eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.2هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام صادق عليه السلام : سزاوار است مؤمن8⃣هشت خصلت داشته باشد: 1⃣ در سختى ها باوقار، 2⃣ در گرفتاری صبور، 3⃣در آسايش شاكر 4⃣ به روزى خداوند قانع باشد، 5⃣ به دشمنان ستم نكند، 6⃣از دوستان كينه و دشمنى به دل نگيرد، 7⃣ بدنش از او در رنج 8⃣مردم از او در آسايش باشند. 📝📖📚 كافى، ج2، ص 47، ح1 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🧔🏻🧕🏻 ✔️ ما باید یاد بگیریم که گذشت بدون توقع داشته باشیم. ❌کارِ با توقع، حس خوبی به اطرافیان نمی‌دهد. ❌ما با عشق معامله میکنیم. و دیگر در سیستم الهی قرار نمی‌گیریم. عشق میدهم که ⬅️ عشق بگیرم ⭕️ محبت و عشقی که به شخص مقابل میدهیم ⬅️ موهبتی از سمت خداست که به قلب من هدیه داده است. ❌ این عشق مال من نیست که بخواهم دیگران را وام دار خود بدانم و منت بگذارم. *من خود را مدیون خدا میدانم که این عشق را به من داده است.* ✔️ بعضی از انسان ها به طور ذاتی و فطرتی مهربان هستند و برای این حُسن هیچ زحمتی نکشیده اند. ❤️ به خاطر این استعداد، شما زیر منت خدا هستید نه دیگران زیر مِنت شما. ❤️ وقتی شما بدون منت محبت میکنید دیگران از این محبت سیراب می‌شوند. ❤️ زمانی که محبت با منت همراه شود اولین اتفاقی که می افتد ⬅️ بوی بد این عمل به مشام فرد مقابل می‌رسد. ⭕️ آب راکد بوی بد میدهد . اگر مثل آب روان نبودیم و ارتباطمان را با خدا قطع کردیم آرام آرام وجود شروع به بو گرفتن می‌کند و این بو را نمی‌توان پنهان کرد. *عشق الهی تولید آلودگی نمی‌کند بلکه تمام آلودگی را با خود می‌برد* ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🧕🏻🧔🏻 👈برای داشتن روابط زناشویی موفق باید مـــــــــ👆ـــــــــراقب کلماتتان باشید‼️ 🔻خیلی چیزها هست که اصلا نباید به همسرتون بگید حتی اگر واقعیت داشته باشند. 🔻مثلا نگید که ” به نظرت همسایه جدیدمون خیلی جداب نیست؟ 🔻 ” یا مثلا از جملاتی که با “به نظرم مشکل تو اینه که … ” شروع میشن اصلا استفاده نکنید. 👈آیا خودتون هم دوست دارید همچین جملاتی رو از شریک زندگیتون بشنوین؟ ✍ باید بدانید چگونه همسرتان را نقد کنید. ⏪جملات تاثیر فراوانی در هدایت رابطه دارند. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
رمان نویسنده : ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#دمشق_شهرعشق #قسمت9 💠 پس از یک سال زندگی با سعد، زبان عربی را تقریباً می‌فهمیدم و نمی‌فهمیدم چرا ه
💠 انگار گناه و رافضی بودن با هیچ آبی از دامنم پاک نمی‌شد که خودش را عقب کشید و خواست در را ببندد که سعد با دستش در را گرفت و گله کرد :«من قبلاً با ولید حرف زدم!» و او با لحنی چندش‌آور پرخاش کرد :«هر وقت این رو طلاق دادی، برگرد!» در را طوری به هم کوبید که حس کردم اگر می‌شد سر این ایرانی را با همین ضرب به زمین می‌کوبید. نگاهم به در بسته ماند و در همین اولین قدم، از پشیمان شده بودم که لبم لرزید و اشکم تا روی زمین چکید. 💠 سعد زیر لب به ولید ناسزا می‌گفت و من نمی‌دانستم چرا در ایام آواره اینجا شده‌ایم که سرم را بالا گرفتم و با گریه اعتراض کردم :«این ولید کیه که تو به امیدش اومدی اینجا؟ چرا منو نمی‌بری خونه خودتون؟ این چرا از من بدش اومد؟» صورت سفید سعد در آفتاب بعد از ظهر گل انداخته و بیشتر از عصبانیت سرخ شده بود و انگار او هم مرا مقصر می‌دانست که به‌جای دلداری با صدایی خفه توبیخم کرد :«چون ولید بهش گفته بود زن من ایرانیه، فهمید هستی! اینام وهابی هستن و شیعه رو می‌دونن!» 💠 از روز نخست می‌دانستم سعد است، او هم از من باخبر بود و برای هیچکدام این تفاوت مطرح نبود که اصلاً پابند نبودیم و تنها برای آزادی و انسانیت مبارزه می‌کردیم. ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ حالا باور نمی‌کردم وقتی برای آزادی به این کشور آمده‌ام به جرم مذهبی که خودم هم قبولش ندارم، تحریم شوم که حیرت‌زده پرسیدم :«تو چرا با همچین آدم‌های احمقی کار می‌کنی؟» و جواب سوالم در آستینش بود که با پوزخندی سادگی‌ام را به تمسخر گرفت :«ما با اینا همکاری نمی‌کنیم! ما فقط از این احمق‌ها استفاده می‌کنیم!» 💠 همهمه جمعیت از خیابان اصلی به گوشم می‌رسید و همین هیاهو شاهد ادعای سعد بود که باز خندید و گفت :«همین احمق‌ها چند روز پیش کاخ دادگستری و کلی ماشین دولتی رو آتیش زدن تا استاندار عوض بشه!» سپس به چشمانم دقیق شد و با همان رنگ نیرنگی که در نگاهش پیدا بود، خبر داد :«فقط سه روز بعد استاندار عوض شد! این یعنی ما با همین احمق‌های وحشی می‌تونیم حکومت رو به زانو دربیاریم!» 💠 او می‌گفت و من تازه می‌فهمیدم تمام شب‌هایی که خانه نوعروسانه‌ام را با دنیایی از سلیقه برای عید مهیا می‌کردم و او فقط در شبکه‌های و می‌چرخید، چه خوابی برای نوروزمان می‌دیده که دیگر این بود، نه مبارزه! ترسیده بودم، از نگاه مرد که تشنه به خونم بود، از بوی دود، از فریاد اعتراض مردم و شهری که دیگر شبیه جهنم شده بود و مقابل چشمانش به التماس افتادم :«بیا برگردیم سعد! من می‌ترسم!» در گرمای هوا و در برابر اشک مظلومانه‌ام صورتش از عرق پُر شده و نمی‌خواست به رخم بکشد با پای خودم به این معرکه آمدم که با درماندگی نگاهم کرد و شاید اگر آن تماس برقرار نمی‌شد به هوای هم که شده برمی‌گشت. ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💐 💐 💐 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به💐 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
‍ مـ♡ـهـدي جـان.. فرموده ايد:"كارهایتان را به ماواگذار كنيد،برماست كه آنها را به سرانجام رسانيم" دلسوزترينم اين شما و اين رشته در هم تنيده ي زندگيِ مان... درمانده گشته ايم اين روزها.. چاره سازِ ما...عَجِّلْ يٰا مَوْلٰانٰا..😭 ♡اَللّٰهـُمَّ عَجِّـلْ لِوَلِيِّكَ الْفَـرَجِ بِحَقِّ حَسَنِ بْنِ عَلِي عَلَيْهِ السَّلٰامِ♡ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹💜🌹💜🌹💜🌹💜🌹💜 سـلام_اربـابـم✋ اے دیدنٺ، بهانہ ترین خواهش دلم فڪرے بڪن براےمن و آتش دلم دسٺ ادب بہ سینہ‌ے بےتاب مےزنم صبحٺ بخیر حضرٺ آرامش دلم ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
👶🏼👧🏻 به کودکان خود کمک کنید تا احساسات خود را درک کنند. کودکان نیاز دارند احساساتشان مورد پذیرش و احترام قرار بگیرد. بعنوان مثال 👇 1. شما می توانید با توجه و آرامش کامل به حرف های کودک گوش دهید. 2. شما می‌توانید احساسات کودک‌تان را با کلمه‌ای تایید کنید. "آه. راستی! متوجه هستم." 3. شما می‌توانید به احساسات آنها نامی بدهید. "به نظرم این کار بی‌نتیجه است" 4.شما می توانید آرزوهای آنان را به طور خیالی برآورده کنید. "کاشکی می تونستم همین حالا یک عروسک بزرگ برات حاضر کنم" ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تاثیر گرفتن مادر در زمان شیردهی! تاثیر وضو و طهارت مادر در شیردهی 👇🐣👇🐣👇 بدن دائما در حال توليد انرژي است و تمام اجزاي بدن داراي انرژي است که به هنگام گرفتن وضو ارتباط با انرژي های زائد دور مي‌شود. در دين اسلام توصيه شده به هنگام شير دادن به کودک وضو گرفته و روبه قبله بنشينيد و انرژي هاي مثبت که برج مغناطيسي بدن است،را افزایش دهید. خواندن سوره قدر و گفتن ذکر،، علاوه بر ثواب،، موجب رشد معنوی، ذهنی و جسمی کودک مي‌شود. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👶🏼👦🏼 با کودک 👈آشنايي با احساسات، هيجانات و تقويت مهارت‌هاي كلامی😉 روبه‌روي كودكتان با كمي فاصله روي زمين بنشينيد؛ طوري كه اون بتونه كاملا صورت شما رو ببينه. ⬅ براي شروع از احساسات ساده و ملموس‌تر استفاده كنيد؛ مثل خوشحالي، عصبانيت يا ترس. احساساتي مثل خجالت‌كشيدن، احساس گناه يا حسادت رو – كه براي كودك خيلي ملموس نيست – براي مراحل بعدي يا سنين بالاتر بذارين. ⬅حالت صورت خودتون رو به شكلي كه كاملا نشان‌دهنده احساس موردنظرتون باشه دربيارین. مثلا در عصبانيت اخم كنيد چشمانتان را كمي گرد كرده و دهانتان را بسته نگه داريد😡 بعد از كودكتون بخواین كه حدس بزنه شما چه احساسي داريد.👌👌 ⬅بعد از اینکه کودک حدس زد – بدون دادن جواب درست – داستاني رو تعريف كنيد كه توی اون ، اين احساس به شما دست داده است. مثلا ، شما قيافه خنداني داريد، پس داستان‌تون مي‌تونه درمورد گرفتن هديه يا يك نقاشي از كودك باشه .😀😃😄 ⬅مامان های گل،، یه نکته،، 👌 داستانهایی که تعریف میکنید کوتاه باشه و موضوعاتي رو مطرح كنيد كه براي كودك ملموس باشه و او هم اونها رو تجربه كرده باشه .😉👷👶 ⬅ بعد از اینکه داستان تموم شد ، درمورد احساس مطرح‌شده با کودک صحبت كنيد؛ درمورد موقعيت‌هاي ديگري كه مي‌تونه اين احساس رو ايجاد كنه هم حرف بزنید . سعي كنيد از اتفاقات چند روز گذشته – كه براي اون افتاده – استفاده كنيد. ⬅👌نكته مهم ديگه كه بايد در رابطه با اون،، حتما صحبت بشه تا در آینده با مشکل مواجه نشه،، اینجاست👇 🍀👈نحوه برخورد صحيح با اين احساس رو بهش آموزش بدین 🍀 به عنوان مثال زماني كه از موضوعي مي‌ترسيم، چه كارهايي مي‌تونيم انجام بدیم كه ترسمون كمتر بشه يا انجام چه كارهايي اشتباهه. مثلا صحبت با يك بزرگتر مي‌تونه به ما در پيداكردن راه‌حل براي ترسمان كمك كنه ولي جيغ‌كشيدن يا فرار فايده‌اي نداره😫😵 ⬅ نوبت شما تموم شد، حالا نوبت كودك شماست كه با تغيير حالت صورت، براي شما معمای احساسی طرح كنه. موفق باشید مامانهای آدم ساز ❤ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🌟جدول ستاره ها يا جدول پاداش یکی از روش های موثر برای ایجاد عادت های خوب در بچه ها ، استفاده از جدول جایزه است. ✅روی یک مقوای بزرگ یک جدول بکشید که حدود پنج تا ده ستون داشته باشه. بالای جدول کاری رو که قراره بچه انجام بده رو بنویسید یا نقاشی کنید. هر بار که بچه اون کار رو انجام داد یه برچسب توی جدول بچسبونید . وقتی که یک ردیف پر شد، می تونید به بچه یه جایزه بدید مثل رفتن به پارک، سینما یا رستوران و یا خریدن بازی کامپیوتری، کارتون یا اسباب بازی کوچک. بهتره این جایزه رو خود بچه از قبل انتخاب کنه. ✅این روش رو می تونید برای تشویق بچه به نشستن روی لگن، مسواک زدن، خوابیدن تو اتاق خودش، ترک شب ادراری و .... استفاده کنید ✅مثلا ميتوانيد کاغذی را روی یخچال خانه یا هرجایی که جلو چشم کودک است نصب کنید و به ازای هر کار خوبی که کودک انجام داد یک ستاره روی کاغذ نصب کرده یا نقاشی نمایید. ✅ وقتى ستاره ها به تعداد خاصی که با کودک قرار گذاشته بودیم رسید، جایزه مورد علاقه اش را برایش تهیه میکنیم(مثلا یک بستنی!). جایزه باید از قبل طبق نظر کودک تهیه شود و به محض رسیدن ستاره ها به حد نصاب جایزه را به کودک بدهیم تا ارزش پاداشی که ارائه میکنیم از بین نرود. 👧🏻👦🏼 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢والدین عزیز: از تشویق کردن کار خوب فرزندتان نترسید، از احترام گذاشتن به فرزندتان نترسید، از بخشیدن خطاهای فرزندتان نترسید، از بی اعتنایی به کار بد اما بی خطر فرزندتان نترسید، از اشتباهات فرزندتان نترسید، از بهانه گیری های گاه و بیگاه فرزندتان نترسید، از دادن عشق بی قید و شرط به فرزندتان نترسید، از آزادی دادن به فرزندتان نترسید، زیرا فرزندتان لوس نخواهد شد. اگر به فرزندتان اجازه ندهید به حق کسی تجاوز کند یا به خود و دیگران صدمه بزند، با دادن احترام، عشق،محبت، بخشش، گذشت و تشویق فرزندتان ضعیف و لوس نخواهد شد بلکه فرزندتان خواهد شکفت و حرمت نفس و اعتماد به نفس در او نهادینه خواهد شد . بی قید و شرط به فرزندتان عشق بورزید... 👧🏻👦🏼 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
اگر هنوز این کانالمون نشدی عجله کن 👆👆👆
👧🏻👦🏼 ⚠️ بچه ها به دستورات پدر و مادرهایی که به اندازه ی نیاز به آنها محبت نمی کنند و به اندازه ی نیاز احترام نمی گذارند، بعنوان دستورات خودخواهانه نگاه می کنند و از آنها فراری هستند. و این تصویر نمی گذارد که آنها با دل و جان به حرف های آنها گوش بدهند. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
رمان نویسنده : ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت11 حالا باور نمی‌کردم وقتی برای آزادی #سوریه به این کشور آمده‌ام به جرم مذهبی
از پشت تلفن نسخه جدیدی برایش پیچیدند که چمدان را از روی زمین بلند کرد و دیگر گریه‌هایم فراموشش شد که به سمت خیابان به راه افتاد. 💠 قدم‌هایم را دنبالش می‌کشیدم و هنوز سوالم بی‌پاسخ مانده بود که پرسیدم :«چرا نمیریم خونه خودتون؟» به سمتم چرخید و در شلوغی شهر عربده کشید تا دروغش را بهتر بشنوم :«خونواده من زندگی می‌کنن! من بهت دروغ گفتم چون باید می‌اومدیم !» باورم نمی‌شد مردی که بودم فریبم دهد و او نمی‌فهمید چه بلایی سر دلم آورده که برایم خط و نشان کشید :«امشب میریم مسجد می‌مونیم تا صبح!» دیگر در نگاهش ردّی از نمی‌دیدم که قلبم یخ زد و لحنم هم مثل دلم لرزید :«من می‌خوام برگردم!» 💠 چند قدم بین‌مان فاصله نبود و همین فاصله را به سمتم دوید تا با تمام قدرت به صورتم سیلی بزند که تعادلم به هم خورد، با پهلو به زمین افتادم و ظاهراً سیلی زمین محکم‌تر بود که لبم از تیزی دندانم پاره شد. طعم گرم را در دهانم حس می‌کردم و سردی نگاه سعد سخت‌تر بود که از هر دو چشم پشیمانم اشک فواره زد. صدای را می‌شنیدم، در خیابان اصلی آتش از ساختمانی شعله می‌کشید و از پشت شیشه گریه می‌دیدم جمعیت به داخل کوچه می‌دوند و مثل کودکی از ترس به زمین چسبیده بودم. 💠 سعد دستم را کشید تا بلندم کند و هنوز از زمین جدا نشده، شانه‌ام آتش گرفت و با صورت به زمین خوردم. حجم خون از بدنم روی زمین می‌رفت و طوری شانه‌ام را شکافته بود که از شدت درد ضجه می‌زدم... ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💠 هیاهوی مردم در گوشم می‌کوبید، در تنگنایی از به خودم می‌پیچیدم و تنها نگاه نگران سعد را می‌دیدم و دیگر نمی‌شنیدم چه می‌گوید. بازوی دیگرم را گرفته و می‌خواست در میان جمعیتی که به هر سو می‌دویدند جنازه‌ام را از زمین بلند کند و دیگر نفسی برای ناله نمانده بود که روی دستش از حال رفتم. از شدت ضعف و ترس و خونریزی با حالت تهوع به هوش آمدم و هنوز چشمانم را باز نکرده، زخم شانه‌ام از درد نعره کشید. کنار دیواری سیاه و سنگی روی فرشی قرمز و قدیمی افتاده بودم، زخم شانه‌ام پانسمان شده و به دستم سِرُم وصل بود. 💠 بدنم سُست و سنگین به زمین چسبیده و نگاه بی‌حالم تنها سقف بلند بالای سرم را می‌دید که گرمای انگشتانش را روی گونه‌ام حس کردم و لحن گرم‌ترش را شنیدم :«نازنین!» درد از روی شانه تا گردنم می‌کشید، به‌سختی سرم را چرخاندم و دیدم کنارم روی زمین کز کرده است. به فاصله چند متر دورمان پرده‌ای کشیده شده و در این خلوت فقط من و او بودیم. 💠 صدای مردانی را از پشت پرده می‌شنیدم و نمی‌فهمیدم کجا هستم که با نگاهم مات چشمان سعد شدم و پس از سیلی سنگینش باور نمی‌کردم حالا به حالم گریه کند. ردّ روی پیراهن سفیدش مانده و سفیدی چشمانش هم از گریه به سرخی می‌زد. می‌دید رنگم چطور پریده و با یک دست دلش آرام نمی‌شد که با هر دو دستش صورتم را می‌کرد و زیر لب می‌گفت :«منو ببخش نازنین! من نباید تو رو با خودم می‌کشوندم اینجا!» ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══