eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.1هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
*💣️ های مخرب روابط : به شوخی هم ازکلمه استفاده نکنید به شوخی هم به همسرتان بی نگویید به شوخی هم حرف دوم رانزنید به شوخی هم و تمسخر ممنوع است* 🧕🏻🧔🏻 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
KhanevadeMotaali18-18k.mp3
5.62M
استاد آنچه خواهید شنید 💥شباهت جامعه و خانواده از حیث ولایت 💥پدر باید مقتدر و مادر باید محبوب باشد 💥رفتار با امام ریشه در رفتار با والدین دارد 💥نابودی خانواده، راه سلطه صهیونیسم بر جوامع 💥ولایت و سرپرستی بر جامعه و خانواده، عامل یأس دشمن 💥تربیت ولایی مقداد توسط پیامبر اعظم‌‌(ص) ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
نویسنده : ح. سادات، کاظمی ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#ازجهنم_تابهشت #قسمت126 #به_روایت_راوی آب رو که پشت ماشین میریزه ، بی هوش میشه و روی زمین میوفته..
تلفن از دستش روي زمين ميوفته و صداي گريه زينب بلند ميشه. حانيه روي زمين ميوفته. گريه نميكنه. حرفي نميزنه ً فقط به گوشه اي خيره ميشه. تمام خاطرات براش مرور ميشه. ازاولين روز تو دربند. از برخوردشون به هم تو مسجد. از اون شب و اون كوچه. جداييشون . عقدشون. سفر كربلا. مشهد و عهدي كه بسته بود. نه اشك ميريزه نه بغض ميكنه نه جيغ و داد. همون لحظه اميرعلي و فاطمه ميان تا سري بهش بزنن. در ورودي اصلي ساختمون باز بوده و وارد ميشن پشت در واحد حانيه كه ميرسن فقط و فقط صداي گريه زينب سادات به گوش ميرسه. اين سمت در اميرعلي و فاطمه هرچقدر در ميزنن جوابي نميگيرن و طرف ديگه حانيه نه چيزي ميشنوه نه چيزي ميبينه. تنها خاطرات اميرحسينش جلوش جولون ميدن. اميرعلي كه نگران خواهرش ميشه با هر بدبختي كه هست در رو باز ميكنه و وقتي با حانيه اي كه وسط پذيرايي روي زمين نشسته و به گوشه اي خيره شده ، تلفني كه روي زمين افتاده و زينبي كه فقط گريه ميكنه نگرانيشون بيشتر ميشه. فاطمه سريع زينب رو بغل ميكنه و سعي در آروم كردنش داره و اميرعلي هم سراغ خواهرش ميره. اولين فكري كه به ذهن هردو رسيده شهادت اميرحسينه . با اينكه از دوستي اميرعلي و اميرحسين چند ماه بيشتر نميگذشت و هنوز حتي به سال نرسيده بود ، حسابي رفقاي خوبي براي هم بودن و دل كندن سخت بود. از طرفي شوهر خواهرش بود. همه از عشق اميرحسين و حانيه به هم خبر داشتن عشقي كه نمونش كم پيدا ميشد ، عشقي كه چندماه شكل گرفته بود ولي فوق العاده تو قلبشون ريشه كرده بود. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
اميرعلي ميدونست الان بهترين چيز براي خواهرش گريس. پس تند تند سيلي به صورتش ميزنه تا گريه كنه . اما جواب نميده. فاطمه گوشي رو سر جاش ميزاره تا شايد دوباره خبري بشه. به محض گذاشتن تلفن صداي زنگش بلند ميشه. فاطمه سريع جواب ميده _ بله؟ + سلام مجدد خانوم موسوي. عذر ميخوام ظاهرا قطع شد متوجه حرفم شديد؟ فاطمه با بهت بريده بريده زمزمه ميكنه_ شهيد شدن ؟ +بله. تلفن ازدست فاطمه هم ميوفته و اشكي رو ي صورتش جاري ميشه. اميرعلي سرش رو تكون ميده و نفس نفس ميزنه. با صداي باز شدن در هردو به سمت در برميگردن و با ديدن اميرحسين هردو تعجب ميكنن. فاطمه زينب و اميرعلي بدون هيچ حرفي از خونه بيرون ميرن و بيشترباعث تعجب اميرحسين ميشن ، اميرحسين وارد ميشه و با ديدن حانيه تو اون اوضاع فوق العاده متعجب و نگران ميشه. اميرحسين _ حا.....ن....يه حانيه با شنيدن صداي اميرحسين به اين دنيا برميگرده و تازه متوجه حضور اميرحسين ميشه ، فكر ميكنه رويا و خوابه. دستش رو ميز تلفن ميگيره و به زور از جاش بلند ميشه ، اما اميرحسين به قدري متعجب شده كه فرصت نميكنه به كمك حانيه بره. حانيه بلند ميشه و دستش رو به طرف اميرحسين دراز ميكنه ، دو قدم برميداره و دوباره روي زمين ميوفته. اميرحسين بلاخره مغزش كار ميكنه و سريع به طرف حانيه مياد. دستش تير خورده و حسابي درد ميكنه اما توجهي بهش نميكنه. فقط به حانيش نگاه ميكنه تا دليل بي قراري هاش رو پيدا كنه. هردو به هم خيره ميشن و در سكوت محض به چشماي همديگه زل ميزنن. . . . ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💐 💐 💐 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به💐 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
✨مولای‌ما دارد زمـان آمـدنت دیـر مـی شـود... 🌾🕊🌾🕊🌾🕊🌾🕊🌾 شبتون نورانی ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱ای حضرت حاضری که ناپیدایی 🌱غایب شده از زشتی و نازیبایی 🌱شرمنده که جای آمدن، می‌گوییم 🌱آقا ، تو چه وقت پیش ما می‌آیی 🌺 🌺 سلام روز تون متبرک با نام و یاد مولای غایب ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام سجاد علیه السلام؛ المُنتظرونَ لِظهورهِ، افضلُ اهلِ کُلَّ زَمانِِ ♻️ منتظرین ظهور(مهدی علیه السلام)، برترین اهل هر زمانند🌺 بحار ج ۵۲ ص۱۲۲ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
سلام سلام سلام 😍😍😍😍 صبح روز چهار شنبه تون پر از خیر و برکت باشه 🌻🌻🌻 انشالله روز خوبی رو شروع کنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد 🌻 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ثواب کارهای امروزمون از کوچیک تا بزرگ رو تقدیم میکنیم به 😍😍😍😍😍 انشالله که موفق باشید ✅ مراقبه✅نماز اول وقت✅خواندن زیارت عاشورا✅خواندن نماز قضا✅دائم الذکر بودن✅پرهیز از غیبت✅✅ امروز همگی یک جستجو بکنیم آیه ها و حدیث هایی که در مورد غیبت هست رو بخونیم👌👌👌👌 خوندن اینها هم باعث تلنگر به آدم میشه👌👌👌👌👌 چون زیاده من نمیتونم براتون بزارم☺️ولی فقط کافیه از ۲۴ ساعت وقت شبانه روز امروزمون رو ده دقیقه بزاریم برای این کار✅ باعث ایجاد تلنگر میشه برای هممون که کمتر این گناه کبیره رو انجام بدیم✅ موفق باشید تلاشگران در راه خدا 🌻 التماس دعا از همه بزرگواران 🌻 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
❌❌❌ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز یه مبحث مهم در ارتباط با داریم و به نقش پدران در موضوع دخترها میپردازیم با ما همراه باشید 😊👇👇
نقش پدر بر تربیت دینی فرزند دختر( حجاب )👼👼 در خانواده‌اي که پدر خودش را از امور تربیتی فرزندان کنار کشيده است، معمولا به خاطر بار احساسي‌اي که مادر دارد، اصول لازم الاجرا، به شکل درستي اجرا نمي‌شوند و فرزندان مقيّد به انجام وظايف خود نمي‌شوند. يکي از اين وظايف هم «حجاب» است. رابطۀ احساسي و قوي‌اي که بين دختر و پدر برقرار است، اين مساله را راحت‌تر مي‌کند. در واقع اين پدر است که بايد رابطۀ احساسي‌اش را با دخترش تقويت کند تا بعد بتواند از راه همين ارادت و احساسات پاک پدر و دختري، پيگير رعايت حجاب دخترش باشد. وگرنه همه چيز مثل يک سربازخانه مي‌شود و فرزندان تا چشم پدر را دور مي‌بينند، ممکن است از انجام وظايف سر باز بزنند. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2⃣ ✅راهکارهایی برای پدران، جهت مححبه شدن دختران 🌹😍 _🍀روسري قشنگ براي دخترش تهيه کند. اما قبل از روسري بايد پدر، مدتي به خريد هديه‌هايي مثل گل‌سر، تل سر و… بپردازد. بعد هد بندهاي گل‌گلي زيبا براي دخترک‌اش تهيه کند و بعد سراغ روسري برود. اينها همه مراحلي است که بايد هوشيارانه پيگيرش بود. دخترکي که از گل سري که پدر تهيه کرده، استقبال مي‌کند، قطعا به استفاده از روسري هم رغب نشان خواهد داد. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3⃣ ادامه راهکار پدرانه برای حجاب دختران 👇 🍀تشويق يادتان نرود. وقتي دخترک‌تان روسري پوشيد حتما او را تشويق کنيد و ببوسيدش. 🍀از حجاب زيباي او تعريف کنيد. از دختران جلوي روي‌اش، تعريف کنيد. از حياء او و زيبايي حجابش تعريف کنيد تا تحسين ديگران را برانگيزيد. 🍀. حجاب مادرش را تحسين کنيد اگر حجاب چادر برايتان مهم است، از چادر مادرش خيلي تعريف کنيد. از خانم‌هاي چادري که حجاب زيبا و محفوظي دارند، بگوييد و توجه دخترتان را به اين جلوه‌ها جلب کنيد. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4⃣ راهکارهای پدرانه برای حجاب دختران👇 🍀 روز جشن تکليف را برايش تبديل به يک روز خاص کنيد هديۀ مخصوص پدر، براي جشن تکليف دخترش چه چيزهايي باشد؟ تا به حال فکرش را کرده‌ايد؟ 🍀يک تاج قشنگ. که شما مي‌توانيد اسمش را تاج بندگي بگذاريد. بهتر است که خودتان آن را بر سرش بگذاريد. او را روي دست بلند کنيد و بالا ببريدش. احساس بزرگي و شأنيت پيدا کردن، دخترتان را غني خواهد کرد. 🍀 يک نامه برايش بنويسد. با احساسات پدرانه و پاک خود، او را از اصولي که بايد رعايت کند، مطلع کنيد.(البته اين قضيه مستلزم اين است که قبلا آگاهي‌هاي لازم را با زمينه سازي‌هاي قبلي، به او داده باشيد. نه اينکه يکهو برايش اصول تعيين کنيد.) 🍀بعد از مراسم جشن تکليف، يک گردش پدر و دختري ترتيب دهيد. دخترها کيف مي‌کنند با پدر بيرون بروند. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5⃣ راهکارهای پدرانه برای حجاب دختران👇 🍀تذکرهايتان همراه با شوخي و خنده باشد. 🍀عزت نفس دخترتون را بالا ببرید. . او را غني از تعريف و تمجيد غريبه‌ها کنيد. 🍀وقتي به نظرتان آمد که حجاب دخترتان کامل شده، برايش جشن بگيريد؛ با هديه و مخلفات رنگارنگي که شادش کند. 🍀جلسات خانوادگي بگيريد و خواسته‌هاي دخترتان را يادداشت کنيد. هر کسي بايد هر بار يک تا پنج خواسته‌اش را بگويد. اينطوري از حال و هواي او بيشتر با خبر مي‌شويد. 🍀بي‌توجه به قيمت، براي حجاب‌اش خرج کنيد. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
آنقدر خوب ومهربان باش که فرزندت تحمل ناراحتی ات را نداشته باشد. این یعنی *اقتدار * ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕زندگی عاشقانه💕
#ازجهنم_تابهشت #قسمت128 اميرعلي ميدونست الان بهترين چيز براي خواهرش گريس. پس تند تند سيلي به صورت
بلاخره حال حانيه كمي رو به راه ميشه و جريان رو تعريف ميكنه ، اميرحسين سرش رو پايين ميندازه و ميگه_علي آقا ، باباي زينب سادات شهيد شده. اين حرف اميرحسين آوار ميشه رو سر حانيه . زينب تازه يك سال و نيم و فاطمه خانوم هم بچه دومش رو باردار بود. اشكاش جاري ميشن و خودش رو تو بغل اميرحسين ميندازه. فاطمه همون لحظه از راه ميرسه. زنگ واحد حانيه اينا رو ميزنه تا زينب رو از حانيه بگيره. باز هم مثل بقيه روزها خبري از همسرش بهش نميرسه. حانيه با ديدن زينب هق هق گريش بلند ميشه و زينب بويي از قضيه ميبره و نگران ميشه. بريده بريده زمزمه ميكنه _ ع..ل..ي؟ . . . بلاخره بعد از دو هفته كه در گير مراسم تشييع و .....بودن ،فرصت ميكنن كمي باهم خلوت كنن. روي نيمكت فلزي سرد پارك ميشينن، اواخر پاييز بود و هوا سرد. نم نم بارون هوارو خواستني تر و دونفره ميكنه. اميرحسين كمي خم ميشه آرنجش رو روي زانوش ميزاره سرش رو با دستاش ميگيره. _ ديدي لياقت شهادت نداشتم؟ حانيه_ نه. لياقتت شهادت در ركاب امام زمان بوده ، ماموريتت ياري امام زمانته. اميرحسين سرش رو بالا مياره و با عشق به چشماي حانيه خيره ميشه و بوسه اي روي پيشونيش ميزنه . . . حانيه_ زينب سادات. ندو مامان ميوفتي خب. دختر سه ساله اي كه حاصل عشق اميرحسين و حانيه بود ، با لباس عروس سفيدي كه براي عروسي پوشيده بود خواستني تر شده بود. با مزه بدو بدو خودش رو به محمد جواد كه تو لباس دومادي خودنمايي ميكرد ميرسونه و خودش رو تو بغلش ميندازه. اميرحسين شاد و خندون از قسمت مردونه خارج ميشه و به باغ كوچيكي كه جلوي تالار بود ميرسه با ديدن حانیه لبخندش عمیق تر میشه. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
گوشيش رو به امير ميده تا ازشون عكس بگيره و خودش هم زينب رو از محمد جواد كه منتظر بيرون اومدن عروس بود ميگيره و كنار حانيه وايميسته . دستش رو پشت كمر حانيه ميزاره و براي چند ثانيه نگاهشون تو نگاه هم قفل ميشه. امير هم از همين فرصت استفاده ميكنه و اين لحظه رو ثبت ميكنه...... لحظه اي كه توش عشق موج ميزنه و شايد همون لحظه كه درحال تشكر از خدا بابت اين زندگي بودن..... ..... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💐 💐 💐 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به💐 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══