eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
25.8هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
2.6هزار ویدیو
82 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👶🏼👧🏻👶🏼👧🏻👶🏼👧🏻👶🏼👧🏻👶🏼👧🏻 خانم کارشناس ارشد مشاوره سلام ما با مادرشوهرم توی یه خونه زندگی می کنیم، مادرشوهرم توی همه چی ما دخالت میکنه. مخصوصاً توی تربیت پسرم مثلا چند روز جریمش میکنم نمیبرمش خونه مامانم چون اونجا را خیلی دوست داره..مادرشوهرم میگه جریمه سرش نمیشه..فورا به شوهرم میگه ببرش بیرون گناه داره..یه بار کوتاه نیومدم نذاشتم....خواهرشوهرمم میگه یاسین رفتاراش بخاطر اینه که تربیت دوگانه پیدا کرده که خودمم میگم.. گفتم میره تو حیاط از حیاط ترسوندنش.بهش گفته اگه بری تو حیاط مار اونجاست منم بعش گفتم.مار اینجا نمیاد..دوسه بار باهاش رفتم..ولی دوباره مادرشوهرم کارخودشو انجام میده.. شکایتشم خیلی پیش شوهرم میکنه رو درروش چیکار کنم..خسته شدم به دادم برس...بخدا خسته شدم..هر کسی میگفت روش تربیتت خوبه حتی دامادشون..دیگه کم آوردم..مثلا یه چیزی میخواد نمیدم یا جریمه گریه میکنه میان میبرنش بالا لوسش میکنند بعدش میگه تو لوسش کردی تو روش خندیدی..در صورتیکه اصلا بهش نمیخندم و دیدم خودش و برادرشوهرم تو.روش میخندن..اتفاقا شوهرم بهش گفت شما میخندید.. ازش راضی نیستم خیلی اذیت شدم..حالا یه کم با وجود بچه هام خوشم...ناشکرم نیستم ولی دیگه خسته شدم..میخوام از اینجا برم ولی شوهرم.انگار دوست داره بمونه..راهنمایی کنید. سلام خانومی شما بهتره دم مادر شوهرت رو ببینی! یعنی ریشه رفتارها و دخالت های ایشون رو پیدا کن و برطرف اش کن. یه بار پیامها تو بخون تقریبا یکی در میون اسم ایشون هست. با اینکه اصلا ازش راضی نیستی و ازش عصبانی هم هستی اما مثل زنجیر بهش متصل شدی! احتمالا ایشون هم همینطوره! عزیز ، کنترل زندگی و بچه ات رو به صورت نامحسوس دادی دست مادر شوهر عزیز! یه راه نشونت بدم انجام میدی؟ از این همه دخالت ها و ناراحتی ها خلاص میشی! تا حالا نمایش بازی کردی؟ بازیگرها رو دیدی، شاید هیچ تمایلی به نقشی که بازی می کنند ندارند، اما هر چقدر واقعی تر نقش بازی کنند، نتیجه بهتری میگیرند.. یکی از مهمترین شاخه های روانشناسی، سایکودراما یا نمایش درمانی ست. به نظرم با توجه به شدت ناراحتی شما از مادرشوهرتون، بهترین تکنیک و روش برای حل مشکل شما همینه،، خودتون رو در نقش یک عروس مهربان، خوش اخلاق، خنده رو و خوش زبان تصور کنید و با هنرمندی دندون بذارین روی جیگر عزیز و با جانم و عزیزم باهاشون صحبت کنید. احتمالا چون مادرشوهرتون از هیچ کس این طرز برخورد و رفتار رو ندیده، تحت تاثیر قرار بگیره. هر چقدر حرفه ای تر بازی کنید، نتیجه بهتری میگیرید. به مرور زمان، این نقش، باعث تقویت جایگاه و افزایش کیفیت بهبود روابط تون با مادرشوهر عزیز میشه. امتحان کنید. ✋ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Track11.mp3
15.15M
دکتر   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
خانمهای کانال از هنرکده جا نمونید😍👆👆
🔅 امیرالمؤمنین علیه السلام: ✍️ ماضي يَومِكَ فائتٌ، وآتيهِ مُتَّهَمٌ، ووَقتُكَ مُغتَنَمٌ 🔴 گذشته‌ی امروزت سپرى شد؛ و آينده‌‏اش مورد ترديد است و زمان حال غنیمت است. 📚 غررالحكم حدیث ۹۸۴۰ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نویسنده : ح. سادات، کاظمی ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#ازجهنم_تابهشت #قسمت98 اميرحسين باورم نميشد چه زود به هم محرم شديم و همه چی تموم شد. پرنیان رو دم
کل راه تو سکوت سپری میشه. بعد از یک ساعت میرسیم، یه جای سرسبز و خوش آب و هوا نزدیک فشم ، بچه ها رسیده بودن . محمد جواد و امیرعلی و امیر از ماشین پیاده میشن. محمد جواد خطاب به بچه ها با اشاره به امیرعلی _ خب ایشونم عضو جدید اکیپ. میرم جلو میزنم رو شونه محمد جواد _ فارسی رو پاس بدار داداش. بعدهم دونه دونه بچه ها رو به امیرعلی معرفی میکنم. محمد جواد رو به من میگه تو و امیر علی برین چوب جمع کنید. _ نوچ محمد جواد _ اوا عشقم برو دیگه. از این طرز حرف زدن متنفر بودم و جواد هم هروقت میخواست به حرفش گوش بدم اینجوری حرف میزد تا برای فرار از حرفاش هم شده کارشو انجام بدم دست امیرعلی رو میگیرم و میگم_ بیا بریم تا این سرمون رو نخورده. امیرعلی هم میخنده و همراهم میاد. . . . بلاخره بعد از نيم ساعت حرف زدن و كلي خنديدن با اميرعلي ، چوب هایی رو که یه گوشه جمع کردیم رو برمیداریم و به سمت بچه ها حرکت میکنیم. داشتیم در مورد راهیان نور امسال حرف میزدیم که با شنیدن صدای گریه که ظاهرا از طرف بچه ها بود، چوب هارو میندازم و به طرفشون میرم. همه یه شال مشکی کشیده بودن رو سرشون و صدای گریه در میاوردن. محمد جوادم یه پارچه سیاه رو که با قرمز چیزی روش نوشته بود رو به یه چوب بلند نصب کرده و بالای سرش میچرخوند و با دیدن من و امیرعلی که با تعجب خیره شدیم به هم با ناله گفت_ اومدن و شروع میکنه به مثلا روضه خوندن محمدجواد_ امان امان . ببینید این دوتا جوونم از دست رفتن ( و به من و امیرعلی اشاره کرد) این دوتا هم پریدن ، بدبخت شدن ، خاک توسرشون شد. ایناهم ازدواج کردن از فردا باید ظرف بشورن، بشورن و بسابن. بچه ها هم همراهی میکنن و با هرکدوم از چیزایی که جواد میگه ناله هاشونو بلند تر میکنن. یکم که دقت میکنم متوجه میشم که رو پارچه مشکیه نوشته امیر ها (حسین و علی) این مصیبت جان سوز( ازدواج را) تسلیت عرض میکنم. اجرک الله. باشد که جان سالم به در ببرید. من و امیرعلی هم میشینیم رو زمین و میزنیم تو سر خودمون. بچه هاهم که توقع همچین برخوردی رو نداشتن تعجب میکنن . بعد از تموم شدن مداحی ؛ محمد جواد با یه ظرف حلوا جلو میاد ، دستش رو روی شونه من میذاره سرشو پایین میندازه و باحالت ناراحتی میگه _ داداشای گلم تسلیت میگم ؛ من هم از شدت علاقه زیاد قاشقی حلوا برمیدارم و رو صورت محمد جواد میریزم ، ظرف حلوا رو از دستش میگرم و بعد هم امیرعلی بطری های آبی که اونجا بود رو برمیداره و قبل از اینکه بخوان عکس العملی نشون بدن خالی میکنه رو سر محمد جواد و بقیه هم چون کنارش بودن خیس میشن. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 تا در ره دوست بی سر و پا نشوی با درد بمانی و به درمان نرسی . ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
به روایت حانیه …………………………………………………………………………………………………………………………………… وای که چقدر امروز با بچه ها خوش گذشت . این اولین دورهمی بود که فاطمه هم همراهمون بود ، فکر نمیکردم بچه ها به خاطر حجابش انقدر زود باهاش کنار بیان اما برعکس تصورم خیلی هم باهم صمیمی شدن. . . . روی تخت میشینم و کتاب زبانم رو باز میکنم، حوصله هرچیزی رو دارم جز زبان . دوباره میبندمش و میرم سراغ گوشی. چند روزی میشه که سری به تلگرام نزدم. داده تلفن رو روشن میکنم و وارد تلگرام میشم، بین این همه پیام نگام که به شماره عمو میفته استرس بدی میاد سراغم، پیامش رو باز میکنم. عمو_ سلام تانیا جان. خوبی؟ عمو بابت رفتار اون روز و سرد برخورد کردنای بعدش عذر میخوام. راستش نگران شدم که شاید ناراحت شده باشی که سراغی از ما نگرفتی دیگه. "چی شده که عمو دوباره بهم پیام داده؟ خب شاید دلش تنگ شده " سریع براش تایپ میکنم _ سلام عموجون. نه بابا چه ناراحتی. مردد میمونم که بهش بگم ازدواج کردم یا نه. اما زود پشیمون میشم ، من که هنوز ازدواج نکردم یه محرمیت ساده بود فقط همین. بیخیال بقیه پیاما نتم رو خاموش میکنم و گوشی رو روی میز میزارم. کلا میونه خوبی با گوشی نداشتم و ندارم . دوباره یاد امیرعلی میوفتم. عه عه چجوری با نامزد بنده رفت بیرون منم نبردن ، مردم تو دوران نامزدیشون چجوری نامزد بازی میکنن ، ما چیکار میکنم؟ با صدای در سریع از اتاق میرم بیرون. که با چهره خندون امیرعلی مواجه میشم. _ سلام پسر پرو . امیرعلی_ سلام خواهر پسر پرو. _ نامزد بنده رو کجا بردی؟ امیرعلی_ نزار غیرتی بشما😁هههه. قبل از اینکه نامزد شما بشه دوست من بوده ، بعدشم شما نامزد بنده رو کجا بردی؟ _ قانع شدم. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💐 💐 💐 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به💐 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══