#قسمت پانزدهم
عصبے پاهام رو تڪون میدادم،چند دقیقہ بعد شهریار اومد و سوار ماشین شد،بے حرف ماشین رو،روشن
ڪرد! رسیدیم سر خیابون ڪہ ماشین پدر امین رو دیدم،چندتا ماشین هم پشت سرشون مے اومد!
سریع سرم رو برگردوندم،شهریار سرعتش رو بیشتر ڪرد.
نفس عمیقے ڪشیدم،مثلا براے رفع خستگے امتحان ها داشتم میرفتم باغ عمہ تو ڪرج،داشتم فرار
میڪردم! اولین بار ڪہ مادرم این پیشنهاد رو داد قبول نڪردم،تحمل شلوغے رو نداشتم حتے دوست
نداشتم خونہ باشم!
دلم میخواست یہ جاے تاریڪ تنها تنهاے باشم!
ڪار این روزهام شدہ بود یا آهنگ گوش دادن بہ قدرے ڪہ قلبم درد بگیرہ یا تو خونہ راہ رفتن تا پاهام
خستہ بشن!
بے قرارے میڪردم،عصبے میشدم بهونہ میگرفتم اما باز آروم نمیشدم از همہ بدتر این تب لعنتے بود
ڪہ دست از سرم برنمیداشت!
شیشہ ماشین رو دادم پایین و سرم رو بردم بیرون بلڪہ باد بهمن ماہ آتیشم رو سرد ڪنہ! شهریار با
مهربونے گفت:هانیہ سرتو ندہ بیرون خطرناڪہ! چیزے نگفتم و شیشہ رو دادم بالا! با این همہ حال بد
فقط خجالتم ڪم بود!
کانال زندگی شاد🍃💞
https://eitaa.com/joinchat/952566090Ce0fda96f85
مادر و پدرم فهمیدہ بودن و از همہ مهمتر شهریار! وقتے دید ساڪتم بہ شوخے گفت:اہ جمع ڪن بساط
لوسے بازے رو دخترہ ے لوس!
اما باز چیزے نگفتم!
برگشت سمتم و با ناراحتے نگاهم ڪرد،دستش رو گذاشت روے پیشونیم!
با نگرانے گفت:هانیہ چقدر داغے!
آب دهنم رو قورت دادم و آروم گفتم:چیزیم نیست حتما سرما خوردم!
دروغ گفتم،من عشق خوردہ بودم! با بے طاقتے گفتم:شهریار میشہ شیشہ رو بدم پایین؟
بہ نشونہ مثبت سرش رو تڪون داد.
دوبارہ شیشہ رو دادم پایین،نگاهے بہ چادرم انداختم و بہ زور درش آوردم شهریار با تعجب نگاهم ڪرد
اما چیزے نگفت!
چادرم رو از پنجرہ دادم بیرون و سپردم بہ دست باد! امروز عقد امین بود!
من بندہ ے امین بودم نہ خدا! دیگہ امینے نبود ڪہ بخوام بندگے ڪنم!
پس دلیل اون رفتارهاش چے بود؟!مطمئن بودم اشتباہ برداشت نڪردم اصلا همہ ش رو اشتباہ برداشت
ڪردہ باشم هانیہ گفتن هاش چے؟!شب خواستگاریش ڪہ بهم زنگ زد چے؟!
با فڪر رفتار ضد و نقیضش قلبم وحشیانہ مے طپید! دوبارہ اشڪ هام بہ سمت چشمم هجوم آوردن،چشم
هام رو بستم تا سرازیر نشن،این مردے ڪہ ڪنارم نشستہ بود،برادرم بود و اشڪ هاے من شاهرگش!
مهم نبود جسم و روحم خفہ میشہ!
کانال زندگی شاد🍃💞
https://eitaa.com/joinchat/952566090Ce0fda96f85
همسرتان را علیرغم تفاوتها، همانطور که هست بپذیرید و از تلاش برای تغییر او دست بردارید.
بسیاری از زوجین با این هدف پا به زندگی مشترک می گذارند که طرف مقابلشان را تغییر دهند غافل از اینکه این خود ما هستیم که می بایست اگر تغیری لازم است، تغییر کنیم. بنابراین تا پیش ازدواج می بایست ملاک ها و معیارهای مدنظرمان را بررسی کرده و زمانی که طرف مقابلمان انتخاب شد، بهتر است در زندگی به فکر بهبود شرایط باشیم تا تغییر طرف مقابلمان.
در ازدواج سخن از این است که 2 انسان، یکدیگر را درک کنند. به طور قطع هیچ انسانی بدون نقطه ضعف روحی، عاطفی و اخلاقی نیست. اگر بنا است دو انسان به درک یکدیگر برسند، درست این است که همه نقطههای مثبت و منفی و جنبههای قوت و ضعف یک شخصیت، به ظهور و بروز برسد تا برای دیگری معلوم شود این انسان، چند درصد قابل اعتماد و دوست داشتنی و جذب شدنی است
کانال زندگی شاد🍃💞
https://eitaa.com/joinchat/952566090Ce0fda96f85
کاری کنید که وقتی همسرتان در کنار شماست؛ احساس خوبی نسبت به خودش داشته باشد
برخی از مردان در جلسات مشاوره از همسرانشان گله می کنند که همسرم یک بند نق و غر میزند و یک بار هم کنار او می نشینم تا خستگی از روزم در کنم مدام بهانه گیری از مسائل مختلف می کند و من هم از او فراری هستم! بهتر این است که اگر خواسته ای هم بانوان از همسرانشان دارند در زمان مناسبت و موقعیت خوب با حال و روحیه مناسب گفته شود نه در هر شرایطی!
نکته دیگر هم بهانه گیری های زیاد و کم کردن عزت و اعتماد به نفس همسران باعث می شود که مردان یا زنان احساس خوبی از فیزیک یا روحیه خود پیدا نکرده و کم کم این امر تبدیل به افسردگی و دیگر مشکلات بشود. بهتر است نقاط ضعف هم را برطرف کرده و در کنار هم حس و حال خوب را تجربه کنیم.
3- در برخورد و ارتباط با همسرتان دقت به خرج دهید
خیلی از روان شناسان معتقدند که یک بار تعریف و تمجید روزانه از همسر و به طرز مهربان با هم صحبت کردن از بروز طلاق جلوگیری می کند بنابراین روزانه به همسرتان محبت کنید ، مثبت بیاندیشید و به دنبال کارهایی باشید که او را خوشحال می کند وقتی شرایط زندگی سخت می شود روی نکات منفی تمرکز نکنید هر چند که کار سختی باشد اما سعی کنید با همفکری هم مشکلات را رفع کنید
کانال زندگی شاد🍃💞
https://eitaa.com/joinchat/952566090Ce0fda96f85
در برخورد و ارتباط با همسرتان دقت به خرج دهید
خیلی از روان شناسان معتقدند که یک بار تعریف و تمجید روزانه از همسر و به طرز مهربان با هم صحبت کردن از بروز طلاق جلوگیری می کند بنابراین روزانه به همسرتان محبت کنید ، مثبت بیاندیشید و به دنبال کارهایی باشید که او را خوشحال می کند وقتی شرایط زندگی سخت می شود روی نکات منفی تمرکز نکنید هر چند که کار سختی باشد اما سعی کنید با همفکری هم مشکلات را رفع کنید
کانال زندگی شاد🍃💞
https://eitaa.com/joinchat/952566090Ce0fda96f85
همراهان کانال این هم پست های دیروز و امروز👆👆👆👆👆
راستی دوستان گواهی هر بزرگواری که براشون ارسال نشده و برای دریافت گواهی دوره رایگان
✨ سبک زندگی اسلامی همسران ✨
اقدام کرده بودند هرچه سریعتر به ایدی زیر اعلام نمایند
@mohebol_mahdi
کانال زندگی شاد🍃💞
https://eitaa.com/joinchat/952566090Ce0fda96f85
ممنون از حسن انتخابتون❤️🌸
کانال زندگی شاد🍃💞
https://eitaa.com/joinchat/952566090Ce0fda96f85
#قسمت شانزدهم
بے حال وارد ڪوچہ شدم،عادت ڪردہ بودم چادر سر نڪنم،سہ هفتہ خودم رو حبس ڪردہ بودم تا
نبینمش!تا بیشتر خورد نشم!حال جسمم بہ هم ریختہ بود مثل روحم!
شهریار بازوم رو گرفت،برادرم شدہ بود خواهر روزاے سختے!
شروع ڪرد بہ قلقلڪ دادن گلوم،لبخند ڪم رنگے زدم با خندہ گفت:دارے حوصلہ مو سر مے برے
خانم ڪوچولو! وقتے با مادرم صحبت میڪرد صداش رو شنیدم ڪہ گفت خیلے حساس و وابستہ ام باید
با سختے ها رو بہ رو بشم!
دستش رو از بازوم جدا ڪردم و گفتم:میتونم راہ بیام! رسیدیم سر ڪوچہ،عاطفہ با خندہ همراہ دخترے
مے اومد پشت سرشون امین لبخند بہ لب اومد و دست دختر رو گرفت! نمیدونم چطور ایستادہ بودم،فقط
صداے جیغ قلبم رو شنیدم!
تن تبدارم یخ بست،شهریار دستم رو گرفت با تعجب گفت:هانیہ تب ندارے!یخے،دارے مے لرزے! نفس
عمیقے ڪشیدم.
_من خوبم داداش بریم!
تا ڪے میخواستم فرار ڪنم؟!
قدم برداشتم،محڪم ترین قدم عمرم!
عاطفہ نگاهمون ڪرد،لبخندش محو شد! رابطہ م با عاطفہ بهم خوردہ بود،با امید دادن هاش تو شڪستم
شریڪ بود!
کانال زندگی شاد🍃💞
https://eitaa.com/joinchat/952566090Ce0fda96f85
شهریار بلند سلام ڪرد،هر سہ شون نگاهمون ڪردن ولے من فقط دختر محجبہ اے رو میدیدم ڪہ با
صورت نمڪین و لبخند ملایمش ڪنار مر د من بود!
هر سہ باهم جواب دادن،انگار تازہ میخواستم حرف بزنم بہ زور گفتم:سلام دختر دستش رو آورد
جلو،نمیدونست حاظرم دستش رو بشڪنم،باهاش دست دادم و سریع دستش رو رها ڪردم! با تعجب
نگاهم ڪرد!
_عزیزم چقدر یخے!
عصبے شدم اما خودم رو ڪنترل ڪردم امین آروم و سر بہ زیر ڪنارش بود!
_نشد تبریڪ بگم،خوشبخت بشید! مطمئنم دعا براے دشمن بدتر از نفرینہ!
با لبخند ملیحے نگاهم ڪرد:ممنون خانمے قسمت خودت بشہ.
بہ امین نگاہ ڪرد و دستش رو فشرد،چندبار خواب دیدہ بودم با امین دست تو دستیم؟!
حالم داشت بد میشد و دماے بدنم سردتر،اگر یڪ دقیقہ دیگہ مے ایستادم حتما مے مردم! دست شهریار
رو گرفتم. شهریار لبخند زد و گفت:بہ همہ سلام برسونید خدانگهدار!
سریع خداحافظے ڪردیم و راہ افتادیم،با دستم،دست شهریار رو فشار میدادم! رسیدیم سر خیابون،چشم
هام رو بستم امین و دخترہ دست تو دست هم داشتن میخندیدن!
اون دخترہ بود نہ همسرش! احساس ڪردم روح دارہ از بدنم خارج میشہ،چشم هام رو باز ڪردم پشت
سرم رو نگاہ ڪردم،امین و دخترہ جلوے در داشتن باهم حرف میزدن،حتما عاطفہ سر بہ سرشون گذاشتہ
بہ ڪوچہ پناہ آوردن تا راحت باشن!
زیر لب گفتم:دخترہ بہ جاے من خیلے دوستش داشتہ باش!
کانال زندگی شاد🍃💞
https://eitaa.com/joinchat/952566090Ce0fda96f85
با هم حرف بزنید.. ❤️
کانال زندگی شاد🍃💞
https://eitaa.com/joinchat/952566090Ce0fda96f85
آرزوها و رویاهایتان رابا هم سهیم شوید.
.
کانال زندگی شاد🍃💞
https://eitaa.com/joinchat/952566090Ce0fda96f85
برنامه ریزی اقتصادی داشته باشید
.
کانال زندگی شاد🍃💞
https://eitaa.com/joinchat/952566090Ce0fda96f85