صفحه #بیست و یکم از قرآن☘
صفحه آخر از #جزء یک 😍😍
سوره #بقره🍀
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به شهید نعمت الله خادم علیزاده😍😍
با توکل بخدا و همکاری شما عزیزان یک جز از قرآن کریم رو با هم تلاوت کردیم 👏👏👏👏👏👏👏👏👏
@hefzequrankarim
💞 @zendegiasheghane_ma
#دختر_شینا
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر)
#بهناز_ضرابی_زاده
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت105 #فصل_یازدهم با شنیدن این حرف، دلهره به جانم افتاد. بیشتر د
#دختر_شینا
#بهناز_ضرابی_زاده
#قسمت106
#فصل_یازدهم
اما وقتی دید ترسیده ام، کُلت کمری اش را داد به من و گفت: «اگر مشکلی پیش آمد، از این استفاده کن.» بعد هم سر حوصله طرز استفاده از اسلحه را یادم داد و رفت. اسلحه را زیر بالش گذاشتم و با ترس و لرز خوابیدم. نیمه های شب بود که با صدایی از خواب پریدم. یک نفر داشت در می زد. اسلحه را برداشتم و رفتم توی حیاط. هر چقدر از پشت در گفتم: «کیه؟» کسی جواب نداد. دوباره با ترس و لرز آمدم توی اتاق که در زدند. مانده بودم چه کار کنم. مثل قبل ایستادم پشت در و چند بار گفتم: «کیه؟!» این بار هم کسی جواب نداد. چند بار این اتفاق تکرار شد. یعنی تا می رسیدم توی اتاق، صدای زنگ در بلند می شد و وقتی می رفتم پشت در کسی جواب نمی داد. دیگر مطمئن شده بودم یک نفر می خواهد ما را اذیت کند. از ترس تمام چراغ ها را روشن کردم. بار آخری که صدای زنگ آمد، رفتم روی پشت بام و همان طور که صمد یادم داده بود اسلحه را آماده کردم. دو مرد وسط کوچه ایستاده بودند و با هم حرف می زدند. حتماً خودشان بودند. اسلحه را گرفتم روبه رویشان که یک دفعه متوجه شدم یکی از مردها، همسایه این طرفی مان، آقای عسگری، است که خانمش پا به ماه بود. آن قدر خوشحال شدم که از همان بالای پشت بام صدایش کردم وگفتم: «آقای عسگری شمایید؟!» بعد دویدم و در را باز کردم.
ادامه دارد...✒️
#قسمت107
#فصل_یازدهم
آقای عسگری، که مرد محجوب و سربه زیری بود، عادت داشت وقتی زنگ می زد، چند قدمی از در فاصله می گرفت. به همین خاطر هر بار که پشت در می رسیدم، صدای مرا نمی شنید. آمده بود از من کمک بگیرد. خانمش داشت زایمان می کرد.
#فصل_دوازدهم
کمی بعد، از آن خانه اسباب کشی کردیم و خانه دیگری در خیابان هنرستان اجاره کردیم. موقع اسباب کشی معصومه مریض شد. روز دومی که در خانه جدید بودیم، آن قدر حال معصومه بد شد، که مجبور شدیم در آن هیر و ویری بچه را ببریم بیمارستان. صمد به تازگی ژیان را فروخته بود و بدون ماشین برایمان مکافات بود با دو تا بچه کوچک از این طرف به آن طرف برویم. نزدیک ظهر بود که از بیمارستان برگشتیم. صمد تا سر خیابان ما را رساند و چون کار داشت دوباره تاکسی گرفت و رفت. معصومه بغلم بود. خدیجه چادرم را گرفته بود و با نق و نق راه می آمد و بهانه می گرفت. می خواست بغلش کنم. با یک دست معصومه و کیسه داروهایش را گرفته بودم، با آن دست خدیجه را می کشیدم و با دندان هایم هم چادرم را محکم گرفته بودم. با چه عذابی به خانه رسیدم، بماند. به سختی کلید را از توی کیفم درآوردم و انداختم توی قفل. در باز نمی شد. دوباره کلید را چرخاندم. قفل باز شده بود؛ اما در باز نمی شد. انگار یک نفر آن تو بود و پشت در را انداخته بود. چند بار به در کوبیدم.
ادامه دارد.....
💞 @zendegiasheghane_ma
•┈┈••✾•|💠|•✾••┈┈•
|♥️|بال و پـرم
بہ دردِ پـریدن نمےخورنـد...
بالا نمےبـرنـد مـرا این بالـهـا...
|♥️|با احتمـال آمدنـٺ گریہ مےڪنم...
یعقوب ڪردهـ انـد مـرا
این احتمـال هــا...
•┈┈••✾•|💠|•✾••┈┈•
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🕰
🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼
💞 @zendegiasheghane_ma
الهـی
نـام بـا عظمـت تـو
زبـان قلـم را میگشايـد
تـو آغـاز هر كلمـهای
و صبـح كلمـهای اسـت
لبريـز از نـام تـو …
صبـح تنهـا
بـا نـام تـو آغـاز میگـردد
🌸 الهـی بـه امیـد تــو 🌸
💞 @zendegiasheghane_ma
#آقایان_بخوانند
👱 #سیاست_های_مردانه
همسرتان همیشه خواستار محبت و عشق شماست. فرقی نمیكند 2 ماه از ازدواجتان گذشته باشد یا 20 سال. تقدیم یك شاخه گل، دعوت به یك شام ساده، چند بیت شعر، حتی اگر كلیشهای به نظر برسد باعث ایجاد صمیمیت بیشتر میشود. به گفته روانشناسان زنان از ابراز علاقههایی اینچنین ساده لذت برده و قدردان آن خواهند بود و این قدردانی را همیشه ابراز خواهند كرد.
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#نکات_تربیتی_خانواده برگرفته از سخنرانیهای استاد #پناهیان #قسمت19 💞 @zendegiasheghane_ma
#نکات_تربیتی_خانواده
#قسمت19
#نکات_تربیتی_خانواده
"رابطه با نامحرم"
🔶 یکی از چیزایی که آرامش خانواده رو بهم میریزه و هیجان های کاذب رو به انسان میده
⭕️ رعایت نکردن حدود و ارتباط با نامحرم هست.
✅ چرا اسلام عزیز انقدر تاکید میکنه که آقا مراقب چشمات باش!
خانم مراقب حرف زدنت باش!
✔️
💢 طوری حرف نزن که نامحرم بهت طمع کنه.
🔶 خصوصا توی مهمانی های خانوادگی خیلی باید مراقب باشید.
⛔️ خیلی وقتا خانمه با برادر شوهرش سبک بازی در آوردن و شوخی های معمولی کردن
همین بعدا باعث شده که دچار فحشا و نابودی خانوادشون بشه.
💢 خدا که بیکار نبوده این مسائل رو فرموده!
😒🚫
برای این گفته که هوای نفس رو به خوبی میشناسه و میدونه که هوای نفس خاصیتش اینه که :
اگه بهش لذت دادی
بدبختت میکنه!
🔞🔞🔞😒
توی حرف زدن با نامحرم چه در فضای حقیقی و چه در "فضای مجازی" مراقب باشید
🔻 تا دیدی انگار از حرف زدن با یه نامحرم یه ذره داری لذت میبری سریع قطعش کن.
🔶به میزانی که ادامش بدی، چوب بیشتری دنیا بهت میزنه!
🔞 پوستت کنده میشه تا بتونی ترکش کنی؛ تازه اگه بتونی!
💞 @zendegiasheghane_ma
#خانمها_بخوانند
#سیاست_های_زنانه
👈وقتی همسرتون آخر روز درباره مشکلاتش با شما صحبت میکنه لازم نیست به اون راه حل بدین!لازم نیست که مشخص کنین اشتباه کرده ! ❤️❤️
👈لازم نیست که بگین بهتر بود فلان کار رو میکرد بهتره طوری باهاش حرف بزنین که حس کنه واقعا داره شنیده میشه این حس رو بهش بدین که حق داشته ناراحت باشه ، حس کنه شما میفهمیدش 🌹🌸🌹🌸!
👈 تا میشه هم دردی کنین و بهش حق بدین بذارین خونه پناهگاه بیان همه ی حس های نگفته اش باشه
👈مثلا در جواب درد و دلش میتونین بگین واقعا حق داری ... منم جای تو بودم همین کارو میکردم!
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
#آقایان_بخوانند
یه صحبت درگوشی با آقایون
💟دلایل ناراحتی خانمها👇👇
خانوم هایی که همیشه نق میزنند یا بهانه گیری میکنند ی سری دلایل دارد که آقایون باید درجریان باشند و مهمتر از ان اینست که به یاد بسپارند که درمقابل اعتراض ها و نق زدنای همسرشون عصبانی نشوند.
⏪ نزدیکی به دوران عادت ماهیانه
⏪دوری از همسر
⏪زمانی که احساس تنهایی و بی پناهی میکنند
⏪نیاز به میل جنسی
⏪نیاز به آغوش همسرشون
✍اگر به این نیازهای همسرتون توجه کنید مخزن عشق همسرتون همیشه پر میمونه و میتونه تو خونه منبع انرژی و نشاط باشه
💞 @zendegiasheghane_ma
#دختر_شینا
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر)
#بهناز_ضرابی_زاده
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت106 #فصل_یازدهم اما وقتی دید ترسیده ام، کُلت کمری اش را داد به
#دختر_شینا
#بهناز_ضرابی_زاده
#قسمت108
#فصل_دوازدهم
ترس به سراغم آمد. درِ خانه همسایه را زدم و ماجرا را برایش تعریف کردم. زن هم می ترسید پا جلو بگذارد. خواهش کردم بچه ها را نگه دارد تا بروم صمد را خبر کنم. زن همسایه بچه ها را گرفت. دویدم سر خیابان. هر چه منتظر تاکسی شدم، دیدم خبری از ماشین نیست. حتی یک ماشین هم از خیابان عبور نمی کرد. آن موقع خیابان هنرستان از خیابان های خلوت و کم رفت و آمد شهر بود. از آنجا تا آرامگاه بوعلی راه زیادی بود. تمام آن مسیر را دویدم. از آرامگاه تا خیابان خواجه رشید و کمیته راهی نبود. اما دیگر نمی توانستم حتی یک قدم بردارم. خستگی این چند روزه و اسباب کشی و شب نخوابی و مریضی معصومه، و از آن طرف علّافی توی بیمارستان توانم را گرفته بود؛ اما باید می رفتم. ناچار شروع کردم به دویدن. وقتی جلوی کمیته رسیدم، دیگر نفسم بالا نمی آمد. به سرباز نگهبانی که جلوی در ایستاده بود، گفتم: «من با آقای ابراهیمی کار دارم. بگویید همسرش جلوی در است.»
سرباز به اتاقک نگهبانی رفت. تلفن را برداشت. شماره گرفت و گفت: «آقای ابراهیمی! خانمتان جلوی در با شما کار دارند.»
صمد آن قدر بلند حرف می زد که من از آنجایی که ایستاده بودم صدایش را می شنیدم.
می گفت: «خانم من؟! اشتباه نمی کنید؟! من الان خانم و بچه ها را رساندم خانه.»
ادامه دارد...✒️
💞 @zendegiasheghane_ma
🔹بعد از اینکه یک مرد ۹۳ ساله در ایتالیا از بیمارستان مرخص می شود، به او گفته شد که هزینه یک روز ونتیلاتور (دستگاه تنفّس مصنوعی) بیمارستان را بپردازد. پیرمرد به گریه افتاد. پزشکان به او دلداری دارند تا بخاطر صورتحساب بیمارستان گریه نکند. ولی آنچه پیرمرد در جواب گفت، همه پزشکان را گریه انداخت
🔸پیرمرد گفت: "من به خاطر پولی که باید بپردازم گریه نمی کنم. تمام پول را خواهم پرداخت." گریه من بخاطر آن است که 93 سال هوای خدا را مجانی تنفس کردم، و هرگز پولی نپرداختم. در حالیکه برای استفاده از دستگاه ونتیلاتور در بیمارستان به مدت یک روز باید اینهمه بپردازم. آیا می دانید چقدر به خدا مدیون هستم؟ من قبلاً خدا را شکر نمی کردم"
🔹سخنان آن پیر مرد ارزش تأمل دارد. وقتی هوا را بدون درد و بیماری آزادانه تنفس می کنیم، هیچ کس هوا را جدی نمی گیرد.
🔻این داستان ما را به یاد درسی از گلستان سعدی انداخت: «منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمت شکری واجب...»🙏
خدایا بخاطر ناشکریهامون ما رو ببخش🤲
💞 @zendegiasheghane_ma
🥀۴۰۰۰هزار شیعه بی گناه در زندان های بحرین هستند که با بیماری ، کرونا و مرگ دست و پنجه نرم میکنند.
لعنت بر مستکبرین عالم.
خدایا هرچه زودتر منتقم آل محمد را برسان.
عالم شده قتلگاه مسلمانان،
کجاست فریادرسی که به داد مسلمین برسد؟
🍃امنیجیبالمضطراذادعاهویکشفالشوء
#أنقذوأسریالبحرین
روزی #بحرین پاره تن ایران بود.
لعنت به آن کسی که آن را از ما جدا کرد.
••┈┈#اللهمعجللولیکالفرج•
#هیام
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
شبتون مهدوی
💞 @zendegiasheghane_ma
نامت بلند و اوج نگاهت همیشہ سبز؛
آبےترین بهانہ دنیاے من سلام!
قلبے شڪستہ دارم و شعرے شڪستہتر،
اما نشستہ در تب غوغاے من سلام!
ما بےحضور چشم تو این جا غریبہایم
دستے،سرے تڪان بده،مولاے من؛سلام!
تقدیم چشمهاے تو این شعر ناتمام
زیباترین افق بہ تماشاے من سلام!
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
سلام حاضرترین غایب زمین✋
💞 @zendegiasheghane_ma