کاش از دلبر نشانی داشتیم
بر سر کویش مکانی داشتیم
از برای مهدی صاحب زمان
کاش در دل جمکرانی داشتیم
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨✨🌹✨🌹
🌺در این روز زیبا
چشماتون نور
کامتون عسل
🌺لحنتون مهر
حرفاتون غزل
حستون عشق
🌺دلتون گرم
حالتون خوبِ خوبِ خوب
سلام روزتون بخیر
💞 @zendegiasheghane_ma
#تربیت_فرزند
یکی از علل عدم اعتماد بنفس در کودکان این است که والدین کودکان را مقایسه میکنند.
باید به او توضیح بدهید که هر شخصی تواناییهای خاص خودش را دارد و هیچ دو شخصی لازم نیست مثل هم باشند.
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
#تربیت_فرزند
#مشاوره
#پرسش_پاسخ
خانم #شاکری مشاور ارشد خانواده
💕🍭🍭🍭👼🍭🍭🍭💕
#پسرم_بهانه_گیره_و_قشقرق_راه_مینداره
سلام خانم مشاور عزیز!
ببخشید تو این صحنه زیر یکمادر خوب چکار باید بکنه؟
یک: پسر سه ساله ام میگه من یککیک میخوام رفتم آوردم میگه برام باز کن میگمچشم باز میکنم طوری که یکم پوستش پاره شد
شروع گرد به گریه و گفت اینو نمیخوام یکی دیگه بیار
با ناراحتی رفتم یکی دیگه آوردم و با احتیاط دوباره باز کردم
بازم یک کوچولو از قبل کمتر پاره شد
و اینبار گریه و جیغ و قشقرق که برو چسب بیار بچسبون
منم رفتم چسبو پیدا نکردم و همینطور گریه و سروصدا گفت یکی دیگه هم باز کن میخوام دو تا بخورم
گفتم چشم هر وقت اولی رو خوردی برات یکی دیگه هم باز میکنم بخوری..
و لجبازی که همین الان میخوام دومی رو
منممیدونستم که باز کنم نمیخوره گفتمحروم نشه و هم پسرم بد عادت نشه مقاومت کردم که منجر شد به اینکه منو بزنه و گاز بگیره و انداختمش تو اتاق که همونجا هم گریه کنه و هم منو دیگه نزنه
دیدم گناه داره درو باز کردم خودم رفتم تو اتاق دیگه و درو بستم و گفتم تا ساکت نشی نمیام بیرون،بعد کلی جیغ و مشت به در با واسطه خواهرش ساکت شد و من اومدم بیرون و اومد بغلم و اوضاع آروم شد..
پسر من اینکارو زیاد میکنه مثلا میگه سیب میخوام میرم میارم میگه نمیخوام لیمو بیار لیمو رو تکه میکنم نمیخوره تلخ میشه
و یا همین الان گفته ناهار پلو سفید میخوام درست که کردم گفت نمیخوام اول بهم آلبالو و کیک بده بعدا پلو میخورم
عزیزان حتما کوزت رو یادشونه تو تلوزیون
دقیقا همون حس رو داشتم😡😡
سر گرم کردنش هم کاملا بیفایده اس اینجور وقتا
راهنمایی بفرمایید لطفا چکار کنم.
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
#مشاوره
#تربیت_فرزند
#پرسش_پاسخ
🍀سلام عزیزم،،
قلب مهربان و نرمش زیاد شما،،
باعث افزایش رفتارهای ایذایی پسرتون شده عزیز،،
اینطور عمل کنید؛
لطفا با دقت وسواس و کلمه به کلمه بخونید،، 👉
👈و بادقت وسواس و مرحله به مرحله اجرا کنید.
یک **مرحله اول؛
کودک :من کیک میخوام.
مادر : با صدای بلند 👈چششششششششم مامان جون کیک هم برات میارم،،
از کدوم کیک میخوای،،
کدوم رنگ،،
کدوم بسته،،
خودت انتخاب کن پسرم
👈👈( حرف زدن زیاد با کودک در این مرحله ،، باعث رفع "نیاز کلامی" کودک میشه،،
و احساس "نزدیکی و توجه" مادر نسبت به کودک،، کاملا برای کودک خوشایند و جذاب هست )
مرحله دوم ؛
وقتی خودش انتخاب می کنه،،
و این همه با مادر برای انتخاب خوراکی وقت گذرانی کرده،،
معمولا بهانه گیری کودک کاهش پیدا میکنه یا از بین میره،،
کودک کیک رو انتخاب کرد.. 🥧
مرحله سوم؛
کودک :🥮بازش کن...
مادر : چششششششششم مامان جون،،( چشم ها با همین غلظت و کشیده،، با مهربانی و توجه )
از کجا باز کنم؟
میخوای یادت بدم چطور بازش کنی ببین..
و آموزش به کودک ...
مرحله چهارم :
کیک باز میشه و کودک میخوره.
در حین نوازش و لمس کردن کودک
این کودک با این رفتار و توجه مادر،،،
ممکن نیست بهانه گیری و بداخلاقی کنه👉
به هر دلیلی بهانه گیری کرد؛
مرحله پنجم ؛
کودک : برای چی اینجاش کنده شد تو بدی تو....
و شروع به زدن و پرخاشگری کردن
مادر :( با"" آرامش"" و "" قاطعیت"") فقط همین کیک هست و میتونی بخوری.
بس کن و داد نزن.( اخطار اول )
کودک :ادامه رفتار پرخاشگری
مادر : با کمال آرامش و قاطعیت( بدون کوچکترین عصبانیت،،،
پاروی نفس یادتون نره،، ما برای خدا تربیت می کنیم نه برای هوای نفس و رفع عصبانیت خودمون )
دست کودک رو میگیره و
داخل یه اتاق خالی از سرگرمی یا حمام میبره *
پسرم تا وقتی جیغ و داد نکنی و آروم نباشی نمیتونی از اینجا خارج بشی.
کودک رو داخل اتاق میگذارید و در رو می بندید و پشت در رو محکم می بندید و اجازه خارج شدن به کودک نمیدین.
مرحله هفتم ؛
در این مرحله کودک قشقرق میکنه ممکنه به در بزنه و...
مادر با خونسردی : داد بزن مامان جون،،
بلندتر...
اینقدر داد بزن تا آروم بشی پسرم.
مرحله هشتم ؛
پسر شما سه ساله ست.
دو و نیم دقیقه پسرتون رو داخل اتاق نگه میدارید.
بعد دسته رو رها می کنید.
نیم دقیقه صبر می کنید.
بعد در رو باز می کنید
و با "آرامش،" "
،""قاطعیت ""
و👌👌 بدون دلسوزی👌👌
👈 بدون مهربانی👉
بسیار عادی و معمولی در رو باز می کنید.
مرحله نهم؛
چند لحظه بعد،، انگار اتفاقی نیفتاده،،
به کودک میگین : میدونی برنامه کودک الان چی داره مامان؟
یا میدونی مامان میخواد برای شام چی درست کنه؟
یا میدونی علی که اومده بود خونه مون در مورد ماشینت چی می گفت؟
( بیان کردن موضوعی جذاب و سرگرم کننده و دور از موضوع درگیری )
مرحله دهم؛
وقتی کودک همکاری کرد و جواب تون رو داد،، بغلش کنید و ببوسیدش..
یادتون باشه خط و نشان کشیدن و نصیحت و تذکر ممنوع!
کودک : من کیک میخوام.
مادر : چششششششششم پسرم حتما 😄😄😄😄
همون کیک رو براش میارین!!
کودک :نمیخوام.
مادر : باشه عزیز دلم. فقط همین رو داریم.
🍀و تمام!
کودک تسلیمِ قاطعیت و رفتار صحیح مادر میشه و قشقرق و اذیت و آزار تمام میشه ان شا الله
💞 @zendegiasheghane_ma
#تربیت_فرزند
#نکته_های_ناب_ارتباطی
#دعوت
💐🍀💐
گفتم : چکار کنم همسرم راضی نمیشه بچه دار بشیم،، میگه خودمون هم اضافی هستیم.
🍃گفت : پایه های زندگی دو نفره تون رو محکم کنید،،
لازمه که روی ارتباط تون بیشتر کار کنید.
گفتم : خداروشکر رابطه مون خوبه،، مشکلی نیست.
🍃گفت :الحمدلله،،
اتفاقا اسفند ماه و فصل بهار در طبیعت زمان بذر و کاشت هست.
و برای انعقاد نطفه بسیار مناسب!
🍀 همزمان با طبیعت،.
مادرانی که در بهار باردار میشن،،
فرزندان شون در اواخر پاییز بدنیا میان،،
این فرزندان بسیار قوی تر، باهوش تر و زیباتر از بچه های دیگه هستند.👧👶
گفتم : چه جالب..
چکار کنم که همسرم قبول کنند؟
🍃گفت :چند وقت با "زبان کودکانه" با همسرتون صحبت کنید.
گفتم :واقعا ،، مثلا چی بگم؟
🍃گفت : بگین؛
"بابا دلم برات تنگ شده منو دعوت کن بیام توی دنیا "
گفتم :وای چه جمله قشنگی👌
💞 @zendegiasheghane_ma
ان شاءالله تعالی
در پناه قاضِیَ الْحاجات
امروزتون بخیرونیکی
حال دلتون خوب خوب
رزق و روزیتون زیاد
تن و جانتون سلامت
و زندگیتون غرق در
خوشبختی باشه
آمین
🔹پنج شنبتون تون پر برکت
💞 @zendegiasheghane_ma
#آقایان_بخوانند
💠#نـهـایـت_مَـردانگی...!
نـهـایـت مـردانـگی ایـن اسـت کـه..
حــواسـت بـه گُـلی🌹 کـه خـدا سـپرده دسـتت بـاشی..
جـازه ی گـذر هیـچ نگـاهی بـه زیـبایی گُـلت را نـدهـی..
نـه ایـنـکه هـمـه ی نـگاه هـا را کــور کـنی! نـه..
دورِ گُـلت حصـاری میـکـشی بـه زیبــایـی و امنـیت آسمـان..
#شیــعه_عـلی بـودن، #غـیرت عـلی داشتـن را میـطـلبد..
و دنــبال فـاطـمه بــودن، عــلی بـــودن را..
💞 @zendegiasheghane_ma
#هردوبخوانیم
#سیاستهای_خوب_همسرداری
خانم عزیز❗️👇
بدان و آگاه باش این قابلیت در وجود تو هست که با دیدن مهارت ها و تخصص های همسرت و افتخار آنها ، قند تو
دلـ😍ـش آب کنی !
آقای عزیز❗️
بدان و آگاه باش این قابلیت در وجود تو هست که با گفتن جملاتی از قبیل:
خیلی دوستت دارم!
تو برام یک چیز دیگه ای!
💜به همسرت، قند تو دلـ😍ـش آب کنی!
💞 @zendegiasheghane_ma
-1968693502_-211632.mp3
2.72M
#ویژه_نامزدها
*🎵 کلیپ #صوتی
📝 مسائل قبل_از_ازدواج
📋 #انواع_ازدواج
📌 اصرار والدین برای ازدواج زوری
👤 #حاج_آقا_پسندیده
💞 @zendegiasheghane_ma
زن در خانه بیکار نیست!
زن در خانه سختترین و ظریف ترین کارها را انجام میدهد.
مهمترین کار برای زن این است که زندگی را سر پا نگه دارد!
به افتخار تمام بانوان خوب سرزمینم🌹🌹🌹
💞 @zendegiasheghane_ma
#خانمها_بخوانند
فرهنگ هدیه گرفتن!👇
💟وقتی شوهرت بهت هدیه ای میده؛🎁
خیلی تشکر کن،
خیلی ابراز خوشحالی کن؛
به کودک درونت اجازه ی فعالیت بده و مثل دختربچه ها ذوق بکن!
(منظورم از هدیه حتما طلا و جواهرات نیست ها...
نکته بعدی اینکه:
خوشحالیت فقط مختص هم لحظه و همون روز نباشه
بلکه روزهای بعد هم هی ازش یاد کن و ازش تشکر کن...
یه آقایی هدیه به خانومش داده بود،خانوم خیلی ابراز خوشحالی میکرد...
آقا با حسرت بهش گفت:کاش این خوشحالیت هیچوقت تمام نشه و این هدیه هیچ وقت برات عادی نشه...
💞 @zendegiasheghane_ma
✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
#ویژه_مجردها
*📌 #نکات_آموزنده
🔸پیامبر اکرم اصرار داشتند دخترها و پسرها زود ازدواج کنند البته با میل و اختیار خودشان.
🔺ما هم باید در جامعهی خودمان این را رواج دهیم.
🔸جوانها وقتی از دوران جوانی خارج نشدهاند، در همان حال گرمی و شور و شوق، باید ازدواج کنند.
🔸این بر خلاف تلقی خیلی از افراد است که خیال میکنند ازدواجهای دوران جوانی، ازدواجهای ماندگار نیست!
🔻اگر درست صورت بگیرد، ازدواجهای بسیار ماندگار و خوبی هم خواهد بود.
📝رهبر انقلاب *
💞 @zendegiasheghane_ma
#دختر_شینا
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر)
#بهناز_ضرابی_زاده
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت99 #فصل_یازدهم چند روز اول تحمل همه چیز برایم سخت بود؛ اما آرام
#دختر_شینا
#بهناز_ضرابی_زاده
#قسمت101
#فصل_یازدهم
معصومه را زمین گذاشتم و دوباره بغلش کردم، دست خدیجه را گرفتم و التماسش کردم راه بیاید. تمام آرزویم در آن وقت این بود که ماشینی پیدا شود و ما را برساند قایش. توی مینی بوس که نشستیم، نفس راحتی کشیدم. معصومه توی بغلم خوابش برده بود، اما خدیجه بی قراری می کرد. حوصله اش سر رفته بود. هر کاری می کردیم، نمی توانستیم آرامَش کنیم. چند نفر آشنا توی مینی بوس بودند. خدیجه را گرفتند و سرگرمش کردند. آن وقت تازه معصومه از خواب بیدار شده بود و شیر می خواست. همین طور که معصومه را شیر می دادم، از خستگی خوابم برد.
فامیل و دوست و آشنا که خبردار شدند به روستا رفته ایم، برای احوال پرسی و عیادت صمد به خانه حاج آقایم می آمدند. اولین باری بود که توی قایش بودم و نگران رفتن صمد نبودم. صمد یک جا خوابیده بود و دیگر این طرف و آن طرف نمی رفت. هر روز پانسمانش را عوض می کردم. داروهایش را سر ساعت می دادم. کار برعکس شده بود. حالا من دوست داشتم به این خانه و آن خانه بروم، به دوست و آشنا سر بزنم؛ اما بهانه می گرفت و می گفت: «قدم! کجایی بیا بنشین پیشم. بیا با من حرف بزن. حوصله ام سر رفت.»
بعد از چند سالی که از ازدواجمان می گذشت، این اولین باری بود که بدون دغدغه و هراس از دوری و جدایی می نشستیم و با هم حرف می زدیم.
ادامه دارد...✒️
#قسمت102
#فصل_یازدهم
خدیجه با شیرین زبانی؛ خودش را توی دل همه جا کرده بود. حاج آقایم هلاک بچه ها بود. اغلب آن ها را برمی داشت و با خودش می برد این طرف و آن طرف.
خدیجه از بغل شیرین جان تکان نمی خورد. نُقل زبانش «شینا، شینا» بود. شینا هم برای خدیجه جان نداشت.
همین شینا گفتن خدیجه باعث شد همه فامیل به شیرین جان بگویند شینا. حاج آقا مواظب بچه ها بود. من هم اغلب کنار صمد بودم. یک بار صمد گفت: «خیلی وقت بود دلم می خواست این طور بنشینم کنارت و برایت حرف بزنم. قدم! کاشکی این روزها تمام نشود.»
من از خداخواسته ام شد و زود گفتم: «صمد! بیا قید شهر و کار را بزن، دوباره برگردیم قایش.»
بدون اینکه فکر کند، گفت: «نه... نه... اصلاً حرفش را هم نزن. من سرباز امامم. قول داده ام سرباز امام بمانم. امروز کشور به من احتیاج دارد. به جای این حرف ها، دعا کن هر چه زودتر حالم خوب بشود و بروم سر کارم. نمی دانی این روزها چقدر زجر می کشم. من نباید توی رختخواب بخوابم. باید بروم به این مملکت خدمت کنم.»
دکتر به صمد دو ماه استراحت داده بود. اما سر ده روز برگشتیم همدان. تا به خانه رسیدیم، گفت: «من رفتم.»
ادامه دارد...✒️
💞 @zendegiasheghane_ma
صفحه نوزده از قرآن 💐
جز #یک 💐
سوره #بقره💐
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به شهید علی عطار روشن😍😍
@hefzequrankarim
💞 @zendegiasheghane_ma
یادم نمےرود ڪه همہ #عزتم_تویے
من پاے سفرهے تو شدم محترم حسین
لطفے ڪه ڪردهاے تو بہ من مادرم نڪرد
اے مهربانتر از پدر و مادرم #حسین
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
#شب_زیارت_ارباب
💞 @zendegiasheghane_ma