زندگی از غسالخونه تا برزخ
سلسله مباحث مصطفی امینی خواه (گوینده صوت های سه دقیقه در قیامت و صوت شنود و .. با موضوع👇 تاثیر درک
028_Jahad_Ba_Nafs_aminikhaah.ir.mp3
6.92M
سلسله مباحث مصطفی امینی خواه (گوینده صوت های سه دقیقه در قیامت و صوت شنود و ..
با موضوع👇
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
بخش سوم نظام تقدیم
جلسه بیست وهشتم
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🟤🌸🟢🌸🔴🌸🟣❅┅┅┄
@khandehpak
زندگی از غسالخونه تا برزخ
سلسله مباحث مصطفی امینی خواه (گوینده صوت های سه دقیقه در قیامت و صوت شنود و .. با موضوع👇 تاثیر درک
029_Jahad_Ba_Nafs_aminikhaah.ir.mp3
9.38M
سلسله مباحث مصطفی امینی خواه (گوینده صوت های سه دقیقه در قیامت و صوت شنود و ..
با موضوع👇
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
بخش سوم نظام تقدیم
جلسه بیست ونهم
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🟤🌸🟢🌸🔴🌸🟣❅┅┅┄
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱قبرستان وادی السلام در نجف اشرف🌱
قبرآخرین جایگاه آدمی🌿
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿شمایی که داری این متنو میخونی آیا میدانی کهمرگت کی وکجاست؟👆👆
🌸و ماتَدْري نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ
إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير(لقمان ۳۴)🌸
🌱وکسی نمی داند درکدامین سرزمین میمیرد. و خداست که دانا و خبیر است...🌱
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره شنیدنی یک غسال جهادی از عنایت ویژه امام رضا علیه السلام به یک میت کرونایی
#برنامه_سید_خندان
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
داستان “این مشت آب هم خیرات پدرم”
شخصی در خواب دید که ارواح مومنین به سرعت به سوی بهشت در حرکت هستند. در بین ایشان شخصی بود که لنگ لنگان به سوی بهشت قدم برمی داشت.
از او سوال کرد: علت اینکه شما به آهستگی در حال حرکت به سوی بهشت هستید، چیست؟
روح مومن پاسخ داد: آن ارواح مومنینی که به سرعت حرکت می کنند بخاطر اینست که اولاد آنها نسبت به اموات خود، اهل خیرات بوده اند اما فرزند من برای پدرش کار خیری انجام نمی دهد. برای همین سیر و حرکت من به سوی بهشت آهسته و کند می باشد.
مرد گفت : آدرس منزل فرزند شما کجاست؟ تا به او اطلاع بدهم.
روح آن مومن گفت: پسرم رخت شویی دارد و در فلان منطقه ساکن است.
آن شخص از خواب بیدار شد و فرزند آن مرحوم را پیدا کرد و وقایع را بدین شکل برایش شرح داد.
مرد گفت: فلانی پدرت از تو ناراضی است. او را در عالم خواب دیدم. از تو گله کرد و می خواست که برای او خیراتی داشته باشی.
پسر آن مرحوم که وضع مالی مناسبی نداشت و کمی عصبانی بود دست در زیر آب دریا کرد و مشتی آب بیرون ریخت و گفت : این مشت آب هم خیرات پدرم.
آن شخص فردا شب در خواب دید که پدر این شخص با تندی حرکت می کند و تعجب کرد! پرسید: داستان از چه قرار است؟
روح مومن جواب داد : آن زمانی که پسرم با عصبانیت آن مشت آب را از دریا بیرون ریخت در کنار ساحل دریا، ماهی ریز و کوچکی به خشکی افتاده بود و در حال مردن بودوقتی پسرم آن مشت آب را به بیرون دریا ریخت و گفت “این هم خیرات پدرم” آن مشت آب بر روی آن ماهی ریخت. آن ماهی جانی گرفت و به داخل دریا پرید و زنده ماند. به برکت همان یک عمل این گونه شدم
داستان “آب کوزه صحن حضرت امیرالمومنین (علیه السلام)”
مرحوم محدث زاده (رحمة الله علیه) نقل می کند: وقتی که پدرم در نجف اشرف فوت کردند، ما چیزی نداشتیم که برای آن مرحوم احسان و اطعام بدهیم. من و برادرم قرار گذاشتیم که بعد از ظهر هر پنجشنبه به نوبت هر کدام یک کاسه با یک کوزه آب سرد برداریم و در صحن حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) به زوار آن حضرت آب بدهیم و ثوابش را نثار پدر کنیم تا بدین وسیله احسانی به پدرمان کرده باشیم.
مدتی این کار را انجام دادیم تا اینکه یک شب جمعه پدرم را در خواب دیدم که به سویم می آید ولی زبانش از دهانش آویزان است و رنگش پریده و حال پریشانی دارد. من با عجله از او استقبال کردم و جویای حالش شدم. گفت: فرزندم از تشنگی ناراحتم. عرض کردم: پدر جان الان می روم و برایت آب می آورم. ایشان فرمود: من از آن آب کوزه صحن حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) می خواهم.
در این هنگام بیدار شدم. آن روز که جمعه بود برادرم را ملاقات کردم و پرسیدم دیروز آب به زوار دادی؟ گفت: متاسفانه مسامحه کردم و آب ندادم. من خواب شب گذشته را برایش نقل کردم و او بسیار ناراحت شد.
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
داستان “غذای مرا در طاس حمام فرستاد “
این داستان به نقل از یکی از علما می باشد. ایشان فرمودند عصر پنجشنبه ای برای زيارت اهل قبور به وادی السلام رفتم. در بين قبرها كه می گرديدم، برخورد كردم به مرحوم آیت الله آقای حاج شيخ آقا بزرگ طهرانی كه از علمای برجسته و استاد حقير بودند.
به خدمتشان رسيدم و سلام كردم. با يكديگر فاتحه می خوانديم و می رفتيم تا رسيديم به محلی كه در يک سطح چهار گوش زمين را با آجر بنایی كرده بودند و سنگهایی از قبور بر آن نصب بود. ایشان فرمودند: بيا اينجا فاتحه بخوانيم! اينجا قبر پدر، مادر و دائی من و بعضی دیگر از ارحام من است. نشستيم و برای هر يک از آنها فاتحه ای جداگانه خوانديم.
سپس روايتی نقل كردند كه حاصلش اين بود كه: هر كس در عصر پنجشنبه برود بر سر قبر پدر و مادرش و طلب مغفرت كند، خداوند عزوجل طبقه ای از نور به قلب آنان افاضه می كند و آنها را خشنود می گرداند و حاجات آن شخص را بر می آورد. ارحام انسان در عصر پنجشنبه منتظر هدیهای هستند. لذا من در بين هفته منتظرم كه عصر پنجشنبه برسد و بيايم اينجا و فاتحه بخوانم.
پس از آنكه برخاستيم و به راه افتاديم، در راه فرمودند: من طفل بودم و منزل ما در تهران، پامنار بود. چند روز بود كه مادر بزرگ پدری من از دنيا رفته بود و مجالس ترحيم هم برقرار شده و خاتمه يافته بود.
يک روز مادر من در منزل آلبالو پلو پخته بود. هنگام ظهر فقیری در كوچه درخواست می كرد. مادر هم كه در مطبخ مشغول طبخ بود صدای فقیر را شنيد. براي خيرات به روح مادر بزرگ پدری من كه مادر شوهرش بود و تازه از دنيا رحلت كرده بود، مقداری از غذا به فقیر می دهد. ولی چون ظرف تميزی در دسترس نبود، به عجله برای آنكه فقیر از در منزل رد نشود، مقداری از آن آلبالو پلو را در طاس حمام كه در دسترس بود ريخته و به فقیر می دهد. از اين موضوع كسی خبر نداشت.
نيمه شب پدر من از خواب بيدار شده و مادر مرا بيدار كرد و پرسید: امروز چكار كردی؟ مادرم گفت: نمی دانم! پدرم گفت: الاان مادرم را در خواب ديدم و به من گفت: من از عروس خودم گله دارم؛ امروز آبروی مرا در نزد مردگان برد. غذای مرا در طاس حمام فرستاد. تو چكار كرده ای؟
مادرم گفت: هر چه فكر كردم چيزي بنظرم نيامد که ناگهان متوجه شدم كه اين آلبالو پلو را به فقیر چون به قصد هديه برای روح تازه گذشته داده ام. در آن عالم غذای آن مرحومه بوده و چون بصورت نامطلوبی به فقیر داده شده، به همان طريق آن را در عالم ملكوت برای مادر شوهرم برده اند و او از اين كار گله مند است. آری، او شِكوه دارد كه چرا غذای مرا كه صورت مُلكی اش آلبالو پلو به فقیر است و صورت ملكوتی اش يك طبق نور است كه برای روان متوفی می برند، در طاس حمام ريخته و اهانت به فقیر، اهانت به روح متوفی بوده است.
هر احسانی كه انسان می خواهد بكند بايد با كمال احترام و بزرگداشت فقير و با تجليل آنها انجام يابد. اين خوابها همه درس عبرت است.
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
داستان “صاحب قبری که عذابش رفع شد”
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: روزی حضرت عیسی (علیه السلام) از کنار قبری گذشت که صاحب آن در عذاب بود. سال بعد نیز گذر کرد ولی از عذاب صاحب قبر خبری نبود. سبب را از خداوند پرسید. وحی آمد که از این میت فرزندی صالحی به بلوغ رسید و برای مردم راهی درست کرد و یتمی را پناه داد. به برکت آن از پدر گذشتیم.
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
داستانى عجيب از برزخ مردگان
قسمت اول
پدر و پسر از نظر مالى ضعيف بودند و هر دو در يك خانه متوسّطى زندگى مىكردند. براى آن كه آبرو و احترامشان محفوظ باشد و به مردم اظهار احتياج نكنند تا جائى كه ممكن بود در مصارف مالى صرفهجويى مىنمودند.
چند سال قبل در يكى از شهرهاى ايران مرد شريف و با ايمانى زندگى مى كرد.
فرزند اكبر و ارشد او همانند پدر بزرگوارش از پاكى و تقوا برخوردار بود. پدر و پسر از نظر مالى ضعيف بودند و هر دو در يك خانه متوسّطى زندگى مى كردند. براى آن كه آبرو و احترامشان محفوظ باشد و به مردم اظهار احتياج نكنند تا جائى كه ممكن بود در مصارف مالى صرفه جويى مى نمودند. از جمله موارد صرفه جويى آنها اين بود كه آب لوله كشى شهر را فقط براى نوشيدن و تهيّه غذا مصرف مى نمودند و براى شستشوى لباس، پركردن حوض و مشروب ساختن چند درختى كه در منزل داشتند از آب چاه استفاده مى كردند.
روى چاه، اطاق كوچكى ساخته بودند كه چاه را از فضولات خارج مصون دارد، به علاوه براى كسى كه مى خواهد از چاه آب بكشد سرپناه باشد تا درزمستان و تابستان او را از سرما و گرما و برف و باران محافظت نمايد. اين پدر و پسر براى كشيدن آب از چاه كارگر نمى آوردند و خودشان به طور تناوب اين وظيفه را انجام مى دادند.
ادامه پست بعد
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
روزى پدر و پسر با هم گفتگو كردند كه كاهگل سقف اطاقك روى چاه تبله كرده و ممكن است ناگهان از سقف جدا شود يا در چاه بريزد يا بر سر كسى كه از چاه آب مى كشد فرود آيد و بايد آن را تعمير كنيم و چون براى آوردن بنّا و كارگر تمكّن مالى نداشتند با هم قرار گذاشتند در يكى از روزهاى تعطيل با كمك يكديگر كاهگل تبله شده را از سقف جدا كنند، آنگاه گل ساخته سقف را تعمير نمايند.
روز موعود فرا رسيد، سر چاه را با تخته و گليم پوشاندند، كاهگل ها را از سقف كندند و در صحن خانه گل ساختند، پدر به جاى بنّا داخل اتاقك ايستاد و پسر به جاى كارگر به پدر گل مى داد تا كار تعمير سقف پايان پذيرفت. ساعت آخر روز، پدر متوجّه شد كه انگشترش در انگشت نيست، تصوّر كرد موقع شستن دست كنار حوض جا گذاشته است، آمد با دقّت گشت ولى آن را نيافت. دو روز هر نقطه اى را كه احتمال مى داد انگشتر آن جا باشد جستجو نمود و نيافت. از گم شدن انگشتر سخت متأثّر شد و از اين كه آن را بيابد مأيوس گرديد تا مدّتى با اهل خانه از گم شدن انگشتر، سخن مى گفت و افسوس مى خورد. پس از گذشت چندين سال از تعمير سقف و گم شدن انگشتر آن پدر بزرگوار بر اثر سكته قلبى از دنيا رفت.
پسر با ايمان گفت: مدّتى از مرگ پدرم گذشته بود، شبى او را در خواب ديدم، مى دانستم مرده، نزديك من آمد، پس از سلام و عليك به من گفت،: فرزندم! من به فلانى پانصد تومان بدهكارم، مرا نجات بده و از گرفتارى خلاصم كن. پسر بيدار شد، اين خواب را با بى تفاوتى تلقّى نمود و اقدامى نكرد. پس از چندى دوباره به خواب پسر آمد و خواسته خود را تكرار نمود و از پسر گله كرد كه چرا به گفته ام ترتيب اثرى ندادى. پسر كه در عالم رؤيا مى دانست پدرش مرده است به او گفت:
ادامه پست بعد
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
زندگی از غسالخونه تا برزخ
روزى پدر و پسر با هم گفتگو كردند كه كاهگل سقف اطاقك روى چاه تبله كرده و ممكن است ناگهان از سقف جدا ش
براى آن كه مطمئن شوم اين تو هستى كه با من سخن مى گوئى، يك علامت براى من بگو. پدر گفت: ياد دارى چند سال قبل سقف اتاقك روى چاه را كاهگل كرديم پس از آن انگشترم مفقود شد و هر قدر تفحّص كرديم نيافتيم؟ گفت: آرى، به ياد دارم، گفت: پس از آن كه آدمى مى ميرد بسيارى از مسائل ناشناخته و مجهول براى او روشن مى شود، من بعد از مرگ فهميدم انگشترم لاى كاهگل هاى سقف اتاقك مانده است، چون موقع كار ماله در دست چپم بود و كاهگل را به دست راست مى گرفتم، در يكى از دفعات كه به من گل دادى وقتى خواستم آن را با ماله از كف دستم جدا كنم و به سقف بزنم انگشترم با فشار لب ماله از انگشتم بيرون آمده و با گل ها، آن را به سقف زده ام و در آن موقع متوجّه خارج شدن انگشتر نشده بودم، براى آن كه مطمئن شوى اين منم كه با تو سخن مى گويم هر چه زودتر كاهگل ها را از سقف جدا كن و آنها را نرم كن انگشترم را مى يابى!
پسر بدون اين كه خواب را براى كسى بگويد صبح همان شب در اوّلين فرصت اقدام نمود، مى گويد: روى چاه را پوشانده، كاهگل ها را از سقف جدا كردم، در حياط منزل روى هم انباشتم، سپس آنها را نرم كرده و انگشتر را يافتم!
مبلغى كه پدرم در خواب گفته بود آماده نمودم به بازار آمدم و نزد مردى كه پدرم گفته بود رفتم، پس از سلام و احوال پرسى سؤال كردم، آيا شما از مرحوم پدرم طلبى داريد؟ صاحب مغازه گفت: براى چه مى پرسى؟
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
زندگی از غسالخونه تا برزخ
براى آن كه مطمئن شوم اين تو هستى كه با من سخن مى گوئى، يك علامت براى من بگو. پدر گفت: ياد دارى چند س
گفتم: مى خواهم بدانم، صاحب مغازه گفت: پانصد تومان طلب دارم، سؤال كردم: پدر من چگونه به شما مقروض شد؟ جواب داد: روزى به حجره من آمد و پانصد تومان از من قرض خواست، من مبلغ را به او دادم بدون آن كه از وى سفته و يا لااقل يادداشتى بگيرم، رفت، طولى نكشيد كه بر اثر سكته قلبى از دنيا رفت! پسر گفت: چرا براى وصول طلبت مراجعه نكردى؟ جواب داد: سندى در دست نداشتم و شايسته نديدم مراجعه كنم؛ زيرا ممكن بود گفته ام مورد قبول واقع نشود.
پسر متوفى مبلغ را به صاحب مغازه داد و جريان امر را براى او نقل كرد!
برگرفته از کتاب دیار عاشقان نوشته استاد حسین انصاریان
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
زندگی از غسالخونه تا برزخ
سلسله مباحث مصطفی امینی خواه (گوینده صوت های سه دقیقه در قیامت و صوت شنود و .. با موضوع👇 تاثیر درک
030_Mohandesi_KHelghat_Nezame_Taghdimi_aminikhaah.ir.mp3
8.89M
سلسله مباحث مصطفی امینی خواه (گوینده صوت های سه دقیقه در قیامت و صوت شنود و ..
با موضوع👇
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
بخش سوم نظام تقدیم
جلسه سی
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🟤🌸🟢🌸🔴🌸🟣❅┅┅┄
@khandehpak
زندگی از غسالخونه تا برزخ
سلسله مباحث مصطفی امینی خواه (گوینده صوت های سه دقیقه در قیامت و صوت شنود و .. با موضوع👇 تاثیر درک
031_Mohandesi_Khelghat_Nezame_Taghdimi_aminikhaah.ir.mp3
7.48M
سلسله مباحث مصطفی امینی خواه (گوینده صوت های سه دقیقه در قیامت و صوت شنود و ..
با موضوع👇
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
بخش سوم نظام تقدیم
جلسه سی و یکم
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🟤🌸🟢🌸🔴🌸🟣❅┅┅┄
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چکار کنیم برا نماز صبح بیدار شیم؟🤦♂
یه دستورالعمل عرفانی ناب براتون دارم😁
#نماز
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
🟢#داستان
🔸قبرستان
از بهلول پرسیدند در قبرستان چه میکنی؟؟؟
او در جواب گفت:
با جمعی نشسته ام که
به من آزار نمیرسانند...
حسادت نمی کنند ...
تهمت نمیزنند...
دروغ نمی گویند ...
طعنه نمیزنند ...
خیانت نمی کنند ...
قضاوت نمی کنند ...
چاپلوسی نمکنند ...
و بالا تر از همه ی اینها
اگر از پیششان بروم، پشت سرم بد گویی نمی کنند ...
🔵 کانال #داستان و #طنز حال خوش👇
https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
4_5967491135168319004.mp3
7.03M
🔊 #قصه_مهدوی
▫️مردهای که زنده شد!!!
#داستان_توسل به امام عصر علیهالسلام در تاریکی قبرستان.
#مهدویت
#امام_زمان
🔶برای دیگران هم ارسال کنید
╭─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╮
🆔 @mahdaviyatfarhang❣
╰─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╯