eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.2هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک روز در نجف اشرف، پس از اقامه نماز پشت سر آیت الله مدنی، دیدم که ایشان به شدت گریه می ڪنند‌ . وقتی علت را از ایشان سؤال کردم، فرمودند؛ «یک لحظه امام زمان (عج) را دیدم که به پشت سر من اشاره کرده و فرمودند؛ آقای مدنے! نگاه کن! شیعیان من بعد از نماز سریع می روند دنبال کار خودشان و هیچکدام برای فرج من دعا نمی‌کنند. انگار نه انگار ڪه امـام زمانشـان غایب است ! و من از گلایـه حضرت به گریـه افتادم ... » . ☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*⚘﷽⚘ 🌸✨سه شنبه تون عالی و بینظیر 💗✨یک روز پراز آرامش 🌸✨یک دل آرام و بی غصه 💗✨یک زندگی آروم 🌸✨و عاشقانه 💗✨و یک دعای خیر از 🌸✨ته دل! 💗✨نصیب لحظه هاتون 🌸✨روزتون عالی 💗✨و سرشار از خیر و برکت ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هم رسم و رسومی داره !! ❌دعوا و اختلال توی همه‌ی خانواده ها پیش میاد مخصوصا توی خانواده هایی با سن زیر ۵ سال. ولی چیزی که خیلی مهمه اینه که باید توی دعوا نگه داشته بشه ❌به هیچ وجه توی دعوا اسمی از طلاق گرفتن ، ازت متنفرم و یا ازدواج با تو بزرگترین اشتباه زندگیم بود و یا حرفهای زشت نزنید ❌حرفهای زشت توی دعوا مثل میخی میمونن که توی دیوار می زنین بعد از میخ کنده میشه ولی جای میخ توی دیوار میمونه ❌درسته که توی دعوا نقل و نبات پخش نمی کنن ولی نباید حرمت ها شکسته شه و اگر توی یه زندگی حرمت ها شکسته بشه و روابط و حرف زدن ها بدون مرز بشن فاتحه اون زندگی رو باید خوند ‌البته قابل اصلاحه ولی خیلی زمان میبره. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️✨❤️ ❣️هر انسان متاهلی با همسر خود بر سر مسائلی بحث میکند، از باز گذاشتن سر خمیردندان تا آویزان کردن لباس روی دستگیره در که در نظر دیگران بی معنی است. 👈بحثهای خود را برای مسائل مهمتری نگه دارید. این دلخوریها را به حال خود بگذارید. ✔️به راستی اگر تنها اشتباه همسر شما انداختن جورابهای کثیف روی زمین است، باید خودتان را خوش شانس بدانید.😇 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دکتر ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#همسفر2 #قسمت4 جلسه دوم 🔮 خوب بااین ملاحظات من میخوام پابزارم تو ازدواج. روش ورود من به ازدواج چیه
دکتر قسمت پنجم👇👇👇 ✍🏻 خوب پس چیشد؟ مایه روش سنتی شمردیم برای انتخاب یه روش هم روش اول انس آنگاه زندگی. یه مسیر سومی هم هست که عقلای گروه دوم اینو طراحی کردند. 👌 گفتند اول انس آنگاه زندگی نه؛اول آشنایی انگاه زندگی. 👣 درمسیر قبلی میره عاطفه میزاره بعد براش میاد جا میسازه،زندگی تشکیل میده. درمسیر سوم اول مبنا رو تشکیل زندگی میزاره، منتها میخواد ببینه این بستر لازمی هست، این زمینه ی خوبی برای بنای من هست. میره دنبال این شناسایی. این تابلوی اولیَش خیلی خوبه،منتها قصه اینه آیا این مسیر به ماتشخیص هارو میده؟🤔 🔮 وقتی دونفر قرار گذاشتند تبادلاتی باهم داشته باشیم تاببینیم به درد هم میخوریم،میتونیم همین بدرد هم خوردن رو کشف کنیم؟ 🤵🧕 یه خانم واقایی مراجعه کرده بودند به من. خانم میگفتش که همسر من معتاده وازمن هم قایم کرده والان که مدتی هست زندگیِ ماشروع شده،اوایل ایشون انکار میکرده و حالا که من کشف کردم ومتوجه شدم که بله ایشون معتاد هست. 🧕 من از خانم سوال کردم خوب چرا از اون اول تشکیل زندگی به این مهم توجه نکردید؟ گفتند: چرا توجه کردم. اتفاقا من برای اینکه به این معضل نخورم یه دوره ی آشنایی گذاشتیم؛ یعنی یه دوره ی نامزدی گذاشتیم که ببینیم این آدم چجوریاست. نه فقط تو این ویژگی ها،از نظر اخلاقی،رفتاری ،منش زندگی ببینم متناسب من هست؟ گفتم چقدر طول کشید؟ شش ماه. تواون شش ماه تونستی چیزی بفهمی؟ الان وقتی ماهیت وجود این رو ارزیابی میکنی با اون شش ماه آشنایی انطباق هایی پیدا میکنی؟🤔 گفت دوتاشخصیت کاملا متفاوت میبینم.😲 علت این چیه؟🤔 چرا باید این ادم بیاد واینقدر اختلاف ببینه در کسی که وجود داره؛یعنی هست باکسی که دیده بود؛یعنی نشان داده بود؟ 👌 مایه هست داریم ،یه نشان داده بود داریم. یعنی اونیکه بود رونمیبینیم ،اونیکه خیال میکردیم رو میبینیم.بین اینها خیلی فاصله است. علت این چیه؟ آدم ها لازمشونه وعادتشونه،دراجتماع به رعایت ها میرسند.پیداست. شما وقتی از در منزل می خواید بیاید بیرون خودتون رو یه ارزیابی میکنید ببینید پوششتون ،رفتارتون ،لباستون و....برای این بیرون مناسب هست یانه .درحالیکه این ملاحظات رو خیلی در حوزه ی خصوصی خودتون رعایت نمیکنید. عقل حکم میکنه که در محیط اجتماعی ما به مراقبت هایی بر خودمون برسیم. مثلا دیدید گاهی پدر من در محیط اجتماعیش خیلی هم مورد اعتماد مردم هست، ماتوخونه نمیتونیم تحملش کنیم، بیرون ممکنه به اون متوسل هم میشند، خط وربط هم میگیرند؛ ماتوخونه جای نفس کشیدن نداریم. چون بین هست این وارزه ی این خیلی فاصله است. لذا اجتماع رعایت هارو میاره. وقتی اومدیم تو شرایط نامزدی ادم ها علاوه براینکه دارند رعایت های اجتماعی رو میزارند،یک مسئله ی دیگه هم پیدا کردند ؛ اون چیه؟🤔 خوب تحت نظارت اند. 🎥 وقتی الان این دوربین ها داره روی من کار میکنه و👀 چشم های شما متوجه منه، من باید حرکات کوچک خودم رو هم حساب باز کنم. نامتناسب نباشه،به طور ناگهانی جابه جا نمیشم؛چون تحت نظارت ام. خوب وقتی نظارت هامیاد یعنی رعایت ها شدید تر می شود. 📌شمایی که نشستید گوش میکنید آزادی بیشتری دارید برای تحرک خودتون ؛چون تحت نظارت نیستید ولی منی که مورد توجه اینقدر چشمم ناچار هستم که یه رعایت اضافه ای هم بگذارم. 👏 پس در شرایط نظارت، رعایت ها تشدید می شوند ومادر اشناییات چی گذاشتیم؟ ۱_رعایت اجتماع ۲_نظارت ها ✍🏻 حالا اگر به این نگاه اجتماعی ونظارت ها بیاید تمایل ها وقصد هارو هم اضافه کنید. مثلا این ادم میخواهد که به من برسد. طبیعیه که فقط تابلوهایی رو عَرضه میکند که من میطلبم. اون خود خودش رو پشت این منظر پنهان خواهد کرد بعد من به گمان اینکه اره این همونه، وارد این جریان زندگی میشم. وقتی هم زندگی شکل گرفت اون وقت دیگه ادم احتیاجی به رعایت نداره وخود واقعیش رو نشون میده.😔 پایان . ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
1_796270012.mp3
1.26M
دکتر قسمت ۵ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
🔴 چه کنم شوهرم از من اطاعت کند؟ 💠 خداوند در حدیث می‌فرماید: "اَنا مُطیعُ مَن اَطاعَنی" یعنی منِ خدا مطیع بنده‌ای هستم که مرا اطاعت کند! ❓سوال: مگر‌ نباید بنده مطیع خدا باشد پس چرا خدای متعال می‌فرماید من بنده‌ام می‌شوم. ❇️ جواب: معنای اطاعت خدا از بنده این است که چون بنده، خدا را اطاعت کرده و نسبت به واجبات و محرّمات، خدا را در نظر گرفته است برای خدا شیرین و محبوب شده است لذا خدا نیز هوای این بنده‌ی حرف گوش کن را دارد. و به نیازها و خواسته‌هایش توجه بسیار می‌کند. 💠 قانون بالا، است و عمومیت دارد. یعنی در روابط انسان‌ها مخصوصاً در زندگی مشترک نیز وجود دارد. لذا شدن زن و ویژه‌ی او توسط تنها زمانی اتفاق می‌افتد که زن از دایره‌ی شرعیِ از شوهر‌ خارج نشود. و رضایت شوهر را حفظ کند. و با اطاعت از شوهر، دل و قلب مردش را مدیریت کند. 💠 زنان اگر‌ بدانند که مردان از لحاظ روان‌شناسی چقدر شیفته‌ی زنِ هستند این را ثانیه‌ای رها نمی‌کردند. اقتدارِ مردان با اطاعت شدن حفظ می‌شود که البته ثمره و میوه‌‌ی این اقتدار، محبوبیّت ویژه‌ی زن است. 💠 از زبانتان خارج می‌شود ولی شما را روی همسرتان قرار می‌دهد. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹حتماً هنگام بدرقه همسر کمک کنید تا دم در، ابراز *محبت* و *ابراز دلتنگی* به همسر از کلماتی استفاده کنید تا همسر شما را سرشار از محبت و امید برگشت به خانه کند. ✅در دقایق ابتدایی ورود همسر به منزل تا حد امکان از واژه های اعتراضی یا درخواستی استفاده نکنید غر زدن و تعریف کردن ممنوع. ❌ 🔹در دقایق ابتدایی ذهن همسر شما آمادگی شنیدن و همراهی با شما را ندارد و فقط دریافت کننده *محبت* شماست💑 ✔️ چون هنوز از فضای کار بیرون جدا نشده است و فضای کاری هنوز همراهش هست پس مراعات کنید و در حدود یک تا سه دقیقه طول می‌کشد تا همسر *میزبانی* ما را پذیرا باشد و از این شرایط لذت ببرد و خدا را به خاطر چنین همسری شکر کند که خستگی های او را از بین می برد و مایه آرامش است.☺️ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آسيب‌هاى قهرهاى زن و شوهر 👤 استاد ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به قلم فاطمه امیری ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#جانم_میرود #قسمت62 شهاب نمی دانست که چرا اینقدر روی این قضیه حساس شده بود... نمی دانست از مریم بپ
_مهیا بدو آژانس دم دره _اومدم زود شال گردن طوسی که مادرش بافت را گردنش انداخت چادر جده را سرش کرد به سمت در رفت کوله اش را برداشت از زیر قرآن رد شد _خداحافظ مهیا سوار ماشین شد _مهیا مادر مواظب خودت باش _چشم ماشین حرکت کرد مهلا خانم کاسه ی آب را پشت سر دخترش ریخت _احمدآقا دیدی با چادر چقدر ناز شده _آره خیلی _کاشکی باهاش میرفتیم تا اونجا _خانم دیگه بزرگ شده بیا بریم تو یه چایی خوش رنگ بدید به ما ....... مهیا پول آژانس را حساب کرد کوله اش را روی دوشش گذاشت با اینکه اولین بارش بود چادر سرش می کرد اما خیلی خوب توانست کنترلش کند.... وارد دبیرستان شد با دیدن تعداد زیادی دانش آموز که از سرو کول همدیگه بالا میرفتن سری به علامت تعجب تکون داد مریم به سمتش اومد _چته برا چی سرتو تکون میدی _واقعا اینا دختر دبیرستانین اینطور از سروکول همدیگه بالا میرن مریم نگاهی به دختر ها انداخت ــ آره واقعا _این مسخره بازیا چیه دختر دبیرستانی باید طرفشو بزنه لهش کنه این مسخره بازیا واسه دوره راهنماییه مریم مشتی به بازویش زد _تو آدم بشو نیستی بیا بریم دارن تقسیم میکنن که کی بره تو کدوم اتوبوس و آروم در گوشش گفت _چادرت خیلی بهت میاد مهیا چشمکی برایش زد _میدونم دخترها به صورت صف پشت سر هم ایستادن... شهاب با لباس نظامی و بیسیم به دست همراه محسن بالا سکو اومد که صدای یکی از دخترا دراومد _بابا این برادر بسیجی جذابه ها دوستش که به زور چادر را روی سرش نگه داشته بود. گفت _کدومش... اگه منظورت اینه که لباس نظامی تنشه آره بابا این بسیجیا هم خوشکل شدن جدیدا مریم با چشم های گرد به مهیا نگاه کرد _مهیا اینا الان در مورد داداشم دارن صحبت میکنن مهیا با خنده سرش را تکون داد دختره روبه مهیا برگشت _مگه نه، این اخوی خوشکله مهیابا خنده سرش را تکون داد _آره خیلی اما شنیدم خیلی بداخلاقه _واقعا مهیا سرشو به نشونه ی تایید تکون داد دخترا شروع به پچ پچ کردن _دیوونه چی میگی بهشون مهیا شروع کرد به خندیدن _دروغ که نگفتم مریم مشتی به مهیا زد واخمی به دخترا کرد همه سوار اتوبوس ها شدند... مهیا و مریم تو اتوبوس شماره 5بودند نرجس و سارا هم اتوبوس شماره ۳ همه اتوبوسا حرکت کرده بودند _کی حرکت می کنیم _هنوز اتوبوس کامل نشده شهاب و محسن سوار شدند... همه ساکت شدند _سلام خواهرا ان شاء الله الان به سمت شلمچه حرکت میکنیم چندتا نکته هست که باید خدمتتون بگم... لطفا بدون هماهنگ با خانم مهدوی و خانم رضایی هیج جایی نرید، جاهایی که تابلو خطر گذاشتند اصلا نرید، مواظب وسایلتون باشید لطفا، خانم مهدوی لطفا چفیه ها رو بین خواهرا پخش کنید مهیا و مریم روی صندلی هایی ردیف دوم نشستند محسن و شهاب هم صندلی های جلوی دخترا.... _بگیر مهیا _من سفید نمی خوام _همشون سفیدن _مشکی می خوام _لوس نشو _مریم یه چفیه مشکی پیش داداشته ازش بگیر _عمرا بهت بده _برو بینم.... سید، سید شهاب به سمت مهیا اومد _خانم رضایی لطفا اینجا سید منو صدا نکنید _شهاب صدات کنم شهاب دستی به صورتش کشید اصلا همون سید صدا کنید.بفرمایید کاری داشتید _این چفیه مشکی رو اگه میشه بهم بدید من سفید نمی خوام شهاب به چفیه مشکیش نگاه کرد داشت به چیزی فکر می کرد لبخندی زد و به سمت مهیا گرفت _بفرمایید مهیا تشکری کرد و دور گردنش انداخت محسن و مریم با تعجب گاهی به این صحنه انداختند همه سر جای خود نشستند مریم اروم در گوش مهیا گفت _حواست به این چفیه باشه خیلی برا شهاب مهم و ارزشمنده باورم نمیشه بهت داده مهیا نگاهی به چفیه انداخت _واه چفیه است ها _اینو دوستش که شهید شده بهش داده _شهید؟؟ _آره مدافع حرم بوده مهیا چفیه را لمس کرد و آرام زیر لب پشت سرهم زمزمه کرد _مدافع حرم.... .دارد... 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
_مهیا بیدارشو مهیا چشمانش را باز کرد... اتوبوس خالی بود فقط مریم که بالا سرش بود و شهاب که دم در ایستاده بود در اتوبوس بودند مهیا از جایش بلند شد _مریم کولمو بیارم _نه لازم نیست همین کیف دوشیتو بیار _اوکی شهاب کنار رفت تا دخترها پیاده شوند... او هم بعد از دخترها پیاده شد و در را بست کنار هم قدم برمی داشتند... مهیا به اطرافش نگاهی کرد _وای اینجا چقدر باحاله مریم لبخندی زد _آره خیلی مهیا با دیدن نرجس که به سمتشان می آید محکم بر پیشانیش کوبید _آخ این عفریته اینجا چیکار میکنه مریم خندید _آروم میشنوه _بشنوه به درک شهاب با تعجب به سمت مریم چرخید مریم بهش نزدیک شد _مهیا به نرجس میگه عفریته نرجس به طرفشان آمد _سلام خسته نباشید مریم خنده اش را جمع کرد _سلام گلم همچنین شهاب هم فقط به یک سلام ممنون اکتفا کرد مهیا هم بیخیال سرش را به آن طرف چرخاند با دیدن تانک زود دوربینش را از کیف مخصوصش بیرون آورد ‌ و شروع به عکاسی کرد _مریم اینجا شلمچه است دیگه _آره گلم مهیا احساس می کرد هر زاویه و هر منظره در این جا قصه ای را برای روایت دارند... شهاب از آن ها جدا شد و به سمت محسن رفت مریم با حوصله مهیا را همراهی کرد تا از جاهایی که دوست دارد عکس بگیرد و به سوالاتی که مهیا می پرسید جواب می داد... دخترها به طرف نمایشگاه ها رفتن همه مشغول خرید بودند مریم به سمت کتاب ها رفت... اما مهیا ناخوداگاه عکس مردی نظرش را جلب کرد از بین جمعیت گذشت به غرفه پوستر رسید وارد شد به چشم های مرد نگاهی انداخت نمی توانست زیاد خیره چشمانش شود احساس ترس به او دست داد ابُهتی که چشم های این مرد داشت لرزه بر تن مهیا انداخته بود مهیا آنقدر غرق آن عکس شده بود که متوجه رفتن دانش آموزا نشده بود شهاب برای اطمینان نگاهی به نمایشگاه انداخت با دیدن مهیا که به عکس خیره شده بود صدایش کرد _خانم رضایی خانم رضایی مهیا به خودش آمد _بله _اذان گفت.برید تو مسجد برای نماز و نهار _سید این عکس کیه شهاب به عکس نزدیک شد با دیدن عکس لبخند زد _شهید محمد ابراهیم همت مهیا دوباره به عکس نگاهی انداخت و اسم شهید را زیر لب زمزمه کرد به سمت فروشنده رفت _آقا من این پوسترومی خوام چقدر میشه؟؟ پول پوستر را حساب کرد شهاب از شخصیت مهیا حیرت زده بود این دختر همه معادلات او را به هم ریخته بود.... _سید من باید برم وضو شهاب اطراف نگاه کرد کسی نبود _اینجا خیلی خلوته بزارید من همراهتون میام شهاب تا سرویس بهداشتی مهیا را همراهی کرد بعد وضو هر کدام به سمت قسمت خانم ها وآقایون رفتن مریم مهیارا از دور دید برایش دست تکان داد مهیا به طرفشان رفت... * * .دارد.... 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 🌸 🌸 ثواب تلاوت این صفحه هدیه 😍😍😍😍 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
💕ای رهگذر کوچه احساس کجایی؟ محبوب ترین عابر شبهای رهایی...💕 💕تا خال لبت نقطه حساس وجود است حساس ترین منطقه در منطق مایی.... 💕 💕ای ناب ترین حادثه عشق در این بزم دور از نظرت میکده را نیست صفایی!💕 💕ای خوب ترین منظره در چشم ملائک، بر روی زمین ناب ترین عکس خدایی...💕 💕دلتنگ تو این بار گل و باغ و بهارند، ای کاش گل نرگس ما زود بیایی.. 🕊🌹 🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همیشه که نباید بنشینیم و بدی‌هایِ زندگی‌ِمان را مرور کنیم؛ گاهی باید نشست و پا بر روی پا انداخت و خوشی‌ها را شمرد، چای نوشید و پشت کرد به تمامِ نداشتن‌ها و غصه‌هایی که عمری با آن‌ها زندگی کردیم... روزتون عالی 🌸 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕🏡🏡🏡🏝🏡🏡🏡💕 سلام خسته نباشید برادرم ‌۱۴ سالشه چندتا دوست داره که روی افکارش تاثیر گذاشتن چندماهی هست که بابام براش گوشی مدل بالا گرفته . الان متوجه شدیم کارای یواشکی زیاد انجام میده بابام توی گوشیش متاسفانه آنچه نباید میدید توی گوشیش بود از جاهاییکه یواشکی با دوستاش رفته بود و میدونست اگه بگه پدرم‌بهش اجازه نمیده و فیلمهایی که تو گوشیش بود . باید به روش بیاریم یا نیاریم؟ درسته پدرم کوچه رفتن منعش کنه و از دوستاش جداش کنه ؟ 🏡🏝🏡 🍀سلام عزیزم،، حتما برادرتون خودش متوجه شده که پدرتون چیزهایی رو دیدند. فعلا صلاح نیست چیزی بهش بگن،، اجازه بدین ترس اینکه آیا شما میدونید یا نمیدونید رو با خودش داشته باشه،، اگه بهش بگید،، هر تنبیهی انجام بدین بازم به اندازه خطای او نیست،، به خاطر همین بعد از مدتی ترسش میریزه و براش عادی میشه.. فقط بهش بگن : "متاسفانه از چیزهایی که متوجه شدم خیلی ناراحت شدم،، و از این که اینقدر زود بهت اعتماد کردم احساس خوبی ندارم،، چون امتحان خوبی ندادی و از آزادی ات خوب استفاده نکردی،، تصمیم گرفتم گوشی رو بسیار محدود بهت بدم. تو فرصت داری خطاهایی که انجام دادی رو جبران کنی،، اگه رفتار و عملکردت خوب شد،، دوباره میتونی گوشی داشته باشی " اما در مورد چیزهایی که متوجه شدین فعلا چیزی به روش نیارین.. در مورد دوستانش مراقبت زیاد داشته باشید هم محسوس هم نامحسوس.. نوجوانان نیاز به مراقبت نامحسوس بیشتری دارند،، منع کامل از دوستان باعث مخفی کاری میشه،، پدرتون گوشی رو فقط در زمان درس با کنترل و نظارت مادرتون بهش بده،، رفت و آمد با دوستانش هم محدود کنید اما قطع نکنید. اما نکته مهم اینه که،، جانشین این همه محدودیت و فشار که به نوجوان وارد میکنید باید،، رابطه تک تک تون با او صمیمی تر و گرم تر بشه تا جایگزین دوستانش باشید. محدودیت ها و منع زیاد و بداخلاقی و خشم باعث میشه بیشتر به طرف دوستانش جذب بشه.. رابطه گرم نوجوان با پدرتون در این زمینه خیلی تاثیر گذار هست. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕👼👼👼🍼👼👼👼💕 سلام ،امیدوارم حالتون خوب باشه من یه راهنمایی میخواستم راجع به پسر ۶سالم ایشون سر هر ناکامی کوچیک گریه میکنه، مثلا وقت مریضی براش دمنوش آماده کنم گریه میکنه میگه چرا همش چیز بد مزه بخورم، میخواد بره بیرون بگم کلاه بزار گریه میکنه، بیرون باشیم چیزی بخواد نخرم گریه میکنه بگم بریم خونه گریه میکنه اصلا ابن بچه اشکش لب مشکشه واسه هر چیز کوچکی خیلی شدید انگار اتفاق مهمی بوده دهنش رو باز میکنه با صدای بلند اشک میریزه کلافه شدم و یه مساله دیگه یه برادر ۱ساله هم داره که گاهی یواشکی و بیشتر علنا میزنه اون رو و اذیتش میکنه سر این قضیه هم موندم چه کنم ممنون میشم کمکم کنید . 👶🍼👶 🍀سلام عزیزم، ریشه مشکل پسرتون رو آخر کلام تون فرمودین،، 👈خودش رو با برادر کوچولوش مقایسه میکنه،، و توانایی و بزرگ شدن خودش رو قبول نداره،، محبت های شما و اطرافیان به پسر کوچک تون، احساس ترحم و تنهایی رو در وجود کودک بیشتر میکنه،، با خودش فکر می کنه هیچ کس دوستش نداره و همه داداشش رو دوست دارند. 👈به همین دلیل دلش برای خودش میسوزه،، آستانه تحملش میاد پایین و حساس و زودرنج میشه! اگه یک ماه به خاطر گریه هاش سرزنشش نکنید و ارتباط لمسی، کلامی و عاطفی تون رو افزایش بدین خوب میشه ان شا الله.. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
⭕️ يه هم ايراد داره؟ 👇🌹 یک رودست زدن یا پس‌گردنی به نظر ساده می‌رسند. شاید حتی درد هم نداشته باشند اما به کودک حس بی‌ارزشی می‌دهند. به مرور وقتی این نوع تنبیه تکرار شود، کودک احساس بی‌ارزشی، حقارت و سرافکندگی می‌کند و حس بی‌اعتمادی به جامعه و انتقام در او شکل می‌گیرد. مهم‌تر از آن چون احساس بی‌ارزشی می‌کند، نمی‌تواند انتخاب‌های درستی در آینده داشته باشد. پس هرگز از اين نوع تنبيه استفاده نكنيد! ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══