eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.1هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ ❤️ ❤️ شوق تو به باغ لاله جان خواهدداد عطرتو به گلهـا هیجان خواهد داد فردا ڪه به آفاق بپیـچد نورت تڪبیر تو ڪعبه را تڪان خواهد داد تعجیل در ظهور و سلامتی مولا عج اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج ♥️تاظهور دولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹حسین جانم🌹 ای دیدنت بهانه ترین خواهش دلم فڪری بڪن برای من و آتش دلم دست ادب به سینه ی بیتاب میزنم صبحت بخیر حضرت آرامش دلم سلام_اربابم ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خانم 🙇🙇🙇🙇🙇🙇 سوال یه مامان خوب🙋 سلام ضمن تشکرازمشاوره های مختصرو مفید وعالیتون.یه سوال داشتم. من دوتادختردوسال و هفت ماهه و یک دخترهفت ماهه دارم.چندوقت پیش مادربزرگ برای دختر بزرگم لاک میزنه از اون موقع اصرارداره که براش بزنیم.ب خالش هم میگه که براش بزنه.ماهم سعی کردیم عادی رفتارکنیم میزنیم ولی در حال زدن میگیم یه موقع نخوریا اینابره تودلت جوجومیشه.اولین باری هم که دیدم زده گفتم وای وای وای چراناخنات کثیف شدن بریم بشوریم تمییزشن.خودش چون شستن و خیلی دوس داره میگفت آره و پاک میکردیم.ولی جدیداخودش گفت قشنگن.منم براش زدم گفتم قشنگ شده باباش هم دیدگفت وااااای چقدخوشگل شده تااااااچندبا همین رویه بودیکی دوبارم گفتیم بعداپاک کن ولی بازم گفتیم اینا نرن تودلتاجوجو میشن اونم باتعجب دستاشو میبینه یه وقتایی هم خودش میگه (لاک کن بده)لاک پاک کن ;خودش پاک میکنه.ولی دوس ندارم عادتش بشه.براسلامتیش هم مضره میخوام از سرش بیفته.خالش هم میبینه دوست داره لاکاشو گذاشته دم دست بچه چندین بار گفتم ولی برنداشتن.چه کنم خواااااهر؟ 🙇🙇🙇🙇🙇🙇🙇 پاسخ مشاور ✅ مامان خانوم گل،، جذابیت ها و دلبستگی های آدمیزاد مثل خیلی از تنفر ها و بد اومدن ها گذرا، موقتی و محدود هست. نگران نباشید. شما خیلی خوب برخورد کردین، آفرین. از این به بعد هم همینطور بدون استرس و تنش ادامه بدین،، بعد از مدتی از سرش می افته،، مدت این جذابیت فقط به برخورد شما و همسرتون بستگی داره. حساسیت و اخم و ناراحتی نکنید، و همینطور بیست و عالی ادامه بدین. تفکر کثرت اندیشی یکی از مهمترین شیوه های تربیت کودک هست،، اگه دخترتون فکر کنه هر وقت بخواد میتونه ار لاک استفاده کنه، خیلی راحت تر و زودتر از لاک زدن دل کنده میشه. کار خواهرتون درسته،، بذار همه لاک ها دم دستش باشه تا حرص و طمع اش تحریک نشه و احساس غنا و کثرت در وجودش کار خودش رو بکنه! موید باشید خواهر عزیز 💖✋ 🙇🙇🙇🙇🙇🙇🙇 ادامه سوال 👇👇 سلام مجدد .خواستم بدونم همون مسئله قبلی درمورد رژلب هم صادقه؟جدیدا ب اون اصرارداره. اگه دم دستش باشه دائم میزنه برا سلامتیش ضررداره.بعدمیترسم ملکه بشه براش.آخه رژ رو دائم میخواد از صب تا شب هی میزنه. دست خودش باشه خونه روگل گلی میکنه😂😄😄 🙇🙇🙇🙇🙇🙇🙇 🍀پاسخ مشاور 👇👇 سلام عزیزم، نه اجازه نده، صبح که بیدار شد، خودتون رژ بزنید و اگه خواست، برای اونم خیلی کم بزنید،، تا فردا دیگه اجازه ندین،، بهش بگین ایشالله فردا صبح،، اگه خواستید برین بیرون خودتون پاک کنید و بگین بیا رژ ت رو پاک کنم اینا فقط برای خونه ست. با روی باز و مهربانی سرش رو گرم کنید. برای لاک هم یادتون باشه بهش بگین وقت بیرون رفتن باید پاک کنه،، این آموزش شما،، خیر دنیا و آخرت رو برای شما و دخترتون به همراه داره. موید باشید مامان خوب ✋ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پدر و مادر بهشتی، فصل امتحاناته، محبت و عشق والدینی تون رو فدای آموزش نکنید! بداخلاقی، کم صبری، نامهربانی، تنبیه، سرزنش، تحقیر و.... اینها شیوه آموزش نیست! استرس و اضطراب مانع یادگیریه! یادتون نره، ،فقط شما مامان و بابای فرزندتون هستید. مهربان باشید.🌹 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
استاد : آرزو کنید بچه‌هاتون بعضی‌هاشون صرف خدا بشن.💖 بله دیگه پدر و مادر حضرت مریم نذر کردن که بچه‌ی ما مال شما ؛ بعد دختر از آب دراومد. ☘ 🔶گفتن عیب نداره بره راهبه بشه. بره خودش رو وقف کنه، شد مادر عیسی‌بن مریم.🌟 نیت کنید، نذر کنید که خدا فرزندان و نوه‌هاتون رو صرف خودش کنه. این بچه‌ی ما وقتش صرف خدا بشه. آرزو کنید.😊 اون‌هایی که طلبه میشن، قبلش مامان و باباشون یا مادربزرگ و پدربزرگشون یه گوشه‌ای یه آرزویی کردن، الکی نمیشه، معمولاً این‌طوریه.😇 بابا ما می‌خواهیم وقتمون رو بذاریم برای دین خدا ما وقتمون رو برای این داریم می‌ذاریم. نه برای پول جمع کردن آفریده شدیم یا برای چیزهای دیگه... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
رمان محتوایی ..... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#هرچی_توبخوای #قسمت32 ساعت نزدیک پنج بود...😧🕔 هربار با ماشین دوستش میرفت.همه همینجا،تو خونه باهاش
اما بالاخره روز موعود رسید...😍☺️ قرار بود محمد قبل ظهر برسه.همه خونه ما جمع بودیم.خانواده ما و خانواده مریم.عمه ها و خاله و دایی هم بودن.من فقط یه عمو داشتم که از بابا بزرگتر بود و زمان جنگ شهید شده بود.یکی از دایی هام هم شهید شده بود.🌷🇮🇷 خونه حسابی شلوغ بود.همه خوشحال بودیم و منتظر.بالاخره زنگ در زده شد و محمد وارد حیاط شد... اولین کسی که رفت بغل محمد،ضحی👧🏻 بود.رفت که نه،پرید بغل محمد.تا ضحی پرید بغلش،محمد اخمهاش درهم شد.وای نه،خدای من،نکنه زخمی شده؟!!!😨😥 جدا کردن ضحی از محمد شدنی نبود. محمد هم معلوم بود درد داره.ولی ضحی رو بغل کرده بود و با بقیه روبوسی میکرد.دیگه طاقت نیاوردم... رفتم جلو و با هر ترفندی بود ضحی رو از بغل محمد گرفتم.بردمش تو اتاق و عروسکی که تازه براش خریده بودم رو بهش دادم. خیلی دوست داشتم برم محمد رو ببینم و باهاش حرف بزنم ولی فعلا تو اتاق نگه داشتن ضحی واجب تر بود.بعد از نماز،ناهار خوردیم. مهمان ها کم کم میرفتن که مثلا محمد استراحت کنه.فقط خانواده مریم بودن.ضحی هم روی پای محمد نشسته بود.محمد با آقایون صحبت میکرد و خانم ها هم تو آشپزخونه بودن.منم یه گوشه ایستاده بودم و به محمد نگاه میکردم.👀😍 خیلی خوشحال بودم برگشته.من حتی نتوسته بودم با محمد احوالپرسی کنم. داشت به حرفهای ضحی گوش میداد که چشمش به من افتاد. چند ثانیه نگاهم کرد بعد با اشاره سر بهم فهموند برم تو اتاق.نمیدونستم چرا بهم گفت برم تو اتاق،ولی رفتم.سجاده مو پهن کردم که نماز شکر بخونم.😍✨دستهامو آوردم بالا که تکبیر بگم، گفت:_زهرا برگشتم سمتش.وای خدا،داداشم بود.سرمو گذاشتم روی شونه ش و فقط گریه کردم.😭محمد هم هیچی نگفت و صبر کرد تا آروم بشم.نمیدونم چقدر طول کشید.تمام دلتنگی ها و بدو بدو کردن های این مدت و از همه سخت تر مراقبت از امانتی هاش حسابی پیرم کرده بود.گفت: _چرا اینقدر شکسته شدی؟!! تو مثلا بیست و دو سالته؟😒 لبخند زدم و گفتم: _من یه دختر یک قرن و بیست و دو ساله هستم.پیرم کردی محمد.😒دفعه بعد خواستی بری یه فکری برا زن و بچه هات بکن.من دیگه مسئولیت امانت قبول نمیکنم.😥 -مریم گفته خیلی به زحمت افتادی. -زن داداش کم لطفی کرده.زحمت؟!! روزی هزار بار مردم و زنده شدم.😢 بالبخند گفت:تازه یکی رو پیدا کردم که بتونم با خیال راحت زن و بچه هامو بهش بسپرم.فکرکردی خواهرمن، حالاحالاها زحمت داریم برات.☺️ با اشک و بغض گفتم:... ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🌸 🌸 🌸 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به 😍😍😍😍 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══