✔️ آقا هم همینطور
🌷 بعد از چند سال زندگی میبینه که چقدر روحش بزرگ شده و احساسِ آرامش و بزرگی میکنه.💓
🔶 " وقتی زندگی آدم شیرین بشه دیگه نیاز نداره که گناه کنه! "
👈 "گناه، مالِ کسی هست که از زندگیش لذت نمیبره"....
✅🔹➖🌺💕🌹
اللهم صل علی محمد و آل محمد✨
و عجل فرجهم والعن اعدائهم اجمعین الی قیام یوم الدین🌷
┄┄┄••❅❈✧❈❅••┄┄┄
#حی_بودن
#ارسالی_اعضا
#حی شدم
یه مقدار بادام زمینی و نخودچی کشمش و اینا داشتم همه رو توی یه ظرف ریختم و با یک نوشته برای جناب هسر همین الان داخل ماشین گذاشتم
آخه دیگه کم کم بیدار میشن نمی خواستم ببینن
امروز تصمیم گرفتم بین الطلوعین بیدار بمونم ، به خاطر همین به فکرم رسید که برای اولین بار اینکار رو بکنم تا خوشحال بشن😍
✍به به آفرین به این بانو
💞 @zendegiasheghane_ma
💕💫💕💫💕💫💕💫💕
#حی_بودن
#ارسالی_اعضا
سلام من دیشب به مادرهمسرم زنگ زدم
قراره زانوشو عمل کنن
خیلی نگرانه واسترس داره
منم از زن داداشم که مادرش زانوشو عمل کرده ،راجع به این عمل پرسیدم وبه مادر همسرم مواردو گفتم
خیلی خیلی دعام کرد وخوشحال شد
من به خاطر مشغله م و یه سری مسائل که جای شرحش نیست ؛خیلی کمتر زنگ میزنم به پدرومادرهمسرم
اما با این ایده خوب خانم یاس کبود،دیشب به نیت شهید بزرگوارهمت،زنگ زدم واحوالپرسی کردم
✍خدا خیرتون بده بانو ان شاءالله خدا هم دل شما رو شاد کنه این مورد زنگ زدن یا پیام دادن به خانواده همسر مربوط به تکلیف دیروز گروه تجربه خانه ماست😊👌
💞 @zendegiasheghane_ma
🌷 مطالعه سهم #هشتادمین_روز از طریق لینک زیر:
https://eitaa.com/nahj_khatm110/2214
✨📖 ✨ #من_نهج_البلاغه_میخوانم
🌐 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#روز80
💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
رمان #دل_آرام
معجزاتی از امام زمان (عج)
نویسنده : زهرا قزلباشی
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱 #دل_آرام این داستان : دل آرام من... #قسمت8 رسیدیم به دو راهی معروف دیگر به نام راه سلط
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
#دل_آرام
این داستان: دل آرام من....
#قسمت9
گفتی: جدّم حسین علیه السلام را زیارت میکنی؟
غم روی صورتت نشست. به یاد حرفهایی که بین ما ردّ و بدل شده بود افتادم.
- بله امشب شب جمعه است.
و شروع کردی به خواندن زیارت وارث.
اذان گفته شده بود. مردم فوج فوج برای نماز جماعت به مسجد پشت حرم میرفتند.
گفتی: به جماعت ملحق شو.
نور صورتت خیره کننده شده بود. بی آنکه حرفی بزنم، پشت سرت به راه افتادم. تو از من جدا شدی و جلو رفتی. از تمام صفها گذشتی و نزدیک امام جماعت ایستادی. هنوز امام جماعت شروع نکرده بود که تو نمازت را شروع کردی. من به امید دیدار دوباره تو بعد از نماز، جایی میان صفهای به هم پیوسته پیدا و به امام
جماعت اقتدا کردم. نماز که تمام شد دیگر تو را ندیدم. آشوب به دلم افتاد. از مسجد بیرون زدم و به دنبالت گشتم. آرامش چشم هایت به یادم آمد، خودم را به حرم انداختم. ناگهان زنگی در حافظهام زده شد و صدایت در گوش هایم پیچید:
پیروان من. وکلای من!
قلبم در سینه مچاله و صدا در گلویم خفه شد.
تو را باید چه صدا میزدم؟ چرا حتی نامت را نپرسیده بودم؟ حرم دور سرم میچرخید. عکس صورتت در آینه کاریهای صحن و سرا افتاده بود. عطر پیراهنت هنوز در سینهام پیچیده بود و دست هایم...
چشمهای خیس ات در آسمان حرم نقش بسته بود. ناگهان به یادم آمد که کفش هایمان را به کفشدار داده بودیم. به سراغش رفتم. پرسیدم: تو همراه من را ندیدی؟
- بیرون رفت، مگر آن سید دوست تو بود؟
فقط نگاهش کردم. دوباره پرسید: آن آقا دوست شما بود؟
هق هق زدم. فریاد کشیدم و از کفشداری بیرون زدم. کالبد نیمه جانم را بین مردم میکشیدم و تو را جستجو میکردم. کاش هزاران
جان دیگر داشتم و آن را در گستره زمین به دنبال تو میکشاندم. تو داشتی نگاهم میکردی و میدیدی که چه طور در آن هیاهو به دنبالت میگردم.
بعد از آن هر جا میرفتم، میدانستم تو داری نگاهم میکنی و خوب میدانم حالا هم در دایره چشمهای تو جایی برای من هست که اگر این طور نبود پس آن غروب نباید من زنده بمانم.
همسفر خوب من!
آه که چه قدر خسته ام، مدت هاست اندوه ممتدّی به سراغم میآید که زود خستهام میکند. از مردم بریده ام. بغداد را با کارخانه و همه دم و دستگاهش رها کردهام و آمدهام اینجا. غروبها به حرم میآیم، به یاد آن غروب، همه جا را لمس میکنم، وجب به وجب این حرم را جستجو میکنم و میبویم. هنوز اینجا آکنده از عطر پیراهن توست. به آنجاهایی که با هم بوده ایم سر میزنم و آن غروب را در خیال تکرار میکنم.
تو از دور دستها میآیی، از بیابان رو به رو. با همان عمّامه سبز و خال روی گونه ات که زیبایی معصومانه ای به چهره ات داده است. از دور سلام میکنی. دست هایت را از هم میگشایی و مرا درآغوش میفشاری. من ندیده و نشناخته محو جمالت میشوم. جواب سلامت را میدهم، در آغوش میگیرمت و میبوسمت، تو چشم در چشم هایم میدوزی در اعماق نگاهت زمین و زمان و آنچه در آن است چرخ میزند.
می پرسی: خیر باشد حاج علی کجا میروی؟
و من جواب میدهم، تو آن وقت پلک هایت را فرو میبندی و میگشایی. چشم هایت آینه ای شده است که جهان را با تمام وسعتش در خود جا داده است. من خود را در اعماق نگاهت مییابم. غوطه ور میان زمین و آسمان.
نجم الثاقب، حکایت ۳۱، ص ۴۸۴
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#انرژی_مثبت
💎 آموزنده
وقتی " عزت نفس " داری کینه نمی ورزی،
همه را به یک اندازه دوست داری،
خجالت نمی کشی،
خود را باور داری،
خشمگین نمی شوی،
و همیشه مهربان هستی ...
" انسان صاحب عزت نفس " حرص نمی خورد،
همه چیز را کافی می داند،
حسد نمی ورزد،
و خود را لایق می داند ...
کسی که " عزت نفس" دارد،
نیازی به رقص و پایکوبی و تظاهر به خوشی ندارد،
زیرا شادکامی را در درون خویش می خوید و می یابد ...
"عزت نفس" باعث می شود،
برای بزرگداشت خود احتیاج به تحقیر دیگران نداشته باشید،
زیرا خوب می دانید هر انسان تحفه الهی است ...
" انسان صاحب عزت نفس" همه را دوست خواهد داشت و به همه مهر خواهد ورزید ...
💞 @zendegiasheghane_ma
#ميان_وعده_زندگی_عاشقانه_چيست⁉️
🌸بوسه اي کوچک از گونه هاي همسرتان هنگامي که از کنار او عبور مي کنيد.
🌸يک تلفن کوتاه که فقط بگوييد:«دوستت دارم»
🌸تعريف، تمجيد يا تحسيني کوچک.براي نمونه: «خيلي خوشگل شدي.»امروز چقدر زيبا به نظر مي رسي»
🌸نگاه يا لبخندي محبت آميز که حاوي تمام عشق تان باشد.
🌸يک پيغام يا يادداشت کوتاه و مختصر که بر روي تلفن همراه يا کيف پول او مي گذاريد
#هردوبخوانیم
💞 @zendegiasheghane_ma
#ثواب_هزار_شهيد مى خواهى؟
من ديگر خسته شده ام، نمى توانم با اين مرد زندگى كنم، مى خواهم طلاق بگيرم.
اين سخنان خانمى بود كه براى مشاوره
پيش من آمده بود و تصميم گرفته بود تا به زندگى زناشويى خود خاتمه ببخشد.
من هر چه با او سخن گفتم كه در تصميم خود عجله نكن، او قبول نمى كرد.
آخر به او گفتم كه شوهر شما چه مشكلى دارد كه مى خواهى از او جدا شوى؟
او چنين گفت: «شوهر من خيلى بداخلاق است، در خانه هميشه فرياد مى كند، در اين دو سال زندگى اصلاً با من خوش اخلاقى نكرده است».
من رو به آن خانم كردم و گفتم كه آيا مى دانى كه شهيد چقدر مقام دارد؟
او با تعجّب به من گفت كه من از اخلاق بد شوهرم به تنگ آمدهام تو به من مى گويى كه شهيد چقدر ثواب دارد؟
من به او گفتم: كمى صبر داشته باش.
شهيد كسى است كه به بالاترين فضيلت رسيده است و نزد خدا مقامى بس بزرگ پيدا كرده است.
آرى، شهادت بيشتر نصيب مردانى مى شود كه براى دفاع از اسلام به جنگ رفته اند و به اين فيض بزرگ نائل شده اند.
آيا زنان از ثواب شهادت بى بهره اند؟
همان دينى كه براى شهيد اين قدر ثواب بيان كرده است، براى زنان هم، راهى را قرار داده است تا به ثواب هزار شهيد برسند.
اينجا ديگر آن خانم به سخنان من علاقمند شده بود و با دقّت گوش مى كرد.
من ادامه دادم كه در حديث آمده است: «چند گروه از زنان در روز قيامت با حضرت زهرا محشور مى شوند و خداوند ثواب هزار شهيد به آنها مى دهد. يكى از آن زنان، زنى است كه بر بد اخلاقى شوهرش صبر كند». ۵۹
#خانمها_بخوانند
💞 @zendegiasheghane_ma
#ثواب_هزار_شهید
#خانمها_بخوانند
راستى بقاى كانون خانواده اين قدر براى خداوند مهم است كه حاضر است ثواب هزار شهيد را به آن زنى بدهد كه تلاش مى كند تا يك خانواده از هم نپاشد.
شما در كجاى دنيا مى توانيد چنين اهميّتى را كه اسلام به خانواده داده است، بيابيد!
آرى، زنى كه در زندگى خود با بد اخلاقى شوهر خود مى سازد و نمى گذارد فرزندان او به «بچه هاى طلاق» تبديل شوند، فداكارى بزرگى مى كند و خداوند نيز در مقابل اين فداكارى، ثواب هزار شهيد به او مى دهد.
با شنيدن اين سخنان، آن خانم به زندگى خود بازگشت.
📚 همسر دوست داشتنی، دکتر خدامیان آرانی
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#ثواب_هزار_شهید #خانمها_بخوانند راستى بقاى كانون خانواده اين قدر براى خداوند مهم است كه حاضر است ث
☝️☝️☝️☝️☝️
دقت کردید خانمها؟؟ این همه میگیم جهاد جهاد نه برای زندگی معمولی و عاشقانه و رمانتیک و مرد بی نقصه ها ، نه 😊 برای تحمل عیوب همسرتونه وگرنه زندگی نرمال و طبیعی و همه چی تمام ؛ سختیش کجاست اخه😉😉
موفق باشید جهادگران😊🌹
💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آقایان_ببینند
استاد #پناهیان
خوردن قرص اعصاب برای خانمها در ایران مصرفش جزو بالاترین کشورهاست. بین سنّ سی تا چهل سال. خجالت دارد برای مملکت شیعۀ علی بن ابیطالب و اهلبیت این همه قرص اعصاب مصرف بشود!
آقایان خواهش میکنم شما نه تنها عصبانی نشوید، نگذارید خانمتان عصبی بشود. یک چند وقت یکبار یک قرصی هست از داروخانه بگیرید این را بدهید به خانمتان، این قرص فقط خاصیتش این است که باید آقا به خانم بدهد. خانم خودش این قرص را میخورد اثر ندارد. یک کپسول ویژۀ نمیدانم چی. این قرص کلمۀ دوستت دارم است. هزار جور هم میتوانید بگویید. بابا فرشتۀ من! ملکۀ من! این انواع و اقسامش هست. بگیرید، با رنگهای مختلف. این را بدهید به خانمتان این خیالش راحت بشود.
هر چند وقت یکبار بگو که اصلاً خدا تو را برای من انتخاب کرده. اصلاً من همینجور به فکر بودم داشتم می آمدم. رفتی مهمانی، بگو خیلی ممنون، دستپخت آن صاحبخانه را تشکر بکن، بگو البته دستپخت خانم من که نمیشود که. آقا این خانم شما غش میکند، ده تا قرص والیوم اثر دارد. این قرص کلمۀ دوستت دارم است. این را بدهید به خانمتان این خیالش راحت بشود. آرامش پیدا بکند، عصبی نشود.
💞 @zendegiasheghane_ma
#خانمها_بخوانند
⛔️مدام به او زنگ نزنید
❌مردانی هستند که میگویند از اینکه همسرشان هر 10 دقیقه یکبار تلفن میزند و مدام پیامکهای بیمعنی میفرستد کلافه شدهاند؛ از اینکه باید برای هر چیز کوچکی جواب پس بدهند احساس ناامنی میکنند. قبل از اینکه بخواهید برای چندمین بار در طول روز به همسرتان زنگ بزنید کمی فکر کنید!
💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
رمان #دل_آرام
معجزاتی از امام زمان (عج)
نویسنده : زهرا قزلباشی
💞 @zendegiasheghane_ma
💕💫💕💫💕💫💕💫
رمان #دل_آرام
این داستان : رفیق
#قسمت1
طفلک ننه!
من هر وقت این جوری میشم، میشینه بالای سرم، سرم رو به سینه اش فشارمی ده. انگشتاشو لای موهام میبره و من رو ناز میکنه و هی قربون صدقم میره. اما امروز فرق داشت، وقتی حالم خراب شد مثل همیشه رفتند سراغ میرزا احمد. من همین جور داشتم تو رو صدا میزدم، درست و حسابی نفهمیدم چی شد؛ اما وقتی میرزا احمد اومد و رفت، خونه یه جور دیگه ای شد. ننه انگاری گُر گرفته بود. چند بار خونه رو با چشمای خیسش ورانداز کرد، بعد به آقام گفت: اگه تموم خونه رو بفروشیم، نمی تونیم خرج عمل بچه رو درآریم. همون جوری که حرف میزد یکهو بغضش ترکید و بلند بلند گریه کرد.
داش حسین از اوّل پیش من بود، تا اومد ننه رو دلداری بده، بغضش ترکید! فهمیدم چی شده بود؛ میرزا احمد به جای اینکه به فکر پای من باشه، پای یه عالمه پول رو کشیده بود وسط.
آقام گفت: اون که اهل دنیا نیست، پول رو بهونه کرده. و الا...
انگار آقامم بغض کرد که وسط حرفش صداش گرفت و دیگه نتونست حرفی بزنه.
خودت خوب میدونی که حال و هوای خونه خیلی خراب شده رفیق. همه اش هم به خاطر منه، کاش دایی اینجا بود، اگر الان دایی اکبر اینجا بود همه چیز فرق میکرد، همه خوشحال بودند، همه میخندیدند، دایی هر وقت میاد اونقدر سوغاتی میاره. اونقدر قصههای قشنگ از سفرش تعریف میکنه که آدم رو سر حال میاره؛ امّا خیلی وقته که ازش خبری نیست. امّا تو حتماً میدونی الآن کجاست. میدونی تو بیابونه یا شهره، مگه نه؟ نمی دونم تو الآن خوابی یا بیدار رفیق. امّا داش حسین گفته خیلی خوبه من برای سلامتی ات دعا کنم، منم الآن مثل هر شب تا وقتی که خوابم ببره دعا میکنم. شبت بخیر باشه رفیق.
ادامه دارد...
💞 @zendegiasheghane_ma