آب رفتن روزها
چند نفر بر سر اینکه چرا روزهای زمستان از روزهای تابستان کوتاهتر است باهم بحث و جدل کردند و چون به نتیجه ای نرسیدند رفتند پیش ملا و گفتند: ملا قضیه از این قرار است حالا بین ما داوری کن و بگو که کدام یک از ما درست میگوییم. ملانصرالدین گفت: اینکه معلوم است!
مگر وقتی پارچه را آب میکشند کوتاهتر نمیشود؟همه ی گفتند چرا! ملا گفت: خوب! روزها هم در زمستان با اینهمه آب و برف و باران آب میکشند و کوتاه میشوند.
بسیاری از استدلال های طبیبان سنتی ناشی، چیزی شبیه این استدلال ملا است😄😉
گیاهان دارویی
داروهای گیاهی
روش تحقیق علمی
استقراء ناقص
✍️
بالاخره
آیا می دانستید بالاخره واژه ای است اصفهانی؟
اصفهانیان وقتی می خواهند نتیجه گیری کنند می گویند بالا خره؛ خره یعنی عزیزم. یعنی عزیزم به سخنانی که گفتم توجه کن با توجه به آنها.....
😄😉
ذوق مرگ نشو
اگر مردی دید زنی با شوق زیاد حاضر است زن دومش شود
ذوق مرگ نشود. به احتمال قوی ایشان اختلال دو قطبی، افسردگی یا اختلال شخصیت (نمایشی، خودشیفته، مرزی یا ضداجتماعی ) دارد.
البته هرگز رد نمی کنم که در موارد خاصی هم ممکن است شرایط سخت زندگی و یا باورهای عمیق دینی دخیل باشد. ولی به قول علماء النادر کالمعدوم. استثنا را روش حساب نکنید.
بنابراین با طناب پوشیده درخواست کسی در چاه تنگ و تاریک اختلافات و اختلالات وارد نشوید. با روان شناسی بالینی مشورت کنید.
هوو
زن دوم
شوق مؤکد
سراب
حباب
✍️ر.ک: م ح قدیری، زخم ها و مرهم های سایبری، نشر مهرستان
کانال زندگی آرام
@zendegiearam
💢✍️
هدایت شده از شوخ طبعي ها و حكايات طلبگي
💢مجالس اهل بیت (ع) = شور + شعور
💢منبرهای سنتی = شعور (احکام، اخلاق و عقاید) + شعور (توسل و روضه)
💢تمثیل ماشین: چراغ (شعور) + موتور (شور)
💢حسین (ع) کشتی نجات (شور) + چراغ هدایت(شعور)
سُلَیمی مُنذُ حَلّتْ بِالعِراق
ألاقی مِنْ نَواها ما اُلاقِی
الا ای ساروان منزل دوست
الی رَکَبانِکُمْ طالَ اشتیاقی
رَبیعُ العُمرِ فی مَرعی حِماکُم
حَماکَ اللهُ یا عَهدَ التّلاقِی
بیا ساقی بده رطل گرانم
سَقاک اللهِ مِنّ کَأسٍ دهاقِ
مِی باقی بده تا مست و خوشدل
به یاران برفشانم عمر باقی
درونم خون شد از نادیدن دوست
اَلا تَعساً لِأیّامِ الفِراق
دُمُوعی بَعدَکُم لا تَحقِروُها
فَکُمْ بَحرٍ عمیقِ مِنْ سَواقی
دمی با نیکخواهان مُتّفق باش
غنیمت دان امور اتّفاقی
بساز ای مطرب خوشخوان خوشگو
به شعر فارسی صوت عراقی
🌸التماس ویژه از زائران اربعین🙏🕌
✍️
هدایت شده از شوخ طبعي ها و حكايات طلبگي
بازگشت مکرر افکار مزاحم
وقتی نوجوان بودم در یک مهمانی خانوادگی از یک روحانی سنتی دعوت شده بود. او به هیچ بنی بشری رحم نمی کرد. پیر و جوان و زن و مرد و کودک می بایست حمد و سوره خود را به ترتیب می خواندند. او هم بنا نداشت به صغیر و کبیر رحم کند دهان را باز می کردند بسم الله بگویند سه ایراد می گرفت که مثلا لبها این جا باید این شکل باشد در واوِ والضالین باید غنچه شود. گاهی افرادی که تحصیلات کمی داشتند برخی از حروف را درست تلفظ نمی کردند مثلا به جای قل هو الله احد می گفتند قفل و الله احد. این جا بود که هر قدر به خود فشار می آوردم باز بمب های خنده یکی پس از دیگری منفجر می شدند. خنده و اشک در میدان صورتم همدیگر را سخت در آغوش می گرفتند.
یکی از اقوام مرا صدا زد و توصیه های اخلاقی لازم را کرد. گفتم دست خودم نیست. یا باید از جلسه بروم یا باید بخندم. با آن توصیه ها و تکنیک ویژه انصراف توجه، به جای خود بازگشتم و موقعی که سوژه خنده داری پیش می آمد روی ناخنهای دستانم تمرکز می کردم. بالاخره آن سوژه بارها و بارها می آمد پشت دروازه زبان و دندان ها و لبهایم، بلکه با این سه سد سیل خنده را مهار کنم. بیچاه نوک زبانم زیر دندان هایم دست و پا می زد. سر انجام همه خنده ها پشت سد جمع می شدند و یک دفعه سد خنده را می شکستند و صدای انفجار خنده در فضای اتاق می پیچید و بهانه ای می شد برای انفجار خنده افرادی که منتظر جرقه بودند. یکی از کابوس هایی که من سالها می دیدم مجلس آزمون حمد و سوره زیر نظر آخوندهای سنتی بود🥴. ظهر تابستانی بعد از خوردن آب دوغ خیار، سرد غلبه کرد و خلسه و مکاشفه ای دست داد. دیدم قیامت شده. با خود گفتم حتما سخت تر از آزمون آن روحانی است و اشهدم را خواندم که دوباره بمیرم. لختی گذشت همچون زمانی که مفسدان فولاد خور در اصفهان بتوانند فولادها را ببلعند. نوبت من شد فرشتگان الهی آمدند از من آزمون بگیرند. دهانم را که باز کردم با مهربانی گفتند بیست برو که قبولی. از نوع حالت لبهایت مشخص است. بلدی. ناخودآگاه لبانم با این ذکر مترنم شد: یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ ؛ ای کسی که لطف و رحمت فراگیرش از قهر و خشمش پیشی گرفته.🙏🕌
تمرین1: درباره دنیل وگنر و خرس سفید تحقیق کنید.
تمرین 2: به شگفتی های آفرینش (در اقیانوس ها، کهکشان ها، مغز بشر، گیاهان) فکر نکنید.
دنیل وگنر
توجه برگردانی
سرکوبی افکار
اثر بازگشت
✍️پ ن
استاد فاطمی نیا: رمالان رند دعا به مردم می دادند می گفتند موقع خواندن یا چال کردن این دعا خرگوش سفید به ذهن خطور نکند که اثر نمی کند. با این حقه شیطانی پول می گرفتند و سبب می شد مردم خودشان را مانع رسیدن به خواسته های خود بدانند نه رمال را.
.🥴😁
هدایت شده از شوخ طبعي ها و حكايات طلبگي
دانیال کَنمن
Daniel Kahneman
به ما آموخت که ما آن موجودات منطق محوری که خود را مرکز درک و منطق عالم میدیدیم نیستیم.
معرفی کتاب: فکر سریع و کند
Thinking Fast and Slow
.
دورهٔ کاربردی «مدیریت رسانه در خانواده»
کلیپ معرفی دوره
https://mazane.org/product/%d8%af%d9%88%d8%b1%d9%87%d9%94-%d9%85%d8%af%db%8c%d8%b1%db%8c%d8%aa-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%88%d8%a7%d8%af%d9%87/
چرخ زندگی
یادداشتی درباره زندگی و مرگ
نویسنده: الیزابت کوبلر راس
مترجم: فرناز فرود
انتشارات کلک آزادگان
آتانازی مساوی است با کارناتمام
https://reader.taaghche.com/book/103445/%DA%86%D8%B1%D8%AE-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C?f=false
اول بروب خانه دگر میهمان طلب
💢شرایط فرزندآوری
💢فرزندآوری غریزی است و فرزندپروری هنر
💢باورهای اشتباه درباره فرزندآوری
💢تمثیل و متافور دعوت کردن میهمان
⛔️👈 مبادا بعد از سالها مخالفت با فرزندآوری اندیشمندان و مبلغان دینی از روی دلسوزی از این ور بام بیفتند با در نظر نگرفتن #شرایط فرزندآوری تشویق انگیزشی به فرزندآوری کنند و..... بعد دوباره رهبری به جای آنان ناچار شوند عذرخواهی کنند!
کانال زندگی آرام
📚زخم ها و مرهم های سایبری، نشر مهرستان
🌸
دعای #سریع_الاجابه برای ازدواج
خواستگار نداری؟
چاق باشیم دعا می کنیم لاغر بشویم؟
لاغر باشیم دعا می کنیم چاق بشویم؟
اصل این است که حرکت کنیم و برکتش را از خدا بخواهیم
🔆
هدایت شده از شوخ طبعي ها و حكايات طلبگي
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علل مهم توهین به مقدسات دیگران و سوزاندن کتاب مقدس
1️⃣تعصب کور
2️⃣ضریب هوشی پایین و ابزار دیگران شدن
3️⃣اختلال روانی
4️⃣طمع پول و قدرت و شهرت (برای پول قرآن ناطق و یارانشان را سربردیدند و مثله کردند)
👈مسجد جمکران دیدم بنده خدایی قرآن را تکه تکه می کرد. مشکل روانی شدید داشت و نیاز به کمک.
👈 یک ماه قبل خانمی آخر شب سکته پدرشان را هنگام مراجعه به بیمارستان داخل ماشین دیده بود. با آن شوک روانی گرفتار توهم و هذیان شده بود و بدون روسری از خانواده دور شده بود و ساعت ها از او بی اطلاع بودند
👈فردی بیماری اسکیزوفرنی داشت افراد شروری لباس روحانیت تن او کرده بودند و او را در یکی از میدان های شهر خمینی شهر رها کرده بودند. بسیاری به اشتباه فکر می کردند ضد دین و انقلاب است و داره توهین می کند.
👈برای هفته نامه سلامت مقاله نوشتم درباره امر به معروف. ارزیاب مقاله بخش هایی را که گفته بودم آمر به معروف باید با #اختلالات شخصیت و بیماری های روانی مانند شخصیت ضد اجتماعی و نمایشی و... آشنایی اجمالی داشته باشد حذف کرده بود و شغلتنا را شدرستنا کرده بود. در حالی که اصل تأکیدم روی مقاله همین قسمت بود😔 گاهی آمر به معروفی که چاقو کشی می شود چوب عدم آگاهی خودش نسبت به مسائل روان و دین را می خورد.
👈 در اتوبوس به مردی که چشمچرانی می کرد تذکر خیلی ریزی دادم. سنگ بزرگ دست شخصیت ضد اجتماعی دیدید فرار کنید نشانه زدن است. جمله دوم را می گفتم با تهدید پرخاشگرانه که کرد و ژستی که گرفته بود با پیشانی می آمد توی دماغم.
پ ن
شدرستنا اشاره به لطیفه ای دارد.
🐣
رویکرد جهانی به روانشناسی اسلامی مثبتتر از داخلیهاست!
گفتگو با حجتالاسلام والمسلمین دکتر مسعود آذربایجانی، نظریهپرداز در حوزه روانشناسی اسلامی
https://www.migna.ir/news/58343/%D8%B1%D9%88%DB%8C%DA%A9%D8%B1%D8%AF-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D9%85%D8%AB%D8%A8%D8%AA-%D8%AA%D8%B1-%D8%AF%D8%A7%D8%AE%D9%84%DB%8C-%D9%87%D8%A7%D8%B3%D8%AA
مکتب بدیل
هدایت شده از salamatyar
1_1702829059.mp3
15.1M
🟣فایل کامل صحبت های بسیار مهم و متفاوت
👤 #محسن_عباسی_ولدی
✅ درباره ماجرای مهسا امینی و رویدادهای اخیر منتشر شد.
#اجتماعی
#سیاسی
@sabkezendegi_ivle
یوگای نماز
محمدحسین قدیری
فکر نمی کردم یوگا بتونه این قده بهم آرامش بده. از وقتی که نتایج اون رو دیده بودم به هیچ وجه حاضر نبودم کلاس های یوگا رو که دو روز در هفته برگزار میشد، تعطیل کنم؛ از مهمانی ها و گردش های خونوادگی می زدم تا به باشگاه یوگا بروم.
آقا مهدی، مربی یوگا، برایم سمبل موفقیت و زندگی آرام بود. خیلی دوست داشتم سبک زندگی اون رو تو زندگیم پیاده کنم، ولی متأسفانه وقتش پر بود و کمتر می توانستم سئوالاتم رو ازش بپرسم. اما به هرحال، حرکات و سکناتش الگوی زندگیم شده بود. من فقط شیفتة اخلاق و شخصیتش نبودم، محبوب بچه های باشگاه شده بود. خیلی ها ناخودآگاه مثل اون راه می رفتن، حرف می زدن، یا می خندیدن و مدل مو و لباس انتخاب می کردن.
تو خونه با مامان و بابام هیچ مشکلی نداشتم، جز این که اونا از دستم ناراحت بودن که چرا نسبت به نمازم سست شده ام. بابا دبیر زبان انگلیسی بود که باورهای دینی محکمی داشت و به احکام شرع پایبند بود، ولی راستش سخنانش، من را قانع نمیکرد. ادعا داشت که دین و به خصوص نماز به زندگی معنا، جهت و آرامش میده. منم که تکالیف دینی برام سخت بود، ادعام این بود که خُب هرچیز که بتونه این نقش را ایفا کنه و راحت تر باشه همون می تونه جایگزین نماز و دین بشه. و من جهت، برنامه و معنای زندگی، و آرامشم رو در باشگاه یوگا یافته بودم.
فکر نمی کردم یوگا بتونه این قده بهم آرامش بده. از وقتی که نتایج اون رو دیده بودم به هیچ وجه حاضر نبودم کلاس های یوگا رو که دو روز در هفته برگزار میشد، تعطیل کنم؛ از مهمانی ها و گردش های خونوادگی می زدم تا به باشگاه یوگا بروم.
آقا مهدی، مربی یوگا، برایم سمبل موفقیت و زندگی آرام بود. خیلی دوست داشتم سبک زندگی اون رو تو زندگیم پیاده کنم، ولی متأسفانه وقتش پر بود و کمتر می توانستم سئوالاتم رو ازش بپرسم. اما به هرحال، حرکات و سکناتش الگوی زندگیم شده بود. من فقط شیفتة اخلاق و شخصیتش نبودم، محبوب بچه های باشگاه شده بود. خیلی ها ناخودآگاه مثل اون راه می رفتن، حرف می زدن، یا می خندیدن و مدل مو و لباس انتخاب می کردن.
تو خونه با مامان و بابام هیچ مشکلی نداشتم، جز این که اونا از دستم ناراحت بودن که چرا نسبت به نمازم سست شده ام. بابا دبیر زبان انگلیسی بود که باورهای دینی محکمی داشت و به احکام شرع پایبند بود، ولی راستش سخنانش، من را قانع نمیکرد. ادعا داشت که دین و به خصوص نماز به زندگی معنا، جهت و آرامش میده. منم که تکالیف دینی برام سخت بود، ادعام این بود که خُب هرچیز که بتونه این نقش را ایفا کنه و راحت تر باشه همون می تونه جایگزین نماز و دین بشه. و من جهت، برنامه و معنای زندگی، و آرامشم رو در باشگاه یوگا یافته بودم.
ادامه دارد...
یه روز تو پیاده رو داشتم به سمت باشگاه قدم می زدم که متوجه شدم مربی یوگا سرآسیمه سوار آژانس شد و رفت. وقتی به باشگاه رسیدم از بچه ها علت رو جویا شدم؛ دختر بچه مربی از پله های خونه شون پایین افتاده بود.
با شنیدن این خبر، نتونستم احساسم رو کنترل کنم؛ سریع خودم رو به بیمارستان رسوندم. بچه رو به اتاق عمل برده بودن. سراغ مربی رو از چند نفر گرفتم تا این که پرستاری گفت او رو دم نماز خونه بیمارستان دیده. مثل برق خودم رو به نمازخونه رسوندم. صدای هق هق اوس مهدی تا دم نماز خونه می یومد. موندم که چه کنم برم جلو یا نه؟ راستش هنوز تو چنین موقعیتی گیر نکرده بودم نه می تونستم برم پیشش و نه می دونستم وقتی رفتم تو این موقعیت، چی بهش بگم، و از سویی هم، دلم نمی یومد که برگردم. میخکوب سرجام ایستاده بودم. کمی با خدا درد و دل کرد و خدا به پنج تن و اباالفضل قسم می داد که بچه اش رو بهش برگردونن. کمی بعد بلند شد و دو رکعت نماز خوند. بعد از نماز رفت سجده کمی گریه کرد کم کم صداش رو نمی شنیدم. راستش ترس برم داشت که نکنه بلایی سرش اومده باشه زدم زیر گریه و با عجله خودم رو بهش رسوندم. بازویش رو گرفتم و صداش کردم. مربی از سجده بلند شد. کاسه قرمز چشماش لبریز از اشک بودن. دستم را به گرمی فشرد و از حضورم درکنارش تشکر کرد و عاجزانه ازم خواست که چون جوانم و قلبم پاک تر برا فرزندش دعا کنم. بعد از چند ساعت با اصرار اوسان به خانه برگشتم.
ادامه دارد...
دو روز بعد مربی به باشگاه اومد. خدا رو شکر خطر از سر ملیکا گذشته بود، با این حال، هنوز مربی دل و دماغ کار کردن رو نداشت. به بچه گفت که زیر نظر ارشد کلاس تمرین کنن. وقتی دیدم مربی لباس عوض نکرد من هم از روی تشک کم کم پیش مربی رفتم و روی نیکمت کنارش نشستم تا تنها نباشه. نمی دونستم چه طوری سر سخن رو باز کنم یواش یواش اوسا یادم رفت و غرق تماشای تمرین شدم که زمزمة او توجه من رو به خود جلب کرد سرش رو در حالی که موهایش رو چنگ کرده بود ملایم تکون می داد و با صدای غمناکی می خوند: «امان از دل زینب. امان از دل زینب که خون شد دل زینب. هاج و واج مونده بودم که نم نم اشکای استاد به سیل اشک و صدای ضعیفش به هِقُ هِق تبدیل شد. بچه ها که متوجه حال و روز مربی شده بودن، دورش حلقه زدن. مربی که تجمع بچه ها رو حس کرده بود، سرش رو بلند کرد به ما نگاهی کرد و گفت: تو خونه خودم بچه، بازی کرده افتاده، سریع ان رو به بیمارستان رسوندن، من که مَردم و ادعا مربیگری دارم تا بیمارستان هزار بار مُردم. تاب و جیگر دیدن بچه خون آلودم رو نداشتم. بچهها! چه کردن نامردها با رقیه، دختر بچة امام حسین(ع)، سیلیش زدن تو تیغ ها و سنگ های بیابان با اسب دنبالش کردند و تازیانه اش زد بعد هم نتونست تحمل کنه و تو خرابه درحالی که سر باباش تو بالینش بود کنار عمه اش...» بعد هنوز سخنانش تموم نشده بود که زد زیر گریه. سپس چند نفس عمیقی کشید گفت: بچه ها اهل نصیحت کردن نیستم اما شما رو به ولای علی مثل ملیکام دوست دارم بذارین یه چیزی رو از جون و دلم براتون بگم چیزی که بهش رسیدم و حسش کردم و باهاش زندگی:
«هیچ آرامبخشی آره هیچ آرامبخشی مثل آغوش مادر در کودکی و آغوش خدا بعد از کودکی، نمیتونه به ما قرار و تسکین بده. یوگا ورزش مفید و خوبیه. لازم نیست ازش بگم چون همة شما با تمرین ها و روش های اون آشنایی دارید. امّا واقعاً وقتی با نماز مقایسه اش می کنم. می بینم که قطرهای در برابر دریا هم نیست. گاهی به حال افرادی که با بینش مسلمان میشوند غبطه می خورم. اونا با نماز و ذکر خدا، حال می کنن. این رو تو سفرهای خارجیام دیده ام. یه زمان فکر میکردم یوگا می تون جای دین و مذهب رو برام بگیره، خدا بیامرز بابام خیلی حرص خورد ولی که نظرم رو عوض کنه ولی نتونست که نتونست. اما دوست مسیحیام که مسلمان شدهبود و استاد یوگا هم بود، من رو از خاکی بیراه به جاده اسلام آورد.» او راست می گفت: «اگه یه روانشناس از غرب می آمد ایران یه تکنیکی رو به عنوان آرامبخش به ما توضیح می داد، بیشتر از سخن خدا درباره نماز قبول می کردیم. یوگا اگرچه شرقی است، غربی ها، لباس فرنگی به تنش کردن تا جهانی شد.»
ادامه دارد...
من که داستان اون روز استاد در نماز خونه و سخنان حالا، جا خورده بودم رو کردم به استاد و با تعجب گفتم: «مگه شما نماز هم می خوانید؟!»: استاد با همون چشمان اشک آلودش خنده با معنایی کرد و گفت: نماز رو نمی خونم. بلکه با تمام وجودم می خورم. با تک تک سلولهام حس و هضمش می کنم.
بعد رو کر به بچه ها و گفت:« بچه ها شما مثل من بیراهه نروید اول راه هستید مسیر را کج نرید ها.نماز مثل یوگاست؛ بهتره براش لباس خاص، مکان خاص، سجاده ویژه، عطر و..انتخاب کنیم. برای یوگا هم لباس مخصوص داریم و حرکات و نرمش هایی ملایم انجام می دهیم. وضو و اعمال نماز با ذکرهای خاصشان هرکدام حکمت و فلسفة خاص خودش رو داره. کسی که به یوگا اعتقادی نداشته باشه یا حرکاتش رو خوب انجام ندهد، فلسفه تمرکز و تنفس آن رو نفهمه ازش بهره ای نمی بره و کسی هم که به نماز معتقد نباشد یا نسبت به آن اهمالکار باشه ازش سودی نمی بره، یوگا یه ورزش یا بنا به اعتقاد روان شناسان آرامبخش قوی است. برخی در هِند مدرسه یوگا ایجاد کردن و در ضمن اون، نرم نرم و آهسته آهسته افکار بودایی در زمین ذهن شاگردان می کارند؛ یعنی یک ابزار تبلیغی. امـّا، امّـــــا، نماز به غیر از آرامش عمیقی که به ما هدیه می کنه، در واقع، پیوند عاشقانه بنده با خال خودش، خدای حکیمه. همون که از اوییم و بی او آرامش پایداری نخواهیم یافت.
هیچ کنجی بیداد و بیدام نیست
جز به خلوتگه حق آرام نیست
همان گونه که کودک بازیگوش به خوبی از مادرش تغذیه نمی شود. انسانی که هدف رو گم کرده و به نوعی دیگر بازیگوش شده و سیم ارتباطش به خدا وصل نیست، تغذیه معنوی نمیشه. او از این جهت، لاغر و مردنی است این فرد توی گرداب سختیها و امواج گرفتاری های زندگی، که در مسیر همه ما هست، کم می اره. اما دوستان می خواین تو زندگی کم نیارین در کنار یوگا، یه باشگاه دیگه هم باید برویم؛ باشگاه دین و مذهب. حضرت زینب با چه نگاهی دنیا رو این قده زیبا می بینن که تو اون همه بلا در کربلا، به ابن زیاد گفتن: ما رأیتُها الاّ جمیلاً؛ من به جز زیبایی چیزی ندیدم، زشتی از کارهای و اعمال شماهاست.»
ادامه دارد
نکته های تربیتی
1 . روانشناسان دنیا انسان را دارای سه بعد می دانستند، بعد زیستی و بعد اجتماعی و بعد روانی. در سال های اخیر بعد معنویت را هم به آن اضافه کرده اند.
2. قرآن ذکر را مایة آرامش می داند و علمای ربانی آرامش و عمر طولانی دارند.
3. حس پرستش، معنایابی، حقیقت جویی، کمال خواهی و میل به زیبایی از ابعاد فطری انسان است.
4. دین به زندگی، درد، رنج، کار و حتی مرگ معنا می بخشد.
5. جوان و نوجوان با «بحران هویت» در مسیر رشد روبرو میشود که تا رسیدن به تعادل شناختی خودش مضطرب است. او می خواهد ارزش ها و باورهایی را که از والدین دریاف کرده است تخریب کند و از نو با تفکر خود بازساز کند. به همین دلیل است که کارشناسان اسلام شناس می گویند اصول دین تقلیدی نیست بلکه تحقیقی است. او به دنبال رسیدن به پاسخ برای اساسی سؤالات زندگی اش مانند من کی ام، از کجا آمده ام، به کجا خواهم رفت، هدف زندگی چیست و... است باید به او جهت داد تا راه را بیابد. نباید باورهای دینی را به زور به او تحمیل کرد بحث منطقی غیرمستقیم، معرفی کتاب و کارشناس مذهبی، تقویت باورهای درست، جهت دادن در مسیر الگویابی و همراهی کردن با او در تفریح و گردش و ورزش و... مفید است.
6. سازنده یک سیستم بهتر از دیگران با کار آن آشنایی دارد او می داند که چه چیزی بازده آن را بالا می برد و چه چیزی سبب از بین رفتن آن می شود سیستم خلقت را خداوند ایجاد کرده برنامه رسیدن به موفقیت و سعادت از دفترچه راهنمای او؛ قرآن و حدیث، برگیریم.
7. گاهی سخن یک انسان متدین که مبلغ دین نیست ولی در جهتی الگوی جوان است اثر بسیار سازنده ای در ارشاد و تربیت دینی دارد.
8. در ارتباط با افراد موفق و الگوها گرفتار «خطای هاله ای» نشویم؛ مثلا اگر فوتبالیست یا هنر پیشه محبوب ما در کارش برجسته است به این معنی نیست که او حتما در باورهای دینی و هدف در زندگی هم موفق است. همین طور اگر فردی جایی بد عمل کرد به این معنی نیست که کل شخصیت او منفی باشد. باید رفتار منفی را از کل شخصیت جدا کنیم.
9. در سختی های زندگی باید با مسأله مداری(تفکر، مشاوره، مطالعه، کمک از حامی باتجربه) استفاده کنیم البته هیجان مداری مثبت مثل توسل، دعا و راز و نیاز و تضرع در برابر خدا مفید است. باید از هیجان مداری منفی مانند کشیدن سیگار، نوشیدن مشروب، عیاشی برای فرار از مشکل، گریه های مکرر، اجتناب از اجتماع، رو آوردن به فال گیری و طالع بین ، اعتقاد افراطی به بسته شدن بخت و سحر به شدت اجتناب کنیم.
10. دعا در حد متعادل اگر با کار و تلاش و مشاوره گره بخورد مطلوب است.
11. براساس معارف اسلام ما باید برای زندگی ما برنامه داشته باشیم و گرفتار افراط و تفریط نشویم. کل خلقت ما، برای بندگی خداست. ساعات شبانه روز را باید چهار قسمت کنیم:
الف-عبادت(بندگی خاص)،
ب- کار و تلاش( بندگی عام)،
ج- ارتباط با همنشینان سالم( بندگی عام)،
د- استفاده از تفریحات سالم برای نشاط و تجدید قوا در سه بخش اول( بندگی عام).
12. همان گونه که گوشی همراه نیاز به شارژ دارد و بدون شارژ تماس مقدور نیست ما نیز در شبانه روز نیاز داریم خودمان را سه بار با نماز شارژ کنیم و گرنه به آرامش، ارتباط عمیق ر با خدا، مقاومت دربرابر سختی ها و... نخواهیم رسید.
13. برای مطالعه بیشتر:کتاب رضایت از زندگی و کتاب الگوی شادی از نگاه قرآن و حدیث از انتشارات دارالحدیث قم را بخوانید و نرم افزار شادکامی در آموزه های دینی از موسسه خدماتی مشاورهای جوانان و پژوهش های اجتماعی تهیه کنید .
منبع: محمدحسین قدیری، ماهنامه قدر، ش58.
🙏🕌
هدایت شده از شوخ طبعي ها و حكايات طلبگي
بی وفایی… بی وفایی…
این دلِ من از غصه ها داغون شده..!
در سریال طنزی بامشاد این جملات را می خوند:
https://enama.ir/videos/23287
وقتی کتاب صد پرسش و پاسخ در اضطراب، اثر کلبر چپمن اتول، ترجمه بهزاد رحمتی، از نظر معیار علم را میخواندم از اصل کتاب خوشمان آمد ولللللللللللللللی
وقتی به تکست اصلی رجوع کردم شعر بامشاد تو ذهنم تکرار می شد و از ترجمه بدمان آمد؛ چرا که در حدی که ترجمه را با متن اصلی مقابله کردم، مترجم را وفادار به متن اصلی کتاب نیافتم. هر از گاهی یک پاراگراف ترجمه نکرده و هر از گاهی یکی دو پاراگراف از خودش اضافه نموده بود. هم پول دادیم. هم وقت تلف کردیم برای ترجمه غیر حرفه ای🥴. توجه می نموووویی چی شد؟
🙏🔆بیایید قراری با خودمان بگذاریم که هر وقت خواستیم کتابی بخریم سراغ ناشر تخصصی مثل دانژه و ارجمند و آوای نور و رشد و صابرین رین رین رین رین برویم ویم ویم ویم ویم!
✍️م ح قدیری، کانال زندگی آرام😉
معرفی کتاب
مادر کافی Supernanny
جی ا فراست
یک مادر خوب بدین معنا نیست که حتما یک مادر کامل وبی نقص باشد بلکه همین که مادرانه رفتار کند کافی است.
زندگی کودک در 5 سال اول
کودکان در 5 سال اول زندگی خود نیازی به آموزش آن هم از نوع مستقیم ندارند بله به طور طبیعی بایستی تغییرات رشدی خود را پشت سر بگذارند و یک مادر کافی فقط باید مسیر این رشد و تحولات را بشناسد و بداند که در هر مقطعی از سن کودک چه برخوردهایی را باید انجام دهد به نحوی که مضطرب نباشد.
آن چه ارتباط بین مادر و فرزند را تخریب می کند نحوه برخورد مادران با اضطرابی است که ناشی از عدم دانایی نسبت به مسائل و چالش های رشد در هر مقطع سنی است.
اگربه جای یک موجود کوچک که همواره نیاز به رسیدگی دارد به فرزند خود به چشم منبع لذت و تفریح خانه ی خود نگاه کنید از برنامه مادر بودن خودتان لذت خواهید برید
فصل های این کتاب شامل عناوینی مثل از تولد تا شش ماهگی، از هجده ماهگی تا سه سالگی و در نهایت تا 5 سالگی است.
https://www.jofrost.com