eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
25.8هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
86 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
شعر غدیر زینب.m4a
1.98M
منم حی شدم به دخترم شعر در مورد حضرت علی (ع) یاد دادم. ✍به به آفرین به این مامان گل و افرین به این گل دختر 💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
#سرگذشت_ارواح_در_عالم_برزخ با داستان گونه سرگذشت ارواح در عالم برزخ با ما همراه باشید 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
💕💫💕💫💕💫💕💫💕 #سرگذشت_ارواح_در_عالم_برزخ #قسمت13 من از آغاز سفر تا اینجا سایه به سایه دنبالت آمدم، در
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃 پس از لحظه ای سکوت نیک ادامه داد: البته این راهی که آمدی، قبلا برای تو در نظر گرفته شده بود. اما به واسطه توبه ای که کردی این راه از تو برداشته شد (سفینة البحار) هر چند گناه سعی داشت تو را به این راه باز گرداند. گفتم: توبه من به خاطر گناه بسیار زشت و بزرگی بود که انجام داده بودم. گفت: این مسیر هم، راه بسیار وحشتناکی بود که اگر توبه نکرده بودی باید این مسیر را می گذراندی که علاوه بر اینکه طولانی و پرفراز و نشیب و دارای گلوگاه های تنگ و تاریکی است، از حیوانات گزنده و درنده ای که در مسیر است نیز در امان نبودی. پس آنگاه نیک دستم را گرفت و به سمت خویش کشید و گفت: حالا حرکت کن که بایستی به مسیر قبلی خود برگردیم و به راه ادامه دهیم. هر طور بود بقیه راه را پیمودیم تا اینکه به محیط باز و وسیعی رسیدیم که باتلاق مانند بود و چون قدم در آن نهادم، تا زانو در آن زمین لجن زار فرو رفتم. نیک که به راحتی می توانست قدم بردارد، با دیدن وضع من به عقب برگشت و از من خواست که دستم را برگردن او آویزم، تا شاید کمکم کند. دیگر تا دهان در باتلاق فرو رفته بودم و توان فریاد کشیدن و کمک طلبیدن نداشتم، که به ناگاه فرشته الهی پدیدار شد و طنابی را به نیک داد و گفت: این طناب را خودش پیشاپیش فرستاده، کمکش کن تا نجات یابد. فرشته رفت و نیک بلافاصله طناب را به سمت من انداخت و از آنجا که دستهایم را بالا گرفته بودم توانستم طناب را چنگ بزنم و از آن مهلکه نجات یابم. وقتی باتلاق را پشت سر نهایدم از نیک پرسیدم: مقصود فرشته از اینکه گفت: طناب را خودش فرستاده، چه بود؟ حسرت و ندامت از طرفی و خجالت و شرمساری از طرف دیگر، تمام وجودم را فرا گرفت و به خود نهیب زدم: دیدی چگونه برای ریا و خودپسندی، اعمال خودت را که می توانست در چنین روزی دست گیر تو باشد، تباه کردی؟! نیک گفت: اگر به یاد داشته باشی، ده سال پیش از مرگت، مدرسه ای ساختی که اینک کودکان و نوجوانان در آن به تعلیم و تربیت مشغول اند، آن چه باعث نجات تو از این گرفتاری گردید، خیرات آن مدرسه بود که در چنین لحظه ای به کمکت آمد. ( تحف العقول/ ص243 و بحارالاتوار/ ج6 ب10) پس از تصدیق حرف نیک با قیافه ای حق به جانب، گفتم: من پنج سال قبل از آن نیز مسجدی ساختم، پس خیرات آن چه شد؟ نیک لبخندی زد و گفت: آن مسجد را چون از روی ریا (سفینة البحار/ ج1) و کسب شهرت ساختی و نه برای خدا (میزان الحکم/ ج3 ص61 ) مزدش را هم از مردم گرفتی. گفتم: کدام مزد؟! گفت: تعریف و تمجیدهای مردم، به یاد بیاور که در دلت چه می گذشت وقتی مردم از تو تعریف می کردند! تو خوشبختی آنان را بر خوشحالی پروردگارت مقدم داشتی. باید بدانی که خداوند اعمالی را می پذیرد که تنها برای او انجام گرفته باشد. (فهرست غرر/ ص92) حسرت و ندامت از طرفی و خجالت و شرمساری از طرف دیگر، تمام وجودم را فرا گرفت و به خود نهیب زدم: دیدی چگونه برای ریا و خودپسندی، اعمال خودت را که می توانست در چنین روزی دستگیر تو باشد، تباه کردی؟! ادامه دارد... 💞 @zendegiasheghane_ma
﷽❣ #مولای من ،دردت به جانم❣ شیعیان! مهدی غریب و بی کس است😔 معصیت محض خدا دیگر بس است ای که داری ادعای شیعه گی بندگی کن، بندگی کن، بندگی! 🌛تعجیل در #ظهور مولا 3صلوات🌜 اللهم عجل لولیک الفرج⭐️💫⭐️ شبتون مهدوی یاعلی 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ خودٺ خیر و ندیدے خیرے از ما تو هم مثل علی(ع)؛ تنهاےِ تنها فداے تو ڪہ می گویی شبانہ بہ جاےِ چاه٬ دردٺ را بہ صحرا! لـبـیـک یـامـهدۍ(عج) ظهور امام زمان(عج) صلوات 💞 @zendegiasheghane_ma
#هردوبخوانیم همسر محترم! لطفا همسرتان را با‌ ❤️ یک دوستت دارم‌ ❤️ يك مـحبتِ مداوم‌ ❤️ یک دلم برایت تنگ شده‌ ❤️ یک امروز زیباتر شده‌ای و...‌‌ ‌ هر روز همسرتان را شارژ کنید پیش از آنکه شارژشان به مرز هشدار برسد!‌ 💞 @zendegiasheghane_ma
😍خانم بهشتی!! آقای بهشتی یکی از راه هایی که باعث میشه دعوا کــــــم بشه خندیدنه... چطوری؟ یکی میگفت: با زنم اختلاف پیدا کردیم. اون عصبی شد و رفت توی اتاق. وقتی از اتاق اومد بیرون یه بوق از قبلا داشتم که فشارش دادم. خانمم از ترس پرید بالا بعدش بهم نگاه کردیم و خندیدیم. 😂 ازونجا به بعد هر وقت مشکلی پیش میاد یکیمون بوق رو فشار میده. بعد بحث خنده دار میشه😉 ❇️سعی کنید این روش رو امتحان کنید. وسط اختلاف یه چیز شاد بگین. یه شیطنت انجام بدین. اون وقت بعدا که یاد اون خاطره بیفتین غمگین نمیشین. بلکه خنده تون میگیره و این خیلی مهمه. ازهر بهانه ای برای خندیدن استفاده کنید. 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃 مباحث حاج آقا 🔹واقع بینی در تعیین مهریه ازدواج : «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن» در خرید لباس به جیبت نگاه می‌کنی، در مهریه خانم هم به جیبت نگاه کن ! گاهی افرادی می‌آیند نزد بنده عقد بخوانند، می‌گویم: چند تا؟ می‌گوید: هزار سکه! هر چه اینها را نگاه می‌کنم که به این قیافه می‌خورد؟ می‌گویم: تو حضرت عباسی تا آخر عمرت هزار سکه می‌توانی جمع کنی؟ چرا شوخی می‌کنید؟ می‌گوید: حالا چه کسی داده ؟ می‌گویم: اگر دامادی لحظه‌ای که عقد می‌خواند، نیتش باشد که: بگو هزار سکه، من که بناندارم بدهم ! اگر نیتش باشد که ندهد، هر دفعه پهلوی خانم می‌رود انگار زنا می‌کند. شوخی که نداریم. اول زندگی چرا با دروغ؟ در تعیین مهریه نگاه به جیبت کن ! ⃣ 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا