eitaa logo
زندگی از غسالخونه تا برزخ
19.5هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
2.7هزار ویدیو
13 فایل
مقصد همه ما در ایستگاه اخر (غسالخونه) آیا اماده ای از کانال راضی بودید برای مادر بنده و همه ارواح مومنین فاتحه ای بفرستید بنده غساله نیستم از خاطرات غسال و غساله های محترم استفاده میکنیم جهت اثر گذاری بیشتر راه ارتباطی 👇 @Yaasnabi
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگی از غسالخونه تا برزخ
🥀ـ﷽ـ🥀 #شنود ۹ #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ چشمان فرزند ➖ نکات جالبی را از زندگی خودم، در همان لحظات و در
🥀ـ﷽ـ🥀 ۱۰ پدر ◽️ پس از چند ساعت خواب یا بیهوشی، دوباره به کما رفتم. بار دیگر روح آزاد شد و تجربه ای منحصر به فرد ایجاد شد! این را کاملا متوجه می شدم. ◽️ این حالت با خواب یا توهم کاملا تفاوت داشت. چون درد من برطرف شده و روح من کاملا آزاد می شد و در بیمارستان و بیرون از آن، به هرکجا اراده می کردم سفر می کرد. ◻️ پدرم آدم خوب و مهربانی بود. وقتی مادرم همراه با برخی فرزندانش به تهران آمد، او در شیراز پیش من ماند و با همسر دومشان، در یکی از روستاهای استان فارس زندگی می کرد. لذا کمتر با ایشان ارتباط داشتیم و کمتر از وجود او بهره می بردیم. شنیدم در همان روستا مسئولیتهای مختلفی را برعهده گرفته. ◽️ پدرم به دلیل ارادت قلبی به مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) منزل خود را غدیریه کرده بود. هرسال مراسم بزرگی برای عید غدیر برگزار می کرد. بارها نیز از من دعوت کرده بود و هربار به دلیلی نتوانستم در مراسم ایشان شرکت کنم. ◽️ در همان وضعیت، احساس دلتنگی عجیبی برای پدرم به من دست داد. دوست داشتم پس از مدتها ایشان را ببینم. یکباره دیدم که در یک جاده آسفالته خلوت ایستاده ام. من از فاصله ای حدود ده متری زمین، در هوا حرکت می کردم. شاید به حساب دنیا، یکی دو ساعت مسیر را طی کردم. مسیر کاملا خلوت و اطرافم بیابان بود. من در این جاده این قدر جلو رفتم تا به یک آبادی رسیدم! چندین منزل روستایی در آنجا قرار داشت. مستقیم به سمت آخرین منزل در انتهای خیابان روستا رفتم. در خانه سبز بود و مشخص بود تازه رنگ شده. وارد خانه شدم. پدرم نشسته بود و با همسرش صحبت می کرد. حرف از بلوک های سیمانی می زد که برای دیوار خانه یا بلوار روستا تهیه کرده بود. می گفت: فردا باید زودتر بروم و این بلوکها را در جای خودش قرار دهم تا معمار، کار ساخت را شروع کند. نگاهی به بیرون انداختم. دیدم تعداد زیادی بلوک سیمانی کنار خیابان روی هم است. با خودم گفتم: برای پدرم سخت است که این همه بلوک را جابه جا کند. تصمیم گرفتم به پدرم کمک کنم. اما یکباره دیدم که در بیمارستان هستم. 🖌 ادامه دارد... منتظر باشید 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
هدایت شده از سالن تطهیر یزد
دیروز یکی از اقوام خودم فوت شدن، آوردنشون گذاشتن سردخونه که امروز غسل بدن ، اول صبح رفتم سمت مردانه که میت رو ببریم داخل واسه غسل ، قسمت شد از سردخونه مردانه فیلم بگیرم
هدایت شده از سالن تطهیر یزد
نمیدونم چه حکمتیه سردخانه مردونه اکثر مواقع شلوغه ، خداوند رحمت کنه همه رفتگان رو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 سعادت یا شقاوت تعبیر شنیدنی و زیبا از حقیقت خودکشی کانال پرطرفدار زندگی پس از زندگی http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 رضایت اهل قبور تاثیر نذورات در احوال و روحیات در گذشتگان کانال پرطرفدار زندگی پس از زندگی http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی تکان دهنده از تجسم اخروی جنایت اسقاط جنین برای مادری که تجربه مرگ موقت داشته😔 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓 ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano
زندگی از غسالخونه تا برزخ
🥀ـ﷽ـ🥀 #شنود ۱۰ #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ پدر ◽️ پس از چند ساعت خواب یا بیهوشی، دوباره به کما رفتم. با
🥀ـ﷽ـ🥀 ۱۱ مرگ و شیاطین 🔘 از دیگر تجربیاتی که در بیمارستان مشاهده کردم، هجوم موجودات وحشتناکی بود که مانند حشرات عظیم الجثه یا حیوانات درنده مثل گرگ و کفتار بودند. 🔘 آنها کل محوطه اورژانس و یا آی سی یو را پر می کردند. بیمارانی که مانند من در کما بودند، آنها را می دیدند و از وحشت چشمانشان از حدقه بیرون زده بود! آنها به این موجودات خیره بودند، اما کادر پزشکی و دیگر بیماران، این موجودات را نمی دیدند. این حیوانات به هر بیماری که به حالت كما می رفت و یا در حال مرگ بود حمله می کردند و نمی گذاشتند لحظات آخر را توجه و تمرکز داشته و به یاد خداوند متعال باشد. 🔘 در آن لحظات یاد روایت امام رضا (علیه السلام) افتادم که فرمودند: هرکس به زیارت من بیاید، سه زمان به فریادش میرسم که یکی از آنها لحظه جان دادن است. آنجا بود که اهمیت لحظه جان دادن را فهمیدم. چقدر مهم است که انسان یاد خدا باشد و شهادتین بگوید و به اهل بیت: توسل کند. 🔘 اما من، طبق عادت دنیایی، هر بار از چیزی می ترسیدم یا نگران میشدم، ذکر خدا و اهل بیت(علیهم السلام) بر زبانم جاری می شد. من در بیمارستان، هر بار این حیوانات را میدیدم، ذکر می گفتم و متوجه فرار این حیوانات میشدم! آنجا بود که فهمیدم اینها شیاطینی هستند که هر بار به گونه ای به سراغ بیماران می آیند. 🔘 در بیمارستان، تقریبا هر روز بیماری از دنیا می رفت. من دیدم که این حیوانات برای چه اینجا هستند. کار آنها مربوط به لحظات مرگ انسانها میشد! این شیاطین با روش های مختلف، مانع از این می شدند که بیمار در حال مرگ، با ایمان از دنیا برود! آنها به دنبال نقطه ضعف انسان و یا دلبستگی های دنیایی او می رفتند و از همین اهرم استفاده می کردند تا انسان را در لحظات مرگ از خدا غافل کنند. 🔘 از طرفی شاهد بودم که ملائک الهی نیز در آن لحظات حساس به انسانها کمک می کردند، اما اینکه آن بیمار، با ایمان یا بدون ایمان از دنیا برود، بستگی به شرایطی دارد که در طول زندگی برای خودش رقم زده. کسی که در طول عمر خود، نافرمانی خدا و اطاعت از شیطان را پیشه کرده، بعید است در آن شرایط نجات پیدا کند. مگر اینکه خداوند عنایت کند. 🔘 من در یکی از شب ها که روحم آزاد بود، بار دیگر ملک الموت را دیدم. از دور نگاه می کردم که کجا می روند. برایم مهم بود که چه اتفاقی رخ خواهد داد. البته اینقدر وجود نورانی و مهربانی داشتند که دوست داشتم به سراغ من می آمدند و یکبار دیگر چهره پر محبت ایشان را مشاهده می کردم. اما دیدم که ظاهرا برای همه این قدر مهربان نیستند! با برخی نیز با خشونت برخورد کرده و هیچ گونه مهر و محبتی ندارند. 🔘 من دیدم که ایشان به یکی از اتاق های بیمارستان رفتند که در بخش دیگری بود و از اتاق من خیلی فاصله داشت. پیرمردی در حال جان دادن بود. شیاطین با انواع و اقسام حیله ها دورش را گرفته بودند. برخی شبیه حیوانات ترسناک و حتی برخی از شیاطین، شبیه زنان نیمه برهنه بالای سر او به عشوه گری می پرداختند! 🔘این پیرمرد که ظاهر رابطه ای با معنويات نداشت، هرچه می خواست خدا را صدا بزند نشد، از دیدن آن چهره ها وحشت کرد و دست آخر هیچ کاری نتوانست انجام دهد. او به طرز بدی از دنیا رفت. این را از نحوه انتقال روح او توسط ملک الموت میشد فهمید. 🔘 بعد از آن هم چندین بار این موجودات را دیدم که وارد بیمارستان شدند. همان لحظه می فهمیدم کسی در حال انتقال به برزخ است. 🔘 یکی از مطالب عجیبی که در آن روزها و در خروج روح از بدن شاهد بودم، درک باطن تمامی افرادی بود که آنها را مشاهده می کردم! آن هم نه فقط باطن معمولی انسان. من حتى افکار، عقاید، اجداد و نسب، حتی سرنوشت او را می فهمیدم! شنیدم حضرت آیت الله بهجت به یکی از دوستان خاص خود گفته بود: من، ازل تا ابد برخی افراد را با یک نگاه متوجه می شوم! درست در آن لحظات، همین اتفاق برای من رخ میداد. یعنی به هرکسی نظر می کردم، نه تنها باطن و فکر و نیت او، بلکه اتفاقاتی که از لحظه تولد تا مرگ او می خواهد رخ دهد را متوجه میشدم! نه تنها تا لحظه مرگ، که حتی میدیدم چه کسانی در صحرای محشر گرفتارند و چه کسانی... 🔘 البته این را تأکید کنم که خداوند فرصت توبه و بازگشت را از هیچ کس نگرفته. یعنی انسان می تواند با اختیاری که خداوند به او داده، خودش را تغییر دهد. 🖌 ادامه دارد... منتظر باشید 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
اثر اعمال در برزخ کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسی که در تجربه مرگ موقت امام حسین علیه السلام را دید کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انسان فقط نباید خداشناس باشد؛ بلکه دشمن شناس هم باید باشد تا بتواند مسیر سعات و تکامل را طی کند.إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطَانَ كَانَ لِلإِنْسَانِ عَدُوًّا مُّبِینًا ؛ همانا شیطان برای انسان دشمنی آشکار است. » (اسراء: 53) شیطان موجودی شرور و گمراه‌کننده است که با نفوذ به درون انسان به وسوسه و اغواگری می‌پردازد. او همراهی شوم و همدمی نامیمون است که انسان را به کارهای زشت تشویق و بدی‌های او را نیز زیبا جلوه می‌دهد تا به توبه موفق نگردد. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) فرمودند: " لاعدو یحاربه اعدی کن ابلیس ؛ انسان در جنگ، با دشمنی کینه‌توزتر از شیطان روبه‌رو نیست."قرآن کریم نیز تصریح می‌کند که شیطان را دشمن خود بگیریم. شکایت کردن از شیطان را فراموش کن ! انسان نمی تواند از شیطان شکایت کند؛ چون شیطان اعلام کرده بود که من برای منحرف و جهنمی کردن شما به دنیا آمده‌ام، همچنین در سخنرانی که در روز قیامت می کند خطاب به انسان ها می گوید: من را ملامت نکنید؛ بلکه باید خودتان را ملامت کنید.من تنها شما را دعوت کردم ، خداوند نیز راه را ه شما نشان داد و دعوتتان کرد ، این خود شما بودید که با اختیار و انتخاب به دنبال من آمدید . راه های فرار از شیطان روایتی از امام صادق (علیه السلام) است که می فرمایند : اگر کسی پنج ویژگی‌ چون نیت صادق، ذکر تسبیح زیاد، صبر در مصیبت، رضایت به تقدیر الهی و پسندیدن برای مردم هرآنچه را که برای خود می پسندد را دارا باشد، هیچ گاه شیطان حریفش نمی شود و نمی تواند او را از راه راست منحرف کند. http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
هدایت شده از سالن تطهیر یزد
یه مورد تصادفی داشتیم ، از راننده پرسیدم که چجوری تصادف کردن؟ گفت پدر و مادر با پسر ۱۸ سالشون میرفتن بندر، پسرشون پشت ماشین بوده ، تصادف میکنن ، پدر و مادر فوت میشن😥 خیلی ناراحت شدم🥺 ، آخه بچه ای که تازه گواهی نامه گرفته ، هنوز توی جاده نمیتونه رانندگی کنه چرا باید پدر و مادر همچین سهل انگاری بکنن؟ کسایی که راننده هستن میدونن که رانندگی داخل شهر با رانندگی بیرون شهر کلی فرق داره ، نمیشه گفت وقتی توی شهر خوب ماشین میبریم پس میتونیم به همین خوبی هم بیرون شهر و توی جاده های کمربندی که پر از ماشین های سنگینه رانندگی کرد، روحشون شاد 🙏🖤 سعی کنیم این چیزا برامون درس عبرت بشه
هدایت شده از سالن تطهیر یزد
داشتم به این فکر میکردم که این پسر ، تا آخر عمرش چقد عذاب میکشه و خودشو مقصر مرگ پدر و مادرش میدونه🥺
زندگی از غسالخونه تا برزخ
چیشد غساله شدم 👇
منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇 @neiynava313 مامانم از ترس اینکه از بیمارستان کسی نیاد دنبالش رفته بود خودشو قایم کرده بود 😭و می‌گفت پیام نزار منو ببرن بزار تو خونه بمیرم روزهای خیلی بدی بود هر روز مرگم رو به چشم میدیم ، خلاصه مامان بابا و پیام بیمار شدن و تو خونه موندن اما هیچ کس نزدیکشون نیمشد 💔💔 حوزه فراخوان زد نیاز به غساله دارن تو شهر جنازه ها موندن روی دست خانواده ها وکسی نیست اموات رو غسل بده... زنگ زدم رفیقم گفتم حاضری بریم غسالخونه اموات کرونایی رو بشوریم،گفتنش به همین راحتی نبود تمام جونم پر از ترس‌و اضطراب و هیجان بود گفت باشه بریم،گفتم مطمنی!!! شاید تو این راه برگشتی نباشه شاید دیگه نشه بچه هامون رو ببینیم... منم نذر کردم خدمت کنم تو غسالخونه وجنازه های رو بشورم که هیچ کس جرات نزدیک شدن بهشون رو نداشت😞 اما فقط مادرم رو برام سالم نگه داره.... الحمدلله رب العالمین مادر و خانوادم حالشون خوب شد و من این موضوع رو مطرح کردم بین خواهرام هر کدوم به نحوی مخالفت میکردن میگفتن اگه مامانی بفهمه دق میکنه🥺 بخاطر حسین زهرا این کارو نکن دم به دقیقا زنگ میزدن به همسرم به مادر شوهرم که اونا مخالفت کنن بام و اجازه ندن که من برم غسالخونه☺️ اما من و همسرم اتمام حجت کرده بودیم فقط یه کلام گفتم به همسرم ... من باید برم الان وقتشه ،الان باید به درد بخورم اگه الان به درد نخورم کی دیگه میخام به درد بخورم الان هم میدون جنگه🥺 ببین هیچ سربازی نیست که بره خط مقدم غسالخونه ها پر از مادر و خواهرانی هستن که هیچ کس وکار ندارن..... به الله اگه زمان جنگ بود من زمین نمی نشستم مانع من نشید ،روحیه ی من ج.هادیه غیرتم اجازه نمیده بمونم تو خونه و ببینم بقیه خواهرانم راهی شدن و از جون و جوونیشون مایه دارن میگذارن اما من بشینم تو خونه😭 شوهرم گفت حسین چی! چند ماه بیشتر نداره زهرا.... گفتم اول خدا دوم حضرت زهرا س سوم زنده باشه پدرش تیکه جیگرم رو حسینم رو دست تو میسپارم اما اجازه نده حرف های خانواده ها روی تو اثر بزاره بزار برم و بعد ها حسرت تو دلم نمونه شماره های مختلفی بم زنگ میزد روحمم خبر نداشت که کی هستن باهم حرف میزدن ... بعد میگفتن بخاطر خواهرات دست از این کار بکش... ینی خانوادم افرادی رو واسطه میکردن تا من رو پشیمون کنن..... خبر به گوش دایه رسید زنگ زد گریه میکرد زهرااااا شیری که بهت دادم رو حرام میکنم اگه پا بزاری تو غسالخونه من دیگه تحمل داغ تورو ندارم،باکلی حرف واصرار دایه رو راضی کردم☺️ این شد شدم غساله... کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امید مرده رو زنده می‌کنه هیچوقت ناامید نشید... کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کودک در حال احتضار و مرگ😔 که از ترس مدام میگه من هستم😢 کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5