یکبار حسینِ در قتلگاه را به نظاره نشست و شما ۱۱۸۵ بار.
▫️ در روضه هایمان شما را صاحب عزا خواندیم؛ اما نفهمیدیم که صاحب عزای حسین بودن یعنی چه؟ صاحب عزای حسین بودن، یعنی هر ظهر عاشورا از ندای العطش کودکان حسین، بی تاب شدن؛ یعنی بارها و بارها پا به پای نازدانه های حسین زمین خوردن. هزار سال صاحب عزای حسین بودن، یعنی هزار بار با چشمی گریان و دستی بسته به تماشای صورت سیلی خورده زینب نشستن؛ یعنی هزار بار کنار پیکر اربا اربای علی اکبر جان دادن، یعنی هزاران بار صحنه دردناک بال و پر زدن یتیمان مجتبی در آغوش حسین غریب را تماشا کردن...
▪️ صاحب عزای حسین که باشی، باید هر ظهر عاشورا با کمری خمیده کنار نهر علقمه شاهد در هم شکستن عمود خیمه وجود حسین باشی و ببینی که چگونه حسین با کمری خمیده در پشت خیام برای شیرخواره اش قبر میکَند.
▫️ هر سال محرم فقط از کوتاهی فاصله میان غدیر و عاشورا گفتیم؛ اما از فاصله زیادی که بین عاشورا و ظهور افتاد، نگفتیم؛ از روز به نیزه رفتن سر حسین تا روز قیام قائم آل محمد صلوات الله علیهم
▪️ آری! غفلت شیعه همیشه مصیبت ساز است؛ یک بار امامی را به گودی قتلگاه میفرستد و بار دیگر امامی را هزار سال به زندان غیبت.
#محرم
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤
🌹🖤🌹🖤🌹🖤
🌹🖤🌹🖤
🌹🖤
وقایع
#روز_دوم_محرم
روز دوم محرم: ورود کاروان امام حسین (ع) به کربلا
پس از برخورد کاروان امام با سپاه حرّ در روز اول محرم، آن حضرت به راهش به سوی کربلا ادامه داد. گاهی لشکر حر از حرکت آن حضرت جلو گیری می کردند، و گاهی آنها جلو و خود پشت سر، حرکت می نمودند، تا در روز دوم محرم به کربلا رسیدند. امام حسين عليه السلام پرسید: «نام این زمین چیست؟» گفته شد: «کربلا».
فرمود: اللهم اني اعوذ بك من الكرب و البلاء «خدایا من پناه می برم به تو از اندوه و بلا.»
سپس فرمود: انزلوا هاهنا و الله محط رحالنا و مسفك دمائنا، هاهنا و الله مخط قبورنا، و هاهنا و الله سبی حریمنا بهذا حدثنی جدی
«در همین جا فرود آیید، سوگند به خدا همین جا جای پیاده شدن ما و محل ریختن خون ما و محل قبرهای ما است. سوگند به خدا در همین جا اهل بیت من به اسیری برده شوند. جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به من چنین خبر داده است.» همه همراهان امام حسين عليه السلام در همان جا فرود آمدند و حر و لشکرش در ناحیه ای از آن سرزمین توقف نمودند.
امام حسين عليه السلام در گوشه ای نشست. به اصلاح شمشیرش پرداخت و در این وقت این اشعار را میخواند:
یا دهر اف لك من خليل کم لک بالاشراق و الاصيل
من طالب و صاحب قتيل و الدهر لا يقنع بالبديل
و انما الامر الى الجليل و كل حى سالک سبیل
ما اقرب الوعد الى الرحيل الى جنان و الى مقيل
«ای روزگار! اف بر دوستی تو، چقدر در شب و روز، دوستان و هواخواهان را کشتی، و بین دوستان جدایی افکندی، و در عین حال روزگار به افراد جایگزین آنها قناعت نکند، به هر حال امور به سوی خدای بزرگ باز گردد، و هر زنده سرانجام این راه را می پیماید، زمان کو چیدن از دنیا چقدر نزدیک شده که به سوی بهشت و یا به سوی غیر بهشت است.»
در این روز، امام در نامهای خطاب به اهل کوفه، آنان را از حضور خود در کربلا آگاه ساختند. ایشان نامه را به قیس بن مسهّر دادند تا آن را به کوفه برساند. اما سفیر امام در راه توسط سربازان حرّ دستگیر و به شهادت رسید. زمانی که خبر شهادت قیس به امام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود: اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدکَ مَنْزِلاً کَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِکَ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَییءٍ قَدیرٌ؛ «خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی.»
علاوه بر این در این روزابن زیاد، حاکم ملعون کوفه نامهای به متن زیر خطاب به اباعبدالله (ع) نوشت: «خبر ورود تو به کربلا رسید. من از جانب یزید بن معاویه مأمور هستم سر بر بالین ننهم تا تو را بکشم و یا به حکم من و حکم یزید بن معاویه باز آیی! والسلام.» امام فرمود:« این نامه را جوابی نیست! زیرا بر عبیدالله عذاب الهی لازم و ثابت است. رستگار نشوند آن گروهی که خشنودی مردم را با غضب پروردگار خریدند.»
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هر_خانه_یک_حسینیه
#ارسالی_اعضا
نمونه هایی از آماده کردن منازل توسط اعضای خوب کانال
✍ دم همتون گرم التماس دعا از همتون
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤
🌹🖤🌹🖤🌹🖤
🌹🖤🌹🖤
🌹🖤
#هردوبخوانیم
🍀زندگی فاطمی 🍀
💐زيبا، مؤدبانه و با احترام خطاب کردن همسر، يکي از عوامل ازدواجهاي موفق ميباشد.
در صورتي که صدا کردن همسر احترامآميز باشد محبت و صميميت زيادي را در پي خواهد داشت.
🌹حضرت زهرا(س) نام همسر خود را با احترام ياد ميکردند و گاهي او را با کنيه " ابوالحسن" ميخواندند،گاهي با لقب شريف " يا اميرالمؤمنين"...
#حدیث #کساء
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هردوبخوانیم 🧔🏻 🧕🏻
✳️ به همسرتان محبت واقعی داشته باشید.
محبت غیر واقعی یعنی محبتی که توقع ایجاد می کند و شخص اگر محبت نبیند از محبت خودش پشیمان می شود.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#ایده_معنوی
#هر_خانه_یک_حسینیه
#ارسالی_اعضا
اینم ابتکار یکی از اعضای خوب کانال
😊
#ما_ملت_امام_حسینیم
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══